• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1081
تعداد نظرات : 126
زمان آخرین مطلب : 4017روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

«شب آخری که پیش ما بود ، حسابی با بچه ها بازی کرد. زینب را تند تند می بوسید. حساس شدم و پرسیدم چرا این بچه را بیشتر از بقیه می بوسی؟ گفت ...»

به گزارش ایسنا گروه جهاد و مقاومت مشرق به زندگی شهید حسین قاسمی از زبان همسرش پرداخته است.

او به سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد. ایشان با تشکیل سپاه به این نهاد انقلابی پیوست و با شروع جنگ وارد میدان نبرد شد. شهید قاسمی جهادش را در واحد تخریب آغاز کرده و پس از مدتی فرماندهی واحد تخریب سپاه منطقه ده تهران را عهده دار می شود. ایشان که هم زمان مربی تخریب نیز بود خود نیز به جبهه می رفت و موارد نادری را که در واحد تخریب پیش می آمد خنثی سازی می کرد.

سرانجام این شهید عزیز در ۱۶ بهمن ۱۳۶۷ هنگامی که برای خنثی سازی بمبی به مشهد مقدس می رود در جوار امام هشتمش جواز شهادت را گرفته و به دیدار معبود خویش مفتخر می شود. آنچه خواهید خواند قسمت دوم گفتگو با خانم قزوینی همسر شهید حسین قاسمی است.

شهید حسین قاسمی، فرمانده تخریب منطقه ده تهران

***داستان انتخاب اسم بچه ها ماجرای جالبی دارد. حسین آقا هم دوست داشت برای اسم گذاری بچه ها به پدر و مادرش احترام گذاشته و به عهده آنها بگذارد و هم اینکه اسم هایی که مد نظر خودش است روی فرزندانمان باشد.

مادر بزرگش خواهر و برادری داشته که اسمشان فاطمه و محمد علی بود که هر دوشان فوت کرده بودند. حسین آقا چون از از این دو اسم خوشش می آمد از مدتی قبل به مادرش می گفت چرا شما اسم خواهر و برادرت را روی هیچ کدام از بچه هایت نگذاشتی؟ اینقدر این بحث را ادامه داد تا وقتی فرزند اولمان دنیا آمد خانواده ایشان اسم فاطمه را انتخاب کردند و اسم پسرمان را هم گذاشتند محمد علی. اما سر فرزند سوم مادرش از ایشان می پرسد چه اسمی انتخاب کردید ایشان می گویند هنوز هیچی. حسین آقا اسم زینب را دوست داشت اما به روی خودش نمی آورد و هر وقت هم بحث اسم بچه سوممان می شد ایشان بحث را عوض می کرد. تا قبل از به دنیا آمدن اسمی انتخاب نشد اما وقتی بچه به دنیا آمد مادرش گفت می خواهم اسم مادرم که صغری بوده را روی دخترت بگذاری. از طرفی چون بچه عید قربان متولد شده بود مادر من هم می گفت اسمش را بگذارید هاجر. حسین آقا به هر دوشان گفته بود با اجازه مادرهای عزیزم اسم دخترم را می گذارم زینب.

شهید قاسمی، نفر دوم از راست

***دخترهایمان خیلی اسمشان را دوست داشتند. به خصوص وقتی در جلسات مذهبی شرکت می کردیم می شماردند که اسم کدامشان بیشتر برده شده. تولد حضرت زینب(س) رفته بودیم مسجد هر وقت نام مبارک حضرت برده می شد زینب با خوشحالی می گفت اسم من را می گویندها!

***شهید قاسمی وقتی دوستانش به شهادت می رسیدند خیلی ناراحت می شد. دوستی داشت به نام شهید کهن. فردای عروسی مان حسین آقا رفت روزنامه بگیرد که خبر شهادت شهید کهن را دید. بسیار ابراز ناراحتی می کرد.

***شهادت را خیلی دوست داشت. روزهای آخر زندگی خوابهایی دیده بود که برایش مسلم شده بود به زودی شهید می شود. روز آخر کاملا بهش الهام شده بود و این در خداحافظی کردنش کاملا مشهود بود. به جرات می توانم بگویم جانسوز ترین لحظات زندگی مشترکمان همان دقایق آخر بود.

شهید حسین قاسمی، سمت راست تصویر

***در جریان پروژه ای شهید صنعتکاران و شهید ترابیان و شهید قاسمی با هم کار می کردند. یک شب حسین آقا قبل از خواب به پدرش سفارش می کند صبح زود بیدارش کند. پدر ایشان که تا آن سن یکبار هم نمازش قضا نشده بود اتفاقا فردا صبح خواب می ماند .

صبح حسین آقا با هول از خواب بلند شد و با ناراحتی گفت چرا منو بیدار نکردین؟ از بچه ها جا موندم. مادرش صداش می کنه و میگه حسین جان من دیشب خوابی دیدم. تو قسمتت نبود امروز بری مادر! خواب دیدم سیدی نورانی با یک شال سبز آمد و به من سه مرتبه گفت: اجازه بده من حسین را ببرم کربلا، که من هر دفعه گفتم: نه! تا دفعه سوم که با ناراحتی گفتم: آقا اجازه نمی دم. هر کس می خواهد حسین را ببرد باید من را هم با او ببرد. سید با ناراحتی رفت. احتمالا بچه ها امروز اتفاقی برایشان می افتد که قسمت نبود تو بروی.

یکی دوساعت بعد خبر شهادت ترابیان و صنعتکاران را آوردند. شنیدن این خبر به قدری برای همسرم مشکل و دردناک بود که تا مدتها به هم ریخته بود. به مادرش می گوید: چرا اجازه ندادی؟ من خیلی شهادت را دوست داشتم.

حسین آقا خیلی اهل گریه کردن نبود و وقتی خیلی ناراحت بود لبخند را در چهره اش نمی دیدیم که ایشان از آن روز به بعد مدتی توی خودش بود. مثل یک ابر پر از باران بود که شرایط باریدن را نداشت.

شهید حسین قاسمی، نشسته از راست نفر دوم تصویر. شهید ترابیان نیز در تصویر دیده می شود

***پدر شهید صنعتکاران نابینا بود. حسین آقا خیلی به پدر و مادر ایشان ارادت داشت طوری که بعد از شهادتش پدر شهید صنعتکاران گفت: شهید قاسمی برایم مثل یک پسر بود. احساس می کنم پسر دیگری را از دست دادم.

***با اینکه وقت آزادش خیلی کم بود و سر و کارش هم دائم با وسایلی بود که شوخی بردار نبودند اما به خانواده خیلی توجه می کرد. اواخر عمرش روزهای پنجشنبه با اینکه زمان زیادی برای استراحت نداشت اما ۵ نفری سوار موتور می شدیم و بچه ها را می برد پارک تا در فضای باز بازی کنند و خودش از خستگی خوابش می برد.

***بسیار اهل مطالعه بود و یک کتاب را سریع می خواند. گاهی به قدری غرق در کتاب می شد که موقع خوردن غذا باید چند بار صدایش می کردم. به دلیل همین مطالعه ها بود که اگر کسی با نظام مشکل داشت به خوبی می توانست با منطق طرف مقابل را قانع کند. کسانی که در اقوام بودند که طرز فکرشان با شهید قاسمی یکی نبود اما حسین آقا را به خاطر رفتارش خیلی دوست داشتند.

***هر وقت فرصت داشت با بچه ها بازی می کرد. یادمه یکبار محمد پسرمان را گذاشت روی کمرش و سواری اش می داد. محمد از روی بچه گی گفت: بابا اسب من شده. حسین آقا گفت: پسرم آدم به پدرش اینطوری نمی گه بگو تاکسی شده. سر این قضیه کلی خندید. زمانی که در منزل بود سعی می کرد فضا را برای ما شاد کند. در کارهای خانه به من کمک می کرد. تقسیم وظایف کرده بود مثلا گفته بود سه شنبه و جمعه من زودتر میام خانه و مثلا فلان کار خانه بر عهده منه.

فرمانده تخریب سپاه منطقه 10 در جمع همرزمان-نفر اول ایستاده از راست

***از آروزهاش شهید شدن بود. وقتی جنگ تمام شد واقعا فکر می کرد از قافله شهدا جا مانده و خیلی ناراحت بود. می گفت: خدایا من این همه زحمت کشیدم دوست داشتم شهادت را نصیبم کنی. یک بار شنیدم بعد از نماز داره یه حرف هایی می زنه. گفتم: چی داری می گی حسین آقا؟ گفت: فکر می کنم اگر تو رضایت بدی خدا زودتر دعایم را مستجاب کنه. گفتم: آرزوت چیه؟ گفت: دوست داشتم جزو شهدا باشم. خیلی در این رابطه با خدا راز و نیاز می کرد. به من گفت: اگر رضایت بدی شفاعتت را به خاطر زحمت هایی که می کشی می کنم. دوست داشتم به آرزویش برسد اما دوست هم داشتم همیشه کنارم باشد. جمع این دو تا نمی شد.

***وقتی قطع نامه پذیرفته شد ایشان خیلی ناراحت بود. وقتی امام گفتند جام زهر را می نوشم و این بچه ها که در بطن جنگ بودند می دانستند امام این کار را به میل خودشان انجام نمی دهند برایشان خیلی مشکل بود. حسین آقا همه زندگی اش را گذاشته بود وسط و ما از زندگی مان لذت مادی نبردیم. تنها لذت مادی ما یک سفر مشهد بود، همه زندگی ما در خدمت امام بود و ایشان را جلودار خودمان می دانستیم و معتقد بودیم باید همه وجود خودمان را بگذاریم و فرمان بر ولی خدا باشیم و این شعار زندگی ما بود و من در حدود هفت سال زندگی با شهید قاسمی این را به خوبی درک کردم.

***خوابی را در اواخر زندگی اش برایم تعریف کرد که: خواب دیدم تعداد زیادی از دوستان شهیدم آمدند به خوابم، به آنها گفتم: خوشبحالتان رفتید و من تنها ماندم. آنها به من گفتند: حسین! چیزی نمانده که تو هم به ما ملحق بشی. تلاشت را بکن. گفتم: من هر چه تلاش کردم نشد، شما بیایید سمت من. آنها که داشتند می آمدند بیدار شدم.

***یکماه مانده بود به شهادتش به من گفت چند روز دیگر یک ماموریت مشهد برای من پیش می آید. سه هفته ای از این موضوع گذشت و آمد گفت از مشهد با من تماس گرفتند کاری پیش آمده که من باید بروم. پرسیدم پس چطور شما از سه هفته قبل می دانستی؟ حسین آقا برگشت رو به من گفت: دنبال این موضوع را نگیر. این معمایی سر بسته شد در زندگی ما.

***شنبه که قرار بود حرکت کند جمعه اش به من گفت: بریم منزل شهدا سر بزنیم. رفتیم منزل شهید ترابیان و شهید صنعتکاران. وقتی از آنجا آمدیم بچه ها خوابیدند اما دیدم ایشان نمی خوابد. گفتم: حسین چت شده؟ گفت: تو برو بخواب اما قبلش بیا چند دقیقه می خواهم صحبت کنم. از من پرسید اگر تو جای همسر شهید صنعتکاران بودی چه می کردی؟ می گفت: همسر شهدا واقعا مظلوم هستند و تنها. گفتم: حالا چه شده اینقدر به فکر همسر شهدا افتادی؟ خوب برای پدر و مادر شهید هم سخته گفت: نه پدر مادرها فرزند دیگری دارند که بتوانند دوری یکیشان را تحمل کنند اما کسانی که تنهای تنها می شوند و آسیب بیشتری می بینند همسر و فرزندان شهید هستند. بعد به من گفت: اگر برای من ماموریت چند وقته پیش بیاید تو چه کار می کنی؟ گفتم: کجا؟ گفت: هنوز مشخص نشده. پرسیدم چند وقت؟ جواب داد آن هم معلوم نیست. خندیدم، گفتم: داری سر کارم می ذاری؟ گفت: اگر مدت طولانی من نباشم چه می کنی؟ گفتم: خوب کارهای تو برای اسلام و امام است من نمی توانم جلوی شما را بگیرم. این وظیفه ای است که اگر ادعای مسلمانی می کنیم باید سختی هایش را هم بپذیریم. یک همسر شهید باید همیشه به خاطر خدا سختی ها را تحمل کند. این حرف را که زدم حسین آقا لبخندی زد و گفت: احساس قشنگی داشتی و به خاطر اندیشه تو من می توانم با خیال راحت تصمیم بگیرم. گفتم: من حرفهایم را زدم حالا تو بگو کجا می خواهی بروی؟ گفت: فعلا نمی گویم.

شهید حسین قاسمی، نفر دوم از چپ

***وقتی زینب فرزند سوممان را بار دار بودم حسین آقا خیلی دوست داشت بداند جنسیت بچه چیه؟ تا اینکه خواب می بیند ته یک چشمه پاک و زلال یک انگشتری است. انگشتر را که بر می دارد می بیند سه نگین سبز دارد که دو تای کناری نصف نگین وسط هستند. از آن به بعد می گفت نگین ها بچه های من بودند پس احتمالا چون دو نگین نصف وسطی بودن فرزند سوممان دختر است. همانجا هم نذر کرده بود اسمش را بگذارد زینب.

*** شب آخری که پیش ما بود ، حسابی با بچه ها بازی کرد. زینب را تند تند می بوسید. حساس شدم و پرسیدم چرا این بچه را بیشتر از بقیه می بوسی؟ گفت نذر کرده ام امشب زینب را هزار بار ببوسم.

***صبح موقع رفتن وقتی خواست خداحافظی کند شاید این جمله را بیش از ده بار گفت که تو را به خدا می سپارم و بچه ها را به تو. بزرگترین دغدغه اش مسائل اعتقادی بچه ها بود. می گفت: می خواهم اگر در دنیا بین من و بچه هایم جدایی می افتد در آخرت کنار هم باشیم.

***صبح شنبه ، سوار ماشیم شد و رفت. من خیلی ناخودآگاه آمدم وسط خیابان و ماشین را تا جایی که در دیدم بود تماشا کردم. کاکلا ناخودآگاه این کار را کردم.

***به پدر شوهرم خبر دادند که پسرت مجروح شده و بیمارستان است. ایشان زد زیر گریه، گفت: حسین شهید شده الکی نگید مجروح است. کار او با بمب و مواد منفجره بود و اگر بمبی منفجر شود زخمی شدن در کار نیست. شروع کرد به ناله و گریه کردن و با صدای سوزناک ترکی شروع کرد مرثیه خواندن و جو به هم ریخت و همه گریه می کردند.

***وقتی می خواستند شهید قاسمی را دفن کنند اجازه نمی دادند من ایشان را ببینم. به برادر شوهرم گفتم: اگر حسین را نبینم خودم را می کشم، می دانم جنازه اش متلاشی است اما باید همان خاکسترش را ببینم و خداحافظی کنم. پارچه را که کنار زدم فقط موهای پشت سرش سالم بود و …

شهید حسین قاسمی در مراسم تشییع پیکر شهید ترابیان

***بعد از شهادتش تا یک هفته نتوانستم غذا بخورم تا حدی که معده ام خونریزی کرد. نمی توانستم چیزی بخورم. تصور نبودنش برایم غیر ممکن بود. فکر می کردم در حال دیدن کابوس هستم. گیجِ گیج بودم.

روز هفتم شهادتش بود. خواب دیدم یکی در می زند. در را باز کردم دیدم حسین آقاست. بغلش کردم و با خوشحالی گفتم: تو که شهید نشدی به ما دروغ گفتن. نمی دانی چقدر خوشحالم. گفت: من چیزیم نشده هر کاری داشتی به من بگو، من سالمم.

***یادم نمی آید هیچ وقت موقع رفتنش به جبهه یا خانه نیامدنش غر زده و یا بهانه آورده باشم. می دانستم اسلام و امام به ما نیاز دارند. اعتراضی نداشتم و گله از نبودنش نکردم.

گفتگو و تنظیم: اسدالله عطری

منبع:ایسنا

جمعه 22/2/1391 - 13:20
بیماری ها

پزشكان دانشگاه گولف کانادا، محل و اثر برجای مانده ناشی از وجود پروتئین‌های غیرطبیعی در قلب را که می‌توانند باعث نارسایی قلبی شود، کشف کردند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، دکتر دانسون، سرپرست این پژوهش می‌گوید برای درمان بیماری‌های قلبی، ابتدا باید ویژگی‌های اساسی این بیماری را درک کرد بنابراین محققان این مطالعه در درجه اول انواع پروتئین‌های طبیعی را که در بدن مبتلایان به بیماری قلبی وجود داشت را مورد بررسی قرار دادند.

طی این پژوهش، محققان اختلالات ژن " اکتین " و نقش آن در نارسایی‌های قلبی را مورد بررسی قرار دادند.

اکتین به عنوان فراوان‌ترین پروتئین بدن در فرآیندهای حیاتی بدن از جمله جنبش عضله، یاری رسان است.

"ژن‌های اکتین غیر طبیعی" با بیماری‌های قلبی مانند کاردیومیوپاتی هیپرتروفیک موسوم به DCM و کاردیومیوپاتی متسع شونده ملقب به HCM مرتبط است.

بیماری HCM باعث ضخیم شدن بیش از حد عضله قلب می‌شود و در نهایت می‌تواند منجر به مرگ ناگهانی قلبی شود. در بیماری DCM قلب ضعیف و بزرگ می‌شود و نمی‌تواند خون را به درستی پمپاژ کند.

دانشمندان پیش از این،(HCM ) و( DCM ) را به 14 ژن غیر طبیعی "اکتین" نسبت داده بودند، اما به گفته دانسون این برای نخستین بار است که بسیاری از گونه‌های مختلف این ژن در سطح مولکولی بررسی شده است.

به منظور این مطالعه، محققان در آزمایشگاه دانسون که جز معدود آزمایشگاه‌های جهان در زمینه انتقال ژن‌های انسانی به حشرات است، ژن‌های انسانی را به سلول‌های حشرات وارد کردند تا بتوانند پروتئین‌های ماهیچه‌ای قلب مورد نیاز این تحقیق را به دست بیاورند.

سپس آنها مکان و اثر بر جای مانده از ناهنجاری‌های رخ داده را نقشه برداری کردند. سه مورد از این ناهنجاری‌ها در نقاطی اتفاق افتاد که منجر به اختلال انقباضات قلبی شد و سه مورد دیگر در نقاطی رخ داد که کارآیی و استحکام قلب را تحت تاثیر قرار می‌دادند.

دانسون در ادامه چنین عنوان داشته است که بیماری‌های قلبی انواع و اشکال مختلفی دارد. اگر ما بتوانیم به جای درمان کلی این بیماری‌ها، گزینه‌های درمانی ویژه‌ای را برای درمان علت و ریشه هریک از این بیماری‌ها طراحی کنیم در نتیجه کیفیت زندگی افراد را بهبود می‌بخشیم.

شرح کامل این یافته پزشکی در مجله " PLoS ONE " منتشر شده است.

منبع:ایسنا

جمعه 22/2/1391 - 13:18
شعر و قطعات ادبی
مهر: شعر آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی به نام "برهان رسول" به شرح ذیل است.

ای سـیّده زنـــــان عـالم‌ /‌ ای مــــــلک حـیا تو را مسلّم

ای‌ کـــاخ رفیــع دین اسلام / از هــمّت و کوشش تو محکم

ای والــــیه ولایت دیــن / ای‌ صـــاحب عزّ و مجد و تمکین

ای بــعد نبیّ و شـــاه مردان / بـــیت الغزل کــتاب تـکوین

ای عـــالــمه علوم کونین /‌ ای مـام بــــلند، قـدر ســبطین

بــر خـتمِ رســـل نبیّ اعظم / تــو روح روان و قـــرة العین

ای بـــر تـــو ز حقّ درود و تحسین / یکتا گل بوستان یاسین

آیـــات و مناقب تو افزون / از حدّ شمــــار و جمع و تدوین

ای ‌بــانوی حق‌پرست و حـقّ‌بین /‌ ای حامی مستمند ومسکین

نـــور تو وجود یافت زان پیش / کـادم بُد بیـــن الماء والطین

در کـــشور حُسن زیب و زینی / خــاتون بـــزرگ نشـأتینی

امّ الحــسـنـین و زیـــنبینی / نـــاموس خـــــدای عالمینی

ای جــلوه حــــقّ جمـــال سرمد / ‌ای نـور تو دائم و مؤبـد

بــا آن همه مــجد و فخر بی‌حدّ / بالد به تو حضرت محـــمد (ص)

تـــو خــیر کثیر کـــردگاری / تـــو آیـــت عــزّ و اقتداری

بــا شـیر خــدا عـــلیّ عالی / در مــجد و جــلال همقطاری

مــرآت جمـــال لایــــزالـی / ســرلوحه دفـــ‌تر کمــــالی

در فطرت و در صفات و اخـلاق / عرشی‌وش و احمدی خصالی

امـــروز که زاد روز زهــرا است / انوار جمــال در تجلّی است

آیــات جــلال عالم غیب / در مــکّه و در حــرم هـویدا است

در بـاغ بهشت جشن و سـور است / برهان رسول در ظهور است

در بیت خدیجه شوق و شور است / آن بیت نه مشهد حضور است

آمـــد به جــهان بتول عـــذرا / با فرّ و شـــکوه عــــالم ‌آرا

در جــلوه به دشت و کوه و صحرا / آیــات کــمال حـق تعالی

زهـــرا سر بانوان دنیا است / محجوبه غیب و ستر کبــری است

مقصود خدا ز خلق اشیا است / الگوی عفاف و زهد و تقوی است

ســرمایه حـشمت و وقار است / آئـــینه عـــزّ کــردگار است

از خـــاتم انـــبیا مـــحمد (ص) / یکـــتا و یگــانه یادگار است

ای گــوهــر قــلـزم کــرامت /‌ ای عــنصر جــود و ‌اسـتقامت

بــر "لـطفی صـافیان" بـه مــحشر / از لطف و کـرم نما شفاعت
جمعه 22/2/1391 - 13:13
شهدا و دفاع مقدس

وبلاگ محجبه ها فرشته اند نوشت: این خاطره را همان سال ۸۷ در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:

"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..."
منبع:فردانیوز
آدرس:
http://www.fardanews.com/fa/news/200778/حکایتی-شنیدنی-از-کاروان-راهیان-نور-حاج-آقا-باید-برقصه

پنج شنبه 21/2/1391 - 17:52
خواص خوراکی ها
ایسنا: دکتر علی بابایی اظهار کرد: گیاه دارویی شیرین بیان از خانواده نخود بوده و گیاهی است علفی که به ارتفاع ۱۰۰-۵۰ سانتی‌م‌تر است.

وی با بیان این مطلب که قسمت دارویی این گیاه ریشه آن است، ادامه داد: ریشه این گیاه زردرنگ است و ناحیه استوانه‌ای مرکزی آن پررنگ است.

وی افزود: ریشه این گیاه در پاییز یا اوایل زمستان برداشت می‌شود و پودر ریشه آن شیرین است.

عضو مرکز تحقیقاتی گیاهان دارویی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد تصریح کرد: این گیاه به طور گسترده‌ای در ایران می‌روید. در اروپا هم به همین نام ایرانی شیرین بیان شناخته می‌شود و در بسیاری از نواحی ایران به صورت خودرو رشد می‌کند در یزد هم در نواحی مختلفی وجود دارد که در بیشتر مناطق یزد به آن «متک» می‌گویند.

وی یادآور شد: عامل شیرینی این گیاه ماده موثر آن به نام گلیسیریزین است که از گلیکوزیدهاست و قدرت اثر شیرین کنندگی گلسیرین خالص تا ۶۰ برابر ساکاروز است که در ریشه شیرین بیان خشک ۶ تا ۱۲ درصد است.

وی اضافه کرد: به علت وجود گلیسریزین، شیرین بیان دارای اثر خلط آور است.

دکتر بابایی خاطرنشان کرد: فلاونوئیدهای موجود در شیرین بیان خاصیت پانسمان کنندگی و ترمیم کنندگی زخم دارند و به دلیل وجود این مواد، شیرین بیان در بهبود زخم‌ها و التهابهای گوارشی موثر است.
سه شنبه 19/2/1391 - 10:30
خواص خوراکی ها
همشهری به نقل از بی‌بی‌سی، محققان، با بررسی رژیم غذایی ۱۰۰۰ نفر در آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که کسانی که چند بار در هفته شکلات می‌خورند به طور متوسط لاغرتر از کسانی هستند که گاه به گاه شکلات می‌خورند.

به گفته این دانشمندان، گرچه شکلات پر از مواد پر کالری است اما دارای مواد دیگری هم هست که کمک می‌کند افراد وزن کم کنند.

در این تحقیق آمده که، تعداد دفعاتی است که فرد شکلات می‌خورد مهم‌تر از میزان مصرف آن است.

سرپرست تیم محققان می‌گوید، یافته آنها نشان می‌دهد که فقط میزان کالری مصرفی در چاق شدن افراد مهم نیست، بلکه گاهی مهم این است که منشا آنها از کجاست.

البته پیش از این هم دانشمندان در تحقیقاتشان به اثرات خوب شکلات پی‌برده بودند. برای مثال پیش از این نتایج یک تحقیق نشان داده بود که شکلات برای قلب خوب است.

در آن تحقیق آمده بود که مصرف گونه‌های خاصی از شکلات منجر به تغییراتی در فشار خون می‌شود و حتی کلسترول خون را هم تنظیم می‌کند.
سه شنبه 19/2/1391 - 10:23
خواص خوراکی ها
در آن كشورها معمولاً فقط از شیره آن در تهیه شیرینی‌ها و كیك استفاده می‌كنند البته خرما در ایران طرفداران زیادی دارد و هم به تنهایی و همراه چای مصرف می‌شود و هم در تهیه كیك و شیرینی و نان و... از آن استفاده می‌كنند.

در ضمن باید بدانیم خرما یكی از مواد مغذی و خوشمزه‌ای است كه معمولاً مصرف آن در رژیم غذایی روزانه افراد توصیه می‌شود.

خرما سرشار از انواع ویتامین‌ها و مواد معدنی مانند كلسیم، منیزیم، آهن و... است. در واقع فواید خرما آنقدر زیاد است كه می‌گویند اگر هر روز یك خرما بخورید و یكی از خواص آن را بشمارید، در پایان سال باز هم روزها كم می‌آید و خواص خرما به پایان نمی‌رسد.

خرما حاوی فیبر طبیعی است و همچنین به علت داشتن پتاسیم برای تقویت سیستم عصبی بدن نیز مفید است.

همچنین خوردن خرما خطر بروز سكته را نیز كمتر می‌كند. مصرف مقدار مناسب خرما كلسترول خون را نیز كاهش می‌دهد.

افرادی كه می‌خواهند وزن‌شان افزایش یابد می‌توانند از این ماده غذایی مفید در رژیم روزانه‌شان كمك بگیرند.

البته خرما برای برخی از افراد مضراتی نیز دارد. به عنوان نمونه كسانی كه داخل دهان‌شان زخم و یا تاول وجود دارد باید از مصرف خرما اجتناب كنند.

در ضمن، مصرف خرما با ماست نیز بسیار مضر است. همچنین افرادی كه دیابت دارند یا این‌كه این بیماری در خانواده آنها وجود دارد، باید در خوردن خرما احتیاط كنند.

افراد چاق یا كسانی كه با مشكل اضافه وزن روبه‌رو هستند نیز باید در خوردن خرما دقت داشته باشند و آن را بیش از حد مصرف نكنند.

البته به این نكته هم توجه داشته باشید كه انرژی خرما بسیار كمتر از انرژی قند ساده است و به همین دلیل مصرف آن بسیار بهتر و مناسب‌تر از قندهای ساده است.

با توجه به فوایدی كه از خرما گفته شد، بهتر است این ماده غذایی را در برنامه غذایی خانواده خود جای دهید، اما هنگامی كه می‌خواهید خرما بخرید، حتماً توجه داشته باشید خرما تازه باشد و مزه و بوی ترشیدگی ندهد.

منبع: جام جم
سه شنبه 19/2/1391 - 10:22
مصاحبه و گفتگو
مشرق: به نقل از khamenei.ir ؛ روز سه‌شنبه نوزدهم اردیبهشت ماه مصادف است با «روز اسناد ملی و میراث مکتوب». به بهانه‌ی این روز و نیز برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، به سراغ دکتر فتح‌الله کشاورز، مدیرکل نسخ خطی کتابخانه‌ی ملی جمهوری اسلامی ایران رفتیم. در میان پاسخ‌های ایشان، گوشه‌های تازه‌ای از شخصیت و سیره‌ی فرهنگی رهبر معظم انقلاب تبیین شد که برخی از آنها را برای نخستین بار منتشر می‌کنیم.

توجه رهبر انقلاب به حوزه‌ی کتاب و نشر کشور روشن است. دیدگاه ایشان درباره‌ی نسخ خطی چگونه است؟

رهبر معظم انقلاب از سال 1372 تا سال 1390 به طور مستمر کتاب‌های خطی بسیاری را اهدا کرده‌اند. این کتاب‌ها به طرق مختلف به دست ایشان می‌رسد که عمدتاً به صورت هدایای فرهنگی است. ایشان در طول این سال‌ها همه‌ی نسخ خطی و کتب نادر اهدایی را به کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی اهدا کرده‌اند. علتش هم روشن است که ایشان چرا آن کتابخانه را انتخاب کرده‌اند؛ یکی به دلیل ارادت و احترامی است که به امام رضا(علیه‌السلام) دارند و دیگر به این خاطر که کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی از قدیمی‌ترین و ماندگاترین کتابخانه‌های پابرجای جهان است.

رهبر معظم انقلاب تا به حال چه تعداد نسخ خطی و کمیاب را اهدا نموده‌اند؟

آن‌طور که مسئولین کتابخانه‌ی آستان قدس اعلام کرده‌اند، رهبر انقلاب تاکنون حدود 14 هزار جلد نسخه‌ی خطی به آن کتابخانه اهدا کرده‌اند. الحمدالله و به اهتمام مسئولین آن کتابخانه، این 14 هزار جلد در قالب 15 جلد فهرست‌نویسی شده و در حال انتشار است. این فهرست عظیم و خواندنی به صورت دسته‌بندی موضوعی از علوم قرآنی تا هیأت، نجوم، ریاضی، هندسه، علوم عقلی و نقلی هر یک در مجلد مستقلی فهرست شده و در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌گیرد.

به نظر شما این جمع‌آوری نسخ خطی علاقه‌ شخصی ایشان است یا یک روند کاری است؟

بنده فکر می‌کنم این حرکت یک اقدام ماندگار و در ادامه‌ی همان فرهنگ و پیشینه‌ی وقف و اهدا صورت می‌گیرد. در معارف ما به سنت وقف توجه خاصی شده است. یک گنجینه‌ی مهم از ذخایر علمی و فرهنگی ما که از طرق مختلف جمع‌آوری شده و به یک کتابخانه اهدا می‌شود، اولاً برای همیشه ماندگار می‌شود و ثانیاً در اختیار عموم قرار می‌گیرد و در کتابخانه‌های شخصی نمی‌ماند. واقعاً بسیاری از ما اگر یکی از این نسخه‌های ارزشمند را داشته باشیم، به خاطر علاقه‌ی بسیاری که داریم، امکان دور کردنش برایمان سخت خواهد بود.

 «وقف» یک اقدام بسیار ماندگار و مهم است که شامل خیلی چیزها می‌شود، ولی وقف کتاب یک امتیاز مضاعف هم دارد. به این جهت که ما مسلمانان می‌گوییم معجزه‌ی بزرگ دین‌ ما کتاب است. معارف ما به کتاب و ثبت و ضبط وقایع بسیار ارزش داده است. همان‌طور که ما برای قرآن احترام زیادی قائل هستیم، به همان ترتیب به کتابت و مسأله‌ی ثبت و ضبط مکتوب هم اهمیت می‌دهیم.

چه نمونه‌ها و مصادیق قابل توجهی در نسخه‌های اهدایی رهبر انقلاب وجود دارد؟

یکی از نمونه‌هایی که ایشان اهدا کرده‌اند، قرآنی منسوب به خط امام حسین(علیه‌السلام) است. این قرآن در 15 یا 16 صفحه است و بخش‌های مهمی از قرآن را شامل می‌شود. عبارت «کَتَبه حسین‌ بن‌ علی» در انتهای این قرآن قید شده و به مُهرِ یکی از سلاطین صفوی نیز مهمور است. این یک نسخه‌ی خطی معمولی نیست؛ یک نسخه‌ی خطی بسیار مهم است، هم به لحاظ قدمت و هم از باب معنوی و دینی.

وقف چه تأثیری در شکل‌گیری کتابخانه‌های ما داشته است؟

تا قبل از اسلام ما تمدن‌های بسیار بزرگی را شاهد هستیم که عمدتاً در شرق کره‌ی زمین ظهور کرده‌اند؛ مثل تمدن‌های‌ بابل، آکد، ایران، هند و مصر. شما در دوره‌ای که این تمدن‌ها درخشش و شکوفایی داشتند، تمدن درخشانی را در غرب نمی‌یابید. همه‌ی تمدن‌ها در شرق درخشیدند؛ تمام پیامبران و دانشمندان. پس از اسلام این درخشش در حوزه‌ی اسلام پررنگ‌تر ‌شد. به خاطر اهتمامی که دین اسلام به دانش و نشر دانش و به تولید علم دارد، یک زمینه و بستر بسیار مناسبی برای تولید و تقویت علم و دانش پدید آمد. وسیله‌ای که دانش را نشر می‌دهد کتاب است؛ وسیله‌ای که به ثبت و ضبط دستاوردهای علمی می‌پردازد و بستر انتقال علم از جامعه‌ای به جوامع دیگر است.

نقش کتاب بسیار مهم است و این حوزه‌ای که درباره‌ی آن صحبت می‌کنیم (حوزه‌ی کشورهای اسلامی) بخش بسیار مهمی از این نقش را بر عهده گرفتند، با توجه به سوابق قبلی‌شان و با توجه به مسئولیتی که دین اسلام برایشان ایجاد کرده است. به این ترتیب می‌بینیم از قرن اول هجری یک دوره‌ی بسیار روشن و شکوفا در دنیا ایجاد می‌شود. عالمان بزرگی آثار بسیار مهمی در تمام حوزه‌های علمی به وجود می‌آورند. از طب، نجوم و ریاضی گرفته تا فقه و فلسفه و ...

این حوزه در واقع قبل از زمانی که اسلام به وجود بیاید، آن تمدن‌های شرقی به لحاظ مجاورتی که با یونان داشتند، تجارب تمدنی را گرفتند و منتقل کردند به روم و کشورهای غربی. رومی‌ها پیشرفت کردند. بعد از اسلام به خاطر اهتمام مسلمانان به نشر و دانش، مجدداً آن علوم را از جوامع غربی گرفتند و با نهضتی که در قرن دوم به نام نهضت ترجمه به وجود آمد، آن علوم و آثار گذشتگان را همراه با تألیفات و آثار علمی نوین و تولیدی خود همراه آن ترجمه‌ها منتشر ساختند. آن ترجمه‌ها هم باعث رشد مضاعف جامعه‌ی اسلامی ‌شد.

تا این‌که غربی‌ها در چند قرن پس از آن دوباره متوجه پیشرفت جوامع اسلامی شدند. آثار علمی جوامع اسلامی و شرقی از روش‌های مختلفی به غرب منتقل ‌شد؛ مثلاً در فتح اسپانیا و بخش‌هایی از اروپا توسط مسلمانان و بعدها در جنگ‌های صلیبی. این‌ها باعث شد تا علوم از کشورهای اسلامی به کشورهای غربی منتقل شود. ما این تاریخ انتقال علوم را از راه گردش زمانی و جغرافیایی نسخه‌های خطی و قدیمی ردیابی می‌کنیم. این نسخه‌های ارجمند به شهرها و کشورهای مختلفی سفر کرد‌ه‌اند و دست افراد مختلفی گشته‌اند. نسخه‌های خطی علاوه بر این که سوابق تاریخی علم را به ما نشان می‌دهند، این حرکت‌ها را هم تا حدی برای ما روشن می‌کنند.

پس چرا افکار عمومی ما تا این پایه از این ماجرای مهم دور و بی‌اطلاع است؟

این حرکت و اهتمام رهبر انقلاب از این منظر قابل توجه است که ما الان باید بیشتر به کجا توجه کنیم. در چه نقطه‌ای هستیم و به کجا می‌خواهیم برسیم؟ نسخه‌های خطی فقط یک کتاب نیستند. بیانگر مسائل تاریخی‌اند. بیانگر رشد و شکوفایی ما در گذشته‌ها و در تاریخ‌اند. اگر بخواهیم وظیفه‌مان را نسبت به فرهنگ‌مان ادا کنیم، چه باید بکنیم؟ با این فرصت کمی که داریم، باید اهتمام کنیم که حداقل نفایس علمی و فرهنگی ما در شرایط غیر استاندارد و مثلاً در منازل افراد نابود نشود، بلکه به نسل‌های بعدی انتقال یابد. باید این‌ها را جمع‌آوری و معرفی کنیم به جوامع و بگوییم ما چنین گذشته‌ای داشته‌ایم. بگوییم «صوفی رازی» ایرانی بوده است.

رفتار دشمنان در قبال این موضوع چه بوده است؟

مخالفان و دشمنان ما هم بیکار ننشسته‌اند، سال‌ها نفایس ما را غارت و چپاول کرده‌اند. شمار آثار نفیس علمای ما و نوابغ ما را الان در کشورهای اروپایی و در کتابخانه‌های بزرگ‌شان می‌بینید. خیلی کوتاهی شده. آنها شناسایی کردند و بردند. درست است که بعد از انقلاب خوشبختانه اهتمام خوبی شده است نسبت به جمع‌آوری موارد نفیس و حفظ و نگهداری آنها. می‌گویند در مراکز اطلاع‌رسانی کسی که هویت ندارد، مثل این است که حافظه ندارد. این‌ها هویت ما هستند. خیلی برای ما مهم است که اسناد هویت خود را جمع‌آوری و حفظ کنیم. یک مقدار آن رفته ولی آنچه مانده، باید مراقبت و حفظ شود. فقط هویت اسناد، هویت کشور ما نیست؛ نشاگر عشق و ارادت ما به خداوند است و به دین.

هم‌اکنون باید چه کار کنیم؟

الان یک همت بسیار جدی لازم است که این آثار را جمع‌آوری و حفاظت و منتشر کنیم و به دست مردم برسانیم. دشمنان ما و کسانی که دین ما را قبول ندارند و یا با اعتقادات ما در تعارض هستند، همین حالا درصددند تا نسخه‌های ما را از بین ببرند. خیلی روشن است. خیلی‌ها هم شاید داخلی باشند و حتی مسلمان باشند. یعنی کار بسیار پیچیده‌ای است. یعنی تیزبینی خاصی می‌خواهد که توجه کنیم به این بحث مهم و نیز پس از آن که انتشار این آثار است. یعنی ما نباید منفعل باشیم و باید از حوزه‌ی انفعال دربیاییم.

رابطه‌ی کاری شما در بخش نسخ خطی کتابخانه‌ی ملی ایران با رهبر انقلاب چگونه تعریف شده است؟

ما خوشبختانه همکاری بسیار نزدیکی با کتابخانه‌های بزرگ کشور داریم، از جمله آستان قدس که ما برخی منابع را در بانک‌های اطلاعاتی به اشتراک گذاشته‌ایم. اصلاً ما تعصب نداریم که کتاب خطی در کتابخانه‌ی خاصی باشد. اولین اصرار ما این است که کتاب‌ها در مکان‌های مناسب به لحاظ حفظ و شرایط نگهداری قرار گیرد. از اصرارهای رهبر معظم انقلاب که من حداقل سه موردش را شاهد بودم، این بوده که ایشان برخی کتاب‌های خطی را برای بخش ما فرستادند که احتیاج به مرمت داشت. ما هم گرفتیم و فرستادیم به مرمت. یا با بعضی از رابطین که آقا در رابطه با نسخ خطی دارند، ما با آنها همکاری کرده‌ایم و در جریان فعالیت‌های ایشان هستیم. واقعاً اهتمام جدی دارند.

آیا توصیه‌ یا پیامی از سوی رهبر انقلاب داشته‌اید؟

یک بار که مقام مظعم رهبری نمایشگاه آمده بودند، یک یادداشتی نوشتند روی فصلنامه‌ی گنجینه‌ی اسناد که برای ما خیلی مهم بود که ایشان بسیار توجه دارند. کاربرد اسناد را توجه کرده بودند و آن عبارتی که حضرت علی(علیه‌السلام) دارند که اگرچه من با گذشتگان زندگی نکرده بودم، ولی با بررسی در زندگی آنها گویی با آنها زندگی کردم و تجارب آنها را کسب کردم. در کنار این یادداشت نوشته بودند: امیدوارم در لابه‌لای اسناد حقایق را کشف و به نسل‌های آینده منتقل کنید. این برای ما بسیار جالب بود. بعد هم یک نسخه‌ی خطی منسوب به شهرآشوب به ایشان داده بودند که این‌جا مرمت شد که بعد  ایشان یک یادداشت برای همکاران ما نوشته بودند و از زحمات آنها تشکر کرده بودند که این کتاب خیلی خوب مرمت شده. این مورد توجه آقا بود که ما هم بسیار خوشحال شدیم.

وضعیت کلی نسخ خطی ما در جمهوری اسلامی ایران چگونه است؟

الان با بسیاری از کشورها که قرارداد همکاری منعقد می‌کنیم، این مشکل را پیدا می‌کنیم که منابع بسیاری در اختیار آنها داریم که درخواست می‌کنیم نسخه‌ی دیجیتال را به ما بدهند ولی در مقابل آنها چیزی ندارند که در اختیار ما بگذارند چون آنها تاریخی نداشته‌اند. دستاورد خاصی نبوده که تولید شده باشد که در اختیار ما باشد یا دیگران. و خیلی جالب است که از هلند گرفته تا لهستان و انگلستان و کشورهای دیگر، مجموعه‌های بسیار مهمی راجع به نسخه‌های اسلامی و ایرانی در اختیارشان است و ما نداریم ولی خود ما در داخل کشور در رتبه‌های اول و دوم قرار داریم. مثلاً ایران و ترکیه با کشورهای دیگر اصلاً قابل مقایسه نیستند. واقعاً دانش در این حوزه تولید شده است، اما آن‌چه در کشورهای غربی هست و یکی از درخواست‌های مکرر کشورهای مختلف از ما این است که شما برای ما کارشناس و فهرست‌نویس بفرستید. چون بیشتر آنها نسخ فارسی و عربی هستند. بسیاری مربوط به فرهنگ اسلامی است. اصلاً کشورهای اسلامی مثل ما و ترکیه و بعضاً هند و مصر قابل مقایسه نیستند با کشورهای دیگر به لحاظ این دارایی.

چه شخصیت‌هایی و در چه کتابخانه‌هایی تأثیرگذار بوده‌اند؟

کل دارایی آستان قدس رضوی در طول تمام سنوات تاریخ 50 هزار نسخه‌‌ی خطی است که 14 هزارش را حضرت آقا اهدا کرده‌اند. 17 هزار عنوان قرآن در این مخزن وجود دارد که 80 عنوان آن از طرف رهبر معظم انقلاب اهدا شده است. بعد از آن کتابخانه‌ی ملی با 34 هزار نسخه‌ی خطی، کتابخانه‌ی آیت‌الله‌العظمی مرعشی تقریباً با همین میزان، کتابخانه‌ی مجلس 24 تا 25 هزار جلد دارد. کتابخانه‌ی دانشگاه تهران حدود 17 هزار جلد دارد. مجموعاً در کل کشور حدود 500 هزار جلد نسخ خطی وجود دارد. تخمین بر این است که میزان کل نسخ خطی به یک میلیون جلد برسد. چون این 500 هزار آن چیزی است که در کتابخانه‌ها هست و آن‌چه در منازل است و آن‌چه را که شناخته نشده است شامل نمی‌شود.

 این تعداد اصلاً قابل مقایسه نیست با نسخه‌هایی که در کل کشورهای جهان است. اگر ما بتوانیم نسخه‌ی دیجیتال ایران و اسلام را از کشورهای جوامع دیگر جمع‌آوری کنیم، می‌توانیم بگوییم که در آینده به رتبه‌‌ی اول جهان از لحاظ ذخایر علمی و داشته‌های نسخ خطی برسیم.

آیا برای احیای میراث مکتوبی که از سوی رهبر انقلاب اهدا شده اقدامی صورت گرفته است؟

مثلاً در دو تا قرآن‌هایی که رهبر معظم انقلاب اهدا کرده‌اند به آستان قدس، دستخط ایشان هست که تأکید کرده‌اند این نسخه از قرآن واجد چه نکاتی است. شاید منظورشان جدیت و فوریت در چاپ این نسخه‌ها بوده است. مثلاً یک قرآن مربوط به دوره‌ی قاجار اهدا کرده بودند که به لحاظ کتابت و خوشنویسی بسیار مهم است و به لحاظ نسخه‌شناسی هم بسیار نفیس است. خود ایشان هم قید فرموده بودند که بسیار نفیس است. این نشان می‌دهد که اهتمام ایشان این نیست که این‌ها فقط یک جایی حفظ و نگهداری شود، بلکه باید منتشر هم بشود.
سه شنبه 19/2/1391 - 10:20
دنیای گیاهان و حیوانات

 

 

 

 

دوشنبه 18/2/1391 - 14:33
دانستنی های علمی
 با نزدیک شدن روز مادر همه ما به خرید یک هدیه خوب فکر می کنیم و از خودمان می پرسیم کدام هدیه مادر را خوشحال تر می کند. اما تا به حال از خودتان پرسیده اید که کدام هدیه ها مادر را خوشحال نمی کنند؟!

1. دئودورانت. دئودورانت محصولی است که در کیف یا کمد همه افراد پیدا می شود. اما دادن آن به عنوان هدیه می تواند یک اشاره غیرمستقیم باشد، نه؟!

2. سی دی های ایروبیک و کاهش وزن. خوب مسلماً چیز به دردبخوری است اما می تواند حامل یک پیام نه چندان خوشایند باشد: "شما چاق هستید و باید وزن کم کنید!"

3. حیوانات خانگی. شاید شما حیوانات را دوست داشته باشید اما واقعاً مادر هم آنها را دوست دارد؟ این هدیه را فقط در صورتی بخرید که مادرتان عاشق حیوان ها باشد!

4. گل های مصنوعی. این گل ها نه پژمرده می شوند و نه رشد می کنند، و اکثراً فاقد زیبایی واقعی هستند... کمتر خانمی این گل ها می پسندد، و مادر شما هم از این قاعده مستثنی نیست.

5. وسایل آشپزخانه کم کاربرد. البته بعضی وسایل آشپزخانه واقعاً خوب و کاربردی هستند و می توانند خیلی از خانم ها را خوشحال کنند، ولی چیزهایی که کاربرد زیادی ندارند و شاید حتی یک بار هم به در مادر نخورند –مثلاً توت فرنگی قاچ کن! – نمی توانند ایده خوبی باشند.

 6. جوراب. همه ما چند جفت جوراب در خانه داریم که بعضی از آنها را بیشتر از بقیه دوست داریم... ولی کمتر کسی با دیدن یک جفت جوراب به عنوان هدیه خوشحال می شود.

7. قابلمه و ماهیتابه. مادرها آشپزی را دوست دارند، ولی آنها باید بدانند که در نظر بچه هایشان چیزی بیشتر از یک آشپز خصوصی هستند!

برترینها
دوشنبه 18/2/1391 - 14:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته