دعا و زیارت
مقصود ما این است كه در آن زمان،در میان پیروان پیامبر (ص) تنها على (ع) از دو افتخار زیر برخوردار بود:
(1) استمرار اسلام كه زندگى پیامبر (ص) و پیروزى او در آن برهه از زمان وابسته به آن بود مرهون على و مبارزههاى اوست.
(2) اما دومین افتخار،عبارت است از وابستگى پایدارى دولت اسلامى به وجود او.اگر دشمنان اسلام از نظر قواى نظامى پیروز مىشدند و قادر به نابود كردن آن نیروى نو پا مىگردیدند، ممكن نبود دولت اسلامى پا بگیرد و چون مبارزههاى على در سنگین كردن كفه نیروى جدید در میدانهاى جنگى كه میان پیامبر و دشمنانش اتفاق افتاد،تاثیرى آشكار داشت،پس حق این است كه مبارزههاى او را یكى از عوامل اساسى بر پایى حكومت اسلامى بدانیم.و چه سخن درستى گفته است عمر بن خطاب در ایام خلافتش،آن جا كه مردى على را متهم به خودخواهى كرد;عمر رو به او كرد و گفت:«به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود،اساس اسلام استوار نمىشد
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:44
دعا و زیارت
از جمله احادیثى كه از اعضاى خانواده پیامبر به نام،یاد كرده،احادیث ذیل است:مسلم در صحیح خود از سعد بن ابى وقاص روایت كرده است كه او گفت:«...و هنگامى كه این آیه نازل شد:پس بگو:بیایید تا فرزندانمان و فرزندانتان،زنانمان و زنانتان...را بخوانیم...،پیامبر خدا، على،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،پس فرمود:بار خدایا اینان خاندان منند» (6) .
ترمذى در صحیح خود از عمر بن ابى سلمه روایت كرده است كه او گفت:«این آیه در خانه ام سلمه بر پیامبر (ص) نازل شد:«اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شما-خاندان پیامبر (ص) -ناپاكى را دور كند،و شما را به طور كامل پاك دارد.».پس پیامبر،فاطمه،حسن و حسین را طلبید،و آنان را با كسا پوشانید و على را نیز كه پشتسرش بود با عبایى پوشاند،سپس فرمود: بار خدایا اینان اهل بیت منند پس،پلیدى را از آنان بزداى و آنان را به طور كامل پاك بدار.ام سلمه گفت:یا رسول الله آیا من هم با آنان هستم؟فرمود:تو بر جایگاه خود هستى و روى به سوى خیر و سعادت دارى.».ترمذى گوید:و در همین باب از ام سلمه،معقل بن یسار،ابى الحمراء و انس بن مالك،روایتشده است (7) .
امام احمد در مسند خود از ام سلمه همسر پیامبر (ص) روایت كرده است كه او گفت:«این آیه در خانه من نازل گردید:خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را به طور كامل پاك دارد،و در آن خانه،فاطمه،على،حسن و حسین بودند،پس پیامبر آنان را با عبایى كه روى خود داشت پوشانید،سپس گفت: (بار خدایا) اینان خاندان منند،پس از آنان پلیدى را دور كن و آنان را كاملا پاك گردان.» (8) .
و مسلم از عایشه همسر پیامبر روایت كرده است كه او گفت:پیامبر خدا بیرون آمد در حالى كه عبایى بافته از موى سیاه بر دوش او بود،پس حسن آمد،او را داخل عبا كرد،بعد حسین آمد،او را نیز داخل كرد،و بعد فاطمه آمد،او را هم به زیر عبا جاى داد،سپس على آمد و او را هم با عبا پوشاند،آن گاه فرمود:«خداوند اراده فرموده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را كاملا پاك گرداند» (9) .
در در المنثور سیوطى (در تفسیر قرآن) به دو روایت زیر برمىخوریم:
ابو الحمراء (از اصحاب پیامبر) مىگوید:مدت هشت ماه در مدینه مراقب پیامبر بودم هیچ گاه براى نماز بیرون نیامد،مگر اینكه اول به در خانه على مىآمد،دستش را دو طرف در قرار مىداد و مىگفت:«نماز!نماز!خداوند اراده كرده است فقط از شما خانواده پلیدى را دور كند و شما را به تمام پاك دارد» (10) .
و از ابن عباس است كه گفت:نه ماه پیامبر خدا را مىدیدیم كه هر روز موقع نماز در خانه على بن ابى طالب مىآمد و مىگفت:«درود و رحمتخدا بر شما خانواده،خداوند اراده كرده است تا از شما خانواده پلیدى را دور سازد و شما را كاملا پاك دارد» (11) .
و انس بن مالك روایت كرده است كه پیامبر خدا شش ماه به طور مداوم آن جمله را مىگفت (12) .
البته این احادیثبوضوح دلالت دارد كه هر یك از این چهار تن فردى از افراد خاندان پیامبرند،همچنان كه عضویت هر شخص دیگرى را-از كسانى كه در زمان پیامبر در قید حیات بودند،چه از هاشمیان و یا از زنان پیامبر-منتفى مىداند.این قول پیامبر (ص) :بار خدایا اینان خاندان منند،دلالت روشنى دارد بر این كه عضویتخاندان پیامبر در دوران زندگانى آن بزرگوار منحصر بر آن چهار تن بوده است.بنابراین،همه افراد دیگر-حتى عمویش عباس،جعفر بن ابى طالب و سایر افراد حاضر در زمان بیان این مطلب-از دایره عترت مورد نظر خارجند،هر چند كه همگى از خویشان نزدیك او بودند.
با این همه،این انحصار همه بنى هاشم را كه پس از وفات آن حضرت،به دنیا آمدهاند-از جرگه اهل بیتخارج نمىكند.آنچه در احادیث نوع اول آمده است دلالت دارد بر این كه اعضایى از خانواده و عترت او-پس از حیات او در ضمن چند قرن به وجودخواهند آمد.پیامبر در آن احادیثبه صراحت گفته است كه قرآن و اهل بیتش از یكدیگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر او باز گردند.
اما چگونه عضویت افرادى را كه پس از پیامبر به دنیا مىآیند،بشناسیم،این مطلبى است كه به اعضاى همعصر آن حضرت مربوط مىشود و این كه كدام یك از اینان را مىتوان خلف آن حضرت نامید و اگر خلف او بود از اعضاى عترت او نیز هست.مردم خود گواه شایستگى و علو مقام او در تقوا و درستى و علم و حكمت اویند،و خلف آن حضرت در زمان او همان كسى است كه وى را خلیفه خود مىنامد.
اكنون كه مقام اهل بیت را در اسلام و نیز اعضاى خاندان محترمى را كه در زمان پیامبر بودند،شناختیم سزاوار است كه در صفحههاى آینده از شاخصترین فرد این خانواده سخن بگوییم.آن فرد،امام على (ع) پسر عموى پیامبر است كه پیامبر او را به بالاترین مراتب بزرگداشت،گرامى داشته است.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:39
دعا و زیارت
هر گاه به حوادث مهمى كه به امتیا امتها-به سبب انجام رسالتهاى دینى و گسترش آن-رسیده است،نظرى بیفكنیم،و همچنین كسانى را كه در زمان آغاز آن پیشامدها و در مراحل شروع آن مىزیستهاند،مورد توجه قرار دهیم،در مىیابیم كه آن پدیدهها و دگرگونیهاى اولیه آن به انبوه كسانى كه معاصر ایشان بودند-افراد و یا گروههاى كوچك-ارتباطى ندارد.به طور مثال،وجود این سرباز یا آن كشاورز،كارگر،بازرگان و یا فرد سیاستمدار،و یا عدم آنها،هیچ اثرى مثبتیا منفى در آن پیشامدهاى مهم و دگرگونیها، نداشته است.پس امكان داشت-جز در موارد بسیار اندك-نیازى به وجود هیچ فردى در پدید آمدن آن پیشامدها نباشد.به این ترتیب كه انسان دیگرى جاى او را پر كند،و نقشى همانند نقش ناچیز او عهدهدار شود.
آنچه را امتى از امتها به عنوان یك عمل مهم انجام مىدهد بیشتر مربوط به تمام افراد آن امت است و به انبوه كسانى كه تشكیل امت مىدهند-از افراد و گروههاى كوچك با حركتهاى معمولى ناچیز-ارتباطى ندارد.در نتیجه،آنان مثل كارگرانى هستند كه در ساختن بنایى همكارى مىكنند;هر كدام از آنان اثرى در بالا بردن آن بنا دارند،اما ممكن است جاى هر یك از آنان را با فرد دیگرى چون او عوض كرد تا همان وظیفه را بر عهده گیرد.تنها از آن مورد، بعضى جمعیتها و برخى افرادى را كه قیام كرده و یا اقدام به حركتهایى مىكنند كه براى دیگران اقدام به آنها دشوار است (و یا دیگران نخواستهاند آن كار را بكنند!) مستثنا مىشود. آنان همان كسانى هستند كه نمىتوان ازایشان بىنیاز بود.و دیگران را جایگزین آنان كردن دشوار است،و آنانند كه رویدادهاى مهم پیوندى مستحكم با ایشان دارد.
بنابراین ما این حق را داریم كه وجود هر فردى از كسانى را كه حركات ناچیزى انجام دادهاند (و آنان اكثریتى انبوه از هر امتى هستند) نسبتبه پیشامدهاى بزرگ اتفاقى و تصادفى به حساب آوریم،هر چند كه هر فردى از نظر علمى نتیجه یك سلسله اسباب و علل پیاپى و شتسر هم است تا او را به وجود آورند،و مىگوییم كه وجود این آدم و یا آن گروه كوچك نسبتبه آن پیشامد نهایى تصادفى و اتفاقى است،زیرا آن پیشامد ممكن بود-با وجود،و یا بدون وجود او-تحقق یابد.چه ممكن بود جاى این فرد را فرد دیگرى و جاى این فامیل و یا قبیله را فامیل و یا قبیله دیگرى بگیرد و عهدهدار نقشى مانند نقش آن فرد و آن قبیله شود. مایلم،براى خواننده توضیح دهم،كه مقصود من این است كه پیشامدهاى بزرگ،به تنهایى به هیچ فرد،یا گروه كوچك ارتباط ندارد،و بیشتر به مجموعه مربوط مىشود.و گاهى به وجود بعضى افراد و گروههاى كوچك مربوط مىشود آنجا كه نقش مشخص جدى داشته باشند.
اگر نظرى به پیدایش اسلام و گسترش آن در زمان پیامبر (ص) بیفكنیم در مىیابیم كه اسلام،پیوندى استوار و مثبتبا معدودى از افراد و گروهها داشته است.ضرورتى ندارد كه ما از رابطه اسلام با شخص پیامبر گرامى صحبت كنیم،چه او كسى است كه وحى الهى را دریافت كرده و حامل رسالتبوده است و با دشواریهایى روبرو شده كه احدى با آنها مواجه نشده است. او تنها انسانى است كه اوصاف برجستهاش او را شایسته دریافت وحى كرده است;و خداوند خوب مىداند كجا رسالتخود را قرار دهد.
چون اسلام به شخص پیامبر اكرم-هم در آغاز و هم در طول زمان حیات آن حضرت-وابسته است ما دوام اسلام را-در آن برهه از زمان-در پیوند با سه گروه كوچك مىیابیم كه نگهبانى از زندگى پیامبر (ص) را بر عهده گرفته و در راه دفاع از او بزرگترین فداكاریها را انجام داده است.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:39
دعا و زیارت
نخستین گروه از این گروهها قبیله هاشم است (و همراه آن بنو المطلب) آن درختبا بركتى كه پیامبر ارزشمندترین میوه آن است،قبیلهاى كه در راه حمایت از پیامبر و نگهبانى وجود شریف او،به اندازهاى فداكارى كرد كه هیچ یك از قبایل مكه در خلال سالهایى كه پیامبر-از هنگام بعثت تا آغاز هجرت-گذراند،آن چنان فداكارى از خود نشان نداد.تنها این گروه با بركت در خلال آن سالها به شرف دفاع از پیامبر (ص) مشرف شد.و هیچ قبیله دیگرى نخواست كه در این شرافتبا آن همكارى كند،بلكه دیگر قبیلههاى مكى تصمیم گرفتند كه نسبتبه پیامبر و رسالتش و قبیله او موضعى خصمانه بگیرند و پیامبر (ص) و اعضاى خانوادهاش را در محاصره خطراتى قرار دهند كه پیوسته آنان را در معرض تهدید قرار مىداد. از این رو مىتوانیم بگوییم وجود بقیه قبیلههاى مكى نسبتبه دوام رسالت،اتفاقى و تصادفى بوده است،زیرا كه آن قبیلهها همچون گروههاى دیگر هیچگونه كمكى به مقام رسالت نكردند.
نیازى به گفتن ندارد كه افراد منسوب به بعضى از این قبیلهها به پیامبر (ص) ایمان آوردند و در راه رسالت او فداكارى كردند ولى كار ایشان در این جهت مانند كار هر فرد دیگرى بود.اما گروههایى كه آن افراد انتساب به آنها داشتند نسبتبه او موضع منفى گرفتند و افرادى را كه از روش ناپسند آنان پیروى نكردند،مورد اذیت و آزار قرار دادند.به آن سبب مىگوییم كه وجود این قبایل همچون گروههاى دیگر نسبتبه ادامه رسالت در آن برهه از زمان،تصادفى و بدون اثر مثبتبوده است.آرى،وجود آن قبیلهها حتى اثر منفى داشت،زیرا اگر قبیلههایى چون:امیه،مخزوم،زهرة،جمحا و سایر قبایل دشمن اهل مكه،وجود نداشتند،بىگمان پیامبر (ص) و رسالتش،از بسیارى خطرات دور و بر كنار مىماندند.
امام على در نامهاى خطاب،به معاویه چنین تذكر مىدهد:
«پس قبیله ما خواستند پیامبر ما را بكشند و ریشه ما را قطع كنند و اندوههایى براىما فراهم آورند و نارواییها درباره ما اعمال كنند.آسایش را از ما گرفتند و ترس و خوف را بر ما گماردند،و ما را به رفتن به سوى كوهى سخت[شعب ابو طالب]ناگزیر ساختند،و آتش جنگ را در برابر ما افروختند،پس خدا خواست تا ما شر اشرار را از پیامبرش دور سازیم و دست دشمنان را از حریم او قطع كنیم.فرد با ایمان ما به امید پاداش از پیامبر (ص) حمایت مىكرد و كافر ما به خاطر خویشاوندى[مثل عباس عموى پیامبر (ص) ]كمك مىكرد،و آن كسى كه از قریش اسلام آورده بود آن ترس و بیمى را كه ما داشتیم-به دلیل پیمانى كه با آنان بسته بود و یا به سبب حمایت و پشتیبانى قبیلهاش-آن ترس و بیم را نداشت،و هم از كشته شدن در امان بود.چون كار سخت مىشد و مردم در مىماندند،رسول خدا خاندان خود را جلو مىفرستاد تا به وسیله آنان یارانش را از حرارت نیزهها و شمشیرها حفظ كند...»
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:39
دعا و زیارت
این گونه بود كه بنى هاشم به افتخار حمایت از پیامبر (ص) و پاسدارى از وجود او نایل شدند. همان گونه كه به افتخار خویشاوندى اختصاص یافتند.
اما دو گروه دیگرى كه پایدارى اسلام در مرحله بعد با آنها ارتباط شدیدى دارد عبارتند از دو قبیله اوس و خزرج كه از بین قبایل عرب غیر مكى به افتخار دفاع از پیامبر و مقام رسالت او پس از هجرت،اختصاص یافتند و به بزرگترین فداكارى در آن راه دست زدند.و اگر سایر قبایل مىخواستند با آنان در این افتخار بزرگ سهیم باشند،شركت مىكردند،و لیكن آنها نه تنها موفق به این كار نشدند بلكه ننگ مبارزه با پیامبر را به جاى كسب افتخار با كمك به او،براى خود اختیار كردند.
تداوم رسالت و پیشرفت آن با این سه قبیله این چنین ارتباط پیدا مىكند و وجود بقیه قبایل در این دوره كمتر از یك امر تصادفى و اتفاقى نسبتبه اسلام است،زیرابراى پیامبر (ص) و رسالت او اثر منفى داشتند و مخاطره آمیز بودند.
هنگامى كه این سه گروه چنان ارتباط محكمى با مقام رسالت داشتند،تاریخ اسلام براى ما دو فرد را مشخص مىكند كه وجود آنان در آن دوره شوم براى سلامت پیامبر و استمرار رسالتبا بقاى آن حضرت،لازم و ضرورى بود.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:39
دعا و زیارت
یكى از آن دو مرد،ابو طالب عموى پیامبر و سرپرست روزگار كودكى او و مدافع عمده او پس از بعثت آن حضرت مىباشد.البته حمایت این رادمرد از پسر برادرش-پیامبر (ص) -و دفاعش از او در مقابل تهدیدهاى قریش عامل اصلى استمرار زندگى پیامبر (ص) و دوام رسالت آن بزرگوار بود.آتش خشم قبایل قریش در طول چندین سال پیوسته بر ضد پیامبر فروزان بود و مىخواستند كه خون آن حضرت را رو در رو یا نابهنگام بریزند و انجام این كار براى آنها-اگر ابو طالب،شیخ بطحا[رئیس حجاز]نبود كه هاشمیان را رهبرى كند و از وجود آنان و جان خویش،حصارى استوار و نفوذ ناپذیر در اطراف پیامبر (ص) بسازد-بسیار آسان بود.
البته خوانندگان تاریخ اسلامى مىدانند كه چگونه قبایل قریش به ابو طالب اخطار نهایى دادند تا پسر برادرش را از ناروا گفتن به پدرانشان و ناپسند خواندن خدایانشان و نابخردانه دانستن افكارشان،باز دارد و گرنه به او یورش خواهند برد،و مبارزه خواهند كرد تا یكى از دو گروه نابود شود و از بین برود.
اگر چه در ذهن ابو طالب تردیدى نبود كه پذیرش مبارزه طلبى قریش بزودى به نابودى او و خانوادهاش از جمله پیامبر (ص) خواهد انجامید،نه تنها هیچ فشارى بر پسر برادرش وارد نساخت تا او از تبلیغ رسالتخوددارى كند بلكه از خطرهایى هم كه قریش متوجه او ساخته بود،با او گفتگو كرد،و بعد بدون هیچ مقدمهاى براى كمك به او چنین گفت:«اى پسر برادر!به من و به خودت رحم كن و كارى را كه تاب تحمل آن را نداشته باشم بر من متوجه مكن!».
هنگامى كه پیامبر (ص) -قاطعانه،استهزاكنان به تهدید ایشان و بالاتر از حد گفتار-به این درخواست جواب رد داد،به عمویش اعلان كرد كه حاضر نیست رسالتش را حتى با ملكوت زمین و آسمان،عوض كند،و هرگز آن رسالت را ترك نخواهد كرد تا این كه یا خدا او را پیروز گرداند و یا در این راه هلاك شود،شیخ بطحا[ابو طالب]در این كه تا پایان راه به همراه پیامبر گام بردارد،لحظهاى تردید به خود راه ندارد.بعد از این كه پیامبر (ص) رو برگرداند،ابو طالب او را صدا زد و گفت:پسر برادرم بیا!،پس چون پیامبر به جانب او آمد به وى گفت:«پسر برادر برو!و آنچه دوست دارى بگو،بخدا قسم تو را هرگز براى چیزى،رها نخواهم كرد.» (2) .
ابو طالب بر این پیمان مهم كه تا پاى جان خود،با پیامبر (ص) بسته بود،پاى فشرد.و چون كوهى پا بر جا ایستاد،و هرگز خطرها او را نلغزاند،و مشكلات او را نرم نكرد و نیروهاى شر او را نترساند.فردى شقى از مردم مكه،شكمبه گوسفندى را روى پیامبر (ص) -كه در حال سجده بود-انداخت،ابو طالب در حالى كه شمشیرش را بلند كرده بود دستبرادرزادهاش را به دست گرفت و به جانب آنها رفت.و در همان حال كه جمعى از كسانى كه بیرون مسجد الحرام نشسته بودند،و قصد تعرض به پیامبر را داشتند،او را دیدند،به آنان گفت:«قسم به آن كه محمد (ص) به او ایمان دارد اگر فردى از شما از جا بلند شود با شمشیرم بىامان او را مجازات خواهم كرد»و از آن جا گذشت در حالى كه شكمبهاى را روى سر و صورت آنان واژگون مىكرد!
قبایل قریش بر ضد ابو طالب و فامیل او همقسم شدند و به جاى جنگ در برابر آنان به سلاح گرسنه نگهداشتن[محاصره اقتصادى]متوسل شدند.با علم به این كه هاشمیان در آینده-اگر مقاتلهاى پیش آید-مبارزه خواهند كرد،از طرف دیگر در تنگنا گذاشتن آنها روحیه قریش را بالا مىبرد.پس محدودیت اقتصادى و اجتماعى براى آنها به وجود آوردند كه تا سه سال ادامه داشت و آنان در آن مدت مجبور شدند تا در میان كوهىاقامت گزینند كه بعدها به شعب ابو طالب معروف شد و هاشمیان در طول آن مدت گاهى مجبور مىشدند از برگ درختان بخورند تا از شدت گرسنگىشان كاسته شود.
در تمام آن موارد همت آن قهرمان پیر این بود كه زندگى پیامبر را از خطر حفظ كند.ابو طالب در طول آن سالها بیشتر اوقات بعضى از خاندان خود و به طور خاص پسرش على را در بستر پیامبر مىخوابانید تا او را مانع خطر حمله ناگهانى به عزیزترین عزیزانش قرار دهد
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:39
دعا و زیارت
گاهى این پرسش براى خواننده پیش مىآید كه;چگونه ممكن استبراى اعضاى خاندان پیامبر در تمام آیات قرآن و جمیع احكام شرعى و سنتهاى نبوى،معرفتیقینى حاصل شود؟
پاسخ این است كه،دستیابى آنان بر معرفتیقینى به طور قطع امكان دارد.البته براى پیامبر این امكان بوده است كه به شاگرد زیرك و برجستهاى چون على بن ابىطالب-تمام مفاهیم آیات قرآن و تمامى آنچه را كه به بینش اسلامى مربوط است و همه قوانین اسلامى را كه تعدادشان از چند هزار تجاوز نمىكند-تعلیم دهد.بدیهى است كه على به دو پسرش-حسن و حسین-تمام آنچه را كه پیامبر به او آموخته است،تعلیم مىدهد.بدین گونه،براى ما امكان این تصور پیدا مىشود كه على و دو فرزندش بر معرفتیقینى كامل رسیدهاند.
البته این فرض-به طور قطع-با واقع،مطابقت دارد،چه على از كودكى تا روز وفات پیامبر با او بود;نیز او شاگردى امین و مراقب بود،پیوسته در جلسات عمومى پیامبر حاضر مىشد و در خلوتهاى ویژه او نیز با وى همراه بود.و او در آشكار و نهان در راه خدابیدار دل و صمیمى بود.و فرزندانش-حسن و حسین-سالهاى دراز با وى زندگى كردند،و آن دو نیز،همانند نیا و پدر خود راستانى پاك بودند.آنچه را مىدانستند به برترین فرزندان پیامبر و على،تعلیم دادند.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:34
دعا و زیارت
از جمله روایتهاى صریح نبوى كه بیانگر اوصاف است،احادیث ذیل است:
از جابر بن عبد الله نقل شده است كه رسول خدا فرمود:«اى مردم!من در میان شما، چیزهایى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذیرید،هرگز گمراه نخواهید شد:كتاب خدا،و عترتم، خاندانم» (1) .
و از زید بن ارقم است كه رسول خدا فرمود:«براستى كه در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم كه اگر بدانها چنگ زنید،هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد:كتاب خدا-رشته كشیده شده میان آسمان و زمین-و عترتم،خاندانم;و آن دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا كنار حوض[كوثر]به سوى من باز گردند.پس مواظب باشید،بعد از منچگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت» (2) .
و از زید بن ثابت است كه پیامبر خدا گفت:«من پس از خود در میان شما دو جانشین مىگذارم:كتاب خدا-رشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) -و عترتم،اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا كنار حوض[كوثر]به سوى من باز گردند» (3) .
و از زید بن ارقم است كه رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:«گویا من[به لقاء الله]دعوت شدم و اجابت كردم[كنایه از این كه:پس از رحلتم از دنیا]در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشتهام-یكى از آنها بزرگتر از دیگرى است:كتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشید كه چگونه نسبتبه آنها جاى مرا پر خواهید كرد،چه آنها هرگز از یكدیگر جدا نشوند تا كنار حوض[كوثر]بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى كه خداى بزرگ صاحب اختیار من است، و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر كه را من صاحب اختیارم،این[على]صاحب اختیار اوست.پروردگارا دوستبدار هر كس او را وستبدارد و دشمن بدار هر آن كس را كه با او دشمنى كند» (4) .
البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این كه اهل بیت پیامبر منحصر به كسانى هستند كه به فراوانى از صفات زیر برخوردارند:
(1) آنان عترت پیامبرند،و عترت مرد،نزدیكترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر،زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مىشوند (5) .
(2) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگىاند،زیرا كه ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند،در صورتى كه ناپرهیزكاران در جهتخلاف قرآنند.و از آن رو هاشمیان گناهكار كه از خدا نافرمانى مىكنند و هم به طریق اولى گناهكاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مىشوند.
(3) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنىاند هاشمیانى كه نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارند-هر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارند-از فرزندان معنوى او نیستند،زیرا شخص نادان و آن كه بینش محدودى دارد-دانسته یا ندانسته-در معرض مخالفتبا قرآن است.و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعیت مردم از مثل او و پیروى او-گاهى-منجر به مخالفتبا كتاب خدا خواهد شد.
(4) موافقتبعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند،چه، به یقین یك طرف از آن دو گروه كه آموزشهاى آنها با هم متناقض است،بر خطایند.زیرا كه دو گروه بر حق،با یكدیگر تضادى ندارند.و چه بسا كه همگى بر خطایند،زیرا خطا همانطورى كه بار است،تناقض دارد،ممكن استبا خطاى دیگر هم متناقض باشد.حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند،امكان ندارد كه همه آنان موافق با قرآن باشند!
(5) معرفت دینى آنان یقینى است.و بدان جهت،همه مجتهدان هاشمى،اصحاب،تابعین و دیگران-از دایره اهل بیت پیامبر به لحاظ معنى و حقیقت-خارج مىشوند.سر مطلب این است كه معرفتیك مجتهد در بیشتر موارد غیر یقینى و بلكه ظنى است.
ما بر آنیم كه معرفت اهل بیت پیامبر (ص) باید یقینى باشد،زیرا مجتهدى كه به گمان خود برترین احتمالها را مىپذیرد،گاهى ناخودآگاه نظر او با قرآن مخالفت دارد!
تا وقتى كه معرفتیك مجتهد بر اساس ظن باشد،نه پیش او ضمانتى براى موافقتبا قرآن وجود دارد و نه نزد پیروانش.و از آن روست كه مىبینیم مجتهدان بایكدیگر اختلاف نظر دارند و در آرایشان تناقض وجود دارد.
احادیثى كه گذشتبوضوح دلالت دارند بر این كه معرفت دینى خاندان پیامبر،معرفتى ستیقینى نه اجتهادى،و گرنه مىبایست در اكثر اوقات از قرآن جدا مىبودند.به همین دلیل مجتهدى،چون ابن عباس-با وجود علو مقام و این كه پسر عموى پیامبر است-از محدوده اهل بیت پیامبر-به حسب معنا-خارج است،تا چه رسد به دیگر اصحاب كه از بستگان پیامبر نبودهاند و به مقامى چون مقام ابن عباس نایل نشدهاند.پس هیچ یك از مجتهدان-هر چند براى اجتهاد خالصانه خود-چه به حق رسیده باشند و یا خطا كنند داراى پاداش و اجرند،از خاندان پیامبر-بر طبق روایات صریح قبلى-نیستند.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:34
دعا و زیارت
در فصل پیش راجع به ممتاز كردن خاندان پیامبر در دین-با درود فرستادن برایشان-سخن گفتیم و ثابت كردیم كه اعطاى این مقام والا به ایشان،با اصل اسلامى كه اعلان مىدارد: گرامىترین مردم نزد خدا پرهیزكارترین آنهاست،منافاتى ندارد.توضیح این كه برترى دادن خداوند به این خاندان كاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این كه آنان در بالاترین درجات تقوایند.و بحق دیدیم كه اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى داشت،و شهادتهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشكار مىكند. سپس كشف كردیم كه در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازهاى نبوده است.قرآن ما را آگاه مىسازد كه نبوتهاى پیشین در همین راستا حركت كردهاند،آن جا كه خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید،و آنگاه كه خداوند،هارون را در رسالتبرادرش موسى شریك ساخت و خداوند دعاى زكریا را مستجاب كرد و به او،جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد.
از همه اینها سخن گفتیم اما در صدد محدود كردن شمار اهل بیت پیامبر بر نیامدیم،البته یادآور شدیم كه على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند،استناد ما در آن گفتار بر اتفاق همه مسلمانان بود بر این كه این چهار تن از اعضاى آن خانواده مبارك هستند.و قصد آن نداشتیم تا دلیل دیگرى بر این كه آنان از خاندان پیامبرند بیاوریم.همانطور كه،قصد آوردن نام دیگران را چه به صورت اثبات یا نفى نیز نداشتیم،و هدف ما از تنظیم این فصل،همان دستیافتن بر اندیشه روشنى است كه بدان وسیله افراد مورد نظر را از كلمه«آل محمد (ص) »مىشناسیم.
آنچه در این مورد،شایسته اعتماد است،همان احادیثى است كه از پیامبر خدا روایتشده است و در آنها ذكر«آل محمد»یا«اهل بیت او»و یا«عترت او»آمده است.در این جا مقصود از همه این عبارات یك چیز است.روایتهاى صریحى را كه از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مىتوان به دو دسته تقسیم كرد:
(1) احادیثى كه در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است،و ما به وسیله آن اوصاف مىتوانیم از كلمه«آل محمد»خروج افرادى را كه داراى آن اوصاف نیستند،و هم ورود كسانى را كه متصف به آن اوصافند،در آن مفهوم بشناسیم.
(2) احادیثى كه متضمن گواهیى است كه بروشنى دلالت دارند بر این كه اشخاص معینى در زمره«آل محمد»یا«اهل بیت محمد»و یا«عترت او»یند.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:34
دعا و زیارت
خواننده حق دارد كه بگوید:تا این جا فهمیدیم كه هیچ تناقضى-بین امتیاز خاندان پیامبر و آن اصلى كه مىگوید گرامىترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنهاست-وجود ندارد،زیرا كه تماز آنان كاشف از این حقیقت است كه ایشان در بالاترین درجههاى تقوا بودند.و لذا این تمایز نه از نوع تمایز حكومت اشرافى بوده است،نه اجر عمل دیگران براى ایشان و نه پاداش عملى كه خارج از توان و بیرون از اختیارشان بوده است كه همان خویشاوندى با پیامبر (ص) باشد. این گرامى داشت آنهاست كه با اعمال پسندیده خود و با حركت در خط شخص پیامبر شایستگى آن را یافتهاند.
همه اینها را فهمیدیم ولى این حق را داریم كه بپرسیم:چگونه پیش آمد كه این پرهیزگاران ممتاز،تنها در میان خانواده پیامبر (ص) یافتشدند و در دیگر خانوادههاى عرب یا در نژادهاى غیر عرب ظهور نكردند؟
در تاریخ نبوتها تازگى نداشته است.
پاسخ ما بر این پرسش این است كه آنچه اتفاق افتاده است در تاریخ نبوتها مطلب تازهاى نیستبلكه به عكس تاریخ نبوت به شهادت قرآن سرشار از این گونه رویدادها است،خداوند هارون را با برادرش موسى كلیم الله،در رسالتشریك قرار داد و هیچ كس از مردم بنى اسرائیل و دیگران را در رسالتبا او شریك نساخت دستیابى به این مقام شامخ هم،به دلیل شایستگى شخص هارون بود و هم براى استجابت دعاى برادرش كلیم الله:«براى من از خاندانم وزیرى-برادرم هارون را-قرار ده،بدان وسیله پشتم را قوى گردان،و او را در كار من انباز كن تا تو را بیشتر تسبیح گوییم و فراوان یاد كنیم كه تو خود به حال ما بینایى.فرمود:اى موسى!آنچه خواستى به تو داده شد» (19) .
ابراهیم (ع) پروردگارش را خواند و از او خواست كه از میان فرزندانش رهبرانى براى مردم قرار دهد،پس خداوند دعاى او را مستجاب كرد و به او وعده داد كه از بین فرزندان صالح او امامانى قرار دهد،بدون این كه هیچ فردى از فرزندان او كه به خود یا به دیگران ستم روا داشتهاند به آن مقام والا برسند:«و هنگامى كه پروردگارش ابراهیم رابا كلماتى آزمود،پس به پایان رسانید آنها را،فرمود:من تو را امام براى مردم گردانیدم،ابراهیم گفت:و از فرزندانم؟ گفت:عهد من به ستمكاران نمىرسد» (20) .و قرآن جاى دیگر به استجابت دعاى ابراهیم تصریح كرده است،به این ترتیب كه در میان فرزندان او نبوت و كتاب را قرار داده است:«اسحاق و یعقوب را به او مرحمت كردیم و در میان نسل او نبوت و كتاب را قرار دادیم و اجر او را در دنیا دادیم و البته كه او در آخرت از شایستگان است» (21) .
و خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى داد:«همانا خداوند آدم،نوح،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان-فرزندان بعضى را بر بعضى-برگزید،و خدا شنوا و داناست» (22) .
زكریا پروردگارش را خواند و از او صلاح فرزندانش را درخواست كرد،خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و فرشتگان،آن را به وى مژده دادند:«در آنجا زكریا پروردگارش را خواند،گفت پروردگارا به من از جانب خود فرزندى پاك مرحمت فرما،بدرستى كه تو شنونده دعایى،پس فرشتگان او را-در حالى كه میان محراب ایستاده نماز مىخواند-ندا دادند:خداوند تو را به وجود یحیى مژده مىدهد در حالى كه تصدیق كننده كلمهاى از خدا،سرور،بازدارنده نفس از شهوات و پیامبرى از شایستگان است» (23) .این آیات و شمار دیگرى غیر از اینها به روشنى دلالت دارند بر این كه نبوتهاى پیشین در این مسیر حركت كردهاند و از اولاد پیامبران سابق و خویشاوندان ایشان-كسانى كه در رفتارشان همانند آنان بودند-وجود داشتهاند و در مسیر اینان حركت كردهاند و به درجات تقوا رسیدهاند و بدان وسیله استحقاق به دوش كشیدن بار رسالت را یافتهاند و خداوند آنان را بر دیگر جهانیان برگزیده است.
تفسیر مطلب آن كه خداوند از خود ایشان و یا از فرزندانشان افراد ممتازى را آفریده است:یا براى استجابت دعاهاى این پیامبران و یا به عنوان پاداشى جهت تلاش آنان در راه نشر دین و اعلاى كلمة الله.
در این صورت،غیر طبیعى نیست كه در میان خاندان پیامبر،این چنین نخبگانى از پرهیزگاران وجود داشته باشند،بلكه هنگامى غیر طبیعى خواهد بود كه در میان اهل بیت پیامبر (ص) شاخصهاى هدایت وجود نداشته باشند تا به بالاترین مراتب تقوا برسند.حضرت محمد (ص) گرامىترین پیامبران خدا و محبوبترین آنان نزد خداست،پس اگر خداوند، ابراهیم،نوح،زكریا و دیگران را گرامى داشته استبه این ترتیب كه در میان فرزندان صالح آنان كسانى را آفریده است كه استحقاق آن را داشتهاند تا خداوند آنان را بر جهانیان برگزیند.
پس چرا خداوند خاتم پیامبران و عزیزترین رسولانش را گرامى ندارد تا رهبران لایق را در میان فرزندان او بیافریند؟هر گاه خداوند موسى را با برگزیدن وزیرى از خاندانش گرامى داشته است و برادرش را شریك رسالت او كرده است،چرا محمد (ص) را با برگزیدن وزیرى از میان اهل بیتش گرامى ندارد تا جز نبوت-كه هیچ پیامبرى پس از او نیست-از هر جهت همچون هارون نسبتبه موسى باشد؟
پیامبر خدا در شب زفاف فاطمه براى على دعا كرد،در همان حال از آبى كه خود نوشیده بود به روى آنان مىپاشید و از خداوند درخواست مىكرد تا آنان و فرزندانشان را از شر شیطان ملعون نگهدارد (24) .
و حاكم روایت كرده است كه پیامبر عبایى را روى على،فاطمه و حسنینانداختسپس فرمود: «پروردگارا اینان اهل بیت منند،پس بر محمد و خاندان محمد درود فرست.»و خداوند بزرگ این آیه را نازل كرد:«محققا اراده خداوند تعلق گرفته است تا از شما خانواده،پلیدى را برطرف كند و شما را در حد اعلاى طهارت،پاك دارد» (25) .
و چه سزاوار استحضرت محمد (ص) بر اینكه در مقابل انجام رسالتبه استجابت دعا درباره خانوادهاش پاداش داده شود.در حقیقت این امرى طبیعى استبه همان دلیل است كه مىبینیم رسول خدا على (ع) را به برادرى خود برمىگزیند و سپس مىگوید:«تو نسبتبه من به منزله هارونى نسبتبه موسى جز این كه هیچ پیامبرى بعد از من نخواهد بود».او فضیلت تمام خاندانش را-كه مبرا از پلیدىاند-به این ترتیب اعلان مىكند كه مسلمانان را مامور مىسازد-در حالى كه صادق است و هرگز از روى هوا سخن نمىگوید-تا همان گونه كه بر او درود مىفرستند بر خاندانش نیز درود فرستند و به این فرمان خدا پاسخ دهند كه:«اى كسانى كه ایمان دارید،بر او درود فرستید و سلام مخصوص دهید.»
و قرآن،خود به صراحت مىگوید;از جمله اصول اسلامى،محبتبه خاندان رسول الله است. خداوند به پیامبرش دستور داده تا از مسلمانان در برابر انجام رسالتخود پاداش بخواهد و این پاداش،همان محبت و دوستى ایشان نسبتبه خاندان او باشد:«آن همان چیزى است كه خداوند بندگانش را بشارت مىدهد،آنان كه ایمان آوردهاند و كارهاى شایسته كردهاند،بگو;از شما بر انجام رسالت اجرى نمىخواهم،به جز دوستى با خویشاوندان،و هر كس نیكى كسب كند،ما برایش بر آن نیكى مىافزاییم،همانا خداوند بخشنده پاداش دهنده است» (26) .
حاكم در مستدرك به سند خود از على بن حسین (ع) نقل كرده است كه حسن بن على فرمود:«و من از آن خاندانم كه خداوند دوستى و مودت آنان را بر هر مسلمانىواجب شمرده است،و خداوند بزرگ به پیامبرش فرموده است:بگو از شما در برابر انجام رسالت مزدى نمىخواهم،مگر مودت به خویشاوندانم و هر كه كسب نیكى كند،ما در آن نیكى برایش مىافزاییم.پس كسب نیكى،دوستى ما خانواده است» (27) .
خداوند در این آیه پیامبرش را مامور كرده است تا به مسلمانان بگوید:او از ایشان اجر و مزدى براى رسالت نمىخواهد بجز مودت ایشان بر خویشاوندان او (و خویشاوندان او همان خاندان اویند) .و این سخن چنین نیست كه محبت پیامبر را نسبتبه خانوادهاش پاسخى به نداى غریزه بشرى داند از باب این كه هر انسانى بر محبتخویشاوندان خود آفریده شده است;چه پیامبر بالاتر از آن است كه خاندانش را بر دیگر مردم فضیلتبخشد و آنان را مشمول حبتخاص خود گرداند،در حالى كه دیگران به خدا نزدیكتر از ایشان باشند.و اگر چنین باشد، انگیزه،انگیزه خودخواهى خواهد بود،و اگر چنین انگیزهاى در میان بود هر آینه خداوند او را مامور نمىكرد تا اجر خود را بر انجام رسالت،محبتبر خاندانش قرار دهد،چه میان خدا و هیچ یك از بندگانش قرابتى وجود ندارد!و خداوند خاندان پیامبر را متمایز نمىكرد و به پیامبرش دستور نمىداد تا از مسلمانان محبتبه آنان را بطلبد مگر از آن جهت كه ایشان در بالاترین مراتب تقوا بودند و محبت آنان موجب قرب به خداست و پیروى از ایشان رهنمون به سوى حق است.
پنج شنبه 21/9/1387 - 14:34