• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 263
تعداد نظرات : 21
زمان آخرین مطلب : 3875روز قبل
اخلاق
بر اساس آیات و روایات اسلامی کسب روزی حلال یکی از مهمترین زمینه های تقویت دینداری شمرده شده است به گونه ای که امام صادق (ع) به یکی از یارانش فرمود:«کسب روزی حلال را رها مکن، چراکه تو را در دینت کمک می‌کند.»

از دیدگاه اسلام، انسان دارای دو بعد جسم و روح است. اما اصالت از آنِ روح است و باید تمام برنامه‌ها و تلاشهای انسان در مسیر دستیابی به کمال شایسته روح باشد. با این نگرش، اسلام در هر زمینه ای از زندگی نسبت به روح و سلامت و کمال آن توجه ویژه ای دارد و کسب مال حلال را در ارتقاء روحیه معنوی بسیار مؤثر می خواند. چنانکه سلامت روح در گرو استفاده صحیح و مطلوب از مال حلال است و بی توجهی به این موضوع، عوارض و پیامدهای منفی و مخربی را برای انسان به وجود می آورد. بر اساس جهان بینی اسلامی روزی رسان خداوند متعال است و خود روزی را تقسیم و تقدیر می کند، امّا همه موظفند منبع درآمدی حلال داشته باشند؛ زیرا خداوند به وسیله اسباب روزی می دهد چنانکه پیامبر اکرم(ص) در حجة الوداع نسبت به این مسئله تأکید کرده و فرمود: خداوند متعال روزی ها را در میان مخلوقاتش به صورت حلال تقسیم فرموده است، نه به صورت حرام. پس هرکس با تقوی باشد و صبر کند خداوند روزیش را به او می دهد، ولی هر کس بر اثر کم صبری پرده دری و شتاب کند و از غیر راه حلال روزی را بیابد، از روزیش کم می شود و روز قیامت نیز مورد بازخواست قرار می گیرد.»

طلب روزی حلال در قرآن و روایات

با نگاه به آیات قرآن در می یابیم که قرآن هرگز ما را به چشم پوشی از مواهب الهی دعوت نکرده و فقر را ارزش و نعمت به حساب نیاورده است و امیرالمؤمنین علی (ع) یکی از ویژگی هایی که برای پارسایان بیان می کنند، تلاش برای روزی حلال است. به همین دلیل است که امام صادق(ع) درباره کار و تلاش خویش بر زمین زراعی فرمود:«من در زمین خودم تلاش می کنم و عرق می‌ریزم، در حالی که خدمتکارانم می توانند این کار را بکنند، ولی با این کارم می خواهم خداوند متعال ببیند که من در پی روزی حلال هستم.»

قرآن کریم حتی در سوره جمعه که توصیه آن به شرکت در نماز جمعه و ذکر خداست، می فرماید: هنگامی که نماز پایان یافت، شما آزادید در زمین پراکنده شوید و فضل خدا را بطلبید (به دنبال روزی بروید) و خدا را بسیار یاد کنید، شاید رستگار شوید! از این آیه استفاده می کنیم که حتی روز تعطیل و به جا آوردن اعمال عبادی در روز جمعه، مانعی برای فعالیت های اقتصادی سازنده نیست.

کسب روزی حلال در هر زمان و مکانی مسائل خاص خود را داشته و دارد ولی به نظر می رسد که امروزه به دلیل پیچیدگی های زندگی ماشینی، کسب روزی حلال سخت تر شده است و گویی شرایط امروز مصداق سخنی است که امام صادق(ع) در ۱۴۰۰ سال پیش خطاب به یکی از یارانش به نام «مصادف» فرمود که «یا مُصادِفُ! مجالَدَةُ السیوفِ أهونُ من طَلَبِ الحلالِ؛ شمشیرزدن و جنگیدن آسان تر از به دست آوردن روزی حلال است»

آثار طلب روزی حلال

در آیات و روایات، از طلب روزی حلال به عنوان یکی از اسباب آمرزش گناهان یاد شده است. خدای متعال با اسباب مختلفی گناهان انسان را می بخشد که توبه، شفاعت، عبادات، ولایت اهل بیت(ع) ، خدمت به مردم و… از این اسباب هستند و یکی از این سبب ها طلب حلال است. رسول خدا(ص) فرمود: «کسی که با خستگی به سبب تلاش روزانه برای کسب حلال، شب را به صبح برساند، آمرزیده می شود». در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است:« بعضی از گناهان به وسیله نماز و صدقه هم آمرزیده نمی شوند. سؤال شد یا رسول الله! پس چه چیز موجب آمرزش آن است؟ فرمود: جدیت و تلاش در طلب معیشت».

یکی دیگر از برکات طلب روزی حلال، ایجاد رفاه خانواده است که در اسلام نسبت به این مسئله بسیار تأکید شده است به گونه ای که امام صادق (ع) می فرماید:« کسی که از طلب حلال شرم نکند، بارش سبک، سختی هایش آسان و خانواده اش در رفاه قرار می گیرند» و امام سجاد(ع) نیز در این باره می فرماید: «اگر داخل بازار شوم و با من پول باشد و به وسیله آن برای خانواده خود گوشت تهیه کنم که به آن بسیار نیازمندند، در نزد من محبوب تر است از اینکه بنده ای را آزاد نمایم» و رسول خدا (ص) درباره کسانی که با وجود تمکن مالی بر خانواده خویش سختگیری می کنند می فرماید: «کسی که وسعت مالی دارد و دارای تمکّن است؛ ولی بر خانواده خود سخت بگیرد و آنان را از زندگی راحت محروم بدارد، از ما نیست»

پیامبر اکرم(ص) کسب در آمد حلال را برای هر مسلمانی واجب دانسته است و تلاش و کار کردن در این راه را با جهاد برابر شمرده اند. طلب روزی حلال در فرهنگ اسلامی از چنان جایگاهی برخوردار است که پیشوایان معصومین(ع) همواره با گفتارو عمل، پیروان خود را به تلاش برای به دست آوردن آن تشویق کرده و حلال بودن روزی را ویژگی لازم و دائمی درآمدها دانسته اند. همچنین ایشان مسلمانان را از بیکاری، نداشتن مهارت و دانش مفید و نیز کم کاری و تلف کردن وقت برحذر داشته است و کسانی را که با وجود توانای جسمی و روحی سربار دیگران هستند را از رحمت خدا دور خوانده اند. چنانکه پیامبر(ص)فرمود: « کسی که بار زندگی خود را بر دوش دیگران بیفکند (و بخواهد از دسترنج مردم زندگی خود را بگذراند( رانده و مطرود درگاه باری تعالی است و نیز کسی که حقوق خانواده خود را ضایع کند ملعون است».

شرایط کسب حلال

یکی از زمینه های کسب روزی حلال، شناخت دستورالعملهای دین و مسائل خرید و فروش است، همانگونه که امام صادق(ع) در بیان راهکار مناسب برای کسب روزی حلال می فرمایند: کسی که می خواهد تجارت کند، باید شناختی در دینش داشته باشد تا حلال را از حرام باز شناسد و کسی که شناخت دینی ندارد و به احکام تجارت ناآشناست ولی تجارت می کند، خود را در شبهات افکنده است.

ائمه معصوم(ع)، راهکار مناسب برای کسب روزی حلال را ابتدا شناخت دین و مسائل دینی و بعد از آن آشنا شدن با مسائل خرید و فروش بیان می کنند و به صراحت اعلام می دارند که شخصی که به اینها عمل نکند، خود را در شبهات و حرام گرفتار خواهد کرد.

عوامل افزایش روزی حلال

بر طبق آیات و روایات اسلامی عوامل متعددی در وسعت روزی ذکر شده است که پایبندی به آن موجب افزایش روزی و رشد اخلاق و عواطف مردم در خانواده و جامعه می شود که مهمترین آن تقوا و پرهیزگاری است همانگونه که خداوند در قرآن می فرماید: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ». یکی دیگر از زمینه های افزایش روزی حلال، استغفار به درگاه الهی است که رسول خدا(ص) در این باره فرمود: فراوان از خدا طلب آمرزش کنید که آن جلب روزی می کند.

یکی از راههای افزایش روزی دعا و نیایش است. دعا و نیایش به درگاه خداوند از جایگاه والایی در فرهنگ اسلامی برخوردار است به گونه ای که ائمه اطهار(ع) از دعا به عنوان سلاح مؤمن و مخ العبادة یاد کرده اند و بسیاری از معارف بلند دینی و عرفانی را از طریق دعا به اصحاب خویش آموختند. از دیگر کلیدهای وسعت رزق حلال ، پنهان کردن فقر است. پیامبر اکرم(ص) در این باره می فرمایند: کسی که گرسنه شود یا احتیاجی داشته باشد ولی آن را از مردمان پنهان کند و تنها نزد خداوند بگوید، بر خداوند است که یک سال روزی حلال روزیش نماید.

در معارف اسلامی بر آثار مادی و معنوی صدقه و انفاق تأکید بسیار شده است که یکی از برکات صدقه، افزایش رزق و روزی است به گونه ای که بر مؤمنین در دادن صدقه در هنگام تنگدستی جهت گشایش روزی توصیه شده است. همچنین، در کنار عوامل گشایش روزی از جمله تمییز کردن ظروف غذا، همسایه خوب بودن، ازدواج، خلال کردن دندانها، مهمان نوازی، انگشتر عقیق، خوش اخلاقی و مهربانی و غیره در روایات اسلامی، نسبت به عوامل فقر و تنگدستی نیز هشدار داده شده است و قطع ارتباط با خویشاوندان نزدیک و سبک شمردن نماز، قسم دروغ خوردن و … به عنوان عوامل فقر و تنگدستی یاد شده است.

آثار سوء حرام خواری و بی توجهی به کسب حلال

خداوند متعال برای تمام مخلوقات «روزی حلال» مقدّر فرموده است. اگر انسان عجله نکند و قناعت و صبر را پیشه خود سازد، تمام رزق مقدرش به او خواهد رسید. کسانی که از کسب حرام پرهیز نمی کنند، خیال می کنند اگر از مال حرام صرف نظر کنند، کمبودی در معاششان پدید می آید و سخت محتاج و گرفتار می شوند.

در حالیکه خداوند می فرماید: «هیچ جنبنده ای در زمین نیست، مگر اینکه روزی او برخداست. او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالش را می داند. همه اینها در کتاب آشکاری ثبت است».

هر مالی که انسان از راه نامشروع و حرام کسب کند، علاوه بر اینکه معصیت پروردگار را نموده و دارای عقوبت های اخروی است، در دنیا نیز موجب گرفتاری های جبران ناپذیر خواهد شد که بی برکتی اموال، عدم مقبولیت عبادات و… از جمله آنهاست و پیامبر گرامی اسلام(ص) در این باره فرمود: «هر شب در بیت المقدس فرشته ای فریاد می زد: هر کس مال حرامی بخورد، خداوند هیچ عمل واجب یا مستحبی از او را نمی پذیرد» و حتی امام صادق(ع) درباره گذاردن حج با مال حرام هشدار داده و می فرماید: هر گاه کسی مالی از غیر راه حلال به دست آورد و با آن به حج مشرّف شود، چون گوید «لَبَّیْکَ اللّهُمَّ لَبَّیْکَ»، خطاب می رسد: «لا لّبَّیْکَ و لا سَعْدَیُکَ؛ تو نیامدی و رستگار نشدی».

عدم استجابت دعا یکی دیگر از پیامدهای بی توجهی به کسب حلال است به گونه ای که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کسی که لقمه حرامی بخورد، تا چهل روز نمازش قبول نمی شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمی گردد و هر گوشتی که در بدن او از حرام روییده شود، به آتش جهنّم سزاوارتر است و هر لقمه حرامی، باعث روییدن گوشت در بدن می شود» و نیز فرمود: « کسی که دوست دارد دعایش مستجاب شود، باید از درآمد و خوراک حلال و پاکیزه بهره مند شود و از حرام بپرهیزد».

تأثیر منفی بی توجهی به رزق حلال بر نسل

از جمله تبعات حرام خواری، قساوت قلب است. خوراکی که انسان تناول می کند، اگر پلید و حرام باشد، قلب را تیره می سازد. در این صورت دیگر از او امید خیری نیست و پند و اندرز در او اثر نمی کنند و سخت ترین مناظر رقّت بار او را متأثر نمی کند. چنانکه امام حسین(ع) به لشکریان عمر سعد فرمود: «از اینکه شما نافرمانی ام می کنید، و به سخن من گوش فرا نمی دهید، این است که شکم هایتان از حرام پر شده و بر دل هایتان مهر خورده و دیگر حق را نمی پذیرید.

یکی از مهمترین آثار بی توجهی به رزق حلال، تأثیر منفی بر نطفه و نسل است. در صورت نامشروع بودن «درآمد»، شیطان در به وجود آمدن فرزند مشارکت می کند و گرایش این فرزندان به گناه بیشتر می شود و تربیت آنها سخت تر و تکامل اخلاقی شان با مشکلات زیادتری روبه رو خواهد شد. لقمه حرام، چنان در جان و روان یک طفل اثر می گذارد که نمی تواند به آسانی از افاضات نورانی حق تعالی کسب نور کند و به سعادت راه یابد. خداوند در قرآن در این باره می فرماید: ِاذْهَبْ فَمَن تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤکُمْ جَزَاءً مَوْفُورًا… وَشارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاد… «(ای شیطان) برو! هر کس از آنان که از تو تبعیّت کند، جهنّم کیفر شماست؛ کیفری فراوان…، و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی…». پیامبر اکرم(ص) درباره عاقبت حرام خواری فرمود: «هر کس در تحصیل مال بی باک باشد (و رعایت حلال و حرام را نکند)، خدا هم باکی ندارد که او را از هر دری وارد جنهم کند».

به هر روی، رزق حلال نیز همچون همه جنبه های دیگر زندگی نیازمند دعا، تضرع و مسألت از درگاه ربوبی است و سبب واقعی، خدای سبحان است. بنابراین تلاوت بعضی از سوره ها و آیات مبارک قرآن، دعاهای وارد شده از معصومین(ع) و نیز ذکرهایی که برای توسعه رزق توصیه شده اند، باید همواره مورد توجه باشند.

 

چهارشنبه 24/7/1392 - 10:4
سخنان ماندگار
از امیرالمومنین(ع) نقل شده است: «اِنَّ سَخاءَ النَّفسِ عَمّا فی اَیدِی النّاسِ لَاَفضَلُ مِن سَخاءِ البَذلِ».(1) «گذشت و سخاوت نفس از آنچه را که در دست مردم است هر آینه افضل و بالاتر است از گذشت و سخاوت در بذل و عطا کردن به دیگران».
سخاوت در اصل معنایش گذشت کردن است. شما یک چیزی را به کسی می بخشی، بذل می کنی، از آن دل می کنی، گذشت می کنی می دهی به او. سخاوت این است.

 امیرالمؤمنین(ع) بر طبق این روایت می فرمایند: «سَخاء نفس»؛ یعنی گذشت درونی از آنچه که در دست دیگران است از امور دنیایی. اسم این را گذاشته سخاوت. چرا؟ چون مثل همان گذشت است. این چشم پوشی از آنچه در دست دیگران است فضیلتش بیشتر و بالاتر است از اینکه دست کنی در جیب خودت و پول به کسی بدهی. چرا؟ اگر انسان چشم داشت داشته باشد، نسبت به آنچه که از امور دنیایی در دست دیگران است و چشمش دنبال آن باشد، حداقل منشأ 3 رذیله در انسان می شود.

 چشم پوشی نکردن از مال دیگری و نتیجه آن

1- متوقع می شوی که او به تو بدهد. توقع اینکه او به تو بدهد از آنچه که دارد این طمع است  و طمع هم از رذائل اخلاقی است.

2- به تو نمی دهد. اینجا در دلت آرزو می کنی چون من ندارم خدا از او بگیرد. نگاه کنید گام به گام پیش می روم. اینها مال نفس است و تودلی است. اول به من بدهد می شود طمع. بعد می بینی به تو نمی دهد. آرزو می کنی که او هم نداشته باشد و از او هم گرفته شود. این اسمش چیست؟ حسد. نگاه کنید گام به گام پیش می روم . چند صورت که بیشتر ندارد.

3- نه توقع دارم به من بدهد نه میخواهم که از او گرفته شود. بلکه می گویم خودم می روم تلاش می کنم که هر طور بشود بدست آورم. این چه می شود؟ خودم را به آب و آتش می زنم. لا ابالی گری در بدست آوردن مال. نه حرام سرم می شود دیگر نه حلال. می خواهم مثل او بشوم. ببینید چقدر جمله گویا است.

 « اِنَّ سَخاءَ النَّفسِ عَمّا فی اَیدِی النّاسِ لَاَفضَلُ مِن سَخاءِ البَذلِ»؛ چشم پوشی کردن از آنچه را که در دست دیگران است از امور مادی و دنیایی، هر آینه بالاتر است ازاینکه دست کنی در جیبت یک چیزی به کس دیگری بدهی. فهمیدی؟ چون اگر آن چشم پوشی نشود منشأ رذائل اخلاقی است. یا مبتلا به طمع می‌شوی یا حسد می شوی یا لا ابالی گری در بدست آوردن مال.(2)


پی نوشت:
1_(غررالحکم، ص 381، حدیث 8645)
2_(آیت الله مجتبی تهرانی 20 ربیع الاول 1431)
 
منبع: جام نیوز
چهارشنبه 24/7/1392 - 10:2
ازدواج و همسرداری
حجت الاسلام قرائتی در برنامه سمت خدا به بررسی موضوع ازدواج، خواستگاری و ... پرداختند که گزیده ای از آن در ادامه خواهد آمد:

در قرآن از ازدواج به عنوان راه خدا یاد شده است. کسانی که ازدواج نمی کنند و دنبال همجنس بازی وکارهای دیگر هستند خداوند می فرماید که راه خدا را قطع کرده اند. اگر خواستگار برای دختر بیاید و پدر و مادر بدون اجازه ی بچه هاشان آنها را رد کنند، این کار قطع کردن راه خداست. زیرا ازدواج راه خداست .اگر پدر و مادر از ازدواج طفره بروند هر گناهی که جوانان بکند بر گردن پدر و مادر هم نوشته می شود.

مسئله ی سربازی در ازدواج مهم نیست و در مورد کار باید گفت که هر آقا پسری باید جوهر کار را  داشته باشد نه خود کار را. یکی از مسئولین به مادرخانمش گفت که شما چطور به من دختر دادید زیرا من آن موقع شانزده سال داشتم و پدرم یک کارگر ساده بود و خود من هم جمعه ها سر کار می رفتم و خرج دفتر و کتابم را در می آوردم. مادرخانم به ایشان گفت: شما کار نداشتید ولی جوهر کار را داشتید. ایشان به مادر خانمش گفت که شما چطور جوهر کار من را فهمیدی؟ مادر خانم گفت: درخانه ی ما مجلس روضه بود. مادر شما به روضه آمده بود و شما بدنبال مادرت آمدی ولی چون روضه تمام نشده بود منتظر مادرت بودی. در حیاط دیدی که آب حوض، خالی است و چاهی در کنار آن است. وقتی آقا داشت روضه می خواند، شما آب از چاه کشیدی و حوض را پر کردی. من از جوهر کار شما خوشم آمد. بعضی جوانان امروز کار ندارند ولی جوهر کار را دارند و عده ای هستند که امروز مسئولیتی دارند ولی ممکن است که فردا این مسئولیت را نداشته باشند. خدا به حضرت ابراهیم گفت که اسماعیل را بکش، خدا می خواست ببیند که ابراهیم از فرزندش دل می کَند یا نه . یعنی می خواست او را امتحان کند.

اگر جوانی امروز کار ندارد ولی در خانه کار می کند و از زیر کار در نمی رود، این جوان جوهر کار دارد. یک وقت می خواستند شهرداری را انتخاب کنند و می گفتند که باید مدرک معماری داشته باشد و... من گفتم: شهردار باید جوهر داشته باشد. شما می توانید در دانشگاه چند پوست خیار بیندازید و از دور مراقب باشید .هر دانشجویی که پوست خیار را با پایش کنار زد، او را شهردار کنید.

پیامبر سه سال داشت و وقتی فردی گردنبدی را به او آویزان کرد که او حفظ بشود. پیامبر فرمود :حافظ من خداست. کسی که می خواهد در چهل سالگی بت شکن بشود از سه سالگی در او بت شکنی مشخص می شود.

آیت الله بهاءالدینی می گفت که یک فرد رندی به ما چرندی گفت و امام خمینی 21 سال داشت و چنان در گوش او زد که عینکش چهار قطعه شد (گاهی فردی از خودی، کار اشتباهی می کند که باید کاظم الغیض بود ولی وقتی عموی پیامبر به پیامبر گفت که تو ابتر هستی ،خدا فرمود: او خودش ابتر است) امام خمینی به بختیار گفت که من توی دهان این دولت می زنم. پس امام در 21 سالگی ،رگ این کار را داشت. البته نباید در این کارها به ظاهر بسنده کرد . زیرا ممکن است افرادی در ظاهر خودشان را پر کار نشان بدهند.

یک روز خواستگاری برای دختر من آمد که تک پسر بود. پدرم گفت که افراد تک فرزند لوس هستند. من به خوابگاه ایشان رفتم و از دوستانش پرسیدم که آیا ایشان در خوابگاه کار می کند یا خیر. دوستانش گفتند که  او کار می کند. بعد به پدرم گفتم که او جوهر کار دارد.

چهارشنبه 24/7/1392 - 10:0
ازدواج و همسرداری
حجت الاسلام قرائتی در مورد ازدواج و دغدغه هایی که جوانان در جامعه با آن روبرو هستند صحبت کردند. ایشان با حضور در برنامه سمت خدا برای جوانان توصیه هایی داشتند که در ادامه به آن می پردازیم.

پیامبر فرمودند :من از دنیای  شما نماز و همسر را دوست دارم. پیامبر نماز و همسر را کنار هم گذاشته است. در روایت داریم که اگر زن و شوهر بهم نیش بزنند نمازشان قبول نیست. در اوج نماز که سجده است می گوییم :خدایا خرجی عیال را بده. دیدم که نماز و همسر در خیلی مواقع با هم آمده اند. تصمیم گرفتم که در کنار ستاد نماز یک ستاد ازدواج درست کنم. حدود 16 پیش در سال 76، نامه ای به یکی از بزرگان مملکت نوشتم که این کار را انجام بدهید. شانزده سال پیش من هنوز جوان بودم و می گفتم که عده ای مُسن باید این کار را انجام بدهند. زیرا ستاد ازدواج خطرناک است .در سال 88 فهمیدم که ستاد وزارت کشور می خواهد چنین ستادی را راه اندازی کند، بنابراین همان نامه را به آنجا نوشتم.

اگر شما برای آسان کردن ازدواج طرحی کوتاهی دارید، آنرا بنویسید و به این برنامه بفرستید. الان همه در داستان ازدواج مانده اند. سن دختر و پسرها بالا رفته است و چیزهایی که واجب نیست جزو واجبات شده و همه چیز تشریفاتی شده است. نقش اول را در این زمینه صدا و سیما دارد. فیلم ها در خانه های آنچنانی ساخته می شود.

جوانی نزد پیامبر آمد و گفت که می خواهم داماد بشوم ولی چیزی ندارم. پیامبر گفت که اگر سوره های قرآن را حفظ هستی ،با خانمی ازدواج کن و بگو که من سوره های قرآن را به تو یاد می دهم.

در نامه ام نوشتم که اضطراب جوانان را دو چیز حل می کند: یادخدا و همسر.  خدا در قرآن می فرماید: الا بذکرالله تطمئن القلوب یعنی اطمینان در سایه ی یاد خدا است .در مورد همسر می فرماید که آرامش در اثر داشتن همسر است. پس یاد خدا آرامش می دهد، همسر هم آرامش می دهد.(تطمئن و سکینه) پس ما باید به معنویت و ازدواج فکر کنیم.

نخ ازدواج به همه جا وصل است. از نظر اقتصادی مردی که همسر دارد صبح زودتر دنبال کار می رود. یعنی ازدواج انگیزه ی تلاش و کار را زیاد می کند. اکثر گول خورده های منافقین مجردها بودند. فردی که مجرد است آمادگی گول خوردن بیشتری دارد نسبت به کسی که همسر دارد و فردی که همسر دارد حواسش را بیشتر جمع می کند. کمک در ازدواج مردم را به انقلاب دل گرم می کند. مقام معظم رهبری در پیامی دستور دادند که تا انبوه سازان مسجدی در محل نساخته اند به آنها  پایان کار داده نشود. مسجد باید جزو بدنه ی ما باشد. هر کس که خانه دارد باید یک متر هم در مسجد سهم داشته باشد. مسجد باید جزو طرح های اولیه باشد نه اینکه بعد از طراحی و ساخت شهرک ،بخواهیم مسجد را تزریق کنیم.

 

 

بهترین تفریح، گفتگو با بچه است. بچه بیست کمال به پدر و مادرش تزریق می کند. زن تا وقتی بچه ندارد هر وقت دلش می خواهد می خوابد و بیدار می شود ولی وقتی بچه دار شد متعهد می شود که با صدای بچه بیدار بشود. پس فرزند داشتن انسان را متعهد می کند. بچه به مادر مدیریت می دهد زیرا مادر برای آینده ی بچه برنامه ریزی می کند. مادر بچه را کنترل می کند که چه کارهایی کرده است. بچه داری باعث می شود که تمام کمالات و اصول مدیریت پیاده شود. بچه داری باعث سرگرمی می شود. و بهترین تفریح است ولی وقتی ما بچه نداریم خودمان را به تفریحات مصنوعی و بغل کردن سگ عادت می دهیم.

خوب است که سربازانی که متاهل هستند چند ماهی از سربازی شان کسر بشود. و این باعث تحریک مادرها می شود که نامزدی برای بچه هایشان انتخاب کنند. دیگر اینکه خدمت سربازی در نزدیک محل عروس باشد. خوب است که مدرسه ای هم برای عروس ها داشته باشیم .مشکل اجاره ی تالار را شهرداری ها حل کنند.

وقتی می گوییم :ازدواج کنید لازم نیست بلافاصله بعد از عروسی بچه دار بشوید. ازدواج یعنی عقد حلال. دختر می تواند در خانه ی پدرش باشد و پسر هم در خانه پدرش باشد ولی بتوانند با هم یک ارتباط حلال داشته باشند .پسری به من گفت که پدرخانمی دارم که نمی گذارد زن عقدی ام را ببینم. ایشان خیلی به بحث هایش ما علاقمند است و من می گویم که می خواهیم به سخنرانی آقای قرائتی برویم ،بعد ایشان اجازه می دهند. چرا باید این طور باشد؟ در دین حیا نیست. ما باید به فرزندان مان پیشنهاد کنیم که اگر زن می خواهد بگوید. بعضی مواقع می گوییم که دختر و پسر بزرگ شده اند و خودشان می توانند دردانشگاه یا خیابان فردی را پیدا کنند که این اشتباه است.

ما باید از تکنولوژی استفاده کنیم ولی وقتی شما ماهواره به خانه می برید به فکر و سلامتی فرزندتان ضرر می زنید. ما مثل بت پرست ها شده ایم آنها بت می تراشیدند و برای آنها اشک می ریختند. ما آداب و رسومی را درست کرده ایم که در آن مانده ایم. در زمان شاه دانشگاه آداب و رسومی داشت که جمهوری اسلامی آنرا تغییر داد. مثلا می گفتند که دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد،روزهای پنجشنبه و جمعه تعطیل باشد ،دانشگاه مجانی باشد، شرایط سنی برای دانشجو و استاد باشد .الان تمام این شرایط ها با وجود دانشگاه های آزاد، دانشگاه پیام نور و... تغییر پیدا کرده است.

در مملکت باید بنیاد ازدواج و همسرداری تشکیل شود. الان جانبازان بنیاد دارند. خانواده بنیاد مهمی است. در اتریش همه پرسی کرده بودند و 85 درصد گفته بودند که ما هیچ مشکلی نداریم فقط نظام خانواده از دست رفته است. خانم ها خیلی به مردها حساس هستند و مردها هم تعصب دارند

چهارشنبه 24/7/1392 - 9:58
اهل بیت
مسلم‏ بن عقیل، برادر زاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على (ع) بود. دودمانى كه مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود.مسلم به افتخار دامادى امیرالمومنین علی علیه السلام نایل شد و با یكى از دختران امام به نام "رقیه" ازدواج كرد. این وصلت‏ بر میزان فضیلت هایش افزود و او را بیشتر در محور «حق‏» و در خدمت نظام الهى آن حضرت در دوران خلافتش قرار داد.


درجنگ صفین، وقتى كه امیرالمؤمنین(ع) لشگر خود را صف‏آرایى مى كرد، امام حسن و امام حسین(ع) و عبدالله ‏بن جعفر و مسلم‏ بن عقیل را بر جناح راست‏ سپاه، مامور كرد.


مسلم، در دوران خلافت حضرت على(ع) در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس  ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق كه در خاندان او و امامت ‏دو فرزندش، حسنین -علیهما السلام تجسم پیدا كرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاكش را بر این آستان فدا كرد.


در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى(ع) كه از سخت‏ ترین دوره ‏هاى تاریخ اسلام نسبت ‏به پیروان اهل‏ بیت و طرفداران حق بود،مسلم با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن علیه السلام محسوب مى‏ شد. پس از شهادت امام مجتبى(ع) كه امامت‏ به حسین‏ بن على(ع) رسید تا مرگ معاویه كه یك دوره ده ساله بود;باز مسلم را در كنار امام حسین(ع) مى ‏بینیم.
مسلم‏ بن عقیل دست از محبت و ولایت و حمایت امام زمان خویش -حسین ‏بن على(ع)- بر نداشت تا این كه به عنوان پیشاهنگ نهضت كربلا در كوفه به شهادت رسید و افتخار اولین شهید كاروان عاشورا را به خود اختصاص داد و اولین شهید از اصحاب امام حسین بود.
در ماجراى كربلا دو تن از فرزندان مسلم‏بن عقیل به شهادت رسیدند و دو فرزند دیگر در كربلا به اسارت نیروهاى دشمن درآمدند كه آنها را به كوفه برده و تحویل «ابن‏زیاد» دادند. نزدیك به یك سال در زندان بودند كه پس از فرار به شهادت رسیدند.


مسلم در کوفه

مردم كوفه، خاطره حكومت چهارساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت هاى برجسته و چهره ‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل‏بیت ‏بودند. از این رو نامه ‏ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‏ هاى معروف شیعه در كوفه و بصره به امام حسین(ع) نوشتند، كه تعداد این نامه‏ ها به هزاران مى‏ رسید. كوفیان،گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سركردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‏ هایى همراه آنان ارسال كردند.


حضرت حسین‏بن على(ع) مناسب ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم‏بن عقیل‏» دید، كه هم آگاهى سیاسى و درایت كافى داشت و هم تقوا و دیانت و هم خویشاوند نزدیك امام بود. به نمایندگانى كه از كوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمویم (مسلم) را با شما به كوفه مى‏ فرستم، اگر مردم با او بیعت كردند;من نیز خواهم آمد.
مسلم به همراه نامه امام به کوفه آمده بود.در گوشهاى كوفیان پیچید كه مسلم، افسر جانباز و پیشاهنگ این نهضت پیام انقلاب عدل را با خویش آورده است. و مشتاقان،بسان موج خشم آلود اما طالب و مشتاق به سوى خانه مسلم، روان گشتند.


با وجود این همه بیعتگران‏ جان بر كف و انقلابی هاى آماده براى هرگونه فداكارى در راه حمایت‏ حسین(ع) و بر انداختن حكومت ‏یزید، مسلم‏ بن عقیل، طى نام ه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست كه به سوى كوفه بشتابد.


والى كوفه «نعمان بن بشیر» بود كه از جانب معاویه و پس از او از سوى یزید به این سمت،گماشته شده بود. وقتى از تجمع‏ مردم كوفه، پیرامون مسلم و بیعت‏ با او آگاه شد، در یك سخنرانى مردم را تهدید كرد و آنها را از رفت‏ وآمد پیش مسلم‏ بن عقیل و شنیدن حرف هایش نهى كرد; اما انقلابیون كوفه كه دل به مهر حسین(ع) سپرده و دست‏ بیعت ‏با نماینده‏اش مسلم داده بودند براى سخنان تهدیدآمیز او ارزشى قائل نشدند.
عبدالله حضرمى ،طى نامه‏اى به یزید گفت اگر به كوفه نیاز دارى، مرد نیرومندى براى سركوبى شورشیان و اجراى فرمانت ‏بفرست، چرا كه نعمان‏ بن بشیر، مردى ناتوان است‏ یا خود را ضعیف مى‏ نمایاند. یزید هم براى حفظ سلطه و حاكمیت ‏بر كوفه عنصر ناپاك و سفاك و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را كه حاكم بصره بود، انتخاب كرد. ابن زیاد،با اجازه و اختیارهاى نامحدودى براى قلع ‏وقمع و كشتار و فرونشاندن آتش مبارزات، مخفیانه و با قیافه‏اى مبدل و نقابدار به هنگام شب وارد كوفه شد و مراكز قدرت را، با عملیاتى شبیه كودتا به دست گرفت.


مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث به صورتى كه یاد شد، پیش آمد. از آن جا كه ابن‏ زیاد، براى سركوبى انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت; یعنى مسلم مى‏ گشت، مسلم مى‏ بایست جاى امن تر و مطمئن ترى انتخاب كند. این بود كه مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى‏» رفت.
یكى از وقایع مربوط به دوران مخفى بودن مسلم در خانه هانى نقشه ترور «ابن‏ زیاد» است كه انجام نشد.معقل كه از سرسپردگان‏ حكومت‏ بود، با دریافت ‏سه ‏هزار درهم، ماموریت ‏یافت كه به عنوان یك هوادار مسلم و طرفدار نهضت ‏با طرفداران مسلم تماس بگیرد و به عنوان یك انقلابى،كه مى‏ خواهد این پول ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهیه سلاح و امكانات مبارزه به مسلم تحویل دهد، كم‏كم به پیش مسلم راه یافته و از خانه او و تشكیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه كرده و به ابن ‏زیاد خبر دهد.  به تدریج و با سیاست خاصی با مسلم دیدار کرد و گزارشات آن را به ابن زیاد می رساند.


والى كوفه به فكر دستگیرى هانى افتاد تا از این طریق به مسلم هم دسترسى پیدا كند، زیرا مى‏ دانست تا وقتى كه هانى، در محل خود مستقر باشد، بازداشت مسلم‏ بن عقیل عملى نیست و نیروهاى زیادى كه در اختیار و در فرمان هانى هستند،مقاومت و دفاع خواهند كرد. پس باید با نقشه‏اى پاى هانى را به «دارالاماره‏» بكشد و او را در همان جا زندانى كند تا بین او و مسلم جدایى بیفتد. وقتی هانی با معقل در دربار ابن زیاد روبرو شد و فهمید که وی جاسوس عبید الله بوده است. عبید الله هانی را به زندان انداخت.


مسلم، در این اوضاع وخیم همراه نیروهاى تحت فرمان خود با قلبى سرشار از ایمان به خدا و حقانیت راه و جهاد خویش دلاورانه مى‏ جنگید. مسلم،آن روز، كربلایى در درون كوفه به وجود آورد! تعدادى از یارانش به شهادت رسیدند و خود نیز پس از آن همه درگیرى و جنگ،مجروح شده بود. 31 آن روز به پایان رسید. سختى مبارزه، عده ‏اى را به خانه‏ هاى خود كشاند. تهدیدهاى حكومت، عده ‏اى دیگر را از میدان جهاد و تعهدات «بیعت‏» به خانه و زندگى آسوده كشاند. تبلیغات گسترده هم در روحیه عده ‏اى دیگر تزلزل و ضعف پدید آورد. در نتیجه، شب هنگام، مسلم‏ بن عقیل در مسجد، نماز مغرب را فقط با حضور سى‏ نفر اقامه كرد. پس از نماز،آن عده كمتر شده بودند (ده نفر) از مسجد كه بیرون آمد،حتى یك نفر هم همراهش نبود كه او را به جایى راهنمایى كند.

 

برای دریافت تصویرسازی در اندازه بزرگ، روی آن کلیک نمایید.


مسلم براى یافتن خانه ‏اى كه شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در كوچه ‏ها غریبانه مى‏ گشت و نمى ‏دانست‏ به كجا مى ‏رود. زنى به نام «طوعه‏»، جلوى خانه‏ اش ایستاده، نگران و منتظر پسرش بود. طوعه شیعه و هوادار مسلم بود، اما این غریب را نمى ‏شناخت. مسلم، جلو رفت و سلام داد و آب خواست....


زن آب آورد. مسلم نوشید. تنها مرد کوفه این پیرزن بود که مسلم را امان داد. آن شب مسلم به عبادت و تهجد می پرداخت و فقط لحظاتی از شب را چشم بر هم بست. فرزند طوعه وقتی سحرگاه مسلم را درخانه یافت نیروهای حکومتی را به طمع دریافت جایزه به منزلش آورد و مسلم پس از نبردی دلاولانه و شجاعانه با ضمانت امان نامه از دشمن صلح کرد و به نبرد ادامه نداد. اما امان نامه ای در کار نبود. مسلم دستگیر شد و به کاخ عبید الله آمد. عبید الله گفت تو کشته می شوی. مسلم از حاضران، عمر سعد را براى وصیت انتخاب كرد. سه موضوع را در وصیت هاى خود،مطرح كرد: «قرض هایم را در كوفه با فروختن زره و شمشیرم بپرداز! جسد مرا از ابن زیاد تحویل بگیر و به خاك بسپار! كسى را پیش حسین‏بن على(ع) بفرست تا به كوفه نیاید».


ولى عمر سعد كه خبث و خیانت‏ با وجودش آمیخته بود، در همان مجلس، خیانت كرد و وصیت هاى سه‏ گانه مسلم را، براى ابن ‏زیاد،فاش ساخت و در واقع، ماهیت پلید خود را آشكار نمود.
مسلم را به بالای دار الاماره بردند و بدنش را از بالای دارالاماره به پایین انداختند.

 


حوادث پس از شهادت مسلم

قاتل مسلم پس از آن جنایت، پایین آمد و پیش ابن‏ زیاد رفت. ابن‏ زیاد پرسید: وقتى كه مسلم را از پله‏ هاى قصر، به بالا مى‏ بردید چه عكس ‏العملى داشت و چه مى‏گفت؟
گفت: خدا را مرتب، تسبیح مى‏ گفت و از او مغفرت و بخشش مى‏ طلبید....
وقتى پیكر مطهر آن شهید را از فراز دارالاماره به پایین و به میان مردم انداختند، دستور داده شد تا بر آن بدن، طناب بسته و سرطناب را بكشند. و.... چنان كردند، تا آن كه بدن بى ‏سر را برده و به دار كشیدند.


پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى‏» رفتند.
هانى در زندان بود. دست هایش را از پشت ‏بسته بودند كه براى كشتن آوردند. هانى هنگام آمدن، هواداران خود از قبیله مذحج را به یارى مى ‏طلبید، ولى كسى او را یارى نكرد. با قدرت،دست ‏خود را كشید و از بند،بیرون آورد و در پى سلاح و ابزارى مى‏ گشت كه به دست گرفته و بر آنان حمله كند،كه ماموران دوباره گرفتند و دستانش را محكم از عقب بستند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن،جدا كردند.
هانى، در زیر ضربات جلاد مى‏گفت: «بازگشت ‏به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»


آن فرومایگان،بدن هانى را هم به طنابى بستند و در كوچه‏ ها و گذرها بر خاك كشیدند. خبر این بى‏ حرمتى به مذحجیان رسید. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن ‏زیاد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالى كه جسد مسلم، بى ‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشید به خاك سپرده شد و در روز نهم ذیحجه،كربلاى كوچكى در كوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.


سخنان امام حسین(ع) پس از شهادت آن بزرگان،نشانه موقعیت والا و وظیفه ‏شناسى و عمل به تعهد و رسالت از سوى مسلم بود. درباره مسلم،فرمود:
خدا مسلم را رحمت كند كه او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تكلیفش را ادا نمود و آنچه كه به دوش ماست مانده است.


امام، آن گاه خبر شهادت مسلم را به زنان كاروان خویش هم داد و دختر كوچك مسلم‏ بن عقیل را طلبید و دست محبت‏ بر سرش كشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود:
من به جاى پدرت... دختر گریست، زنان گریستند. امام هم اشك در چشمانش حلقه زد. پس از شهادت اینان وقتى بعضى از رهگذران كه از اوضاع كوفه به امام گزارش مى دادند و از آن حضرت مى‏ خواستند كه برگردد و به كوفه نرود، امام جواب مى‏داد: «بعد از آنان در زندگى خیرى نیست.» و به همه مى ‏فهماند كه تصمیم به رفتن دارد.

کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم
مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
 
گرد این شهرم و بر پیر زنی مدیونم
این هم از غربت من بود که ناچار شدم
 
من نمی خواستم علّت دلواپسی
معجر زینب کبری شوم انگار شدم
 
من بدهکاری خود را به همه پس دادم
به تو اندازه یک شهر بدهکار شدم
 
من در این خانه تو در خانه خولی ، تازه
با تو همسایه دیوار به دیوار شدم
 
کاش می شد بنویسم کفنی برداری
کفنی نیست اگر ، پیرهنی برداری
 

 


منابع:
1-ابن شهر آشوب،مناقب آل‏ابى طالب، چهار جلد، انتشارات علامه، تهران.
2-ابن اثیر، الكامل، انتشارات دار صادر، بیروت 1396ق.
3-ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ترجمه رسولى محلاتى، انتشارات صدوق، قمر 1390
4-خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، مكتبة المفید، قم 1383.
5-السماوى، محمد، ابصار العین فى انصار الحسین، مكتبة بصیرتى، قم.
6-قمى، شیخ عباس، منتهى الامال، انتشارات جاویدان، تهران.
7-قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه شعرانى، انتشارات اسلامیه، تهران 1374.
8- مفید، ابوعبدالله، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، دو جلد، كنگره شیخ مفید، قم 1413 ق.
9-طبرى، محمدبن جریر ، تاریخ طبرى، شش جلد، انتشارات لیدن.
10-المقرم، عبدالرزاق، الشهید مسلم بن عقیل، بى‏تا، بى‏نا.
11-المقرم، مقتل الحسین(ع)، مكتبة بصیرتى، قم 1367.
12-مجلسى، محمد باقر،بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت‏1403.

چهارشنبه 24/7/1392 - 9:58
نماز

خداوند روزی سه مرتبه اذن ملاقات به همه داده است . او رئیس عالم است ولی هر کسی بخواهد می تواند خدا را ملاقات کند ولی بعضی ها 50 سال زندگی کردند و حتی یکبار هم به ملاقات خداوند متعال نرفتند . 

حجت الاسلام ماندگاری 

امیرالمونین علی (ع) می فرمایند : یک سری از گناه ها اشتهای انسان ها را عوض کرده است. آن چیزی که برای ما لازم است نمی فهمیم و آن چیزی که مضر است فکر می کنیم منفعت دارد.
 

اذان به معنی اجازه است و از اذن می آید. یعنی باید انسانها آنقدر مشتاق با دیدار خدا باشند و پشت درب ها ایستاده باشند تا اذن با خدا داده شود و با خدا ملاقات کنند.
 
انسان نباید از صدای اذان خسته شود و صدای اذان را حذف کند. امروز اگر اذان حذف شود فردا روضه و نماز و ... حذف می شود. بعد می گویند حجاب هم اضافی است و باید حذف شود و می گویند بعضی از موسیقی های مبتذل و ارتباط های دختر و سر را هم سخت نگیرید.
 
اگر همه این ها را حذف کنیم از مسلمانی ما چه چیزی می ماند؟
 
اولین سوره ممتهنه همین موضوع را می گوید: شیطان آرام آرام ارزش ها را از ما می گیرد. چون سیاست شیطان گام به گام است.
 
تغییر ذائقه در انسان مطمئنا توسط یک اتفاقی صورت پذیرفته است. گاهی حتی موسیقی مجاز هم می شنویم می گوییم عیبی ندارد و اصلا خوابیدن بچه و مریضی خانواده مهم نیست ولی زمانی که صدای روضه یا هیئت را می شنویم اعتراض شدید نسبت به این صدا می کنیم.
 
البته تمام مراجع گفته اند فقط صدای اذان بلند باشد ولی انسان همانقدر که به صدای موسیقی ارزش قائل می شود باید به صدای هیئت و روضه هم ارزش قائل شود.
 
اگر در یک پارک ساکت بنشینیم همه اعتراض میکنند که چرا اینجا ساکت است و یک موسیقی بگذراید ولی اگر از مسجد ماه ها صدای اذان نیاید کسی به دنبال پخش صدای اذان نمی رود.   پیامبر بسیار زیاد مشتاق صدای اذان بود.
 
بعضی افراد سالها در اداره ای کار می کنند ولی نمی توانند یک بار به ملاقات رئیس آن اداره بروند ولی به مسئول دفتر که هر روز با رئیس در رابطه است قبطه می خورند.
 
خداوند روزی سه مرتبه اذن ملاقات به همه داده است . او رئیس عالم است ولی هر کسی بخواهد می تواند خدا را ملاقات کند ولی بعضی ها 50 سال زندگی کردند و حتی یکبار هم به ملاقات خداوند متعال نرفتند .
 
حال خدا ضرر کرده است یا ما ؟
 
گناه باعث تغییر ذائقه ما می شود . برای درست شدن این ذائقه نمازتان را درست کنید و دین برای ما دقدقه شود. این باعث نجات یافتن ما می شود.
 
روز عرفه بهترین زمان برای ملاقات با خداوند است پس این روز را از دست ندهیم و این را به همه بگوییم که این روز را از دست ندهند.
چهارشنبه 24/7/1392 - 9:57
اهل بیت

 

کاروان می رسد از راه، ولی آه / نه صبری نه شکیبی / نه مرهم نه طبیبی / عجب حال غریبی /

ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی / ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی / ز داغ غم این دشت

بلاپوش / به دلهاست لهیبی / به هر سوی که رفتند / نه قبری نه نشانی / فقط می وزد از تربت

محبوب / همان نفحه سیبی / که کشانده ست دل اهل حرم را ...

**************

کاروان می رسد از راه / و هر کس به کناری / پر از شیون و زاری / کنار غم یاری / سر قبر و مزاری / یکی با
تب و دلواپسی و زمزمه رفته / به دنبال مزار پسر فاطمه رفته / یکی با دل مجروح / و با کوهی از اندوه / به

 دنبال مه علقمه رفته / یکی کرب و بلا پیش نگاهش / سراب است و سراب است / دلش در تب و تاب

است / و این خاک پر از خاطره هایی ست / که یک یک همگی عین عذاب است / و این بانوی دل سوخت?
خسته رباب است / که با دید? خونبار و عزا پوش / خدایا به گمانش که گرفته ست  / گلش را در آغوش / و

با مویه و لالایی خود می رود از هوش: / «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد»
********************

یکی بی پر و بی بال / دل افسرده و بی حال / که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال / و بوده

ست پناه همه اطفال / پس از این همه غربت / رسیده ست به گودال / همان جا که عزیزش / همان جا که
امیدش / همان جا که جوانان رشیدش / همان جا که شهیدش / در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر /
در آن غربت دلگیر / شده مصحف پرپر / و رفته ست سرش بر سر نیزه / و تن بی کفن او، سه شب در دل

صحرا / رها مانده خدایا ...
*****************

چهل روز شکستن / چهل روز بریدن / چهل روز پی ناقه دویدن / چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن / چه

بگویم؟ / چهل روز اسارت / چهل روز جسارت / چهل روز غم و غربت و غارت / چهل روز پریشانی و

حسرت / چهل روز مصیبت / چه بگویم؟

*******************

چهل روز نه صبری نه قراری / نه یک محرم و یاری / ز دیاری به دیاری / عجب ناقه سواری / فقط بود سرت

 بر سر نی قاری زینب / چه بگویم؟

***************

چهل روز تب و شیون و ناله / ز خاکستر و دشنام / ز هر بام حواله / و از شدت اندوه / و با خاطر مجروح /

جگر گوشه تو کنج خرابه / همان آینه فاطمه / جا ماند سه ساله / چه بگویم؟

***************

چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و / فراق و ... فراق و ... / چه بگویم؟ / بگویم، کدامین گله ها

را؟ / غم فاصله ها را؟ / تب آبله ها را؟ / و یا زخم گلوگیرترین سلسله ها را؟ / و یا طعنه بی رحم ترین

هلهله ها را؟ / و یا مرحمت دم به دم حرمله ها را
*****************

چهل روز صبوری و صبوری / غم و ماتم دوری و صبوری / و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری / نه سلامی

نه درودی / کبودی و کبودی / عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی / به آن شهر پر از کینه و ماتم / چه

ورودی و کبودی / در آن بارش خون رنگ / سر نیزه تو بودی و کبودی / گذر از وسط کوچه سنگی یهودی و

کبودی / و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه / چه دلتنگ غروبی، چه چوبی / عجب اوج و فرودی و

کبودی / خدایا چه کند زینب کبری ...
وبلاگ سجاده ای پر از یاس

 

 

سه شنبه 12/10/1391 - 6:56
اهل بیت

حجت‌الاسلام حسین انصاریان مدیر مؤسسه دارالمعارف شیعی در دومین کنگره حماسه حسینی با محوریت اخلاق و معنویت با اشاره به اینکه بعد عرفانی 72 انسان بی‌نظیری که حادثه عظیم کربلا را به وجود آوردند، از نظر ظاهر روشن است، اظهار داشت: آن چیزی که باعث شد 72 یار امام حسین(ع) به اوج برسند، معرفت، عرفان و شناخت آن‌ها بود.

وی این شناخت را حاصل عکس‌العمل 72 تن در شب عاشورا به سخنان اباعبدالله الحسین(ع) دانست و افزود: آنچه باعث برتری آن‌ها شده ، وجهه امام‌شناسی آن‌ها است، چرا که این اعتقاد عظیم معنوی، 72 تن را به جایی رساند که برای تاریخ، بی‌نظیر و بی‌نمونه معرفی شوند.

حجت‌الاسلام انصاریان با اشاره به زیارت ناحیه امام زمان(عج) و سلام حضرت حجت(عج) برای برخی از یاران امام حسین (ع)، خاطرنشان کرد: یکی از یاران امام حسین در شب عاشورا خطاب به مولای خویش گفت: اگر فردا 70 بار من را بکشند و خدا من را زنده کند من هرگز دست از شما بر نمی‌دارم و شما را تنها نمی‌گذارم. این جملات «مسلم بن عوسجه» اوج معرفت یک انسان به امامش را نشان می‌دهد مطلع‌الفجر واقعی چه کسانی هستند؟

وی با تأکید بر اینکه برای شناخت عرفان این 72 تن توجه به اعمال، رفتار، کردار، صحبت‌ها و برخوردهای آن‌ها لازم است، ادامه داد:‌ از وجود شهودی این 72 تن عرفان کاملاً قابل به دست آوردن است، عرفانی که توأم با عشق آتشین و غیرقابل سرد شدن است، 72 تن عارف عاشق، عارف واصل و مجذوب سالک بودند.

 

این عاشوراپژوه بیان داشت: در کربلا اوج همه حقایق الهی و انسانی از مشرق وجود 72 تن طلوع کرد و آن‌ها مطلع‌الفجر واقعی هستند که اسماء الهی و صفات پروردگار از آن مطلع‌الفجر طلوع کامل داشته است.

 

وی با بیان اینکه هر کدام از این 72 تن «کلمة‌الله» جامع بودند، افزود: پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: آقای همه انسان‌های اولین و آخرین، شهدا هستند و آقای همه شهیدان اولین و آخرین شهدای کربلا هستند و آقای شهدای کربلا، حسین من است. دقت کنید که پیامبر چه نگاهی به این 72 تن داشتند که این شهدا را آقای شهدای اولین و آخرین معرفی می‌کند.

 

حجت‌الاسلام انصاریان‌ با اشاره به مراحل تعیین و زمین و مکان ساخت سد و تولید برق از توربین‌ها، اظهار داشت: زمین کربلا نسبت به تمام زمین عراق در پایین‌ترین سطح از دریا قرار دارد و امام حسین(ع)‌ در گودال قتلگاه شهید می‌شود، خداوند متعال توربین‌های نور دهنده بین دنیا و آخرت را این 72 تن قرار داده و رحمت خویش را نثار این 72 تن یاور امام حسین(ع) می‌کند، به عبارت دیگر این 72 تن برقی را که از خداوند می‌گیرند، به تمام جهان پخش می‌کنند.

 

وی با اشاره به بعد اخلاقی 72 یار شهید امام حسین (ع) ادامه داد: از روز دوم تا دهم محرم اگر تک‌تک افراد امام حسین(ع) را نگاه کنید، سراسر دلسوزی و مهربانی در اخلاق آنان تبلور یافته است، حتی هنگامی که به میدان نبرد می‌روند رجزهای عالمانه، حکیمانه و عارفانه می‌خواندند و رجزهای حماسی بیان نمی‌کردند و اینها همه نشان‌دهنده اوج کرامت اخلاقی آن‌ها بود که به جای هزینه کردن خشونت، کینه و نفرت فقط مهر و محبت را نثار می‌کردند.

* گران‌ترین آب دنیا کجاست؟

 

این عاشوراپژوه با اشاره به آخرین لحظات زندگی امام حسین(ع)‌، تصریح کرد: در آن لحظات آخر هنگامی که تشنگی زیاد بر آن حضرت غلبه کرده و از نبرد هم خسته شده بودند، نیزه خود را در خاک فرو کردند تا اندکی استراحت کنند، عمر بن سعد با دیدن این صحنه، به یکی از لشکریان خود دستور می‌دهد که به سوی امام حمله‌ور شود و کار او را یکسره کند.

 

وی در ادامه افزود: فرد مهاجم به سوی امام حمله‌ور شد و امام در مقام دفاع از خود برآمد و پای راست مهاجم را قطع کردند در این هنگام امام از اسب پیاده شد و بالای سر مهاجم رفت و فرمود: می‌خواهی تو را به خیمه‌ام ببرم تا زخم‌هایت را مداوا کنند، فرد مهاجم گفت: نه! اقوام من در لشکر عمر بن سعد هستند، آن‌ها را صدا بزنید! این ماجرا نشان از پایبندی به اخلاق از سوی امام حسین(ع) تا آخرین لحظات دارد.

 

حجت‌الاسلام انصاریان با اشاره به ماجرای جوشیدن آب زمزم از زیر پای حضرت اسماعیل(ع)، بیان داشت: خداوند رحمت خودش را در سه ماهگی بر اسماعیل نازل کرد، خداوند به خاطر تحمل تشنگی امام حسین(ع)، رحمتی را برای او قرار داد که قیمتی‌‌ترین آب در جهان است. آبی که در دل‌ها می‌جوشید و از چشمه‌ اشک‌ها جاری می‌شود، این آب عامل بخشش، شفاعت و مغفرت است.

 

منبع : فارس

سه شنبه 12/10/1391 - 6:52
اهل بیت
سخنان روشن گرانه زینب «علیهاالسلام» و امام سجاد «علیه السلام»، اساس تفکر در حادثه کربلا را در ذهن ها بنا نهاد و مردم شام تا اندازه ای حقیقت را دریافتند و این آغاز حرکت جدیدی در تکمیل قیام عاشورا بود.
آغاز رسوایی حاکمیت
یزید با مشوّش شدن افکار عمومی مردم شام بر اثر جنایت های خود که با وفات حضرت رقیه «علیهاالسلام» شدت گرفته بود، مصلحت را در آن دید که از شدت فشار بر اهل بیت «علیهم السلام» بکاهد و آنان را از بند اسیری آزاد کند. او آنان را مخیّر گذاشت که به مدینه باز گردند یا در شام بمانند. امام سجاد «علیه السلام» و حضرت زینب «علیهاالسلام» تصمیم گرفتند که پس از برپایی مجلس عزای عمومی، شام را به مقصد مدینه ترک کنند؛ زیرا از هنگام شهادت امام حسین «علیه السلام» و یارانش، اهل بیت «علیهم السلام» نتوانسته بودند برای آنان عزاداری کنند و دشمن، آنان را از این کار باز داشته بود. یزید بر خلاف میل باطنی اش ناچار شد این شرط را بپذیرد؛ زیرا به خوبی می دانست برپایی سوگواری از سوی قهرمان کربلا؛ حضرت زینب «علیهاالسلام» پایه های حکومت استبداداش را سست خواهد کرد.
با این حال، به دلیل تدابیری که برای جلوگیری از موج فزاینده اعتراض ها و نارضایتی های مردم اندیشیده بود، ناگزیر این شرط را پذیرفت. یزید در مرکز شهر، خانه ای را برای عزاداران در نظر گرفت و دستور داد زنان شام برای تسلیت گویی به حضرت زینب «علیهاالسلام» و برپایی مجلس عزا (که البته زیر نظر جاسوسان بود) در آن خانه حضور یابند. با انتشار این خبر در شهر، تمامی زنان هاشمی با لباس سیاه در مجلس حضور یافتند و به زینب «علیهاالسلام» تسلیت گفتند.
زنان بنی امیه و بنی مروان نیز با زینت و زیورشان به مجلس آمدند و به زینب «علیهاالسلام» تسلیت گفتند. البته شنیدن مصیبت های کربلا که از زبان دختر علی «علیه السلام» بیان می شد، انقلابی شگرف در دل شان ایجاد کرد و آنان نیز با پوشیدن لباس سیاه، ابراز هم دردی کردند.
هفت روز در شام مجلس عزاداری بر پا شد. شام روحیه انقلابی گرفته بود و نزدیک بود سیل خروشان انتقام و نارضایتی، حکومت یزید را در هم بشکند.
شام در آستانه انقلاب
این شهرِ خاموش و ماتم زده، دیگر مانند چند روز پیش نبود که اسیران بدان وارد شدند. مردم شام کم کم سیاست رسوا شده تبلیغات سوء یزید را علیه این خاندان شناخته بودند. چهره شهر تغییر کرده بود؛ مردمی که چندی پیش از کاروان اسیران با آتش و خاکستر استقبال کرده بودند، اینک با شرمندگی و احترام با اسیران رفتار می کردند.
مردم شام با درک برخی واقعیت ها در آستانه استحاله ای بزرگ قرار گرفته بودند. آسمان اندیشه آنان که با اسلام تحریف شده معاویه و ترور شخصیت علی «علیه السلام» و خانواده اش، سیاه و غبارآلود شده بود، با خطبه های توفنده زینب «علیهاالسلام» و امام سجاد «علیه السلام» آفتابی و روشن شد. این موج ناخشنودی به سرای خاموش یزید نیز رسوخ کرده بود و تنها خروج اهل بیت «علیهم السلام» بود که می توانست آسایشی کوتاه، آن هم در شام برای او ایجاد کند. از این رو، کاروان اسیران را از شام خارج کرد.

گامی به سوی اربعین
شتران آماده حرکتند و یزید برای حفظ شوکت پوشالی و به نمایش گذاشتن دست و دل بازی خود به جهت فریب مردم، دستور داده است محمل ها را زینت کنند! اما زینب «علیهاالسلام» با دیدن هودج های بزک شده فرمود: زیورها را از محمل شتران باز کنند و محمل ها را سیاه پوش سازند. مردم شام به بدرقه آمده اند، ولی خجالت و شرمندگی از نگاه هایشان می بارد. با شرمساری و سر افکندگی، رکاب زینب «علیهاالسلام» و کودکان را گرفتند و آنان را بر هودج های سوگ نشاندند. بانگ جرس بلند شد. زینب «علیهاالسلام» سر از کجاوه بیرون آورد و به عنوان آخرین پیام به شامیان فرمود:
ای مردم شام! ما از این شهر می رویم، ولی در آن ویرانه امانتی از ما پیش شما باقی می ماند. جان شما و جان این امانتِ لطمه خورده! هرگاه کنار قبرش رفتید، آبی بر مزار کوچکش بپاشید و چراغی کنارش روشن کنید که او در این شهر غریب است.
کاروان آهسته آهسته گام بر می دارد و از شهر و نگاه های غم گرفته مردم دور می شود. زینب «علیهاالسلام» و بانوان کاروان تا مسافت های دور، به بیرون از کجاوه های شان می نگریستند و به یاد رنج هایی که در این شهر دیدند و برخی فرزندان امام را در این شهر از دست دادند اشک می ریختند؛ دخترک زخم دیده و کتک خورده ای که جایش در محمل زینب «علیهاالسلام» خالی است، ولی خاطره اش همراه کاروان است.پژوهشی تاریخی بر سر موضوع اربعین
تاریخ نگاران شیعه و سنی بحث زیادی سر موضوع اربعین اول سید الشهداء «علیه السلام» نموده اند، که آیا کاروان اسیران کربلا، اربعین اول به این سرزمین آمده اند یا نه. دسته ای بر این عقیده اند که اربعین اول نتوانسته اند به کربلا بیایند؛ زیرا آنان این فرصت را نداشته اند که ضمن آن همه سختی های راه، اعم از گرسنگی و تشنگی، گردانیده شدن در انظار مردم، توقف در شهرها و... در اربعین اول خود را به مزار شهیدان کربلا برسانند.
دسته ای دیگر بر این باور هستند که اسیران کربلا اربعین اول، به زیارت شهیدان کربلا در این سرزمین آمده اند و دلایلی هم بر اثبات مدعای خویش ذکر نموده اند، از جمله آن ها این که: «با احتساب خروج آن ها روز یازدهم محرم از کربلا اگر کاروان روز اول صفر به شهر شام رسیده باشد، حدود هفده یا هجده روز سفر کربلا به شام طول کشیده است. آنان که هجده روز توانسته اند از کربلا به شام بیایند آن هم با وجود سختی های بسیار، چه طور نتوانسته اند در همین فاصله زمانی از سوم صفر تا بیستم صفر که اربعین امام و شهدا است، خود را به کربلا برسانند؟. اما هر چه باشد مقصد نهایی کاروان مدینه بوده است.

با تلخیص برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی حوزه
سه شنبه 12/10/1391 - 6:50
اهل بیت
ائمّه اطهار(ع) به غیر از تأکید بر سجده کردن بر تربت سیّدالشهداء(ع) و درست کردن مهر از تربت آن حضرت، تأکیدات فراوانى براى درست کردن تسبیح از تربت سیّدالشهداء(ع) کرده‏اند، که این خود به تنهائى بیانگر مقام و ارزش تربت سیّدالشهداء(ع) مى‏باشد که ما براى تیمّن و تبرّک تعدادى از این روایات را ذکر مى‏کنیم:
حدیث اول: حسن بن محبوب گوید: «از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا تربت حضرت حمزه بافضیلت‏تر است یا تربت امام حسین(ع)؟ حضرت فرمود: تسبیحى که از تربت امام حسین(ع) درست شود و در دست گرفته شود ثواب ذکر گفتن براى صاحب آن نوشته مى‏شود اگرچه ذکر هم نگوید».
حدیث دوم: مرحوم آل کاشف الغطاء می نویسد: «به طورى که از آثار و اخبار استفاده کرده‏ام و از اساتید خود نیز شنیده‏ام، اوّلین فردى از ائمّه مسلمین که بر تربت سیّدالشهداء(ع) سجده کرد امام زین العابدین(ع) بود». ایشان در ادامه مى‏فرمایند: «حضرت سجّاد(ع) پس از اینکه از دفن پدر فارغ شد و فرزندان و یاران آن حضرت را هم به خاک سپرد، مقدارى از خاک جسد پدر بزرگوارش را که در اثر زخم شمشیرها همچون تکّه گوشت شده بود با خود برداشت و در کیسه‏اى ریخت و سپس آن را به صورت تسبیح درآورد و در دست خود مى‏گردانید. 
مرحوم علّامه مجلسى(ره) در بحار الانوار این روایت را  اینگونه بیان فرموده‏اند که: هنگامى که امام زین العابدین(ع) را با اهل بیت عصمت و طهارت وارد مجلس یزید نمودند، یزید ابتدا قصد کشتن امام را نمود، دستور داد امام را در مقابلش نگه دارند تا مطالبى را از محضرش بپرسد و امام پاسخ دهد تا در خلال پاسخهاى امام، یزید بهانه‏اى به دستش بیاید و امام را شهید کند. 
در خلال سؤالات و پاسخهاى امام، یزید متوجّه شد که امام تسبیحى در دست گرفته و با انگشتانش دانه‏هاى آن را مى‏گرداند. یزید پرسید: این تسبیح چیست که در دست گرفته‏اى و مى‏گردانى ؟ امام(ع) پاسخ داد: حدیث کرد مرا پدرم از جدّم رسول خدا(ص) که رسول خدا(ص) هنگامى که نماز صبح را مى‏خواند بعد از نماز با کسى صحبت نمى‏کرد مگر اینکه تسبیحى را به دست مى‏گرفت و این ذکر را مى‏گفت : «اللّهمّ إنّی أصبحتُ اُسبّحکَ واُمجّدک وأحمِدُکَ واُهَلِّلُکَ بعَدَدِ ما اُدیرُ به سُبْحَتی».
سپس با هرکسى که مى‏خواست صبحت کند آن تسبیح را در دستش مى‏گرفت و مى‏گردانید بدون اینکه آن ذکر را بگوید، مى‏فرمود: «آن ذکر حرزى است که هرکس آن را با تسبیح بعد از نماز صبح بگوید از هر بلایى تا شب محفوظ مى‏ماند»، شب که مى‏شد بعد از نماز عشاء همین ذکر را با تسبیح مى‏گفت، سپس تسبیح را زیر سرش مى‏گذاشت و مى‏خوابید و مى‏فرمود: «انسان از هر بلایى محفوظ خواهد ماند». من که با تو صحبت مى‏کنم و تسبیح در دستم گرفته‏ام و آن را مى‏گردانم مى‏خواهم به جدّم رسول خدا(ص) اقتدا کرده باشم. یزید از شنیدن این سخن مبهوت شد، فوراً دستور داد غُل و زنجیر را از گردن امام بردارند و از کشتنش صرف‏نظر کرد». 
حدیث سوم: امام صادق(ع) فرمود: «کسى که با تسبیح تربت امام حسین(ع) ذکر بگوید خداوند ثواب هفتاد دور تسبیح را برایش مى‏نویسد».
عقیق
جمعه 24/9/1391 - 20:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته