شفاعت در نهج البلاغه
شفاعت در نهج البلاغه
چکیده:
ابتدا معنای شفاعت و انواع آن را به طور مختصر توضیح دادیم و پس از آن به
پردازش یکی از انواع آن که شفاعت رهبری است در نهج البلاغه پرداختیم و
نمونه هایی از آن را بیان کردیم. و روشهای گوناگونی را عنوان کردیم که حضرت
برای شفع شدن با خودشان بیان کرده اند که بسیار گوناگون و زیاد است و
نمونه های بسیاری در نهج البلاغه دارد و لی ما تنها بعضی از آنها را تنها
برای اشاره ذکر کرده ایم.
کلمات کلیدی: شفاعت، شفاعت رهبری، بایدها، نبایدها، شخصیتها
مقدمه:
شفاعت آن چیزی است که همه ما علاقه مندیم که مشمول آن شویم و از این موهبت
برخودار شویم در راستای این مطلب نیز باید بدانیم چگونه مورد شفاعت قرار می
گیریم که راه آن این است که اینجا با حضرات و به ویژه حضرت علی علیه
السلام همراه و جفت و شفع شویم تا تجسم این رابطه در آخرت ظاهر گردد و این
بزرگواران شفیع ما شوند. در ادامه مروری بر معنای شفاعت خواهیم داشت و پس
از آن انواع آن را که شفاعت مغفرت و شفاعت رهبری است به اجمال توضیح خواهیم
داد و سپس به توضیح بیشتری در مورد شفاعت رهبری می پردازیم و نمونه های و
راه های مختلفی که از نهج البلاغه برای این نوع شفاعت مطرح شده آنها را به
صورت فهرستی بیان خواهیم کرد و سپس به شرح آنها توسط شروح نهج البلاغه
خواهیم پرداخت.
شفاعت:
ما در میان جوامع بشری جامعههایی را كه قانون در آن دستخوش پارتی بازی
است فاسد و منحط و فاقد عدالت میشمریم، چگونه ممكن است در دستگاه الهی
معتقد به پارتی بازی شویم؟! در هر جامعهای كه شفاعت هست عدالت نیست.
تأثیر عوامل سه گانه : «پول» و «پارتی» و «زور» در یك جامعه نشانه ناتوانی
و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمیتواند بر اقویا و
زورمندان چیره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان میدهد. قانون ضعیف،
مجرمین ضعیف را به تله میاندازد و به پای میز مجازات میكشاند ولی از تله
انداختن زورمندان مجرم عاجز میماند.
قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی میكند و تأثیر «پول» و
«پارتی» و «زور» را در محكمه عدل الهی نفی مینماید. در قرآن از پول به
عنوان «عدل» ( از ماده «عدول»، زیرا وقتی كه به عنوان رشوه داده شود سبب
عدول و انحراف از حق و حقیقت میگردد ، یا از «عدل» به معنی «عوض» و
«معادل» و از پارتی به عنوان «شفاعت» و از زور به عنوان «نصرت» یاد شده است
. در سوره بقره آیه 48 چنین میخوانیم:
«و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ
منها عدل و لا هم ینصرون.» «پروا داشته باشید از روزی كه هیچكس از دیگری
دفاع نمیكند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از كسی هم پولی به عنوان عوض جرم و
معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری كردن امكان ندارد.»
یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست كه گاهی انسان برای فرار
از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به كمك
بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت كنند.[1]
اقسام شفاعت:
حقیقت این است كه شفاعت ، اقسامی دارد كه برخی از آنها نادرست و ظالمانه
است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود
دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح، حافظ و
تأیید كننده قانون است. شفاعت غلط آن است كه كسی بخواهد از راه پارتی بازی
جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم بر خلاف
خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانین اقدام میكند و از راه توسل به
پارتی، بر اراده قانونگزار و هدف قانون
چیره میگردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیر ممكن.
ایرادهایی كه بر شفاعت میشود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان
است كه قرآن كریم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحیح، نوعی دیگر از شفاعت
است كه در آن نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین، و نه مستلزم
غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأیید كرده است.
شفاعت صحیح نیز اقسامی دارد.[2]
نوع نادرست شفاعت كه به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است كه
گناهكار بتواند وسیلهای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حكم الهی جلوگیری
كند، درست همان طوری كه در پارتی بازیهای اجتماعات منحط بشری تحقق دارد.
بسیاری از عوام مردم ، شفاعت انبیاء و ائمه علیهمالسلام را چنین
میپندارند، میپندارند كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و
امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و ائمه اطهار خصوصا
امام حسین علیه السلام متنفذهایی هستند كه در دستگاه خدا اعمال نفوذ
میكنند، اراده خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میكنند.[3]
اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلكه شرك در ربوبیت است
و به ساحت پاك امام حسین ( ع ) كه بزرگ ترین افتخارش «عبودیت» و بندگی
خداست نیز اهانت است همچنانكه پدر بزرگوارش از نسبتهای «غلاش» سخت خشمگین
میشد و به خدای متعال از گفتههای آنها پناه میبرد. امام حسین عله السلام
كشته نشد برای اینكه (العیاذ بالله) دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت
جدش رسول خدا بوجود آید[4]، راه فراری از قانون خدا نشان دهد.
شفاعت مغفرت:
نوع شفاعت ، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است[5]. این معنای از
شفاعت است كه آماج اشكالها و ایرادهای منتقدین و منكرین قرار گرفته است.
اصل مغفرت، یك پدیده استثنائی نیست، یك فرمول كلی است كه ازغلبه رحمت در
نظام هستی نتیجه شده است. از اینجا دانسته میشود كه مغفرت الهی، عام است و
همه موجودات را «در حدود امكان و قابلیت
آنها» فرا میگیرد. این اصل در فوز به سعادت و نجات از عذاب، برای همه
رستگاران مؤثر است، لهذا قرآن كریم میفرماید :«من یصرف عنه یومئذ فقد رحمه
»« هر كس كه در آن روز از عذاب خدا نجات یابد ، مشمول رحمت خدا قرار گرفته
» یعنی اگر رحمت نباشد، عذاب از احدی برداشته نمیشود.[6]
مغفرت الهی چه ارتباطی با شفاعت دارد ؟ مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر
دارای نظام و قانون است.امكان ندارد هیچیك از جریانهای رحمت پروردگار بدون
نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس
كملین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهكاران برسد و این لازمه نظام
داشتن جهان است. به همان دلیلی كه رحمت وحی بدون واسطه انجام نمیگیرد و
همه مردم از جانب خدا به نبوت برانگیخته نمیشوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون
واسطه واقع نمیشود، رحمت مغفرت هم بی واسطه ممكن نیست تحقق پیدا كند.
اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و
براهین قاطعی از قبیل برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل
شویم.
وقتی كسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محكم عقلی، او را ناچار میسازد
كه بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یك عقل كلی یا یك نفس كلی یعنی عقل و
نفسی كه دارای مقام ولایت كلیه الهیه است صورت گیرد ، امكان ندارد كه فیض
الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد. ولی خوشبختانه قرآن كریم ما
را در اینجا نیز رهبری فرموده است ، با ضمیمه كردن روایات اسلامی، خصوصا با
توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت كلیه رسول خدا و
ائمه اطهار علیهمالسلام و مراتب ولایت در طبقات پایین تر اهل ایمان رسیده
است، چنین استنباط میكنیم كه وسیله مغفرت تنها یك روح كلی نیست بلكه نفوس
كلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی كه دارند هر كدام سهمی از شفاعت دارند
و این یكی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدس شیعه
به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها خوب توضیح داده شده است ، لهذا
از افتخارات این مذهب شمرده میشود . [7]
با توجه به اینكه شفاعت همان مغفرت الهی است كه وقتی به خداوند كه منبع و
صاحب خیرها و رحمتهاست نسبت داده میشود با نام «مغفرت» خوانده میشود و
هنگامی كه به وسائط و مجاری رحمت منسوب میگردد نام «شفاعت» به خود
میگیرد، واضح میگردد كه هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت
نیز هست. از نظر عقلی شرط مغفرت چیزی جز قابلیتداشتن شخص برای آن نیست .
اگر كسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است نه
آنكه (معاذ الله) در رحمت خدا محدودیت وضیقی باشد. رحمت خدا همچون اعتبار
بانكی یك بازرگان نیست كه محدود باشد . اعتبار رحمت الهی نامحدود است، ولی
قابلها متفاوتند، ممكن است كسی بكلی فاقد قابلیت باشد و نتواند از رحمت
خدا بهرهای بگیرد. از نظر متون دینی این اندازه مسلم است كه كفر به خدا و
شرك، مانع مغفرت است. قرآن كریم میفرماید :«ان الله لا یغفر ان یشرك به و
یغفر ما دون ذلك لمن یشاء (نساء/116)» «خدا شرك را نمیآمرزد ، و آنچه
پایین تر از شرك است برای هر كس كه بخواهد میبخشد.» اگر ایمان از دست
برود رابطه انسان با مغفرت یكباره بریده میشود و دیگر بهره برداری از این
لطف عظیم امكان نخواهد داشت. زمانی كه بر دل آدمی مهر كفر زده شود مانند
ظرف دربستهای میگردد كه اگر در همه اقیانوسهای جهان فرو برده شود
قطرهای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شوره زاری میگردد
كه آب رحمت حق در آن بجای گل ، بوتههای خار پدید میآورد.[8]
شفاعت رهبری:
در بحث عذاب اخروی گفته می شود اعمال و کردارهایی که انسان در این دنیا
مرتکب می گردد، در جهان دیگر تجسم وتمثل پیدا می کند و حقیقت عینی آنها
جلوه گر می شود. می افزاییم که در آخرت نه تنها اعمال تجسم پیدا میکند بلکه
روابط نیز مجسم می گردد؛ روابط معنوی که در این جهان بین مردم برقرار است
در آن جهان صورت عینی و ملكوتی پیدا میكنند . زمانی كه یك انسان سبب هدایت
انسانی دیگر میشود رابطه رهبری و پیروی در میان آنان در رستاخیز به صورت
عینی در میآید و " هادی " به صورت پیشوا و امام ، و " هدایت یافته " به
صورت پیرو و مأموم ظاهر میگردد . در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همینطور
است [9].
قرآن كریم میفرماید :«یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» مقصود
از این «یوم» روز قیامت است، و ظرف یوم متعلق به مقدر است، و تقدیر كلام
چنین است: «اذكر یوم فلان- بیاد آور روزى را كه» و كلمه «امام» به معناى
مقتداء است، و خداى سبحان افرادى از بشر را به این نام نامیده كه جامع آنان
این است كه بشر را با امر خدا هدایت مىكنند، هم چنان كه در باره ابراهیم
(ع) این اسم را به كار برده و فرمود: «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ
إِماماً»[10] و در باره سایرین فرموده:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً
یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[11] و افراد دیگرى را كه مقتدا و رهبر گمراهانند
ائمه كفر خوانده و فرمود «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر»[12].[13]
مراد از" امام هر طائفه" همان اشخاصى هستند كه مردم هر طائفه به آنها اقتداء و در راه حق و یا باطل از آنها پیروى مىكردهاند. [14]
چیزى كه هست از آیهاى كه در باره فرعون كه یكى از امامان ضلال و گمراهى
است بحث مىكند یعنى از آیه «یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ
فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ»[15] ، و همچنین از آیه «لِیَمِیزَ اللَّهُ
الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ
فَیَرْكُمَهُ جَمِیعاً فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ»[16] و غیر اینها از
آیات بسیارى دیگر استفاده مىشود كه اهل ضلال هیچوقت از اولیایشان جدا
نمىشوند، و لازمه این سخن آن است كه روز قیامت ایشان به اتفاق پیشوایان
خود فرا خوانده مىشوند.[17]
كلمه «بامامهم» مطلق است، و مقید به امام حق كه خدا او را هادى به امر خود
قرارش داده باشد نشده، و مقتداى ضلالت عین مقتداى هدایت امام خوانده شده و
سیاق ذیل آیه و آیه دومى هم مشعر بر این است كه امامى كه روز قیامت خوانده
مىشود آن كسى است كه مردم او را امام خود گرفته باشند و به او اقتداء كرده
باشند. نه آن كس كه خداوند به امامتش برگزیده باشد، و براى هدایت به امرش
انتخاب كرده باشد، چه اینكه مردم هم او را پیروى كرده باشند و یا كنارش زده
باشند.
آیه شریفه نتیجه و فرع جمله «نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» را، این
دو جمله: یعنى جمله «فَمَنْ أُوتِیَ كِتابَهُ بِیَمِینِهِ» و جمله «وَ مَنْ
كانَ فِی هذِهِ أَعْمى ...» قرار داد.
مراد از «دعوت» را به طورى كه از سیاق برمىآید احضار بگیریم كه هر
طائفهاى با پیشواى خودشان احضار شده و هر كه به امام حقى اقتداء كرده و
نامه عملش را به دست راستش مىدهند، و هر كه از معرفت امام حق در دنیا كور
بوده، در آنجا هم كور خواهد بود، این آن معنایى است كه از تدبر و دقت در
آیه به دست مىآید.[18]
شفاعت در نهج البلاغه:
کلمه شفع: خود کلمه شفع در نهج البلاغه جز در چند مورد محدود وجود ندارد که
یکی از آن موارد برای شفاعت قرآن است که در خطبه 176/10و11 می باشد و
دیگری در حکمت 63 است که می فرمایند: الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ (شفاعت
كننده چونان بال و پر در خواست كننده است. )
در ادامه به بررسی شفاعت رهبری در نهج البلاغه می پردازیم، با نگاه کلی به این نتیجه می رسیم که:
شفاعت رهبری همانطور که توضیح داده شد در نهج البلاغه هم به دو صورت است؛
که یکی شفع شدن با رهبر کفر و باطل است و دیگری شفع شدن با رهبر حق می
باشد.
شفع شدن با رهبر حقیقت خود نیز به گونه های مختلف و شیوه های متفاوت در نهج
البلاغه بیان شده است، با نگاه اجمالی به نهج البلاغه انسان به این نتیجه
می رسد که کل نهج البلاغه راه شفع شدن به حضرت را نشان می دهد و به راستی
که این گونه است. در ادامه سعی بر این است که طرق مختلف و روشهای مختلف آن
بیان گردد.در ادامه ابتدا برای اینکه کل مطلب را در یک نگاه دیده و بدانیم
در ادامه چه مسائلی مطرح می شود نموداری از فهرست مطالب و زیرگروه های آن
را نشان می دهیم:
راههای شفع شدن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
بیان ویژگیهای خود
· بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
معرفی کارهای ناپسند:
موانع و عواقب شفع نشدن
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
عواقب پیروی از اهل باطل:
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
معرفی خداوند:
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
مرگ:
معرفی دنیا:
معرفی آخرت:
معرفی انسان:
چنانچه می دانید باید صفات مثبت را کسب یا به عبارتی از بالقوه به بالفعل
در آوریم و همچنین صفات منفی را از خود دور کرده و آنها را سرکوب و یا
لااقل از طغیان آن اجتناب کنیم. در نتیجه به معرفی آنها و نحوه کسب و
اجتناب آن احتیاج داریم و این مورد به خوبی توسط حضرت و به شیوه های
گوناگون بیان گردیده است که کسب آنها و دور کردن آنها طبق آنچه حضرت فرموده
اند یعنی شفع شدن با ایشان :
شناخت و کسب صفات و خصلتهای مثبت:
روشهایی که در این مورد به چشم می خورد این است که:
بیان ویژگیهای خود
حضرت در جاهایی در مورد خودشان و ویژگیها و خصوصیات خود صحبت می کنند که
راهی برای شناخت حضرت است و اینکه انسان سعی کند به ایشان نزدیک شود و شبیه
خصوصیات ایشان را البته در حد وسع و ظرفیت خودش پیدا کند؛ و همچنین خود را
وسیله نجات معرفی می کنند و همچنین اثرات هدایتی خود را بیان می کنند؛ در
ادامه تحت این سه عنوان به ذکر بعضی از آنها می پردازیم:
بیان صفات و کارهایی که خود حضرت انجام می دهند.
شجاعت: حضرت در خطبه 33/4 خود را شجاع و حق طلب معرفی می کنند( أَمَا وَ
اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِی سَاقَتِهَا- حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِیرِهَا
مَا عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ- وَ إِنَّ مَسِیرِی هَذَا لِمِثْلِهَا-
فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِه) و می
فرمایند:« به خدا سوگند من از پیشتازان لشكر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف
كفر و شرك تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اكنون نیز همان
راه را مىروم، پرده باطل را مىشكافم تا حق را از پهلوى آن بیرون آورم.»
این عبارت امام (ع) در بیان فضیلت و برترى خود بر دیگران آمده، و از
پیشگامى كارزار با دشمنان بیان مىكند و این كه آن قدر ایستادگى كرده تا
مشركان بكلّى شكست خورده و فرار كردهاند و در این رویارویى ناتوانى و ترسى
از خود نشان نداده است.[19]
«سوق» به دو معنى آمده، یكى طرد كردن و شكست دادن، كه منظور حضرت از این
عبارت همین معنى است. دوّم، راندن به سوى دیانت و ارشاد، و چون مقصود حضرت
از جنگ جز هدایت كردن به دین، چیزى نبوده و از سویى هدایت و ارشاد مردم
ممكن نبوده مگر به وجود پیامبر و روشن شدن راه حق، بنا بر این دور كردن و
طرد ساختن دشمنان دین، تا شكست كامل مشركان، به جهت حمایت پیامبر و دفاع از
حوزه دیانت امرى واجب و لازم شده است. البتّه نه بدین معنى كه جنگ كردن و
شكست دادن جمعیّتها ذاتا مطلوب باشد، بلكه هدف به كمال رسیدن هدایت است كه
هدف وجودى پیامبر بوده است. «نه، ضعف نشان دادم و نه، ترسیدم» در اثبات
كمال فضیلتى است كه براى خود، بر مىشمارد، و نهایت شجاعتى است كه داشته
اند، و تأكید بر توانمندى خود و نداشتن ترس به مثابه یكى از رذایل اخلاقى و
ضد شجاعت مىباشد. [20]
در خطبه 37/1 نیز این مطلب را با لحنی زیبا به گونه ای دیگر بیان می کنند:
«آن گاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشیدند، من قیام كردم، و آن هنگام كه
همه خود را پنهان كردند من آشكارا به میدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو
بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ایستادند من با راهنمایى نور خدا
به راه افتادم. در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهستهتر بود امّا در عمل
برتر و پیشتاز بودم، زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز
كردم، و پاداش سبقت در فضیلتها را بردم. همانند كوهى كه تند بادها آن را
به حركت در نمىآورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمىكند، كسى نمىتوانست
عیبى در من بیابد، و سخن چینى جاى عیب جویى در من نمىیافت. خوارترین افراد
نزد من عزیز است تا حق او را باز گردانم، و نیرومند در نظر من پست و
ناتوان است تا حق را از او باز ستانم.» و به راستی چقدر باید خدا را به
خاطر چنین امامی شکر کرد، امامی و پیشوایی که نور خدا با اوست و می توان در
همه وقتی پشت سر ایشان حرکت کرد چرا که هیچ گاه راه را اشتباه نمی روند.
زهد حضرت: در خطبه 74پس از بیان حقانیتشان برای خلافت می فرمایند: و از آن
همه زر و زیورى كه به دنبال آن حركت مىكنید، پرهیز مىكنم.( وَ زُهْداً
فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ )
ایمان به خدا و رسولش و توکل بر خدا: پس از معرفی خدا می فرمایند: به او
ایمان مىآورم چون مبدأ هستى و آغاز كننده خلقت آشكار است. از او هدایت
مىطلبم چون راهنماى نزدیك است، و از او یارى مىطلبم كه توانا و پیروز
است، و به او توكّل مىكنم چون تنها یاور و كفایت كننده است. و گواهى
مىدهم كه محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بنده و فرستاده اوست. او را
فرستاده تا فرمانهاى خدا را اجرا كند و بر مردم حجّت را تمام كرده، آنها
را در برابر اعمال ناروا بترساند.(خطبه 83/2)[21]
پس از حمد به شرح این نكته مىپردازد كه، این حمد و سپاس الهى، به خاطر
چیست و به تعبیر دیگر: در جملههاى قبل، سخن از صفات بخشنده نعمت بود و در
اینجا سخن از اوصاف خود نعمت است، مىفرماید: «او را ستایش مىكنم بر
كرمهاى پى در پى، و نعمتهاى فراوان او» (أحمده على عواطف كرمه، و سوابغ
نعمه).
در واقع نعمتهاى الهى داراى این دو وصف است: هم وسیع است و گسترده، و هم دائم و مستمرّ و پى در پى.
و این هم نیست، جز به خاطر قدرت بىپایان و لطف بىانتهاى او كه انسان را
همیشه غرق نعمتهاى خود مىسازد و لحظهاى او را محروم نمىدارد.
سپس به دلایل ایمان به چنین خدایى پرداخته، مىفرماید: «و به او ایمان
مىآورم كه مبدء هستى است و ظاهر و آشكار است، و از وى هدایت مىطلبم كه
نزدیك و راهنماست، و از او یارى مىجویم كه پیروز و تواناست، و بر او توكّل
مىكنم كه از دیگران بىنیازم كرده، و یارى مىدهد» (و أو من به أوّلا
بادیا«»، و أستهدیه قریبا هادیا، و أستعینه قاهرا قادرا، و أتوكّل علیه
كافیا ناصرا). در این جملههاى كوتاه و پرمعنا امام علیه السّلام هر
نكتهاى را با دلیل روشن، گویا و فشردهاى قرین ساخته، ایمان به او را به
این دلیل مدلّل مىكند كه او سرآغاز هستى و واجبالوجود و آثار عظمتش سراسر
جهان هستى را فراگرفته است و هدایت را به این دلیل از او مىطلبد كه او هم
زمام هدایت بندگان را در كف گرفته و هم به آنها نزدیك است و یارى را به
این دلیل از او مىطلبد، كه بر همه چیز قادر و توانا است و توكّل را به این
دلیل بر ذات پاكش دارد، كه او یار و یاورى است كفایت كننده و از آنجا كه
ركن دوم ایمان- بعد از اقرار به توحید پروردگار- شهادت به نبوّت است، امام
علیه السّلام در ادامه این سخن مىافزاید: «و گواهى مىدهم كه محمّد صلّى
اللّه علیه و آله بنده و فرستاده او است» (و أشهد أنّ محمّدا- صلّى اللّه
علیه و آله- عبده و رسوله).[22]
ما نیز باید ایشان را در ایمان و ... الگو قرار دهیم.
در مورد انجام مسئولیت: آگاه باشید، اگر دعوت شما را بپذیرم، بر أساس آنچه
كه مىدانم با شما رفتار مىكنم و به گفتار این و آن، و سر زنش سرزنش
كنندگان گوش فرا نمىدهم. (خطبه 92) (وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ
أَجَبْتُكُمْ- رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ- وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ
الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ- )
(و اعلموا أنّی إن إن أجبتكم) اگر اجابت كنم آنچه آن را از من التماس مى
كنید (ركبت بكم ما أعلم) یعنى شما را راکب بر حق محض قرار می دهم و در میان
شما به سیر ه ی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رفتار می کنم. (و
لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب) یعنی در راه خدا سرزنش سرزنش کنندگان
مرا نمی گیرد.[23] اشاره به آیه ی قرآن دارد که می فرماید: فَسَوْفَ
یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى
الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ
اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ
مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (مائده54)
خداى سبحان در مقابل تلون و دو چهرگى این مردم سست ایمان و صدمههایى كه
دین از ناحیه آنان خورده و در ازاى اینكه اینان محبت غیر خدا را بر محبت
خدا ترجیح دادند و عزت را از ناحیه غیر خدا طلب كردند و نیز در مقابل اینكه
در امر جهاد در راه خدا سهلانگارى نموده و از ملامتها ترسیدند به زودى
قومى را خواهد آورد كه آنها را دوست مىدارد و آن قوم نیز خدا را دوست
مىدارند، مردمى كه در برابر مؤمنین خاضع و ذلیل و در مقابل كفار شدید و
شكستناپذیرند، مردمى كه در راه خدا جهاد مىكنند و از ملامت هیچ ملامتگرى
پروا نمىنمایند.[24]
پس از حمد و ستایش پروردگار، اى مردم من بودم كه چشم فتنه را كندم، و جز من
هیچ كس جرأت چنین كارى را نداشت، آنگاه كه امواج سیاهىها بالا گرفت و به
آخرین درجه شدّت خود رسید. پس از من بپرسید پیش از آن كه مرا نیابید.«»
سوگند به خدایى كه جانم در دست اوست، نمىپرسید از چیزى كه میان شما تا روز
قیامت مىگذرد، و نه از گروهى كه صد نفر«» را هدایت یا گمراه مىسازد، جز
آن كه شما را آگاه مىسازم و پاسخ مىدهم. و از آن كه مردم را بدان
مىخواند و آن كه رهبریشان مىكند و آن كه آنان را مىراند،و آنجا كه فرود
مىآیند و آنجا كه بار گشایند و آن كه از آنها كشته شود و آن كه بمیرد، خبر
مىدهم. آن روز كه مرا از دست دادید، و نگرانىها و مشكلات بر شما باریدن
گرفت، و بسیارى از پرسش كنندگان به حیرت فرو رفته مىگویند سر انجام چه
خواهد شد كه گروه بسیارى از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند. (خطبه
93/1-4)
· خود را وسیله نجات معرفی می کنند.
إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ-
یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده
در تاریكى هستم، كه هر كس به آن روى مىآورد از نورش بهرمند مىگردد.(خطبه
187/7)
نفس خود را به چراغی تشبیه کرده اند و وجه تشبیه را نور قرار داده، آن نوری
که به آن اشاره می کنند پس چنانچه چراغ با نورش در ظلمات حسی نورانیّت
ایجاد می کند پس همچنان ایشان نورانیت ایجا می کنند و به نور علمش و هدایتش
در تاریکیهای عقلانی که همان تاریکیهای جهالت است، هدایت می کنند. هنگامی
که از نور بودن صحبت می کنند در تاریکیهای جهالت و هدایت به وسیله ایشان در
باطن گمراهی در واقع مخاطبین را به گرفتن نور از ایشان و پیروی آثارش امر
می کنند.[25]
بِنَا اهْتَدَیْتُمْ فِی الظَّلْمَاءِ وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ-
الْعَلْیَاءِ وَ بِنَا أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَار شما مردم به وسیله ما،
از تاریكىهاى جهالت نجات یافته و هدایت شدید، و به كمك ما، به اوج ترقّى
رسیدید.(خطبه4)
در توضیح این فقره شرح خوبی از مدرس وحید وجود دارد که می فرماید:
بدانكه- این خطبه شریفه از فصیحترین كلامش است، و هر فقرهاش متضمّن مطالب
شریفه و نكات لطیفه است و مشتمل است بمقاصد عالیه، بنا اهتدیتم فى
الظّلماء- بسبب و بوسیله ما- آل محمّد ص- هدایت یافتید در تاریكهاى شرك و
ضلالت،بدانكه- این جمله با وجازت و ایجازش داراى معانى لطیفه و دقیقه است
مطابقة و التزاما امّا دلالت مطابقى- دالّ است بر این كه آل محمّد ص هادیان
صراط مستقیم و رهنمایان طریق توحیدند در تاریكى و ظلمات (بنا اهتدیتم- ) و
التزاما داّل است بر این كه ایشان نور مبین و سراج منیرند- زیرا كه هدایت
در ظلمت جهل و نادانى نمىباشد مگر بنور ولّى اللّه، اما- دلالت مطابقى
مطابق است با آیات كریمه قرآنى و صراحت آثار 1- كافى- عبد اللّه سنان
مىگوید- : پرسیدم از ابى عبد اللّه ع- از آیه كریمه وَ مِمَّنْ خَلَقْنا
أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ- فرمود: آنهایند ائمّه
صلوات اللّه علیهم- 2- تفسیر علىّ بن ابراهیم- ابى الجارود- از ابی جعفر
علیه السّلام- أ فمن یهدى الى الحقّ احقّ ان یتّبع امّن لا یهدّى الّا ان
یهتدى فما لكم كیف تحكمون من یهدى الى الحقّ- آنكه هدایت بحقّ مىنماید
محمّد صلّى اللّه علیه و آله و آل محمّد است پس از وى امّا- من لا یهدّى-
آنكه هدایت نمىیابد- آنكه مخالف باشد به اهل بیتش پس از وى از قریش و
دیگران.
(كنز جامع الفوائد و تاویل الآیات) باسنادش از ابى الحسن موسى بن جعفر
علیهم السّلام موسى بن جعفر ع از پدرش پرسید- از قول اللّه عزّ و جلّ فمن
اتّبع هداى فلا یضلّ و لا یشقى پس هر كه تابع هدایت باشد نه بضلالت بیفتد
نه به شقاوت فرمود كه پیامبر ص فرمود:- یا ایّها النّاس اتّبعوا هدى اللّه
تهتدوا و ترشدوا اى انسانها پیروى نمائید بهدایت اللّه تا هدایت و رشد
یابید- و هو هدى علىّ بن ابی طالب و آن هدایت على ع است پس هر كه پیروى
هدایتش نماید در زندگى من و پس از وفات من همانا پیروى كرده بهدایت من و هر
كس پیرو هدایت من باشد همانا پیرو هدایت اللّه شده- فلا یضلّ و لا یشقى نه
گمراه مىشود نه بشقاوت مىگراید، امّا- بمدلول التزامى كه ایشانند نور
هدایت و شمس كرامت در تاریكى ضلالت و ستارهاى هدایت، فامنوا باللّه و رسوله
و النّور الذّى انزلنا پس ایمان بیاورید بخدا و رسولش و نورى كه نازل
كردیم ما- در تفسیر علىّ بن ابراهیم باسنادش از ابى خالد كابلى- مىگوید:
پرسیدم از ابى جعفر ع از تفسیر این فرمود: یا ابا خالد- نور سوگند بخدا اما
مانند از آل محمّد- تا روز قیامت ایشانند سوگند بخدا نور خداوند كه خداوند
نازل نموده- و ایشانند سوگند بخدا نور خداوند در آسمانها و زمین، و اللّه
قسم بخدا یا ابا خالد محقّقا نور امام در قلبهاى مؤمنین نورانىتر است
از آفتاب درخشان در روز و ایشان و اللّه پرتو میافكنند قلبهاى مؤمنین را و
یحجب اللّه نورهم عمّن یشاء فتظلم قلوبهم- و اللّه یا ابا خالد لا یحبّنا
عبد و یتولّینا- دوست نمىدارد ما را بنده مگر این كه- تسلیم ما باشد وقتى
كه سلم باشد سلّمه اللّه من شدید الحساب و آمنه من فزع یوم القیمة الاكبر
عیّاشى از صادق ع روایت میكند خداوند در كتابش مىفرماید: اللَّهُ وَلِیُّ
الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ
الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ
النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ- فالنّور- همانا آل محمّد علیهم السّلام- و
الظّلمات- دشمنانشان
تفسیر فرات- باسنادش از ابن عبّاس- از قول اللّه تعالى- یا ایّها الذّین
امنوا اتّقوا اللّه و امنوا برسوله یؤتكم كفلین من رحمته اى كسانى كه ایمان
آوردهاید تقوى كنید از خدا و ایمان بیاورید به پیامبرش از رحمتش بشما عطا
فرماید- دو برابر فرمود: الحسن و الحسین علیهم السّلام و یجعل لكم نورا
تمشون به- فرمود: امیر المؤمنین علىّ بن ابی طالب ع تفسیر علىّ بن ابراهیم-
در آیه كریمه- وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا
بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ- فرمود: النّجُومُ- آل محمّد علیه و علیهم
السّلام تفسیر عیّاشى- ابى عبد اللّه علیه السّلام- و علامات و بالنّجم هم
یهتدون- همانا امیر المؤمنین است الأئمّة من اهل بیتى كالنّجوم بایّهم
اقتدیتم اهتدیتم (از دعایم الاسلام) النّجوم امان لأهل السّماء و اهل بیتى
امان لأهل الأرض و تسنّمتم العلیاء، (از موارد الاصول للحكیم الترمذى) و
بهدایت ما بلند شدید و مقام بالا و ضیاء حق را دریافتید و سوار سنام- رفعت و
علّو مقام شدید، استعاره نموده- علیاء را- به ناقه و ثابت كرده بر وى سنام
را ترشیحا و بنا افجرتم عن السّرار، و بواسطه و بهدایت ما داخل شدید
بنورانیّت حقّ و صبح سعادت از تاریكهاى شدید شب كفر و جهالت و ضلالت، لفظ-
سرار- استعاره است به جهل و ضلال- انفجار را بهدایت.[26]
· بیان اثرات هدایتی خود را بر می شمرند.
وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَا- أَ لَمْ
أَعْمَلْ فِیكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرو... خظبه 87/18-19 معذور دارید
كسی را كه شما را بر او حجّت و دلیلى نیست، و او منم (پس عذرى ندارید و در
آن موقع نمىتوانید بگوئید پروردگارا، آیا ما را بآنچه كه ندانسته و
نفهمیدهایم مؤاخذه و بازخواست مىنمایى، زیرا من آنچه كه براى رستگارى شما
بكار آید بیان نموده در ارشاد و راهنمائى كوتاهى نكردم، لیكن شما از
سخنانم پیروى ننمودید) آیا در میان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن
كریم) رفتار نكردم (قرآن را بشما نیاموختم) و آیا در میان شما بار گرانبهاى
كوچك (عترت پیغمبر اكرم حسن و حسین) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما
باشند و اینكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست
كه قرآن سند رسالت و ولایت و آسایش دین و شریعت است، پس اگر قرآن نبود
رسالت و ولایت و دین و ایمان ثابت نشده بود، و دیگر آنكه از حدیث شریف نبوى
«كه بر صحّت و درستى مضمون آن عامّه و خاصّه متّفقند» متابعت نموده و آن
حدیث بنا بر آنچه ابو سعید خدرىّ روایت كرده این است: قال النّبىّ «صلّى
اللّه علیه و آله» إنّى تارك فیكم الثّقلین أحدهما أكبر من الأخر: كتاب
اللّه جل مّمدود مّن السّماء إلى الأرض و عترتى أهل بیتى لن یّفترقا حتّى
یردا علىّ الحوض یعنى پیغمبر اكرم فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما
مىگذارم كه یكى از آنها از دیگرى بزرگتر است، یكى كتاب خدا كه آن ریسمانى
است از آسمان بزمین كشیده شده یعنى از جانب خدا بخلق نازل گردیده و دیگرى
عترت و اهل بیت من است و این دو از هم جدا نمىشوند تا بمن بر سر حوض در
روز رستخیز وارد گردند یعنى همیشه باقى و برقرار خواهند بود)و پرچم و نشانه
ایمان را در میان شما نصب نمودم (تا گمراه نگردید) و شما را بر حدود و
مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافیت را بشما
پوشانیدم (راه رها گردیدن از ظلم و ستمگرى را بشما یاد دادم) و با گفتار و
كردار خویش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانیدم
(نشان دادم) و اخلاق پسندیده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شایسته
آشناتان نمودم) پس رأى و تدبیر (نادرست خود) را در چیزیكه كنه آنرا دیده
بینش در نمىیابد و فكر و اندیشه بآن راه ندارد بكار نبرید (در این باب از
پیش خود سخنى نگویید، زیرا دانستن آن براى هیچكس ممكن نیست مگر بالهام و
وحى، و وحى و الهام هم مختصّ است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى این
مقام معیّن فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پیروى از آنان سبب رستگارى و
خوشبختى است و از پیش خود سخن گفتن و مراجعه بغیر ایشان موجب گمراهى و بد
بختى است).[27]
معرفی الگویی که خود حضرت از ایشان استفاده می کنند(پیامبر صلّی الله و علیه و آله):
بیان ویژگیهای پیامبر صلّی الله علیه و آله:
بار خدایا اى گستراننده هر گسترده، و اى نگهدارنده آسمانها، و اى آفریننده
دلها بر فطرتهاى خویش: دلهاى رستگار و دلهاى شقاوت زده. گرامىترین
درودها و افزونترین بركات خود را بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
بنده و فرستادهات اختصاص ده، كه خاتم پیامبران گذشته، و گشاینده درهاى
بسته و آشكار كننده حق با برهان است. دفع كننده لشكرهاى باطل، و درهم
كوبنده شوكت گمراهان است، آن گونه كه بار سنگین رسالت را بر دوش كشید، و به
فرمانت قیام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتّى یك قدم به
عقب برنگشت، و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى، نیرومند بود،
حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود، و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه
نور حق را آشكار، و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهایى كه در فتنه و
گناه فرو رفته بودند هدایت شدند. پرچمهاى حق را بر افراشت.و احكام نورانى
را بر پا كرد، پس او پیامبر امین، و مورد اعتماد، و گنجینهدار علم نهان
تو، و شاهد روز رستاخیز، و بر انگیخته تو براى بیان حقائق، و فرستاده تو به
سوى مردم است. (خطبه 72)
دعا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
پروردگارا براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در سایه لطف خود جاى
با وسعتى بگشاى، و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا كاخ
آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامىتر گردان و،
نورش را كامل گردان، و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول
گفتار او قرار ده، زیرا كه داراى منطقى عادلانه، و راه جدا كننده حق از
باطل بود. بار خدایا بین ما و پیغمبرت در نعمتهاى جاویدان، و زندگانى خوش،
و آرزوهاى بر آورده، و خواستههاى به انجام رسیده، در كمال آرامش، و در
نهایت اطمینان، همراه با مواهب و هدایاى با ارزش، جمع گردان. (خطبه 72)
به جان خودم سوگند پیمانى براى زندگى و مرگ و نجات از مجازات الهى بین شما و
آنها بسته نشده است، و هنوز روزگار زیادى نگذشته، و از آن روزگارانى كه در
پشت پدران خود بودید زیاد دور نیست.«» به خدا سوگند، پیامبر اسلام صلّى
اللّه علیه و آله و سلّم چیزى به آنها گوشزد نكرد جز آن كه من همان را به
شما مىگویم، شنوایى امروز شما از شنوایى آنها كمتر نیست، همان چشمها و
قلبهایى كه به پدرانتان دادند به شما نیز بخشیدند. به خدا سوگند، شما پس
از آنها مطلبى را ندیدهاید كه آنها نمىشناختند، و شما به چیزى اختصاص
داده نشدید كه آنها محروم باشند، راستى حوادثى به شما روى آورده مانند شترى
كه مهار كردنش مشكل است، و میان بندش سست و سوارى بر آن دشوار است.(خطبه
89/5-7)
پس، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم پیشواى پرهیزكاران، و وسیله
بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان، و ستارهاى فروزان، و
شعلهاى با برقهاى خیره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال، و روش
زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حقّ و باطل، و حكم او عادلانه
است. خدا او را زمانى مبعوث فرمود كه با زمان پیامبران گذشته فاصله طولانى
داشت و مردم از نیكوكارى فاصله گرفته، و امّتها به جهل و نادانى گرفتار
شده بودند.(خطبه 94/4)
معرفی و تایید بعضی شخصیتها:
وقتی حضرت کسی را تایید می کنند و بعضی ویژگیهای او را بیان می کنند این
خود بیانگر و آموزش دهنده ی آن صفات و کسب آنها می باشد که ان شاءالله ما
هم مورد رضایت ایشان قرار گرفته و شفع ایشان شویم.
مبادلان دنیا با آخرت: چون مردمى باشید كه بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند،
و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله كردند.(خطبه
64/2)
چه كسى فریاد مىزند و مردم دنیا را از خواب غفلت بیدار مىكند، تا آماده
كوچ كردن شوند آیا همان ملكى است كه در روایت امام باقر علیه السّلام و در
دیوان منسوب به امیر مؤمنان على علیه السّلام به آن اشاره شده است: «له ملك
ینادی كلّ یوم
لدوا للموت و ابنوا للخراب»
«او فرشتهاى دارد كه همه روز فریاد مىكند بزایید براى مردن و بنا كنید
براى خراب شدن«»» یا این كه منادى همان عوامل درونى و برونى بدن انسان است
كه موجب فساد و ویرانى تدریجى، یا ناگهانى آن مىشود و با زبان حال فریاد
مىزند: «آماده كوچ كردن باشید» در این زمینه اشعار جالب دیگرى در دیوان
منسوب به آن حضرت نیز آمده است كه دریغ دانستیم از ذكر آن صرفنظر كنیم،
مىفرماید:
إلى م تجّر أذیال التّصابی
و شیبك قد نضا برد الشّباب
بلال الشّیب فی فودیك نادى
بأعلى الصّوت حیّ على الذّهاب
خلقت من التّراب و عن قریب
تغیب تحت أطباق التّراب
طمعت إقامة فی دار ظعن
فلا تطمع فرجلك فی الرّكاب
و أرخیت الحجاب فسوف یأتی
رسول لیس یحجب بالحجاب
أعامر قصرك المرفوع أقصر
فإنّك ساكن القبر الخراب
تا كى دامن عشقها را مىكشى در حالى كه پیرى تو، طراوت جوانى را از بین برده است.
بلال پیرى در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته و با بلندترین صدا «بشتاب براى رفتن» را سر داده است.
تو از خاك آفریده شدهاى و بزودى در زیر طبقات خاك پنهان خواهى شد.
تو طمع دارى در سراى موقّت اقامت گزینى در این كار طمع نكن، پاى تو در ركاب است.
تو گرداگرد خود حجاب و مانعى ایجاد كردهاى ولى بزودى فرستادهاى مىآید كه هیچ حجابى مانع او نیست.
آیا قصر بلند خود را مرمّت مىكنى كوتاه كن چرا كه بزودى ساكن قبر ویران خواهى شد.[28]
هاشم بن عتبه و محمد بن ابی بکر: مىخواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر
كنم، اگر او را انتخاب مىكردم میدان را براى دشمنان خالى نمىگذارد، و به
عمرو عاص و لشكریانش فرصت نمىداد. نه اینكه بخواهم محمد بن ابى بكر را
نكوهش كنم، كه او مورد علاقه و محبّت من بوده و در دامنم پرورش یافته
بود.(خطبه 68)
این سخن را على علیه السّلام زمانى فرمود، كه سپاه معاویه به «مصر» حمله
كرد و نماینده امیر مؤمنان على علیه السّلام، «محمّد بن ابى بكر» به شهادت
رسید و امام علیه السّلام بسیار اندوهگین شد، چرا كه یكى از نزدیكترین
یاران خود را از دست داده بود.
امام علیه السّلام در سخنى كه بوى مذمّت نسبت به بعضى از اطرافیانش از آن برمىخیزد، چنین جملاتی را می فرمایند.
این سخن ظاهرا اشاره به این دارد كه امام علیه السّلام با تمام علاقهاى كه
به «محمّد بن ابىبكر» و ایمانى كه به صفا و صداقت او داشت، ترجیح مىداد
شخص قویترى مانند «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» را كه هم از «محمّد بن
ابىبكر» شجاعتر بود و هم آزمودهتر و باتجربهتر، به جاى او به ولایت مصر
برگزیند، ولى گویا گروهى از اصحابش اصرار به انتخاب «محمّد بن ابىبكر»
داشتند، به دلیل این كه او فرزند «ابوبكر» بود و «مصریان» شناخت بیشترى روى
او دارند، به علاوه در ماجراى عثمان و دادخواهى مردم «مصر» در برابر او،
با «مصریان» همكارى و همگامى داشت. به همین دلیل، از نفوذ بالایى در افكار
مصریان برخوردار بود و پذیرش زیادى نسبت به او داشتند.
با این حال امام علیه السّلام مىدانست كه «محمّد بن ابىبكر» كم سنّ و سال
و كم تجربه است، گر چه امتیازات فراوانى دارد، ولى مقاومت او در برابر
مشكلات به اندازه «هاشم» نیست، امّا اصحاب و یاران از این ویژگىها كاملا
آگاه نبودند و به حضرت فشار آوردند و اصرار كردند، همان فشارها و اصرارهایى
كه شبیه آن در داستان «حكمین» ظاهر شد و امام علیه السّلام را ناگزیر به
پذیرش پیشنهاد طرفداران این فكر نمود و سرانجام كه آثار سوء حكمیّت را
دیدند، پشیمان شدند، ولى آن پشیمانى سودى نداشت.
امام علیه السّلام در این سخن به طور غیر مستقیم آن گروه را سرزنش مىكند
كه اگر مىگذاشتند «هاشم بن عتبه» را (كه شرح حال او در نكتهها خواهد آمد)
براى حكومت «مصر» برگزیند، سرنوشت مصر طور دیگرى بود و این منطقه مهم، به
آسانى از دست نمىرفت.
ولى از آنجا كه ممكن است، بعضى از این سخن امام علیه السّلام چنین تصوّر
كنند كه حضرت، «محمّد بن ابى بكر» را نكوهش مىكند، امام علیه السّلام به
دنبال این سخن مىافزاید: «در عین حال من «محمّد بن ابىبكر» را نكوهش
نمىكنم، چه این كه او مورد علاقه من بود و (همچون فرزندان خودم) در دامان
من پرورش یافته بود» (بلا ذمّ لمحمّد بن أبی بكر، و لقد كان إلىّ حبیبا و
كان لی ربیبا). در واقع امام علیه السّلام مىفرماید: «محمّد بن ابىبكر»
در كار خود، كوتاهى نكرد و آنچه در توان داشت به كار گرفت، ولى توانش بیش
از این نبود قابل توجّه این كه در بعضى از روایات آمده، امام علیه السّلام
هنگامى كه از شهادت «محمّد بن ابى بكر» باخبر شد، فرمود: «رحم اللّه محمّدا
كان غلاما حدثا، لقد كنت أردت أن اولّى المرقال هاشم بن عتبة مصر، فإنّه
لو ولّاها لما خلّا لابن العاص و أعوانه العرصة، و لا قتل إلّا و سیفه فی
یده بلا ذمّ لمحمّد، فلقد أجهد نفسه فقضى ما علیه خدا رحمت كند محمّد (بن
ابى بكر) را جوان نورسى بود، من تصمیم داشتم مرقال، «هاشم بن عتبه» را والى
مصر كنم (ولى گروهى مانع شدند) به خدا سوگند اگر والى مصر شده بود، عرصه
را بر عمرو عاص و یارانش تنگ مىكرد و (اگر شهید مىشد) كشته نمىشد، مگر
این كه شمشیر در دست او بود، با این حال «محمّد بن ابىبكر»را نكوهش
نمىكنم، او نهایت تلاش خود را به خرج داد و آنچه بر او بود (و در توان
داشت) ادا كرد.»«» این كه امام علیه السّلام مىفرماید: او مورد علاقه من
بود و در دامنم پرورش یافته بود. به خاطر این بود كه بعد از مرگ ابوبكر،
همسرش «اسماء» مادر «محمّد بن ابىبكر» به همسرى على علیه السّلام درآمد در
حالى كه «محمّد» در سنین كودكى بود و در آغوش على علیه السّلام پرورش یافت
و از همان طفولیّت با محبّت و عشق على علیه السّلام آشنا شد و مراحل ولایت
را به سرعت پیمود، تا آنجا كه على علیه السّلام را پدر خود مىشمرد و حضرت
نیز او را همچون فرزند خویش مىدید و به او سخت علاقه داشت[29].
ملاکهای دریافت کنندگان رحمت الهی: رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً
فَوَعَى- وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ
فَنَجَا- رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ قَدَّمَ خَالِصاً وَ عَمِلَ
صَالِحاً- اكْتَسَبَ مَذْخُوراً وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً- وَ رَمَى غَرَضاً
وَ أَحْرَزَ عِوَضاً كَابَرَ هَوَاهُ وَ كَذَّبَ مُنَاهُ- جَعَلَ
الصَّبْرَ مَطِیَّةَ نَجَاتِهِ وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ- رَكِبَ
الطَّرِیقَةَ الْغَرَّاءَ وَ لَزِمَ الْمَحَجَّةَ الْبَیْضَاءَ- اغْتَنَمَ
الْمَهَلَ وَ بَادَرَ الْأَجَلَ وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ (خطبه 76)[30]
(رحم اللّه امرأ سمع حكما فوعى) از خلال این دعا ترغیب به متّصف شدن به این
اوصاف بلند مرتبه اراده می شود که 20 صفت است. اول آن: هنگامی که حکمتی می
شنود بر آن توقف می کند آن را دریافت می کند و به آن متأثر می شود و به
مضمون آن عمل می کند... نوزدهم: به عمل شتافتن قبل از فرا رسیدن مرگ پس
قطعاٌ او نمی داند کی او هجوم می آورد عمل او را متوقف می کند پس مبادرت به
عمل می نماید و با عمل صالح بر اجل سبقت می گیرد، بیستم: این عمر فرصتی
است که بار دیگر بر نمی گردد به مقدار زاد و توشه انسان ترفیع درجه می گیرد
و رتبه اش بالا می رود.[31]
بهترین بندگان خدا: بندگان خدا همانا محبوبترین بنده نزد خدا، بندهاى است
كه خدا او را در پیكار نفس یار است، بندهاى كه از درون، اندوهش شعار است، و
از برون ترسان و بیقرار است. چراغ هدایت در دلش روشن است و برگ روز مرگش-
كه آمدنى است- معیّن. مرگ دورنما را به خود نزدیك ساخته، و- ترك لذّت را-
كه سخت است، آسان شمرده، و دل از هوس پرداخته. دیده، و نیك نظر كرده. به
یاد خدا بوده، و كار بیشتر كرده. از آبى كه شیرین است و خوشگوار، و آبشخور
آن نرم و هموار، به یك بار سیر نوشیده و در پیمودن راه راست كوشیده. جامه
آرزوهاى دنیاوى برون كرده، دل از همه چیز پرداخته، و به یك چیز روى آورده.
از كوردلان به شمار نه، و پیروان هوا را شریك و یار نه. كلید درهاى هدایت
گردید، و قفل درهاى هلاكت. راه خود را به چشم دل دید. و آن را كه خاصّ
اوست، رفت- و به چپ و راست ننگرید- . نشانه راهش را شناخت، و خود را در
گردابهاى گمراهى غرقه نساخت، و در استوارترین دستاویز و سختترین ریسمانها
چنگ انداخت. به حقیقت چنان رسید كه گویى پرتو خورشید بر او دمید. و خود را
در فرمان خدا گذاشت و بر گزاردن برترین وظیفهها همّت گماشت. چنانكه هر
مشكلى كه پیش آید، باز نماید و در آن نماند، و هر فرعى را به اصل آن
بازگرداند. چراغ تاریكیهاست، راهگشا در تیرگیهاست، كلید درهاى بسته است، و
دشواریها را از پیش بردارد. راهنماى گمراهان است و در بیابان نادانىشان
فرو نگذارد، اگر سخن گوید شنونده را نیك بیاگاهاند، و اگر خاموش باشد خواهد
تا از گزند ایمن ماند. بىریا طاعت خدا را گزید و خدایش خاصّ خود گردانید.
پس، او گوهرهاى دین را كان است، و كوهى است كه زمین بدو از لغزش در امان
است. داد را بر خود گماشته، و نخستین نشانه آن این كه هوى و هوس را از دل
برداشته. حقّ را ستاید و كار بندد، و كار نیكى نیست كه ناكرده گذاشته، و در
جایى گمان فایدتى نبرده جز كه به رسیدن بدان همّت گماشته. خود را در
اختیار كتاب خدا نهاده، و آن را راهبر و پیشواى خود قرار داده. هرجا كه
گوید بار گشاید و هر جا كه فرمان دهد فرود آید.(خطبه 87/1-9)[32]
بیان بایدها(یعنی این کارها را انجام دهید):
باید ها در نهج البلاغه بسیار زیاد است، چرا که برای همه امور زنگی فردی و
اجتماعی، دنیایی و آخرتی برنامه دارد آنهم به صورت کلی و جزئی. بنابراین ما
تنها به چند مورد از آنها اشاره می کنیم و برای تعدادی از آنها شرح آورده
می شود، چرا که بسیار قابل فهم و درک است و نیازی به توضیح ندارد.
آن موارد عبارتد از: تقوی، آخرت گرایی، آمادگی برای مرگ و پس از آن، توشه
برداشتن، بی رغبتی به دنیا، نحوه عمل در شبهات و فتنه ها، شجاعت و ... .
تقوی: تقوی از آن جمله موضوعاتی است که به طور مفصّل و با تمام جزئیّات در
نهج البلاغه بدان پرداخته شده است و خطبه ها و حکتها و نامه های زیدی را به
خود اختصاص داده است مثلا یک خطبه به طور کامل به توضیح این موضوع پرداخته
که خطبه همام (193) می باشد. و در ادامه به بعضی دیگر از این نمونه ها
اشاره می کنیم.
أُوصِیكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّه سفارش مىكنم شما بندگان خدا را به تقواى الهى(خطبه 83/4)
پس، از خدا چونان كسى پروا كنید كه سخن حق را شنید و فروتنى كرد، گناه كرد و
اعتراف كرد، ترسید و به اعمال نیكو پرداخت، پرهیز كرد و پیش تاخت، یقین
پیدا كرد و نیكوكار شد، پند داده شد و آن را به گوش جان خرید، او را
ترساندند و نافرمانى نكرد، به او اخطار شد و به خدا روى آورد، پاسخ مثبت
داد و نیایش و زارى كرد، بازگشت و توبه كرد، در پى راهنمایان الهى رفت و
پیروى كرد، راه نشانش دادند و شناخت، شتابان به سوى حق حركت كرده و از
نافرمانىها گریخت، سود طاعت را ذخیره كرد، و باطن را پاكیزه نگاه داشت،
آخرت را آبادان و زاد و توشه براى روز حركت، هنگام حاجت و جایگاه نیازمندى،
آماده ساخت، و آن را براى اقامتگاه خویش، پیشاپیش فرستاد. اى بندگان خدا
براى هماهنگى با اهداف آفرینش خود، از خدا پروا كنید، و آن چنان كه شما را
پرهیز داد از مخالفت و نافرمانى خدا بترسید، تا استحقاق وعدههاى خدا را
پیدا كنید، و از بیم روز قیامت بر كنار باشید. (خطبه 83/20-24)
از خدا چون خردمندان بترسید كه دل را به تفكّر مشغول داشته، و ترس از خدا
بدنش را فرا گرفته، و شب زنده دارى خواب از چشم او ربوده، و به امید ثواب،
گرمى روز را با تشنگى گذارنده، با پارسایى شهوات را كشته، و نام خدا زبانش
را همواره به حركت در آورده. ترس از خدا را براى ایمن ماندن در قیامت پیش
فرستاده، از تمام راههاى جز راه حق چشم پوشیده، و بهترین راهى كه انسان را
به حق مىرساند مىپیماید. چیزى او را مغرور نساخته، و مشكلات و شبهات او
را نابینا نمىسازد، مژده بهشت، و زندگى كردن در آسایش و نعمت سراى جاویدان
و ایمنترین روزها، او را خشنود ساخته است. با بهترین روش از گذرگاه دنیا
عبور كرده، توشه آخرت را پیش فرستاده، و از ترس قیامت در انجام اعمال صالح
پیش قدم شده است، ایام زندگى را با شتاب در اطاعت پروردگار گذرانده، و در
فراهم آوردن خشنودى خدا با رغبت تلاش كرده، از زشتىها فرار كرده، امروز
رعایت زندگى فردا كرده، و هم اكنون آینده خود را دیده است.(خطبه83/37-40)
سفارش مىكنم شما را به پروا داشتن از خدا، خدایى كه با ترساندنهاى مكرّر،
راه عذر را بر شما بست، و با دلیل و برهان روشن، حجت را تمام كرد.(خطبه
83/43)
پس اى مردم خدا را پروا كنید، براى حفظ قرآن، كه از شما خواسته، و حقوقى كه نزد شما سپرده است.(خطبه 86/4)
توشه برداشتن: این موضوع نیز جای کار بسیار دارد که تنها به چند مورد اشاره می کنیم:
فَتَزَوَّدُوا فِی اَلدُّنْیَا مِنَ اَلدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ
أَنْفُسَكُمْ غَدا از این خانه دنیا زاد و توشه بردارید كه فرداى رستاخیز
نگهبانتان باشد.(خطبه64/5)
امام علیه السّلام تعبیر بسیار جالبى در این عبارت فرموده، مىفرماید: در
دنیا، از خود دنیا، براى آخرت زاد و توشه برگیرید. اشاره به اینكه مواهب
این جهان مادّى مىتواند در عالم آخرت كه مملوّ از معنویّت است كارساز
باشد، آن هم در صورتى ممكن است كه انسان از وجود خود، در دنیا بهره گیرد، و
پیش از آنكه از جهان چشم بربندد، زاد و توشه لازم را فراهم سازد، و همان
گونه كه زاد و توشه مسافر در دنیا، او را از خطر گرسنگى و مرگ حفظ مىكند،
زاد و توشه تقوا نیز، انسان را در قیامت از خطرات محشر و عذاب الهى نگاه
مىدارد. [33]
اى بندگان خدا از خدا بپرهیزید. و با اعمال نیكو به استقبال أجل بروید، با
چیزهاى فانى شدنى دنیا آنچه كه جاویدان مىماند خریدارى كنید. از دنیا كوچ
كنید كه براى كوچ دادنتان تلاش مىكنند. آماده مرگ باشید كه بر شما سایه
افكنده است.(خطبه64/1)
هر كس از شما در روزگارانى كه مهلت دارد به اعمال نیكو بپردازد پیش از آن
كه مرگ فرا رسد، و در ایّام فراغت پاك باشد، پیش از آن كه گرفتار شود، و در
ایّام رهایى نیكوكار باشد، پیش از آن كه مرگ گلوگاه او را بفشارد، پس براى
خود و جایى كه مىرود آماده باشد، و در این دنیا كه محل كوچ كردن است براى
منزلگاه ابدى، توشهاى بردارد.(خطبه 86/2.3)
پس باز مانده ایّام خویش را دریابید، و صبر و بردبارى در برابر ناروایىها
پیشه كنید، چرا كه عمر باقى مانده برابر روزهاى زیادى كه به غفلت گذراندید و
روى گردان از پندها بودید، بسیار كم است.(خطبه 86/7)
شجاعت در جنگ: اى گروه مسلمانان، لباس زیرین را ترس خدا، و لباس رویین را
آرامش و خونسردى قرار دهید. دندانها را بر هم بفشارید تا مقاومت شما برابر
ضربات شمشیر دشمن بیشتر گردد، زره نبرد خود را كامل كنید، پیش از آن كه
شمشیر را از غلاف بیرون كشید چند بار تكان دهید، با گوشه چشم به دشمن
بنگرید و ضربت را از چپ و راست فرود آورید، و با تیزى شمشیر بزنید، و با
گام برداشتن به پیش، شمشیر را به دشمن برسانید، و بدانید كه در پیش روى خدا
و پسر عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قرار دارید.
پى در پى حمله كنید و از فرار شرم دارید، زیرا فرار در جنگ، لكّه ننگى براى
نسلهاى آینده و مایه آتش روز قیامت است، از شهادت خرسند باشید و به آسانى
از آن استقبال كنید. به آن گروه فراوان اطراف خیمه پر زرق و برق و طناب در
هم افكنده (فرماندهى معاویه) به سختى حمله كنید، و به قلب آنها هجوم برید
كه شیطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله در پیش، و پایى براى فرار
آماده دارد، مقاومت كنید تا ستون حق بر شما آشكار گردد. «شما برترید، خدا
با شماست، و از پاداش اعمالتان نمىكاهد. (خطبه 66)
حل شبهات: شبهات را باید در پرتو كتاب خدا، قرآن، شناخت و بندگان خدا به
آنچه در دل دارند پاداش داده مىشوند.(خطبه 75)در شرح این خطبه به سخن خدای
تعالى: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا. (آیه 19 سوره حج)[34] اشاره می شود. و
یا : أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ
كَالْفُجَّارِ.(ص/آیه 28)[35]
در غایة المرام من طریق العامة از ابن عبّاس روایت شده: أَمْ نَجْعَلُ
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ علی علیه السلام و حمزه و
عبیده بن حارث بن عبدالمطلب(كه هر سه از قریش و بنىهاشم بودند)
كَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ عتبه و شیبه و الولید بن عتبه أَمْ
نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ آنها علیّ علیه السلام و یارانش می باشند،
كَالْفُجَّارِ عتبه و یارانش هستند، ... [36]
تعبیر خطبه نمىتواند تنها ناظر به این آیه باشد، بلكه مىگوید مسایل مبهمى
را كه براى شما پیش مىآید، بر آنچه شبیه آن است و در قرآن نازل شده، عرضه
بدارید، تا بتوانید حق را از باطل كشف كنید و این كه عثمان به قتل رسیده و
شما سعى دارید با متّهم ساختن این و آن، بهرهبردارى سیاسى كنید- در حالى
كه خودتان سكوت كردید و او را در برابر معترضین رها ساختید- این كارى است
كه قرآن مجید در آیات مختلف آن را نفى مىكند، آیاتى كه از بهتان و تهمت و
سوءظن و اشاعه فحشا و كذب و دروغ سخن مىگوید، همه بر خلاف گفتار شما
است.[37]
عبرت: فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللَّهِ- وَ اذْكُرُوا تِیكَ الَّتِی
آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ پس بندگان خدا عبرت
گیرید. و كردههاى پدران و برادران خود را به یاد آرید، كه چگونه در گرو آن
كردارند، و حساب آن را عهده دارند.(خطبه 89/4)[38]
یعنی به زندگی پیشین و فترت گذشته قبل از بعثت پیامبر صلّی الله علیه و آله
نگاه کنید. مانند کسانی نگاه کنید که نگاه بهره بردن و سود گرفتن در نگاه
پند گیرنده به آن است.[39]
حسابرسی: بندگان خدا خود را بسنجید قبل از آن كه مورد سنجش قرار گیرید، پیش
از آن كه حسابتان را برسند حساب خود را برسید، و پیش از آن كه راه گلو
گرفته شود نفس راحت بكشید، و پیش از آن كه با زور شما را به اطاعت وادارند،
فرمانبردار باشید. بدانید همانا آن كس كه خود را یارى نكند و پند دهنده و
هشدار دهنده خویش نباشد، دیگرى هشدار دهنده و پند دهنده او نخواهد
بود.(خطبه 90/8-9)
بهره گیری از حضرت: پس از من بپرسید پیش از آن كه مرا نیابید. فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی(خطبه 93/2)
صاحب کتاب استیعاب از جماعتی از راویان و محدثان روایت کرده که انها گفته
اند: که این جمله را هیچ یک از اصحاب به جز حضرت بیان نکرده اند و همچنین
در نقض العثمانیه از علی بن الجعد عن ابن شبرمه آمده هیچ یک از مردم نیستند
که بر منبر چنین چیزی (سلونی) را بگوید جز علی علیه السلام. [40]
ایمان: خدا شما را بیامرزد، اعمال نیكو بر أساس نشانههاى روشن انجام دهید،
زیرا كه راه، روشن است، و شما را به خانه أمن و أمان دعوت مىكند.(خطبه
94/8)
معرفی کارهای خوب (و گاهی با بزرگ نمایی):
· اى بندگان خدا آن كس كه نسبت به خود خیر خواهى او بیشتر است، در برابر خدا، از همه كس فرمانبردارتر است.(خطبه 86/10)
· و آن كس مورد غبطه است و بر او رشك مىبرند كه دین او سالم باشد. سعادتمند كسى است كه از زندگى دیگران عبرت آموزد.(خطبه 86/10)
· الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَة راستگو در راه نجات و بزرگوارى است.(خطبه 86/11)
و شفا منجاة یعنی طرف نجات و خلاصی و شفا الشیء طرف آن چیز، در قرآن
داریم: وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ[41] و أشفى على
الشیء یعنی بر آن چیز مشرّف شد؛ و بیشتر استعمال منفی داردچنانچه گفته می
شود مریض با موت شفا یافت. و به تحقیق اینجا استعمال مثبت دارد و با فتح
شین به معنای مشرف بودن مکان بلند و علواست و بر چیزی مشرف بودن یعنی از
بالا بر آن طلوع کند.[42]
· مَنْ تَوَكَّلَ عَلَیْهِ كَفَاهُ وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ- وَ مَنْ
أَقْرَضَهُ قَضَاهُ وَ مَنْ شَكَرَهُ جَزَاه هر كس به او توكّل نماید او
را كفایت كند، و هر كس از او بخواهد، مىپردازد، و هر كس براى خدا به
محتاجان قرض دهد وامش را بپردازد، و هر كه او را سپاس گوید، پاداش نیكو
دهد.(خطبه 90/6-7)
این نتایج چهارگانه از اوصاف پیشین، در واقع به خاطر آن است كه كسى كه
داراى برترین قدرتها است و صاحب رحمت واسعه و گسترده است، باید پناهگاه
متوكّلان و عطاكننده سائلان و پاداش دهنده انفاق كنندگان و شكرگزاران باشد.
بنابراین، آن كس كه محروم از رحمت و عطا و جزاى او شود، در حقیقت خودش
كوتاهى كرده: به در خانه او نرفته، به او قرض نداده، یا شكر نعمتهایش را
به جا نیاورده است. تعبیر به «قرض» در مورد انفاق بر مستمندان، یا به خاطر
آن است كه خداوند كفیل آنها است و هر كس چیزى به آنها بدهد گویى به داده و
یا به خاطر این است كه نهایت لطف خود را در تعبیر نشان دهد، تا مایه تشویق
همگان گردد، زیرا تعبیرى از این بالاتر نمىشود كه خداوند بخشنده تمام
نعمتها، خدایى كه خزائن آسمانها و زمین در دست قدرت او است، به انسان سر
تا پا نیاز بگوید: «از آنچه دارى به من قرض ده و در راه من انفاق كن و من
دهها و گاه صدها و گاه هزاران برابر، به تو مىدهم و این ربا و فزونى در
میان من و تو، مشكلى ایجاد نمىكند» این بیانات زیباى امام علیه السّلام
همچنان مملوّ از محتواى آیات قرآن است. قرآن مىفرماید: و من یتوكّل على
اللّه فهو حسبه، آن كس كه بر خدا توكّل كند، خدا كفایت امرش را مىكند».«» و
نیز مىفرماید: من ذا الّذی یقرض اللّه قرضا حسنا فیضاعفه له أضعافا
كثیرة، كیست كه به خدا «قرض الحسنهاى» دهد (و از اموالى كه خدا به او
بخشیده انفاق كند) تا آن را براى او چندین برابر كند.و همچنین مىفرماید:
لئن شكرتم لأزیدنّكم، اگر شكر نعمتم را بجا آورید، بر شما افزون مىكنم. هم
اكنون در دنیایى زندگى مىكنید كه مىتوانید رضایت خدا را به دست
آورید.[43]
· با مهلت و آسایش خاطرى كه دارید. اكنون نامه عمل سرگشاده، و قلم فرشتگان
نویسنده در حركت است، بدنها سالم و زبانها گویاست، توبه مورد قبول و
اعمال نیكو را مىپذیرند.(خطبه 94/8-9)
با روش دعا کردن و حاجاتی را خواستن:
دعاهی حضرت نیز آموزنده است هم اینکه به ما یاد می دهند چگونه دعا کنیم و
چه چیزهایی را بخواهیم و هم اینکه می اموزند که این خصوصیا را باید داشته
باشد و یا از چه چیزهایی دوری کنید که این روش را امام سجاد علیه السلام در
دوران حیات خود بسیار به کار بردند.
نَسْأَلُ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ یَجْعَلَنَا وَ إِیَّاكُمْ مِمَّنْ لاَ
تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَایَةٌ
وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ از خدا
مىخواهیم كه ما و شما را برابر نعمتها مغرور نسازد، و چیزى ما را از
اطاعت پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسیدن مرگ دچار پشیمانى و اندوه
نگرداند.(خطبه64/8)
خدایا از من در گذر آنچه را از من بدان داناترى،«» و اگر بار دیگر به آن
باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد. خدایا، آنچه از اعمال نیكو كه تصمیم
گرفتم و انجام ندادم ببخشاى خدایا، ببخشاى آنچه را كه با زبان به تو نزدیك
شدم ولى با قلب آن را ترك كردم. خدایا، ببخشاى نگاههاى اشارت آمیز، و
سخنان بىفایده، و خواستههاى بى مورد دل، و لغزش هاى زبان.( اَللَّهُمَّ
اِغْفِرْ لِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ
عَلَیَّ بِالْمَغْفِرَةِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی مَا وَأَیْتُ مِنْ
نَفْسِی وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِی اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی مَا
تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْكَ بِلِسَانِی ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی
اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ
اَلْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ )(خطبه
78)
در این رابطه امام سجاد می فرمایند: «1»اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وَ آلِهِ ، وَ صَیِّرْنَا إِلَى مَحْبُوبِكَ مِنَ التَّوْبَةِ ، و
أَزِلْنَا عَنْ مَكْرُوهِكَ مِنَ الْإِصْرَارِ «2»اللَّهُمَّ وَ مَتَى
وَقَفْنَا بَیْنَ نَقْصَیْنِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیَا ، فَأَوْقِعِ
النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً ، وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِی
أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً «3»وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّیْنِ یُرْضِیكَ
أَحَدُهُمَا عَنَّا ، وَ یُسْخِطُكَ الآْخَرُ عَلَیْنَا ، فَمِلْ بِنَا
إِلَى مَا یُرْضِیكَ عَنَّا ، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یُسْخِطُكَ
عَلَیْنَا «4»وَ لَا تُخَلِّ فِی ذَلِكَ بَیْنَ نُفُوسِنَا وَ
اخْتِیَارِهَا ، فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ ،
أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمْتَ «5»اللَّهُمَّ وَ إِنَّكَ مِنَ
الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا ، وَ عَلَى الْوَهْنِ بَنَیْتَنَا ، وَ مِنْ مَاءٍ
مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا ، فَلَا حَوْلَ لَنَا إِلَّا بِقُوَّتِكَ ، وَ لَا
قُوَّةَ لَنَا إِلَّا بِعَوْنِكَ «6»فَأَیِّدْنَا بِتَوْفِیقِكَ ، وَ
سَدِّدْنَا بِتَسْدِیدِكَ ، وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ
مَحَبَّتَكَ ، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَیْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی
مَعْصِیَتِكَ «7»اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ اجْعَلْ
هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا ، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمحَاتِ
أَعْیُنِنَا ، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى
لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ ، وَ لَا تَبْقَى
لَنَا سَیِّئةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ. [44]
شناخت و کسب صفات و خصلتهای منفی:
معرفی صفاتی که خود ندارند و کارهایی که خود انجام نمی دهند:
مَا شَكَكْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُه:از روزى كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و تردید نكردم.
امام در پاسخ كسانى كه پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و «زبیر» پیمانشكن را مىكردند، این سخنان را می فرمایند.
این ضرب المثل از آنجا پیدا شده است كه معروف است كفتار حیوان ابلهى است و
به آسانى مىتوان او را شكار كرد، به این ترتیب كه صیّاد آهسته با ته پاى
خود یا قطعه سنگ یا چوبدستى به در لانه كفتار مىزند و او به خواب مىرود
سپس او را به راحتى صید مىكند.
در این جا افسانههایى نیز ساخته شده، از جمله این كه صیّاد آرام و آهسته
مىگوید: اى كفتار در خانهات آرام گیر و بخواب و این سخن را چند بار تكرار
مىكند. او هم به انتهاى لانهاش مىرود و مىخوابد و مىگوید: كفتار در
خانه نیست، كفتار خوابیده است. سپس در خواب فرو مىرود و صیّاد وارد لانه
او مىشود و با طناب مىبندد و بیرون مىبرد و به همین جهت كسانى را كه در
برابر دشمن به راحتى غافلگیر مىشوند به كفتار تشبیه مىكنند.
واقعیّتهاى تاریخى آن زمان نشان مىدهد كه پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و
«زبیر» بسیار سادهلوحانه بود، چرا كه نقشه این بود كه آنها «بصره» و سپس
«كوفه» را در اختیار خود بگیرند و «معاویه» با آنها بیعت كند و در «شام» از
مردم نیز براى آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخشهاى عمده جهان اسلام در
اختیار جاهطلبان پیمانشكن قرار گیرد و تنها مدینه در دست «على» (ع) بماند
....[45]
سپس در ادامه این سخن امام به نكته دیگرى مىپردازد كه گفتار اوّلش را با
آن تكمیل مىكند، مىفرماید: من نه تنها غافلگیر نمىشوم بلكه با هوشیارى
تمام مراقب مخالفان هستم و ابتكار عمل را از دست نمىدهم.[46]
وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى
یَصِلَ إِلَیْهَا طَالِبُهَا وَ یَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا به خدا سوگند از
آگاهى لازمى برخوردارم و هرگز غافلگیر نمىشوم، كه دشمنان ناگهان مرا
محاصره كنند و با نیرنگ دستگیرم نمایند.
این كلام، بعضى از عوامل وجوب پیروى و عدم مخالفت با آن حضرت را بیان
مىكند. امام (ع) خود را چنین توصیف مىكند كه پس از شناخت حق هرگز برایش
شكّ حاصل نشده است، زیرا خداوند حق را بر او نمایانده و بر نفس قدسیّه او
كمالاتى را افاضه فرموده است كه لازمه آن خبر دادن امام (ع) بر استوارى
حقّى است كه خداوند به او نمایانده و بزرگى شأنى است كه خداوند به او افاضه
كرده است و بدین سبب بر اندیشه او هرگز شبههاى عارض نمىشود.[47]
معرفی و طرد و ردّ بعضی افراد:
واى بر غفلت زدهاى كه عمرش بر ضد او گواهى دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستى كشاند.(خطبه64/7)
قریش: به درخت رسالت استدلال كردند امّا میوهاش را ضایع ساختند.(خطبه67/2)
بنى امیّه: بنی امیه از میراث پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جز اندك
چیزى، به من نمىپردازند، سوگند به خدا اگر زنده ماندم، بنى امیّه را از
حكومت دور مىكنم چونان قصّابى كه شكمبه خاك آلوده را دور مىافكند(خطبه77)
آگاه باشید همانا ترسناكترین فتنهها در نظر من، فتنه بنى امیّه بر شما
است، فتنهاى كور و ظلمانى كه سلطهاش همه جا را فرا گرفته و بلاى آن
دامنگیر نیكوكاران است. هر كس آن فتنهها را بشناسد نگرانى و سختى آن
دامنگیرش گردد، و هر كس كه فتنهها را نشناسد، حادثهاى براى او رخ نخواهد
داد. به خدا سوگند بنى امیّه بعد از من براى شما زمامداران بدى خواهند بود،
آنان چونان شتر سركشى كه دست به زمین كوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و
از دوشیدن شیر امتناع ورزد، ...فتنههاى بنى امیّه پیاپى با چهرهاى زشت و
ترس آور، و ظلمتى با تاریكى عصر جاهلیّت، بر شما فرود مىآید. نه نور
هدایتى در آن پیدا، و نه پرچم نجاتى در آن روزگاران بچشم مىخورد. ما اهل
بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم از آن فتنهها در امانیم و مردم
را بدان نمىخوانیم، سپس خدا فتنههاى بنى امیّه را نابود، ... در آن
هنگام، قریش دوست دارد آنچه در دنیاست بدهد تا یك بار مرا بنگرد، گر چه
لحظه كوتاهى (به اندازه كشتن شترى) باشد، تا با اصرار چیزى را بپذیرم كه
امروز پارهاى از آن را مىخواهم نمىدهند. (خطبه 93/7-14)
کوفیان: چه مقدار با شما كوفیان مدارا كنم ... هر گاه دستهاى از مهاجمان
شام به شما یورش آوردند، هر كدام از شما به خانه رفته، درب خانه را
مىبندید، و چون سوسمار در سوراخ خود مىخزید، و چون كفتار در لانه
مىآرمید. ... به خدا سوگند، شما در خانهها فراوان، و زیر پرچمهاى میدان
نبرد اندكید، و من مىدانم كه چگونه باید شما را اصلاح و كجىهاى شما را
راست كرد، امّا اصلاح شما را با فاسد كردن روح خویش جایز نمىدانم. در
ادامه حضرت ناراحتی خود را اینگونه ابراز می کنند: أَضْرَعَ اَللَّهُ
خُدُودَكُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَكُمْ. لاَ تَعْرِفُونَ اَلْحَقَّ
كَمَعْرِفَتِكُمُ اَلْبَاطِلَ وَ لاَ تُبْطِلُونَ اَلْبَاطِلَ
كَإِبْطَالِكُمُ اَلْحَقَّ خدا بر پیشانى شما داغ ذلّت بگذارد، و بهره شما
را اندك شمارد، شما آنگونه كه باطل را مىشناسید از حق آگاهى ندارید، و در
نابودى باطل تلاش نمىكنید آن سان كه در نابودى حق كوشش دارید.(خطبه 69)
در خطبه 70 نیز به این موضوع اشاره شده: امت پیامبر صلی الله علیه و آله:
همان گونه كه نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و
آله و سلّم را دیدم، پس گفتم اى رسول خدا، از امّت تو چه تلخىها دیدم و
از لجبازى و دشمنى آنها چه كشیدم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
فرمود: نفرینشان كن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جاى من
شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.
در شرح مجلسی آمده است که آنها حضرت را آنگونه که باید اطاعت نکردند و در
مورد حضرت گمان شر می کردند به همین حضرت در مورد آنها امیر شرّ را از خدا
طلب می کند. [48]
اهل عراق: پس از ستایش پروردگار اى مردم عراق همانا شما به زن بار دارى
مىمانید، كه در آخرین روزهاى بار دارى جنین خود را سقط كند، و سرپرستش
بمیرد، و زمانى طولانى بى شوهر ماند، و میراث او را خویشاوندان دور غارت
كنند. آگاه باشید من با اختیار خود به سوى شما نیامدم بلكه به طرف دیار شما
كشانده شدم، به من خبر دادند كه مىگویید على دروغ مىگوید خدا شما را
بكشد، بر چه كسى دروغ روا داشتهام آیا به خدا دروغ روا داشتم در حالى كه
من نخستین كسى هستم كه به خدا ایمان آوردم، یا بر پیامبرش در حالى كه من
اول كسى بودم كه او را تصدیق كردم نه به خدا هرگز آنچه گفتم واقعیّتى است
كه شما از دانستن آن دورید، و شایستگى درك آن را ندارید، مادرتان در سوگ
شما زارى كند «واى، واى، سر دهد» پیمانه علم را به شما به رایگان بخشیدم،
اگر ظرفیّت داشته باشید، و به زودى خبر آن را خواهید فهمید.(خطبه 71)
در این خطبه حضرت با کلماتی نظیر قَاتَلَكُمُ اَللَّهُ خدا شما را بکشد و
وَیْلُ أُمِّهِ مادرتان در سوگ شما زاری کند ناراضی بودن خود را اعلام می
دارند.
مروان: گویند در سال 36 هجرى وقتى مروان بن حكم، داماد عثمان، در جنگ جمل
اسیر شد، امام حسین علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام نزد پدر عذر او
خواستند و امام على علیه السّلام او را رها كرد. گفتند: پدر، مروان با شما
بیعت مىكند. حضرت چنین فرمودند: مگر پس از كشته شدن عثمان با من بیعت نكرد
مرا به بیعت او نیازى نیست دست او دست یهودى است، اگر با دست خود بیعت
كند، در نهان بیعت را مىشكند، آگاه باشید، او حكومت كوتاه مدتى خواهد
داشت، مانند فرصت كوتاه سگى كه با زبان بینى خود را پاك كند. او پدر چهار
فرمانرواست «قوچهاى چهار گانه» و امّت اسلام از دست او و پسرانش روزگار
خونینى خواهند داشت.(خطبه73)
مروان ملعون همان پسر حکم بن أبی العاص بن امیّة بن عبد شمس ابن عبد مناف
است و قطعاً رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را طرد کرد و از مدینه به
همراه پسرش بیرون کرد در حالیکه مروان کودک بود پیوسته در طائف بود تا
اینکه عثمان خلیفه شد وپس او را با پسرش به مدینه برگرداند.[49]
به خاطر كارشكنىهاى مكرّر بر ضدّ پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله، به
طائف تبعید شد و پیامبر در حقّ او فرمود: «لعنك اللّه و لعن ما فی صلبك :
خداوند هم تو را و هم فرزندى را كه در صلب خود، دارى لعنت كند» (و این قبل
از تولّد مروان بود.) چهره او در جامعه اسلامى آن روز، به قدرى منفور بود
كه نه خلیفه اوّل و نه خلیفه دوم جرأت نكردند به وساطتهاى «عثمان» كه
برادرزاده او بود ترتیب اثر داده، اجازه بازگشت او را به مدینه بدهند.[50]
مارقین و ناکثین و مرتابین: من مارقین (از دین خارج شدگان) را با حجّت و
برهان مغلوب مىكنم و دشمن ناكثین «پیمان شكنان» و تردید دارندگان در اسلام
مىباشم.(خطبه 75)
پیشگو: به هنگام حركت براى نبرد با خوارج، در ماه صفر سال 38 هجرى، شخصى با
پیشگویى از راه شناخت ستارگان گفت: اگر در این ساعت حركت كنید، پیروز
نمىشوید و من از راه علم ستاره شناسى این محاسبه را كردم، امام فرمودند:
گمان مىكنى تو از آن ساعتى آگاهى كه اگر كسى حركت كند زیان نخواهید دید و
مىترسانى از ساعتى كه اگر كسى حركت كند ضررى دامنگیر او خواهد شد كسى كه
گفتار تو را تصدیق كند، قرآن را تكذیب كرده است، و از یارى طلبیدن خدا در
رسیدن به هدفهاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواریها، بىنیاز شده
است گویا مىخواهى به جاى خداوند، تو را ستایش كنند چون به گمان خود مردم
را به ساعتى آشنا كردى كه منافعشان را به دست مىآورند و از ضرر و زیان در
امان مىمانند.(خطبه 79)
عالم نمایان: دیگرى كه دانشمندش دانند، و بهرهاى از دانش نبرده، ترّهاتى
چند از نادانان، و مایههاى جهلى از گمراهان به دست آورده، دامهایى از فریب
و دروغ گسترده. كتاب خدا را به رأى خویش تفسیر كند، و حقّ را چنانكه
دلخواه اوست تعبیر كند.- مردم- را از بلاهاى سخت ایمن دارد، و گناهان بزرگ
را، آسان شمارد. در كارهاى شبههناك افتاده است و گوید: چون شبههاى باشد
باز ایستم. در بدعتها آرمیده است و گوید: اهل بدعت نیستم. صورت او صورت
انسان است، و دل او دل حیوان. نه راه رستگارى را مىشناسد، تا در آن راه
رود، و نه راه گمراهى را تا از آن باز گردد، چنین كس، مردهاى است میان
زندگان.(خطبه 87/10-13)[51]
معرفی گروهی که خود را رهبر قرار داده اند: در شگفتم، چرا در شگفت نباشم از
خطاى گروههاى پراكنده با دلایل مختلف كه هر یك در مذهب خود دارند نه گام
بر جاى گام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مىنهند، و نه از رفتار
جانشین او پیروى مىكنند، نه به غیب ایمان مىآورند و نه خود را از عیب بر
كنار مىدارند، به شبهات عمل مىكنند و در گرداب شهوات غوطهورند، نیكى در
نظرشان همان است كه مىپندارند، و زشتىها همان است كه آنها منكرند. در حل
مشكلات به خود پناه مىبرند، و در مبهمات تنها به رأى خود تكیه مىكنند،
گویا هر كدام، امام و راهبر خویش مىباشند كه به دستگیرههاى مطمئن و اسباب
محكمى كه خود باور دارند چنگ مىزنند.(خطبه 88/3-5)
بیان نبایدها(یعنی این کارها را انجام ندهید)
به همان دلایلی که نهج البلاغه سرشار از بایدهاست، نباید های بساری نیز در
آن وجود دارد تا موانع راه رسیدن انسان به خدا را برطرف نماید و او را از
افتادن در منجلاب و شقی و بدبخت شدن نگاه دارد و محافظت کند.
در این رابطه مواردی چون دروغ، حسد، دنیاگرایی، پیرو باطل نبودن و... بیان شده است.
دروغ: جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَان از دروغ بر كنار باشید كه با ایمان فاصله دارد.(خطبه 86/11)
در این رابطه امام حسن عسکری می فرمایند: همه ی پلیدیها در یک خانه نهاده
شده و کلید آن، دروغ قرار داده شده است. همچنین از از اسماءبنت عمیس نقل
شده: من ساقدوش عایشه بودم که اورا آماده کردم و به نزد رسول خدا صل الله
علیه و آله و سلم بردم.به خدا قسم، نزد رسول خدا خوراکی جز یک کاسه شیر
نبود. رسول خدا ، مقداری شیر نوشید و سپس کاسه را به دست عایشه داد. اسمائ
می گوید : دختر، از گرفتن کاسه شیر شرم کرد. من گفتم: دست رسول خدا را
ردنکن، ظرف را بگیر . عایشه، با حالت شرم کاسه را گرفت و مقداری شیر
نوشید.حضرت سپس فرمود به بقیه زنان هم بده، بنوشند.آنها گفتند ما میل
نداریم.رسول خدا فرمود: گرسنگی و دوغ را باهم جمع نکنید.اسمائ می گوید: عرض
کردم: ای رسولخدا، اگر کسی از ما میل به چیزی داشته باشد و بگوید میل
ندارم، آیا این دروغ به شمار می آید؟ فرمود: دروغ نوشته می شود،حتی دروغ
کوچک هم،دروغ کوچک نوشته می شود.[52]
· طالب باطل: بعد از من با خوارج نبرد نكنید، زیرا كسى كه در جستجوى حق
بوده و خطا كرد مانند كسى نیست كه طالب باطل بوده و آن را یافته است.(خطبه
61)
· اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پیشگویىهاى دروغین،
بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم كه در دریا نوردى و صحرا نوردى به آن
نیاز دارید، چه اینكه ستاره شناسى شما را به غیب گویى و غیب گویى به
جادوگرى مىكشاند، و ستاره شناس چون غیب گو، و غیب گو چون جادوگر و جادوگر
چون كافر و كافر«» در آتش جهنم است. با نام خدا حركت كنید.(خطبه 79)
· اى مردم، زهد یعنى كوتاه كردن آرزو، و شكرگزارى برابر نعمتها، و پرهیز
در برابر محرّمات. پس اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید، تلاش
كنید كه حرام بر صبر شما غلبه نكند، و در برابر نعمتها، شكر یادتان نرود.
چه اینكه خداوند با دلائل روشن و آشكار، عذرها را قطع، و با كتابهاى
آسمانى روشنگر، بهانهها را از بین برده است. (خطبه 81)
· دوری از آزادی: وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ- فَتَذْهَبَ بِكُمُ
الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ- وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بِكُمُ
الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِیَة به خودش بیش از اندازه آزادى ندهید، كه
شما را به ستمگرى مىكشاند، و با نفس سازشكارى و سستى روا مدارید كه ناگهان
در درون گناه سقوط مىكنید. (خطبه 86/9)
مقصود از رخصتى كه امام (ع) در این فراز بدان اشاره دارند رخصت شرعى نیست،
بدین معنى كه انسانها اجازه ترك اعمال را در حال حاضر به شرط انجام آن در
آینده داشته باشند.
بلكه منظور آن سهل انگاریهایى است كه اشخاص در رابطه با انواع خوردنیها،
آشامیدنیها و ازدواج داشتهاند و با سرگرمیهاى آن چنانى به امورى بیش از
حدّ لزوم پرداختهاند و براى زیاده رویهاى غیر مجاز تأویل و توجیههائى هم
ذكر كردهاند، بدین خیال كه این توجیهات آن اعمال را در شریعت جایز كرده و
زمینه را براى پیروى از هواى نفسشان آماده مىكند. مانند غیبت دیگران و
حضور یافتن در مجلس گناهكاران، و رفاقت و همنشینى با ستمگران كه از این
قبیل امورند.
قاعده كلّى در این باب این است، كه انسان، دائره امور مباح را كه انجامشان
از نظر شرع اشكال ندارد، چنان وسیع بگیرد كه به امور مكروه سرایت كند. و
سپس بدین گمان كه انجام كارهاى مكروه كیفر ندارد، خواستههاى نامطلوب شخص
او را به انجام كارهاى مكروه وابدارد و سر انجام همین اهمیّت ندادن به
مكروهات او را بر انجام محرّمات جرى كرده، محرمات و امور ممنوعه را هم
انجام مىدهد. دلیل این مطلب روشن است. هنگامى كه عقل از نفس امّاره در
دستورهاى نابجایى كه به او مىدهد پیروى كند، آهسته آهسته او را به كارهاى
زشت وادار مىكند، تا حدّى كه دیگر، به دلیل علاقهاى كه بر انجام حرام
پیدا كرده، از آن نفرت نداشته و آن را ناروا نمىداند. شك نیست كه انجام
بعضى از كارهاى حرام، شخص را بر ارتكاب پارهاى دیگر از محرمات، جرى
مىسازد، و بتدریج كارش بجایى مىرسد كه حدود شرع را زیر پا مىنهد و بدام
شیطان گرفتار آمده، دست به محرّماتى مىزند، كه عقوبتى جز هلاكت و نابودى
ندارد.
براى بیان همین مقصود است كه در خبر آمده: «هر كه به محرمات نزدیك گردد،
بیم آن هست كه در آنها واقع شود». عرفا قلب انسان را به حصار و شیطان را به
دشمنى تشبیه كردهاند كه مىكوشد بدان وارد شود. دفع چنین دشمنى، جز به
نگهبانى كامل و بستن درهاى حصار و پاسدارى مداوم و مستمر ممكن نیست، فرض
این است كه این حصار درهاى بىشمارى دارد. انجام محرمات، سهل انگارى نفس در
امور مباحه و وارد شدن در كارهایى كه شبههناك باشند، از درهاى بزرگ این
حصارند، و توان دخول شیطان از همین درها بیشتر و آسانتر است، بدین سبب امام
(ع) فرمود: فتذهب بكم الرخّص فیها مذاهب الظّلمة و لا تداهنوا فیهجم بكم
الإدهان على المعصیة [المصیبة] «به نفس خود مجال ندهید. كه او به شما اجازه
ورود بتاریكها را مىدهد. و با سهلانگارى و مماشات با نفس خود برخورد
نكنید كه هجوم آوردن شما را به انجام معصیت روا مىداند.» مقصود از «مذاهب
الظلمة» در عبارت حضرت، راههاى انحرافى و عدول از طریق حق مىباشد. روایت
شده است كه ابلیس بر یحیى بن زكریّا (ع) ظاهر شد. حضرت یحیى تمام امور مورد
علاقه انسانها را بر اندام ابلیس مشاهده كرد، از ابلیس پرسید، اینها چه
چیزند كه بر خود آویختهاى پاسخ داد اینها شهواتى هستند كه بدانها دل
انسانها را مىربایم. حضرت یحیى پرسید: آیا در میان آنها چیزى كه مورد
علاقه من باشد وجود دارد ابلیس پاسخ داد، بلى هر گاه شكمت را از غذا پر
نمایى، من تو را از نماز و یاد خدا غافل مىسازم. حضرت یحیى پرسید غیر از
این مورد، علاقه دیگرى از من در نزد تو مىباشد جواب داد. خیر آن گاه حضرت
یحیى سوگند یاد كرد كه هرگز از غذا سیر نخورد و ابلیس سوگند یاد كرد كه
هرگز مسلمانى را نصیحت نكرده و به او رازى نگوید. منظور از: «و لا تدهنوا»
این است كه با گمراهیها و گمراهان مماشات نكنید. با منكراتى كه از آنها
مىبینید بر خورد مسالمت آمیز نداشته باشید، كه همین سهلانگارى شما را به
معصیت مىاندازد. بدین توضیح كه هر گاه با مشاهده معاصى و گناهان انس پیدا
كردید و با تكرار آنها خو گرفتید، شما هم از معصیت كاران بحساب آمده و
بتدریج انجام منكرات شما را شریك گناهكاران مىكند. [53]
· حسادت: وَ لَاتَحَاسَدُوا- فَإِنَّ الْحَسَدَ یَأْكُلُ الْإِیمَانَ كَمَا
تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ حسد نورزید كه حسد ایمان را چونان آتشى كه
هیزم را خاكستر كند، نابود مىسازد. با یكدیگر دشمنى و كینه توزى نداشته
باشید كه نابود كننده هر چیزى است آرزوهاى ناروا را دروغ انگارید كه آرزوها
فریبندهاند و صاحبش فریب خورده. (خطبه 86/12-13)
امام (ع) از حسد ورزیدن نهى مىكند. عرفا بر این موضوع اتفاق نظر دارند، كه
حسد از بزرگترین درهایى است كه شیطان از آن وارد قلب انسان مىشود، و آن
یكى از خلقهاى پست نفسانى است كه از جمع شدن، بخل و بدخواهى پدید مىآید. و
بدخواهى عبارت از این است كه شخص از جهت نعمتى كه بدیگران مىرسد غمگین و
از زیان دیدن دیگران خوشحال مىشود. هر چند آن دیگران نه او را دیده باشند و
نه به او آزارى رسانده باشند. كسى كه داراى چنین خلق نكوهیدهاى باشد،
معلوم است كه سزاوار خشم خداوند بلند مرتبه قرار مىگیرد. بدخواهى مخالف
اراده حق تعالى است. زیرا او همواره، خیر بندگان خود را در نظر دارد و براى
همگان فیّاض مطلق است.
بعضى دیگر حسد را چنین تعریف كردهاند: حسد صفت شخصى است كه از رسیدن خیر
بدیگران اندوهناك شود، با این كه ضررى از آنان متوجّه حسود نشده باشد. گاهى
حسد تا بدین درجه مىرسد، كه شخص با وجود شركت داشتن در نعمت دیگران، باز
هم بر آنها حسد مىورزد. این حدّ اعلاى بدخواهى و حسادت است كه انسان از
خوشحالى دیگران و نعمتى كه خود هم در آن سهیم است بد حال شود این را حسد
بالغ مىگویند.
علّتى كه امام (ع) براى ترك حسد آورده، این است كه حسد، نیكیها را مىخورد،
چنان كه آتش هیزم را از میان مىبرد. دانشمندان در این مسئله كه حسد به
جسم و جان زیان مىرساند اتفاق نظر دارند، زیان جانى حسد این است كه
فراموشى ایجاد كرده، و فكر حسود را مشغول داشته، تا حدّى كه حسود را از
اندیشه در باره امورى كه براى خود او نافع است باز مىدارد.
صفات نیك و ملكات خیرى كه مىتواند كسب كند از یادش مىبرد. بدین جهت شخص
حسود همواره فكرش مغشوش، و مشغول و گرفتار است، و مدام دچار حزن و اندوه
مىباشد. با این كه نعمت خداوند، نسبت به بندگان فراوان و غیر قابل شمارش
است، شخص حسود به دلیل فرو رفتن در اندیشه حسد، وقتى براى انجام كارهاى
نیك ندارد. «تاكنون آنچه گفتیم مربوط به ضرر روانى و جانى شخص حسود بود
امّا زیان جسمى حسود این است كه حسادت موجب بیدار خوابى و سوء تغذیه مىشود
و در نهایت، پریدگى رنگ، ضعف جسمى و فساد مزاج را به دنبال دارد.
با توضیح مطلب فوق روشن شد كه امام (ع) لفظ «اطل» را براى حسد، به این دلیل
كه تمام اندیشههاى خیر و نیكیها را از نفس انسان مىزداید و مانع صفات
ثابت نفسانى مىگردد، استعاره به كار برده است، خوردن حسد نیكیها را بدین
سبب است كه شخص حسود مدام، غرق در حالات و نعمتهاى شخص مورد حسد مىباشد.
این حالت حسود را به از بین بردن هیزم به وسیله آتش تشبیه كردهاند، زیرا
حسد و آتش، از این جهت كه حسنات و هیزم را از بین مىبرند شبیه یكدیگرند.
[54]
· مبادا آنچه مردم دنیا را فریفت، شما را بفریبد، كه آن دامى است چون سایه
گسترده- همه را به دام اندازد- ، و تا دم مرگ رهاشان نسازد.(خطبه 89/8)[55]
معرفی کارهای ناپسند:
در بعضی موارد حضرت نفرموده اند که این کار را انجام ندهید ولی عوقب آن کار
را بیان کرده اند و اینکه ایشان چنین رفتارهایی را نمی پسندند چون خدا نمی
پسندد نمونه های در ادمه می آید که بدلیل وضوح مطالب و جلوگیری از طویل
شدن مطلب از آوردن شرح خودداری شده است.
· و آن كس كه خویشتن را بیشتر مىفریبد، نزد خدا گناه كارترین انسانها است، زیانكار واقعى كسى است كه خود را بفریبد.(خطبه 86/10)
· و شقاوتمند كسى است كه فریب هوا و هوسها را بخورد. آگاه باشید ریاكارى و
تظاهر، و هر چند اندك باشد شرك است، و همنشینى با هوا پرستان ایمان را به
دست فراموشى مىسپارد، و شیطان را حاضر مىكند.(خطبه 86/10-11)
· اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاك و خوارى است.(خطبه 86/12)
· بدانید كه آرزوهاى دور و دراز عقل را غافل و یاد خدا را به فراموشى مىسپارد.(خطبه 86/13)
· هر كس كه با او به مبارزه بر خیزد بر او غلبه مىكند، و هر كس دشمنى ورزد
هلاكش مىسازد، هر كس با او كینه و دشمنى ورزد تیره روزش كند، و بر
دشمنانش پیروز است(خطبه 90/5-6)
· پس از ستایش پروردگار، خدا هرگز جبّاران دنیا را در هم نشكسته مگر پس از
آن كه مهلتهاى لازم و نعمتهاى فراوان بخشید، و هرگز استخوان شكسته ملّتى
را باز سازى نفرمود مگر پس از آزمایشها و تحمّل مشكلات. مردم در سختىهایى
كه با آن روبرو هستید و مشكلاتى كه پشت سر گذاردید، درسهاى عبرت فراوان
وجود دارد. نه هر كه صاحب قلبى است خردمند است، و نه هر دارنده گوشى
شنواست، و نه هر دارنده چشمى بیناست.(خطبه 88/1-2)
· فتنهها آنگاه كه روى آورند با حق شباهت دارند، و چون پشت كنند حقیقت
چنانكه هست، نشان داده مىشود، فتنهها چون مىآیند شناخته نمىشوند، و چون
مىگذرند، شناخته مىشوند، فتنهها چون گرد بادها مىچرخند، از همه جا
عبور مىكنند، در بعضى از شهرها حادثه مىآفرینند و از برخى شهرها
مىگذرند.(خطبه 93/5-6)
موانع و عواقب شفع نشدن
به غیر از موارد بالا موارد دیگر و راههای دیگری را می توان از نهج البلاغه
دریافت کرد و آن اینکه چنانچه نصایح و سخنان حضرت را نپذیریم چه نتایجی
دارد؛ مهترین نتیجه آن این است که انسان تحت سیطره اهل کفر و باطل می رود و
شیطان بر او مسلط می شود که خود عواقبی را در بردارد؛ و حضرت برای جلوگیری
از آن آگاهی هایی را به مردم در موقعیتهای مختلف داده اند؛ در ادامه به
بیان این موارد می پردازیم:
نتیجه اطاعت نکردن و دوری از حضرت:
أَیُّهَا النَّاسُ لا یَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِی- وَ لَا
یَسْتَهْوِیَنَّكُمْ عِصْیَانِی اى مردم دشمنى و مخالفت با من، شما را تا
مرز گناه نراند، و نافرمانى از من شما را به پیروى از هواى نفس
نكشاند،(خطبه 101/2)
یعنی دشمنی و مخالفت با من شما حمل نکند به اینکه مرا تکذیب کنید و اینکه
شما را مانند کسانی قرار دهد که راه می رود بىآنكه مقصود خودش را
بداند.[56]
سپس مردم را هشدار و پرهیز مىدهد كه با او دشمنى نورزند و نافرمانى وى
نكنند، و سخنان او را دروغ نشمارند، و این سخن براى نكوهش كسانى است كه چشم
بصیرت آنها از دیدن فضایل آن حضرت ناتوان است، و نیز اشاره است بر این كه
خبر دادن از حوادث آینده براى شخصیّتى مانند او در خور امكان است، پس از آن
آنچه را مىخواهد به آگاهى مردم برساند و آنچه را پیش از این خبر داده به
پیامبر خدا (ص) مستند مىدارد تا شاهدى بر صدق گفتارش باشد.[57]
عواقب پیروی از اهل باطل:
نابودی: هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى- مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَك (خطبه 16/8)
مىفرماید: «آن كس كه به ناحق ادّعا (ى امامت و ولایت) كند، هلاك مىشود
زیرا هم خودش گمراه است و هم دیگران را به گمراهى مىكشاند)» (هلك من
ادّعى). «و آن كس كه با دروغ و افترا بر خدا و پیامبر (ص)، چنین مقامى را
طلب كند، محروم مىگردد و به جایى نمىرسد» (و خاب من افترى). «و آن كس كه
با ادّعاهاى باطل به مبارزه با حق برخیزد و در برابر آن قد علم كند، هلاك
خواهد شد» (من ابدى صفحته للحقّ هلك).[58]
مشمول هدایت نشدن: حضرت در خطبه 104 به مبارزه پیامبر با اهل باطل اشاره می
کنند و اینکه چه کسانی نجات پیدا کردند و چه کسانی هلاک شده و هدایت نمی
شوند:
فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ- یَسُوقُهُمْ إِلَى
مَنْجَاتِهِمْ- وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ-
یَحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یَقِفُ الْكَسِیرُ- فَیُقِیمُ عَلَیْهِ حَتَّى
یُلْحِقَهُ غَایَتَهُ- إِلَّا هَالِكاً لَا خَیْرَ فِیه
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم با یارانش به مبارزه با مخالفان
پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات كشاند، و پیش از آن كه مرگشان فرا رسد
آنان را به رستگارى رساند. با خستگان مدارا كرد، و شكسته حالان را زیر بال
گرفت تا همه را به راه راست هدایت فرمود، جز آنان كه راه گمراهى پیمودند. و
در آنها خیرى نبود.
معرفی شیطان و راه های تسلط او:
وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً- وَ نَفَثَ فِی
الْآذَانِ نَجِیّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى- وَ زَیَّنَ
سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ- حَتَّى إِذَا
اسْتَدْرَجَ قَرِینَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِینَتَهُ- أَنْكَرَ مَا
زَیَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ .(خطبه
83/43)[59]
در این بخش از خطبه، امام علیه السّلام به یكى دیگر از خطرات بسیار مهمّى
كه سعادت انسان را تهدید مىكند، اشاره مىفرماید و آن خطر، وسوسههاى
شیطان و توطئههاى او است كه براى فریب آدمى از مؤثّرترین وسایل بهره
مىگیرد. گر چه در این جملهها و جملههاى آینده نام شیطان برده نشده است،
ولى صفاتى كه در آن آمده به روشنى نشان مىدهد كه منظور شیطان است.
امّا دشمنى او از آغاز خلقت آدم علیه السّلام بر همه كس آشكار شده است،
همان گونه كه قرآن مىگوید: خداوند به آدم علیه السّلام خطاب كرد و فرمود:
إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلا یخرجنّكما من الجنّة فتشقى، این ابلیس، دشمن
تو و همسر تو است، مراقب باشید شما را از بهشت بیرون نكنند كه بیچاره خواهد
شد».«» و در جاى دیگر به طور عام مىفرماید: أ لم أعهد إلیكم یا بنی آدم
أن لا تعبدوا الشّیطان إنّه لكم عدوّ مبین آیا با شما عهد نكردم اى فرزندان
آدم علیه السّلام كه شیطان را نپرستید كه او براى شما دشمن آشكارى است.»«»
البتّه براى مؤمنان بیدار و سالكان هوشیار، شیطان مىتواند وسیلهاى براى
تكامل و پیشرفت و پرورش باشد، چرا كه هر قدر در برابر وسوسههاى او مقاومت
كنند، قدرت معنوى و روحانى آنها افزوده مىشود و مقامشان در پیشگاه خدا
بالاتر مىرود. در ادامه این سخن، از طرق مختلف وسوسههاى شیطان، پرده
برمىدارد و به سه نكته اشاره مىفرماید و مىگوید: «او نوید مىدهد و
انسان را به آرزوها (ى باطل و دور و دراز) سرگرم كند، و گناهان و جرایم را
در نظرها زیبا جلوه مىدهد، و معاصى بزرگ را كم اهمیّت مىشمرد» (و وعد
فمنّى، و زیّن سیّئات الجرائم، و هوّن موبقات العظائم). در حقیقت این سه،
دام مهمّ شیطان و سه طریق خطرناك نفوذ وى در انسان است، نخست اینكه: انسان
را گرفتار آرزوهاى طولانى مىكند و با مشتى خیالات و اوهامى كه مربوط به
آینده است، آیندهاى كه گاه هرگز به آن نمىرسد، او را سرگرم مىسازد و
تمام وقت و فكر و نیروى او را به خود جذب مىكند و به این طریق راه خودسازى
و اطاعت پروردگار را به روى او مىبندد.
دیگر اینكه: گناهان زشت و تنفّرآمیز را، كه انسان به فرمان وجدان از آن
مىگریزد، در نظر او زیبا جلوه مىدهد، بىبندوبارى را آزادى مىداند،
آلودگى را از شئون تمدّن مىشمرد و سازش با اهل گناه را همزیستى
مسالمتآمیز معرّفى مىكند و خلاصه براى هر كار زشتى، عنوان زیبایى
مىتراشد و فرمان وجدان را خفه مىكند. از سوى سوم: گناهان بزرگ را كه به
خاطر عظمتش انسان از آن مىگریزد، در نظر او ساده و سبك جلوه مىدهد و به
عناوینى چون غفّاریت خداوند و اینكه هیچ كس معصوم نیست و هر كسى گرفتار این
لغزشها مىشود و: «آنجا كه برق عصیان بر آدم صفىّ زد
ما را چگونه زیبد، دعوى بىگناهى»
و اینكه راه توبه به هر حال باز است و شفاعت شافعان و پیامبر و امامان
معصوم علیهم السّلام، براى همین قبیل امور، ذخیره شده، او را آلوده بدترین
گناهان مىكند. حال ببینیم نتیجه این وسوسهها و نیرنگها و دامهاى شیطان
به كجا مىرسد. امام علیه السّلام در ادامه سخن با تعبیرات زیبا و پرمعنایى
نتیجه آن را بیان كرده است،
مىفرماید: «(این كار ادامه مىیابد) تا شیطان به تدریج پیروان خود را فریب
داده، درهاى سعادت را به روى گروگان خود ببندد (ولى در سراى آخرت كه همگى
در محضر عدل الهى حاضر مىشوند) شیطان آنچه را آراسته بود، انكار مىكند، و
آنچه را سبك جلوه داده بود، بزرگ مىشمرد، و از آنچه فریب خوردگان را ایمن
ساخته بود برحذر مىدارد (ولى افسوس كه زمان جبران سپرى شده است).» (حتّى
إذا استدرج قرینته، و استغلق رهینته، أنكر ما زیّن، و استعظم ما هوّن، و
حذّر ما أمّن). تعبیر به «إستدرج» اشاره به این نكته است كه وسوسههاى
شیطان معمولا به صورت گام به گام است، تا در افراد كارگر بیفتد، غالبا
ناگهانى و دفعى نیست تا افرادى كه حتّى كمى تقوا در وجودشان است، مقاومت به
خرج دهند و شاید تعبیر به لا تتّبعوا خطوات الشّیطان (پیروى از گامهاى
شیطان نكنید) كه در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است«» نیز، اشاره به
همین نكته باشد.
تعبیر به «قرینته» گویا از آیه شریفه و من یعش عن ذكر الرّحمن نقیّض له
شیطانا فهو له قرین، هر كس از یاد خدا روى گردان شود، شیطانى را بر او
مسلّط مىكنیم كه همواره قرین او باشد»«» گرفته شده، در واقع شیطان چنان به
پیروان خود نزدیك مىشود، كه زندگى آنها هرگز از او جدا نیست و قرین و
مقارن اویند.
تعبیر به «إستغلق رهینته» اشاره به این است كه شیطان پیروان خود را به
گروگان مىگیرد و راههاى بازگشت را به روى آنها مىبندد. درست همچون شیاطین
انس، كه وقتى افرادى را براى فساد به دام مىاندازند آنها را از جهات
مختلف آلوده و وامدار مىكنند، به طورى كه نتوانند گامى جز در مسیر اطاعت
آنها بردارند. ولى در قیامت كه پردههاى نیرنگ و فریب و غرور كنار مىرود و
هر كس هر چه دارد، ظاهر و آشكار مىشود، شیطان در مقام انكار برمىآید و
آنچه را كوچك شمرده بود، بزرگ مىشمرد و آنچه را امن و امان دانسته بود،
خطرناك مىداند، ولى این انكار نه براى او مفید است و نه براى پیروانش، چرا
كه دوران بازگشت از گناه و توبه و جبران «مافات» سپرى شده است. [60]
وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِیمَانِ وَ مَحْضَرَةٌ
لِلشَّیْطَانِ- جَانِبُوا الْكَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ-
مقصود امام (ع) از اهل «هوى» در عبارت فوق بدكارانى است كه تسلیم
خواستههاى شیطانى و شهواتى كه بیرون از حدود شرعى است شدهاند. نفرت داشتن
از همنشینى با اهل هوى به لحاظ دو امر مىباشد:
الف: مجالست با اهل باطل موجب به فراموشى سپردن ایمان مىشود. این امر
واضحى است، زیرا هوا پرستان همواره سرگرم لهو و لعب و غرق در كارهاى بیهوده
و باطل و ضد حق مىباشند. بنا بر این به احتمال قوى همنشینى با آنها از
روى میل و رغبت، موجب غفلت و بى خبرى از یاد خدا مىشود و انسان را از
انجام اعمال شایسته باز مىدارد، و بتدریج به روش اهل باطل در مىآورد با
این كه اركان و قواعد ایمان انجام دادن كارهاى شایسته و اعمال صالح
مىباشد، بخوبى روشن است كه غفلت منجر بفراموشى، و از بین رفتن یاد شیئى از
لوح ذهن مىشود. چه بسا كه غفلت زیاد سبب فراموشى اوقات عبادت و یاد خدا
شود. این كه امام (ع) فراموشى را به جاى علت فراموشى به كار بردهاند از
باب نامگذارى سبب به جاى مسبب مىباشد.
ب: همنشینى با فاسقان و فاجران بدین لحاظ مذموم است كه محل آنها جایگاه
حضور شیاطین است. ما پیش از این معنى شیطان را توضیح دادهایم. قاعده كلّى
این است، هر جائى كه معصیت و نافرمانى خداوند صورت گیرد، محلّ حضور شیطان و
لانه اوست. [61]
آگاهی دادن و روشن سازی محیط پیرامون انسان(ایجاد نگرش و بیان روش زندگی):
مطالب زیر را تنها عنوان کرده ایم و به شرح آن نپرداخته ایم چون عنوانها گویا هستند.
معرفی خداوند:
ستایش خداوندى را سزاست كه صفتى بر صفت دیگرش پیشى نگرفته تا بتوان گفت:
پیش از آن كه آخر باشد اوّل است و قبل از آن كه باطن باشد ظاهر است. هر
واحد و تنهایى جز او، اندك است، هر عزیزى جز او ذلیل، و هر نیرومندى جز او
ضعیف و ناتوان است، هر مالكى جز او بنده، و هر عالمى جز او دانش آموز است،
هر قدرتمندى جز او، گاهى توانا و زمانى ناتوان است، هر شنوندهاى جز خدا در
شنیدن صداهاى ضعیف كر و برابر صداهاى قوى، ناتوان است و آوازهاى دور را
نمىشنود.«» هر بینندهاى جز خدا، از مشاهده رنگهاى ناپیدا و اجسام بسیار
كوچك ناتوان است،«» هر ظاهرى غیر از او پنهان، و هر پنهانى جز او آشكار
است. مخلوقات را براى تقویت فرمانروایى، و یا براى ترس از آینده، یا یارى
گرفتن در مبارزه با همتاى خود، و یا براى فخر و مباهات شریكان، و یا ستیزه
جویى مخالفان نیافریده است. بلكه همه، آفریدههاى او هستند و در سایه پرورش
او، بندگانى فروتن و فرمانبردارند. خدا در چیزى قرار نگرفته تا بتوان گفت
در آن جاست، و دور از پدیدهها نیست تا بتوان گفت از آنها جداست. آفرینش
موجودات او را در آغاز ناتوان نساخته، و از تدبیر پدیدههاى آفریده شده باز
نمانده است، نه به خاطر آنچه آفریده قدرتش پایان گرفته و نه در آنچه فرمان
داد و مقدّر ساخت دچار تردید شد. بلكه فرمانش استوار، و علم او مستحكم، و
كارش بى تزلزل است. خدایى كه به هنگام بلا و سختى به او امیدوار، و در
نعمتها از او بیمناكند.
ستایش خداوندى را سزاست، كه به قدرت، والا و برتر، و با عطا و بخشش نعمتها
به پدیدهها نزدیك است. اوست بخشنده تمام نعمتها، و دفع كننده تمام بلاها
و گرفتارىها. او را مىستایم در برابر مهربانىها و نعمتهاى
فراگیرش.(خطبه 83/1)
الهى، كه براى بیدارى شما مثلهاى پند آموز آورده، و سر آمد زندگانى شما را
معیّن فرمود، و لباسهاى رنگارنگ بر شما پوشانده، و زندگى پر وسعت به شما
بخشیده، و با حسابگرى دقیق خود، بر شما مسلّط است. در برابر كارهاى نیكو،
به شما پاداش مىدهد، و با نعمتهاى گسترده و بخششهاى بىحساب، شما را
گرامى داشته است، و با اعزام پیامبران و دستورات روشن، از مخالفت با فرمانش
شما را بر حذر داشته است. تعداد شما را مىداند، و چند روزى جهت آزمایش و
عبرت براى شما مقرّر داشته، كه در این دنیا آزمایش مىگردید، و برابر اعمال
خود محاسبه مىشوید. (خطبه 83/4-6)
قَدْ عَلِمَ اَلسَّرَائِرَ وَ خَبَرَ اَلضَّمَائِرَ لَهُ اَلْإِحَاطَةُ
بِكُلِّ شَیْءٍ وَ اَلْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَیْءٍ وَ اَلْقُوَّةُ عَلَى
كُلِّ شَیْءٍ عظة الناس: به رازها داناست و بر درونها بیناست. بر هر چیز
احاطه دارد و چیره است، و بر هر چیز تواناست.(خطبه86/1)[62]
سپاس خداوندى را، كه بى آن كه دیده شود شناخته شده، و بى آنكه اندیشهاى به
كار گیرد آفریننده است، خدایى كه همیشه بوده و تا ابد خواهد بود، آنجا كه
نه از آسمان داراى برجهاى زیبا خبرى بود، و نه از پردههاى فرو افتاده
اثرى به چشم مىخورد، نه شبى تاریك و نه دریایى آرام، نه كوهى با راههاى
گشوده، نه درّهاى پر پیچ و خم، نه زمین گسترده، و نه آفریدههاى پراكنده
وجود داشت. خدا پدید آورنده پدیدهها و وارث همگان است، خداى آنان و روزى
دهنده ایشان است، آفتاب و ماه به رضایت او مىگردند كه هر تازهاى را كهنه،
و هر دورى را نزدیك مىگردانند، خدا، روزى مخلوقات را تقسیم كرد، و كردار و
رفتارشان را بر شمرد، از نفسها كه مىزنند، و نگاههاى دزدیده كه دارند، و
رازهایى كه در سینهها پنهان كردند. و جایگاه پدیدهها را در شكم مادران و
پشت پدران تا روز تولد و سر آمد زندگى و مرگ، همه را مىداند. اوست خدایى
كه با همه وسعتى كه رحمتش دارد، كیفرش بر دشمنان سخت است و با سختگیرى كه
دارد، رحمتش همه دوستان را فرا گرفته است.(خطبه 90/1-5)
معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و عترت ایشان:
پیامبرش را مدّتى در میان شما قرار داد تا براى او و شما، دین را به اكمال
رساند، و آنچه در قرآن نازل شد و مایه رضاى الهى است تحقّق بخشد. و با زبان
پیامبرش، كارهاى خوشایند و ناخوشایند، بایدها و نبایدها را ابلاغ كرد، و
اوامر و نواهى را آموزش داد، و راه عذر را بر شما بست و حجّت را تمام كرد.
پیش از كیفر، شما را تهدید كرد، و از عذابهاى سختى كه در پیش روى دارید
ترساند.(خطبه 86/5-7)
مردم كجا مىروید چرا از حق منحرف مىشوید پرچمهاى حق بر و نشانههاى آن
آشكار است، با اینكه چراغهاى هدایت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا
مىروید چرا سرگردانید در حالى كه عترت پیامبر شما در میان شماست، آنها
زمامداران حق و یقینند، پیشوایان دین، و زبانهاى راستى و راستگویانند، پس
باید در بهترین منازل قرآن جایشان دهید و همانند تشنگانى كه به سوى آب
شتابانند، به سویشان هجوم ببرید. اى مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران
بیاموزید كه فرمود: هر كه از ما مىمیرد، در حقیقت نمرده است و چیزى از ما
كهنه نمىشود. پس آنچه نمىدانید، نگویید، زیرا بسیارى از حقایق در امورى
است كه نا آگاهانه انكار مىكنید(خطبه 87/14-17)
خدا پیامبر اسلام را هنگامى مبعوث فرمود كه از زمان بعثت پیامبران پیشین
مدّتها گذشته، و ملّتها در خواب عمیقى فرو خفته بودند. فتنه و فساد جهان
را فرا گرفته و اعمال زشت رواج یافته بود. آتش جنگ همه جا زبانه مىكشید و
دنیا، بىنور و پر از مكر و فریب گشته بود. برگهاى درخت زندگى به زردى
گراییده و از میوه آن خبرى نبود، آب حیات فروخشكیده و نشانههاى هدایت كهنه
و ویران شده بود. پرچمهاى هلاكت و گمراهى آشكار و دنیا با قیافه زشتى به
مردم مىنگریست، و با چهرهاى عبوس و غم آلود با اهل دنیا روبرو مىگشت.
میوه درخت دنیا در جاهلیّت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و
اضطراب، و بر بیرون شمشیرهاى ستم حكومت داشت.(خطبه 89/1-3)
تا اینكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمّد صلّى اللّه
علیه و آله و سلّم رسید. نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج
كرد، و نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها كاشت و آبیارى
كرد، او را از همان درختى كه دیگر پیامبران و امینان خود را از آن آفرید به
وجود آورد، كه عترت او بهترین عترتها، و خاندانش بهترین خاندانها، و درخت
وجودش از بهترین درختان است، در حرم أمن خدا رویید، و در آغوش خانواده
كریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان كشیده كه دست كسى به میوه آن
نمىرسید.(خطبه 94/4-5)
مرگ:
وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اَللَّهِ جُنَّةً حَصِینَةً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی
اِنْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لاَ یَطِیشُ اَلسَّهْمُ
وَ لاَ یَبْرَأُ اَلْكَلْمُ (خطبه 62)
پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نماید، هنگامى كه عمرم
بسر آید، از من دور شده و مرا تسلیم مرگ مىكند، كه در آن روز نه تیر خطا
مىرود و نه زخم بهبود مىیابد. این موضع گیرى امام علیه السّلام برابر
تهدید به ترور است.(خطبه 62)
خداى سبحان شما را بیهوده نیافرید، و به حال خود وا نگذاشت، میان شما تا
بهشت یا دوزخ، فاصله اندكى جز رسیدن مرگ نیست. زندگى كوتاهى كه گذشتن
لحظهها از آن مىكاهد، و مرگ آن را نابود مىكند، سزاوار است كه كوتاه
مدّت باشد. زندگى كه شب و روز آن را به پیش مىراند به زودى پایان خواهد
گرفت. مسافرى كه سعادت یا شقاوت همراه مىبرد باید بهترین توشه را با خود
بردارد.(خطبه 64/2-4)
سر انجام دست مرگ گریبان آنها را گرفت و میان آنها و آرزوهایشان جدایى
افكند: آنها كه در روز سلامت چیزى براى خود ذخیره نكردند، و در روزگاران
خوش زندگى عبرت نگرفتند. آیا خوشىهاى جوانى را جز ناتوانى پیرى در انتظار
است و آیا سلامت و تندرستى را جز حوادث بلا و بیمارى در راه است و آیا آنان
كه زندهاند جز فنا و نیستى را انتظار دارند با اینكه هنگام جدایى و تپش
دلها نزدیك است كه سوزش درد را چشیده، و شربت غصّه را نوشیده، و فریاد
یارى خواستن برداشته، و از فرزندان و خویشاوندان خود، در خواست كمك كرده
است. آیا خویشاوندان مىتوانند مرگ را از او دفع كنند و آیا گریه و زارى
آنها نفعى براى او دارد.(خطبه 83/28-31)
او را در سرزمین مردگان مىگذارند، و در تنگناى قبر تنها خواهد ماند. حشرات
درون زمین، پوستش را مىشكافند، و خشت و خاك گور بدن او را مىپوساند، تند
بادهاى سخت آثار او را نابود مىكند، و گذشت شب و روز، نشانههاى او را از
میان بر مىدارد، بدنها پس از آن همه طراوت متلاشى مىگردند،و استخوانها
بعد از آن همه سختى و مقاومت، پوسیده مىشوند. و ارواح در گرو سنگینى بار
گناهانند، و در آنجاست كه به اسرار پنهان یقین مىكنند، امّا نه بر اعمال
درستشان چیزى اضافه مىشود و نه از اعمال زشت مىتوانند توبه كنند. آیا شما
فرزندان و پدران و خویشاوندان همان مردم نیستید كه بر جاى پاى آنها قدم
گذاشتهاید و از راهى كه رفتند مىروید و روش آنها را دنبال مىكنید امّا
افسوس كه دلها سخت شده، پند نمىپذیرد، و از رشد و كمال باز مانده، و راهى
كه نباید برود مىرود، گویا آنها هدف پندها و اندرزها نیستند و نجات و
رستگارى را در به دست آوردن دنیا مىدانند. بدانید كه باید از صراط عبور
كنید، گذرگاهى كه عبور كردن از آن خطرناك است، با لغزشهاى پرت كننده، و
پرتگاههاى وحشتزا، و ترسهاى پیاپى. (خطبه 83/32-36)
معرفی دنیا
:
آگاه باشید دنیا خانهاى است كه كسى در آن ایمنى ندارد جز آنكه به جمع آورى
توشه آخرت پردازد و از كارهاى دنیایى كسى نجات نمىیابد. مردم به وسیله
دنیا آزمایش مىشوند، پس هر چیزى از دنیا را براى دنیا به دست آورند از
كفشان بیرون مىرود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنیا براى
آخرت تهیّه كردند به آن خواهند رسید، و با آن خواهند ماند، دنیا در نظر
خردمندان چونان سایهاى است كه هنوز گسترش نیافته، كوتاه مىگردد، و هنوز
فزونى نیافته كاهش مىیابد. (خطبه 63)[63]
چگونه خانه دنیا را توصیف كنم كه ابتداى آن سختى و مشقّت، و پایان آن
نابودى است در حلال دنیا حساب، و در حرام آن عذاب است. كسى كه ثروتمند گردد
فریب مىخورد، و آن كس كه نیازمند باشد اندوهناك است، و تلاش كننده دنیا
به آن نرسد، و به رها كننده آن، روى آورد. كسى كه با چشم بصیرت به آن بنگرد
او را آگاهى بخشد، و آن كس كه چشم به دنیا دوزد كور دلش مىكند.(خطبه 82)
آب دنیاى حرام همواره تیره، و گل آلود است. منظرهاى دل فریب و سر انجامى
خطرناك دارد. فریبنده و زیباست اما دوامى ندارد. نورى است در حال غروب
كردن، سایهاى است نابود شدنى، ستونى است در حال خراب شدن، آن هنگام كه
نفرت دارندگان به آن دل بستند و بیگانگان به آن اطمینان كردند، چونان اسب
چموش پاها را بلند كرده، سوار را بر زمین مىكوبد، و با دامهاى خود آنها
را گرفتار مىكند، و تیرهاى خود را به سوى آنان، پرتاب مىنماید، طناب مرگ
به گردن انسان مىافكند، به سوى گور تنگ و جایگاه وحشتناك مىكشاند تا در
قبر، محل زندگى خویش، بهشت یا دوزخ را بنگرد، و پاداش اعمال خود را مشاهده
كند.و همچنان آیندگان به دنبال رفتگان خود گام مىنهند، نه مرگ از نابودى
انسان دست مىكشد و نه مردم از گناه فاصله مىگیرند كه تا پایان زندگى و سر
منزل فنا و نیستى آزادانه به پیش مىتازند. (خطبه 83/7-10)
معرفی آخرت:
تا آنجا كه امور زندگانى پیاپى بگذرد، و روزگاران سپرى شود، و رستاخیز بر
پا گردد، در آن زمان، انسانها را از شكاف گورها، و لانههاى پرندگان، و
خانه درندگان، و میدانهاى جنگ، بیرون مىآورد كه با شتاب به سوى فرمان
پروردگار مىروند، و به صورت دستههایى خاموش، وصفهاى آرام و ایستاده حاضر
مىشوند، چشم بیننده خدا آنها را مىنگرد، و صداى فرشتگان به گوش آنها
مىرسد. لباس نیاز و فروتنى پوشیده درهاى حیله و فریب بسته شده و آرزوها
قطع گردیده است. دلها آرام، صداها آهسته، عرق از گونهها چنان جارى است كه
امكان حرف زدن نمىباشد، اضطراب و وحشت همه را فرا گرفته، بانگى رعد آسا و
گوش خراش، همه را لرزانده، به سوى پیشگاه عدالت، براى دریافت كیفر و پاداش
مىكشاند.(خطبه 83/11-15)
بندگان در آخرت: بندگانى كه با دست قدرتمند خدا آفریده شدند، و بى اراده
خویش پدید آمده، پرورش یافتند، سپس در گهواره گور آرمیده متلاشى مىگردند. و
روزى به تنهایى سر از قبر بر مىآورند، و براى گرفتن پاداش به دقت حساب
رسى مىگردند، در این چند روزه دنیا مهلت داده شدند تا در راه صحیح قدم بر
دارند، راه نجات نشان داده شده تا رضایت خدا را بجویند، تاریكىهاى شك و
تردید از آنها برداشته شد، و آنها را آزاد گذاشتهاند تا براى مسابقه در
نیكوكارىها، خود را آماده سازند، تا فكر و اندیشه خود را به كار گیرند و
در شناخت نور الهى در زندگانى دنیا تلاش كنند. (خطبه 83/16-18)
پس بهشت براى پاداش نیكوكاران سزاوار و جهنّم براى كیفر بدكاران مناسب است،
و خدا براى انتقام گرفتن از ستمگران كفایت مىكند، و قرآن براى حجّت آوردن
و دشمنى كردن، كافى است.(خطبه 83/41)
معرفی انسان:
شما را گوش داد، تا بشنود آنچه به كارش آید، و دیده كه تاریكى را بدان
زداید. و اندامهایى، فراهم كردن عضوها را به كار، و با خمیدگیهاى آن
سازوار. به صورت، تركیب شده با هم، و چندان كه دوام دارند با یكدیگر فراهم.
با كالبدها كه منافع خود را مىرسانند، و دلهایى كه روزى خود را خواهانند،
و مىستانند.- همه- غرقه در نعمتهاى او، كه همگانى است و فراگیر، و به جان
او را منّت پذیر. قرین عافیت، بىگزند و به سلامت. و براى هر یك از شما
بهرى از زندگى انگاشت، و پایان آن را پنهان داشت. و براى عبرت شما آثار
پیشینیان را به جا گذاشت، از آنچه بهرهشان بود و خوردند، و از لذّتى كه در
فراخناى پیش از مرگ بردند. و مرگى كه شتابان در رسید و رشتههاى آرزوشان
را برید. و اجلها كه ناگاه بتاخت، و بر و برگشان را برانداخت.[64](خطبه
83/24-28)
با شما سخن گویم از این انسان- كه در تاریكجاى زهدانش بیافرید، و در
پردههاى تیرهاش در پیچید. نطفهاى بود جهنده و پلید، سپس خونى شد لخته و
ناتمام، و بچّهاى در شكم مام، و شیرخوارهاى از پستان، و كودكى- در خور
دبستان- ، و نوجوانى رسیده- كه سبزه زندگىاش تازه دمیده- . سپس او را دلى
داد فراگیر، و زبانى در خورد تعبیر، و دیدهاى نگرنده و بصیر تا دریابد و
پند پذیرد، و باز ایستد و راه نافرمانى پیش نگیرد. چندان كه جوانى شد راست
اندام، تندرست و به قامت تمام، گردن كشانه- از راه حقّ- دورى گزید، و
بیهشانه این سو و آن سو دوید. از چاهسار آرزو نوشا، و در پى دنیا كوشا.
سرمست لذّت و شادمانى، از عنفوان و نشاط جوانى. نه اندیشه رسیدن مصیبتش در
سر، و نه از خدا و تقوایش خبر، تا آنكه در این آزمایش، فریب خورده مرد، و
روزگارى كوتاه را در خطا به سر برد.[65](خطبه 83/45-47)
پس همانا خداى سبحان شما را بیهوده نیافرید، و به حال خود وا نگذاشت، و در
گمراهى و كورى رها نساخته است، كردارتان را بیان فرموده، و از اعمال شما با
خبر است و سر آمد زندگى شما را مشخّص كرد و «كتابى بر شما نازل كرد كه
روشنگر همه چیز است»(خطبه 86/4-6)
پینوشتها:
[1] عدل الهی/ ص221
[2] همان/ ص223
[3] عدل الهی/ ص224
[4] همان/ص225
[5] همان/ص230
[6] همان/ ص233
[7] عدل الهی/ صص234-235
[8] عدل الهی/ صص325-326
[9] همان/ صص226-227
[10] ترا به پیشوایى خلق برگزیدم. سوره بقره، آیه 124.
[11] و آن را به پیشواى مردم ساختیم تا خلق را به امر ما هدایت كنند. سوره انبیاء، آیه 73.
[12] قتال كنید با پیشوایان كفر. سوره توبه، آیه 12
[13] ترجمه المیزان/ ج13/ ص227
[14] ترجمه المیزان/ ج13/ ص228
[15] جلو قدم خود به راه مىافتد و ایشان را در آتش مىریزد. سوره هود: آیه 98.
[16] تا آنكه خدا پلید را از پاكیزه جدا سازد و پلیدان را بعضى با بعضى
دیگر درآمیزد و با هم گرد آورد آن گاه همه را در آتش دوزخ افكند كه آنها
زیانكاران عالمند. سوره انفال، آیه 37
[17] ترجمه المیزان، ج13، صص: 229-228
[18] ترجمه المیزان، ج13، ص: 229
[19] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2، صفحهى 158
[20] همان، صفحهى 159
[21] الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ-
مَانِحِ كُلِّ غَنِیمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِیمَةٍ وَ أَزْلٍ-
أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ- وَ أُومِنُ
بِهِ أَوَّلًا بَادِیاً وَ أَسْتَهْدِیهِ قَرِیباً هَادِیاً- وَ
أَسْتَعِینُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَیْهِ كَافِیاً
نَاصِراً- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ-
أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِیمِ
نُذُرِهِ
[22] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص335- 336
[23] منهاجالبراعةفیشرحنهجالبلاغة(الخوئی)، ج 7 ، صفحهى 63
[24] ترجمه المیزان، ج5، ص: 626
[25] منهاجالبراعةفیشرحنهجالبلاغة(الخوئی)، ج 11 ، صفحهى 147
[26] شرحنهجالبلاغه(مدرسوحید)، ج 2 ، صص306-310
[27] ترجمهوشرحنهجالبلاغه(فیضالاسلام)، ج 1، صفحهى 217-218
[28] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص44- 45
[29] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص 125-128
[30] خدا رحمت كند كسى را كه چون سخن حكیمانه بشنود، خوب فرا گیرد، و چون
هدایت شود بپذیرد، دست به دامن هدایت كننده زند و نجات یابد، مراقب خویش در
برابر پروردگار باشد، از گناهان خود بترسد، خالصانه گام بردارد، عمل نیكو
انجام دهد، ذخیرهاى براى آخرت فراهم آورد، و از گناه بپرهیزد، همواره
اغراض دنیایى را از سر دور كند، و درجات آخرت به دست آورد، با خواستههاى
دل مبارزه كند، آرزوهاى دروغین را طرد و استقامت را مركب نجات خود قرار
دهد. و تقوا را زاد و توشه روز مردن گرداند، در راه روشن هدایت قدم بگذارد،
و از راه روشن هدایت فاصله نگیرد. چند روز زندگى دنیا را غنیمت شمارد و
پیش از آن كه مرگ او فرا رسد خود را آماده سازد، و از اعمال نیكو، توشه
آخرت برگیرد.
[31] شرحنهجالبلاغة(السیدعباسالموسوی)، ج 1 ، صص439- 441
[32] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن ، صفحهى 69
[33] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 54
[34] این دو طایفه دشمنان هم هستند كه در مورد پروردگارشان با یكدیگر مخاصمه كردهاند.
[35] و یا پنداشتند كه ما با آنهایى كه ایمان آورده و عمل صالح كردند و
آنهایى كه در زمین فساد انگیختند یكسان معامله مىكنیم و یا متقین را مانند
فجار قرار مىدهیم (28)
[36] منهاجالبراعةفیشرحنهجالبلاغة(الخوئی)، ج 5 ، صفحهى 229
[37] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 230
[38] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 72
[39] شرحنهجالبلاغة(السیدعباسالموسوی)، ج 2 ، صفحهى 46
[40] شرحنهجالبلاغة(ابنأبیالحدید)، ج 7 ، صفحهى 46
[41] توبه/آیه 109/ یا آن كسى كه بناى خویش بر لب سیلگاهى نهاده كه فرو ریختنى است.
[42] شرحنهجالبلاغة(ابنأبیالحدید)، ج 6 ، صفحهى 356
[43] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 648
[44] ترجمه از محسن غرویان و عبدالجواد ابراهیمی/دعای9/دعاى آن حضرت علیه السلام در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداى متعال
بار خدایا، بر پیامبر و خاندانش درود فرست و ما را به توبهاى كه مورد پسند
توست موفقدار و از اصرار بر گناه كه ناپسند توست باز دار.
خدایا و آنگاه كه بین دو نقص قرار گرفتیم یكى در دین و یكى در دنیا، پس نقص
را در آنكه زودتر مىگذرد قرار ده و توبه را در آنكه مدت بقائش پایدارتر
است مقرر فرما.
و آنگاه كه بر دو امر تصمیم گیریم و همت گماریم كه یكى تو را از ما خشنود
مىسازد و دیگرى خشمگین مىكند پس ما را به آنچه تو را خشنود مىسازد متوجه
كن. و توان ما را از آنچه سبب غضب تو مىشود به سستى تبدیل كن.
و در چنین موردى (كه بین خشنودى و غضب تو قرار مىگیریم) نفس ما را به
اختیار خودش وامگذار، زیرا نفس ما همواره باطل را برمىگزیند مگر آنجا كه
تو توفیق دهى، و همواره بر زشتى فرمان مىدهد مگر آنگاه كه تو رحم فرمایى.
خدایا تو ما را از ناتوانى آفریدهاى و بر سستى بنیانمان نهادهاى، و از آب
بىارزش آغازمان كردهاى، پس ما هیچ حركتى جز با نیروى تو و هیچ توانى جز
با یارى تو نداریم.
پس با توفیق خودت ما را تایید كن، و در راه هدایت، استوارمان گردان و
دیدگان دلهامان را از آنچه خلاف دوستى تو است كور كن. و هیچ یك از اندامهاى
ما را در راه معصیتت قرار نده.
خدایا پس بر محمد و آل او درود فرست و رازهاى دل ما و حركت اندامها و
نگاههاى پنهانى چشمها و سخنان زبانهامان را موجب ثواب خودت قرار ده تا كار
نیكى كه به وسیلهى آن سزاوار پاداش تو شویم از دست ندهیم. و كار بدى كه به
وسیلهى آن مستوجب كیفر تو شویم برایمان باقى نماند.
[45] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 454
[46] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 455
[47] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 1، صفحهى 545
[48] شرحنهجالبلاغة(المجلسی)، ج1، صفحهى 199
[49] منهاجالبراعةفیشرحنهجالبلاغة(الخوئی)، ج 5 ، صفحهى 220
[50] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صفحهى 209
[51] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن ، صفحهى 70
[52] میزان الحکمه/ج11/ص5127/ش17419
[53] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2 ، صص598-600
[54] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2 ، صص605-607
[55] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 72
[56] منهاجالبراعةفیشرحنهجالبلاغة(الخوئی)، ج 7 ، صفحهى 169
[57] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 3 ، صفحهى 17
[58] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 1 ، صفحهى 561
[59] شما را پرهیز داد از دشمنى شیطانى كه پنهان در سینهها راه مىیابد، و
آهسته در گوشها راز مىگوید، گمراه و پست است، وعدههاى دروغین داده، در
آرزوى آنها به انتظار مىگذارد، زشتىهاى گناهان را زینت مىدهد، گناهان
بزرگ را كوچك مىشمارد، و آرام آرام دوستان خود را فریب داده، راه رستگارى
را بر روى در بند شدگانش مىبندد، و در روز قیامت آنچه را كه زینت داده
انكار مىكند، و آنچه را كه آسان كرده، بزرگ مىشمارد، و از آنچه كه پیروان
خود را ایمن داشته بود سخت مىترساند.
[60] پیامامامشرحتازهوجامعىبرنهجالبلاغه، ج 3 ، صص419-422
[61] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 2، صص603- 604
[62] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 67
[63] أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْیَا دَارٌ لاَ یُسْلَمُ مِنْهَا إِلاَّ فِیهَا وَ
لاَ یُنْجَى بِشَیْءٍ كَانَ لَهَا اُبْتُلِیَ اَلنَّاسُ بِهَا فِتْنَةً
فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَیْهِ وَ
مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیْرِهَا قَدِمُوا عَلَیْهِ وَ أَقَامُوا فِیهِ
فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِی اَلْعُقُولِ كَفَیْءِ اَلظِّلِّ بَیْنَا تَرَاهُ
سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ
[64] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 62
[65] ترجمهنهجالبلاغه(شهیدى)، متن، صفحهى 64
منابع:
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. صحیفه سجادیه
4. ابو حامد ابن ابی الحدید، عز الدین، شرح ابن ابی الحدید، قم، کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، 1337، چاپ اول،
5. انصاریان، علی ، شرح نهج البلاغه المقتطف من بحار الانوار(مجلسی)،
تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1366، چاپ اول
6. بحرانی، میثم بن علی بن میثم، ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، محمدی
مقدم، قربان علی، نوایی یحیی زاده، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلام آستان قدس
رضوی، 1375، چاپ اول
7. ری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم، دارالحدیث، 1383، چاپ چهارم
8. شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378، چاپ چهارم
9. مدرس وحید، احمد، شرح نهج البلاغه، قم، احمد مدرس وحید، چاپ اول (جلد 4و7و8و10از12مجلد)
10. مطری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، 1371، چاپ سی و یکم
11. مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیر المؤمنین، شرح تازه و جامعی بر نهج
البلاغه، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، قم، انتشارات امام علی بن
ابیطالب(ع)، 1388چاپ اول
12. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار الرسول الاکرم-دارالمحجة البیضاء، 1376، چاپ اول(ج3 از 5 مجلد)
13. موسوى همدانى، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، طباطبایى سید محمد
حسین، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1374
14. هاشمی خوئی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه،
تهران، مکتبة الاسلام، 1358، چاپ چهارم، (ج 4و5و7و9و11 از 21 مجلد)
[31] شرحنهجالبلاغة(السیدعباسالموسوی)، ج 1 ، صص439- 441
اقسام شفاعت در باورهای شیعه
اقسام شفاعت در باورهای شیعه
اقسام شفاعت در باورهای شیعه
نویسنده: آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی
با توجه به معنای لغوی شفاعت، می توان برای آن اقسامی برشمرد؛ اگر چه پاره ای از آنها شفاعت اصطلاحی نیستند:
1. شفاعت تکوینی
شفاعت
در جهان آفرینش و تکوین بدین معناست که نیروهای قوی تر این جهان به
نیروهای ضعیف تر ضمیمه می شوند و آنها در مسیر تکامل و اهداف خلقت، به پیش
می برند: آفتاب می تابد و باران می بارد و بذرها را در دل زمین آماده می
سازد تا استعداهای درونی آنها به فعلیت برسد و جوانه های حیات از دانه ها و
از زیر خاک بیرون آید و این خود نوعی شفاعت است، زیرا نیرویی به نیروی
دیگر ضمیمه می شود تا راه برای تکامل نیروی ضعیف تر بازگردد.
از سوی
دیگر، تمامی اسباب و علل تکوینی به ذات باری تعالی منتهی می شوند و همه ی
آنها وسایطی بین خداوند و جهان خلقت و هستی، برای نشر رحمت بی پایان و نعمت
های بی شمار الهی هستند. با این بیان، همه ی علل و عوامل طبیعت، مجرای فیض
خداوند می باشند و هر سببی، واسطه ی رساندن فیض و مسبب و معلولش است.
علل
تکوینی مخلوق ذات باری تعالی هستند و از خود هیچ گونه استقلال وجودی
ندارند، وجود آنها از اوست و از صفات عالیه ی پروردگار استمداد می جویند و
در حقیقت منشأ نشر رحمت و فیض وجود، صفات عالی پروردگار از جمله حیات،
خالقیت، رازقیت و رحمانیت خداوند است که منشأ حیات، رزق، خلق و غیر آن می
شود.
بنابراین، شفیع حقیقی در رسیدن فیض وجود و نشر و گسترش رحمت و
نعمت ها ذات باری تعالی است و شفیع مطلق، اوست. خداوند است که اسباب و علل
را ایجاد نموده و آنها را واسطه در رسیدن فیض وجود و رحمت واسعه اش قرار
داده است.
بنابراین، اگر موجودی غیر از خداوند، شفیع قرار گیرد و شفاعت
نماید، چه در مرحله ی تکوین و چه در مقام مغفرت و آمرزش اخروی، همه به اذن
او و برانگیخته شده از ناحیه ی اوست.
در صحیفه ی سجادیه چنین می خوانیم:
«اللهم صل علی محمد و اله و شفع فی خطایای کرمک،... و لا شفیع لی الیک فلیشفع لی فضلک »؛ (1)
خداوندا!
بر محمد و آل محمد دورد فرست و در خطاهای من، کرم خویش را شفیع قرار ده،
خدایا! من شفیعی نزد تو ندارم، پس فضل تو باید برای من شفاعت نماید.
2. شفاعت تشریعی یا شفاعت عمل
خداوند
برای سعادت و کمال انسان ها دو چیز قرار داده است: یکی اصل حکم و قانون و
دیگری مجازات در مقابل تخلف از قانون و یا پاداش در مقابل عمل به آن؛
برای
رسیدن به سعادت و نیل به کمال انسانی و یا به تعبیر دیگر برخورداری از
ثواب های اخروی و نجات از مجازات های الهی، راه عاقلانه و صحیح آن است که
به دستورهای الهی عمل شود و از پیامبران و رهبران الهی که واسطه ی ابلاغ
این احکام و قوانین آسمانی هستند تبعیت گردد و کسانی که از رهبران الهی
پیروی نموده و قوانین و دستورهای الهی را عمل کنند قهرا به ثواب ها، پاداش
ها و کمالات مادی و معنوی نایل می گردند و از کیفرها و مجازات های تخلف از
احکام و قوانین مصون خواهند ماند.
نکته ی مهم دیگر این است که پاداش ها
و آثار اعمال، مخصوص به جهان آخرت نیست بلکه پاره ای از اعمال و دستورهای
الهی، آثار خوب یا بد خود را در این عالم نیز نشان خواهند داد؛ یعنی علاوه
بر مجازات یا پاداشی که معصیت یا اطاعت در جهان آخرت در پی دارد، در این
جهان نیز آثار خوب یا بدی را به همراه خواهد داشت.
تبعیت از رهبران
الهی و عمل به وظایف و دستورهای آسمانی نیز نوعی شفاعت است که در صورت
ضمیمه شدن به انسان، موجب نیل به سعادت و کمال انسانی گشته و انسان را از
مجازات ها محفوظ می دارد و به پاداش ها و رسیدن به رضوان الهی منتهی می
گردد.
این قسم از شفاعت را می توان شفاعت تشریعی نیز نامید، زیرا تشریع و
قانون گذاری است که شفیع و واسطه ی رسیدن انسان به کمالات و سعادت دنیوی و
اخروی شده است.
هم چنین می توان آن را شفاعت عمل نامید، زیرا عمل
ضمیمه و شفیع انسان شده و او از عذاب و مجازات رها گشته و به ثواب و پاداش
عمل می رسد.
در روایات نیز گاهی کلمه ی «شفیع» بر اطاعت خداوند اطلاق شده است؛ چنان که در نهج البلاغه ی امیرالمؤمنین علیه السلام می خوانیم:
«فاجعلوا طاعه الله... شفیعا»؛ (2)
اطاعت خداوند را شفیع قرار دهید.
بنابراین، اطاعت خدا خودش شفیع است و انسان به واسطه ی اطاعت خداوند به کمالات و سعادتی که شایسته ی آن است خواهد رسید.
تعبیر
«شفیع» در مورد قرآن کریم نیز به کار رفته است و شفاعت قرآن این گونه است
که وقتی جامعه ای و یا شخصی به قرآن عمل کرد، عمل به قرآن در روز قیامت
برای او شفیع و واسطه است.
این مطلب در روایات به عبارات مختلفی بیان شده است، از جمله:
«الشفعاء خمسه: القرآن و الراحم و الأمانه و نبیکم و أهل نبیکم»؛ (3)
شفاعت کنندگان پنج تا هستند: قرآن، خویشاوندان، امانت داری، پیامبر شما و اهل بیت پیامبر شما.
3. شفاعت رهبری
تمام
اعمال و رفتاری که انسان در این عالم انجام می دهد، در جهان دیگر تجسم می
یابد و به صورت های واقعی خود جلوه گر می شود؛ نه تنها اعمال بلکه روابط
معنوی و مادی نیز که در این عالم بین مردم برقرار بوده است در آن جهان،
صورت عینی و خارجی پیدا می کند. اگر شخصی در این جهان، سبب هدایت دیگری
شود، رابطه ی رهبری و پیروی بین آن دو، در قیامت به صورت عینی در می آید؛
شخصی که در این عالم امام و هادی بوده است، در آن جهان نیز به صورت امام و
پیشوا و شخص هدایت شده به صورت مأموم و پیرو ظاهر می گردند و پیشوایان حق،
پیروان خود را در قیامت به سعادت ابدی می رسانند و شفیع و واسطه ی آنان در
رسیدن به کمالات و نعمت های الهی می شوند و پیشوایان باطل نیز که موجب
ضلالت و گمراهی دیگران شده اند، در آن روز پیروان خود را به سوی مجازات و
کیفر اعمال رهبری کرده و در واقع شفیع و واسطه ی آنان در رسیدن به عذاب های
الهی می گردند، بدین لحاظ، یکی از اقسام شفاعت را باید «شفاعت رهبری»
دانست.
خداوند در قرآن می فرماید:
(یوم ندعوا کل أناس بامامهم...)؛ (4)
روزی که هر جمعیتی از مردم را با امام و پیشوای آنان می خوانیم.
و در مورد فرعون نیز می فرماید:
(یقدم قومه یوم القیامه فأوردهم النار...)؛ (5)
(فرعون) پیشاپیش پیروانش حرکت می نماید، پس آنان را وارد آتش می نماید.
بنابراین،
هم رهبران واقعی و حقیقی، شفیع و واسطه ی پیروان خود در جهان آخرت هستند و
آنان را به سوی جنت و نعمت های الهی سوق می دهند و هم رهبران ضلالت و
گمراهی مانند فرعون ها شفیع پیروان خود در رساندن آنان به دوزخ می باشند و
این هر دو، تجسم رهبری و پیروی در همین جهان است.
در روایات به این نوع از شفاعت نیز اشاره شده که به نمونه هایی اشاره می شود:
الف- از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود:
«فاذا
التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما
حل مصدق و من جعله أمامه، قاده الی الجنه و من جعله خلفه، ساقه الی النار و
هو الدلیل یدل علی خیر سبیل و هو کتاب فیه تفصیل و بیان »؛ (6)
آن گاه
که فتنه ها مانند شب تاریک شما را فراگرفت به قرآن پناه ببرید، زیرا قرآن
شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و سعایت کننده ای است که
سعایت او تصدیق می گردد. کسی که قرآن را قائد و پیشوای خود قرار دهد، او را
به بهشت رهنمون می سازد و کسی که آن را پشت سر اندازد، به سوی آتش سوق می
دهد. او راهنمایی است که به بهترین راه ها هدایت می کند و کتابی است که در
آن تفصیل و بیان وظایف و راه های سعادت و شقاوت، موجود است.
ب- امام صادق علیه السلام در بیان آیه ی ذیل فرموده اند:
(و
أنذر به الذین یخافون أن یحشروا الی ربهم لیس لهم من دونه ولی و لا شفیع
لعلهم یتقون)؛ (7) و به وسیله ی قرآن انذار کن کسانی را که می ترسند در روز
قیامت به سوی پروردگار خود محشور شوند، در حالی که برای آنان جز خداوند
ولی و شفیعی نیست، شاید پرهیزگار شوند.
می فرماید: أنذر بالقرآن من یرجون الوصول الی ربهم ترغبهم فیما عنده فان القرآن شافع مسشفع لهم؛ (8)
به
وسیله ی قرآن، کسانی ر ا که امید رسیدن به لقای خدا را دارند، اندار کن
(بیم ده) و به آن چه نزد خداوند است تشویق نما، زیرا قرآن شفاعت کننده ای
است که شفاعتش پذیرفته می شود.
ج - از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است:
تعلموا القرآن، فانه شافع یوم القیامه. (9)
قرآن را بیاموزید، زیرا قرآن شفاعت کننده ی در روز قیامت است.
د- از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل شده است که فرمود:
«واعلموا أنه شافع مشفع و قائل مصدق و أنه من شفع له القرآن یوم القیامه شفع فیه»؛ (10)
بدانید
که قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و گوینده ای است که
تصدیق می گردد و هر کس که قرآن برایش شفاعت نماید، شفاعت او نیز در مورد
دیگران پذیرفته می گردد.
بنابراین، شفاعت قرآن این گونه است که هر کس در
دنیا از آن پیروی نماید و بدان عمل کند و او را هادی و رهبر خود قرار دهد،
این ارتباط و تبعیت در آن عالم، صورت عینی و خارجی پیدا می کند و قرآن، او
را به سوی بهشت و کمالات معنوی و نعمت های الهی هدایت خواهد نمود. سعایت
قرآن نیز تجسمی از پیروی نکردن از قرآن در این جهان است که در آن جهان
انسان را به سوی دوزخ سوق می دهد.
4. توبه
توبه و
بازگشت به سوی حق با شرایط خاص خود، از جمله اسبابی است که به شخص گناه
کار ضمیمه می شود و با تکمیل وی، او را برای شمول مغفرت حق آماده می سازد.
در روایات نیز کلمه شفیع بر توبه اطلاق شده است. از امیرالمؤمنین علیه
السلام نقل شده است که فرمود:
- لاشفیع أنجح من التوبه. (11)
- لاشفیع أنجح من الاستغفار. (12)
- لاشافع أنجح من الاعتذار. (13)
هیچ شفیعی نجات دهنده تر از توبه، استغفار و عذر آوردن [به درگاه خداوند] نیست.
علت این که توبه از هر شفیعی نجات دهنده تر است این است که:
اولا:
توبه از جمله شفیعانی است که در این عالم به انسان ضمیمه می شود و بنابر
وعده ای که خداوند فرموده است، مغفرت الهی شامل توبه کنندگان می گردد:
( و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا...)؛ (14)
به راستی من حتما بسیار آمرزنده ام کسی را که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد.
ثانیا:
شفاعت، توبه ی عمومی و دارای اثر همگانی است و در مورد همه ی گناهان حتی
کفر و شرک نیز اثربخش است؛ بدین معنا که اگر مشرک و کافر هم توبه کند و به
سوی خدا باز گردد و اسلام آورد قهرا مشمول مغفرت خداوند قرار خواهد گرفت.
اما این که در قرآن کریم فرموده است:
(ان الله لایغفر أن یشرک به و یغفرما دون ذلک لمن یشاء...)؛ (15)
همانا
خداوند کسی را که به او شرک ورزد ( و شریک برای او قرار دهد) نمی آمرزد و
غیر از شرک، گناهان دیگر را برای کسانی که خود بخواهد می آمرزد.
منظور،
کسی که با حال شرک و بدون توبه از کفر و شرک از دنیا برود، چنین فردی مشمول
مغفرت الهی نمی گردد و اما گناهان دیگر از افرادی که با توحید و اسلام از
دنیا رفته باشند حتی در صورت عدم توبه، امکان آمرزش برای آنها وجود دارد.
ثالثا:
توبه با شرایطی که دارد انقلابی درونی در شخص گناه کار پدید می آورد و
موجب اصلاح او شده و گناهان گذشته ی او، در پرتو توبه جبران می گردد. در
خصوص همین مطلب از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمود:
«ثمره التوبه استدراک فوارط النفس»؛ (16)
فایده ی توبه، جبران کردن لغزش های نفس است.
5. دعای پیامبران الهی
دیگر
از اقسام شفاعت که ظرف تحقق آن -مانند توبه- در همین عالم می باشد، دعای
پیامبران الهی، ملائکه، اولیای خدا و مؤمنین است که اگر به انسان ضمیمه شود
ممکن است در همین عالم موجب مغفرت الهی گردد.
در داستان حضرت یوسف علیه السلام می بینیم هنگامی که فرزندان یعقوب از کار خود پشیمان می شوند، رو به پدر کرده و عرض می کنند:
(یا أبانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین)؛ (17)
ای پدر! برای بخشش گناهان ما از خدا طلب آمرزش کن به راستی که ما خطا کار بودیم.
حضرت یعقوب علیه السلام نیز در پاسخ می فرماید:
(... سوف أستغفرلکم ربی انه هو الغفور الرحیم)؛ (18)
به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می خواهم، همانا او آمرزنده و مهربان است.
قرآن کریم هم چنین در مورد رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله می فرماید:
(... و لو أنهم اذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما)؛ (19)
و
اگر آنان هنگامی که به نفس خود ظلم کردند نزد تو می آمدند و از خدا طلب
آمرزش می کردند و رسول نیز برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و
مهربان می یافتند.
و درباره ی ملائکه می فرماید:
(... و الملائکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الأرض ألا ان الله هو الغفور الرحیم)؛ (20)
وملائکه
به حمد پروردگارشان تسبیح می گویند و برای اهل زمین طلب مغفرت می کنند ( و
ندا دهند) آگاه باشید که خداوند آمرزنده و مهربان است.
و باز در جای دیگر چنین می فرماید:
(الذین
یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین
آمنوا ربنا وسعت کل شیء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک وقهم
عذاب الجحیم)؛ (21)
آنان که عرش را حمل می کنند و آنان که در اطراف
عرشند، به حمد پروردگارشان تسبیح گویند و بدان ایمان دارند و برای مؤمنین
طلب آمرزش کنند [و گوید:] پروردگارا! همه چیز را با رحمت و علم خود
فراگرفته ای، پس آنان را که توبه کرده اند و راه تو را در پیش گرفته اند،
ببخشای و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ نگاه دار.
تمام اقسام چهارگانه ی
شفاعت؛ شفاعت هایی هستند که ظرف تحقق آن و انضمامش به انسان در این عالم
است و به دنبال این شفاعت، مغفرت و آمرزش در همین عالم احیانا نصیب شخص می
گردد و نتیجه و اثرش در آن جهان نیز عاید او خواهد گردید.
6. شفاعت مغفرت
آن
چه تاکنون از اقسام شفاعت بیان گردید، گرچه از مصادیق حقیقی شفاعت به
معنای لغوی بود و بر پاره ای از آنها نیز در روایات و احادیث، کلمه ی
«شفیع» و مانند آن اطلاق شده است و اگر این موارد را «شفیع» بنامیم، این
واژه را به حق به کار برده ایم؛ ولی هیچ یک شفاعت اصطلاحی و مورد نظر آیات
قرآن نیست . شفاعت اصطلاحی؛ آن است که وساطت برای مغفرت، عفو و بخشودن
گناهان در روز قیامت صورت بگیرد و این قسم از شفاعت است که آماج ایرادها و
اشکال ها قرار گرفته است.
آیات مربوط به شفاعت نیز -چه آیاتی که نفی
شفاعت می کنند و چه آنها که اثبات می نمایند- ظرف شفاعت را روز قیامت قرار
داده اند. در این جا به پاره ای از این آیات اشاره می کنیم:
1. (و أتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعه ... )؛ (22)
بترسید از روزی که کسی را به جای دیگری پاداش و جزا نمی دهند و از هیچ کس شفاعت نمی پذیرند.
2. (یا أیها الذین آمنوا أنفقوا مما رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خله و لا شفاعه...)؛ (23)
ای
کسانی که ایمان آورده اید! از آن چه به شما روزی دادیم انفاق کنید پیش از
آن که روزی فرارسد که در آن نه بیعی هست و نه دوستی و نه شفاعتی.
3. (یومئذ لا تنفع الشفاعه الا من أذن له الرحمن و رضی له قولا)؛ (24)
در آن روز، شفاعت نفعی نخواهد داشت مگر کسی که خداوند به او اذن دهد و گفتار او پسندیده باشد.
4. (و کم من ملک من السموات لا تغنی شفاعتهم شیئا الا من بعد أن یأذن الله لمن یشاء و یرضی)؛ (25)
و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان هایند و شفاعتشان سودی نمی بخشد مگر پس از اذن خداوند برای آن کس که خدا بخواهد و از او خشنود باشد.
با
تدبر در آیات، روشن می شود که شفاعتی که مورد نظر قرآن کریم است در روز
قیامت واقع خواهد شد و در چنین روزی، گروهی با اذن خداوند عده ای از گناه
کاران را که لیاقت شفاعت دارند شفاعت می نمایند.
البته شرایط برخورداری از شفاعت باید در این جهان فراهم گردد و لیاقت و اهلیت برای بهره مند شدن از شفاعت باید در دنیا تحصیل شود.
پی نوشت ها :
1. صحیفه ی سجادیه: دعای 31، فراز 25 و 26.
2. نهج البلاغه ی صبحی صالح، خ 198.
3.بحارالأنوار، ج 8، ص 43.
4. اسراء (71)، ص 71.
5. هود (11)آیه 98.
6. اصول کافی ( مترجم)، ج 4، ص 398-399، کتاب فضل القرآن، ح 2.
7. انعام(6) آیه 51.
8. تفسیر مجمع البیان، ج4، ص 304-305.
9. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 251.
10. نهج البلاغه ی صبحی صالح، خ 176.
11. وسائل الشیعه، ج11، ص 265.
12. غررالحکم، ج2، ص 84.
13. همان.
14. طه (20) آیه 82.
15. نساء (4) آیه 116.
16. مستدرک الوسائل، ج12، باب 86، ص 130.
17. یوسف(12) آیه 97.
18. همان، آیه 98.
19. نساء ( 14) آیه 64.
20. شوری ( 42) آیه 5.
21. غافر (40) آیه 7.
22. بقره (2) آیه 48.
23. همان، آیه 254.
24.طه (20) آیه 109.
25. نجم (53) آیه 26.
منبع: شفاعت
شفاعت و توسل (1)
شفاعت و توسل (1)
تعریف شفاعت نزد اهل لغت
خلیل بن احمد فراهیدی ( متوفی ۱۵۰ ) در کتاب العین می گوید :
الشافع : الطالب لغیره ، وتقول استشفعت بفلان فتشفع لی إلیه فشفعه فی . والإسم : الشفاعه . واسم الطالب : الشفیع کتاب العین ج ۱ ص۲۶۰
شافع
یعنی کسی که از غیر خودش طلب شفاعت می کند و می گوید نزد فلان شخص واسطه و
شفیع من باش . اسم مصدر ( حاصل و نتیجه مصدر ) آن شفاعت است و کسی را که
طلب شفاعت می کند شفیع می نامند .
راغب اصفهانی در کتاب المفردات میگوید :
الشفع : ضم الشئ إلى مثله ویقال للمشفوع شفع . المفردات ص ۲۶۳ .
الشفع به معنای ضمیمه کردن چیزی به مثل خودش است و به مشفوع گفته می شود
زَبیدی نیز در تاج العروس ج ۵ ، ص ۴۰۱ همین مطلب را میگوید .
تعریف شفاعت نزد متکلمین شیعه
سید مرتضى می فرماید:
وحقیقه
الشفاعه وفائدتها : طلب إسقاط العقاب عن مستحقه ، وإنما تستعمل فی طلب
إیصال المنافع مجازا وتوسعا ، ولا خلاف فی أن طلب إسقاط الضرر والعقاب یکون
شفاعه على الحقیقه .
رسائل المرتضی ج ۱، ص ۱۵۰ ، باب مسأله الوعد و الوعید و الشفاعه .
سید
مرتضى می فرماید: حقیقت شفاعت و فایده آن طلب برداشتن عقاب از کسی است که
مستحق عقاب است ، البته کلمه شفاعت مجازا در مورد درخواست رسیدن منافع به
شخص نیز به کار می رود ، و در اینکه حقیقت شفاعت در مورد طلب برداشتن ضرر و
عقاب و عذاب است هیچ اختلافی نیست . در جای دیگر می فرماید :
وشفاعه النبی ( صلى الله علیه وآله ) إنما هی فی إسقاط عقاب العاصی لا فی زیاده المنافع ، لأن حقیقه الشفاعه تختص بذلک ... .
رسائل المرتضی ج ۳ ، ص ۱۷ ، باب مایجب إعتقاده و أبواب العدل کلها
شفاعت
نمودن پیامبر اکرم فقط در برداشتن عقاب و عذاب گناهکار است و این شفاعت در
مورد رسیدن منافع به شخص نمی باشد ، زیرا حقیقت شفاعت اختصاص به برداشتن
عقاب و عذاب گناهکار دارد ... .
شیخ طوسی می فرماید :
حقیقه
الشفاعه عندنا أن تکون فی إسقاط المضار دون زیاده المنافع ، والمؤمنون
عندنا یشفع لهم النبی ( صلى الله علیه وآله وسلم ) فیشفعه الله تعالى ویسقط
بها العقاب عن المستحقین من أهل الصلاه لما روی من قوله علیه السلام : (
ادخرت شفاعتی لأهل الکبائر من أمتی ) ... والشفاعه ثبتت عندنا للنبی ( صلى
الله علیه وآله وسلم ) وکثیر من أصحابه ولجمیع الأئمه المعصومین وکثیر من
المؤمنین الصالحین ... . التبیان ، للشیخ الطوسی : ۲۱۳ - ۲۱۴ .
حقیقت
شفاعت در نزد ما در مورد رسیدن منافع به شخص نمی باشد بلکه در مورد برداشتن
عقاب و عذاب گناهکار است . به عقیده ما پیامبر اکرم مؤمنین را شفاعت می
فرمایند و خداوند نیز شفاعت ایشان را می پذیرد و خداوند تبارک و تعالی عذاب
و عقاب را در نتیجه این شفاعت از مستحقین آن ( البته از کسانی که اهل نماز
باشند ) برمی دارد . زیرا شخص شخیص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
فرمودند : من شفاعتم را برای کسانی از امتم که اهل گناه کبیره هستند نگه
داشته ام ... شیخ طوسی در ادامه می فرمایند : نزد ما شیعیان اثنا عشری
خداوند امتیاز شفاعت خواهی را به پیامبر اکرم و بسیاری از اصحاب ایشان و
تمامی فرزندان معصوم ایشان و بسیاری از مؤمنین صالح عطا نموده است .
تعریف شفاعت نزد متکلمین اهل سنت
أبو حفص النسفی ( متوفی ۵۳۸ ه) : در کتاب العقائد النسفیه :
الشفاعه ثابته للرسل والأخیار فی حق الکبائر بالمستفیض من الأخبار .
العقائد النسفیه ، ـ لأبی حفص النسفی ـ ، ص ۱۴۸
امتیاز
شفاعت خواهی در مورد کسانی اهل گناه کبیره هستند برای پیامبران و بنده
گان خوب خدا به واسطه اخبار و روایات زیادی ثابت شده است .
ناصر الدین أحمد بن محمد بن المنیر الإسکندری المالکی در کتاب الانتصاف می گوید :
وأما
من جحد الشفاعه فهو جدیر أن لا ینالها ، وأما من آمن بها وصدقها وهم أهل
السنه والجماعه فأولئک یرجون رحمه الله ، ومعتقدهم أنها تنال العصاه من
المؤمنین وإنما ادخرت لهم ... .
الانتصاف فیما تضمنه الکشاف من الاعتزال ، للإمام ناصر الدین الإسکندری المالکی المطبوع بهامش الکشاف ج۱ ، ص ۲۱۴ .
کسی
که شفاعت را انکار کند شایسته است مشمول شفاعت نشود ولی کسی که ایمان به
شفاعت دارد اما اهل سنت و جماعت که ایمان به شفاعت دارند و آن را تصدیق می
نمایند پس آنها به رحمت خداوند امید دارند و اعنقادشان این است که شفاعت در
مورد مؤمنین گنهکار است ( پیامبر فرمودند) من شفاعتم را برای افرادی از
امتم که اهل گناه کبیره هستند نگه داشته ام ...
قَالَ الْقَاضِی عِیَاض : مَذْهَب أَهْل السُّنَّه جَوَاز الشَّفَاعَه عَقْلًا وَوُجُوبهَا سَمْعًا بِصَرِیحِ قَوْله
تَعَالَى
: { یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَع الشَّفَاعَه إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ
الرَّحْمَن وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا } وَقَوْله : { وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا
لِمَنْ اِرْتَضَى } وَأَمْثَالهمَا ، وَبِخَبَرِ الصَّادِق صَلَّى اللَّه
عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ، وَقَدْ جَاءَتْ الْآثَار الَّتِی بَلَغَتْ
بِمَجْمُوعِهَا التَّوَاتُر بِصِحَّهِ الشَّفَاعَه فِی الْآخِرَه
لِمُذْنِبِی الْمُؤْمِنِینَ . وَأَجْمَعَ السَّلَف وَالْخَلَف وَمَنْ
بَعْدهمْ مِنْ أَهْل السُّنَّه عَلَیْهَا
نقلا عن : شرح صحیح مسلم ، للنووی ج۳ ، ص ۳۵ ، باب إِثْبَات الشَّفَاعَه وَإِخْرَاج الْمُوَحِّدِینَ مِنْ النَّار .
قاضی
عیاض می گوید: اهل سنت شفاعت را عقلا جایز و شرعا واجب می دانند و دلیل
وجوب آن آیه ۱۰۹ سوره طه : (در آن روز ، شفاعت ( به کسى ) سود نبخشد ، مگر
کسى را که ( خداى) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید ) و آیه ۲۸ سوره
انبیاء ( و جز براى کسى که (خدا ) رضایت دهد ، شفاعت نمى کنند ) و امثال
این آیات و روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و ( آله) و سلم می باشد . و
روایات زیادی که مجموع آنها به حد تواتر می رسد در مورد صحت شفاعت در قیامت
برای مؤمنین گنهکار وارد شده است . و تمامی علمای اهل سنت از قبل تا به
حالا بر صحت شفاعت اجماع دارند ... .
بنابراین شفاعت ، واسطه شدن ،
انبیاء ، امامان و صالحان بین خدا و خلق برای بخشیده شدن گناها نی است که
از مؤمنان سر زده است . که بحث در مورد شفاعت دو مرحله دارد : ۱- شفاعت در
قیامت . ۲- طلب کردن شفاعت از رسول خدا که در آخرت ما را شفاعت کنند .
شفاعت از ضروریات مذاهب اسلامی
شفاعت
در قیامت ، با شرائط و خصوصیاتی که در باره آن ذکر شده است ، از ضروریات
تمامی مذاهب اسلامی و مورد اجماع تمامی علمای مسلمان است که آیات بسیاری در
قرآن کریم آن را تأیید میکند ؛ از جمله :
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى . الضحی / ۵ .
و بزودى پروردگارت تو را عطای خواهد داد ، تا خرسند گردى .
وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا . الإسراء / ۷۹
و پاسى از شب را زنده بدار ، تا براى تو [ به منزله ] نافله اى باشد ، امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند .
تمامی
مفسران شیعه و سنی بر این مطلب اتفاق دارند که مراد از «مقام محمود» همان
مقام شفاعت است که خداوند آن را به پیامبرش وعده داده است .
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند : اُعطیتُ خمساً... و اعطیت الشفاعه فادّخرتها لامّتى فهى لِمَنْ لا یشرک بالله شیئاً .
خداوند
بزرگ به من پنج امتیاز داده است... که یکى از آنها شفاعت است و آن را براى
امت خود نگه داشته ام. شفاعت براى کسانى است که شرک نورزند .
مسند
احمد، ج۱، ص ۳۰۱ ، باب : مسند عبدالله بن عباس ; سنن نسائى، ج۱، ص ۲۱۱ ،
باب : الطواف علی النساء فی غسل واحد ; سنن دارمى، ج۱، ص ۳۲۳ ، باب : الارض
کلها طهور ... .
در روایت دیگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: انا اول شافع و اول مشفَّع
من نخستین کسى هستم که شفاعت مى کند و نخستین کسى هستم که شفاعت او پذیرفته مى شود.
سنن
ترمذى ج۵ ، ص ۲۴۸ ، باب ما جاء فی فضل النبی ، باب ۲۲ ، حدیث رقم : ۳۶۹۵ ؛
سنن دارمى ج ۱ ، ص ۲۶ ، باب ما أعطی النبی صلی الله علیه و سلم الفضل .
فخر رازی از علما و مفسرین بزرگ اهل سنت در این باره میگوید :
أجمعت
الأمه على أن لمحمد صلى الله علیه وسلم شفاعه فی الآخره وحمل على ذلک قوله
تعالى ( عسى أن یبعثک ربک مقاما محمودا ) وقوله تعالى ( ولسوف یعطیک ربک
فترضى ) . تفسیر الرازی ، ج ۳ ، ص ۵۵ .
تمامی امت اسلامی بر این مطلب
اجماع دارند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در قیامت حق شفاعت
دارد و این دو آیه « امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند » و « و
بزودى پروردگارت تو را عطای خواهد داد ، تا خرسند گردى » را به همین معنا
حمل کردهاند .
مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه در این باره میفرماید :
اتفقت
الإمامیه على أن رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) یشفع یوم القیامه
لجماعه من مرتکبی الکبائر من أمته ، وأن أمیر المؤمنین ( علیه السلام )
یشفع فی أصحاب الذنوب من شیعته ، وأن أئمه آل محمد ( علیهم السلام ) کذلک ،
وینجی الله بشفاعتهم کثیرا من الخاطئین .
أوائل المقالات فی المذاهب والمختارات ، ص ۲۹ تحقیق مهدی محقق .
امامیه
بر این مطلب اتفاق دارند که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در
روز قیامت گروهی از کسانی را که گناهان کبیره انجام دادهاند ، شفاعت
میکند . و نیز بر این مطلب اتفاق دارند که امیر المؤمنین و بقیه ائمه
گناهکاران را شفاعت میکنند و با شفاعت آنها خداوند بسیاری از گناهکاران
را نجات میدهد .
علامه مجلسی رحمت الله علیه نیز در این باره میفرماید :
أما
الشفاعه فاعلم أنه لا خلاف فیها بین المسلمین بأنها من ضروریات الدین وذلک
بأن الرسول یشفع لأمته یوم القیامه ، بل للأمم الأخرى ... . بحار الأنوار ،
ج ۸ ، ص ۲۹ - ۶۳ .
تمامی مسلمین بر این مطلب اتفاق دارند که شفاعت از
ضروریات دین است . و شفاعت ، یعنی این که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله
نه تنها امت خود را ؛ بلکه امتهای دیگر را نیز شفاعت خواهد کرد .
و نووی از علمای بزرگ اهل سنت و از شارحین صحیح مسلم به نقل از قاضی عیاض بن موسی مینویسد
قال
القاضی عیاض رحمه الله مذهب أهل السنه جواز الشفاعه عقلا ووجوبها سمعا
بصریح قوله تعالى (یَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلَّا مَنْ
أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا ) وقوله (وَلَا یَشْفَعُونَ
إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) وأمثالهما وبخبر الصادق صلى الله علیه وسلم وقد
جاءت الآثار التی بلغت بمجموعها التواتر بصحه الشفاعه فی الآخره لمذنبی
المؤمنین وأجمع السلف والخلف ومن بعدهم من أهل السنه علیها . شرح مسلم -
النووی - ج ۳ - ص ۳۵ .
قاضی عیاض میگوید : " مذهب اهل سنت بر این است
که شفاعت عقلا جایز و شرعا واجب است ؛ به دلیل این که خداوند به صراحت در
آیه قرآن فرموده است : " در آن روز ، شفاعت [ به کسى ] سود نبخشد ، مگر کسى
را که [ خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید " و نیز گفته خداوند
که فرموده : " و جز براى کسى که [ خدا ] رضایت دهد ، شفاعت نمى کنند " و
امثال این آیات . و همچنین به خاطر روایات پیامبر راستگو صلی الله علیه
وآله وسلم مبنی بر صحت شفاعت در آخرت برای گناهکارانی از مؤمنین که مجموع
این روایات به حد تواتر میرسد . تمامی علمای اهل سنت ؛ از گذشته تا کنون
بر صحت شفاعت اجماع دارند .
و تاج الإسلام أبو بکر الکلاباذی ( متوفی ۳۸۰ ه در این باره میگوید :
إن
العلماء قد أجمعوا على أن الإقرار بجمله ما ذکر الله سبحانه وجاءت به
الروایات عن النبی ( صلى الله علیه وآله ) فی الشفاعه واجب ، لقوله تعالى :
(وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى) ولقوله : (عَسَى أَنْ
یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا ) وقوله : (وَلَا یَشْفَعُونَ
إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى) . وقال النبی ( صلى الله علیه وآله ) : " شفاعتی
لأهل الکبائر من أمتی " .
علما بر این مطلب اجماع دارند که اقرار به
تمامی آنچه که خدا و رسول او (صلی الله علیه وآله وسلم ) در باره شفاعت
گفتهاند ، واجب است . به دلیل فرموده خداوند : " و بزودى پروردگارت تو را
عطای خواهد داد ، تا خرسند گردى » و فرموده خداوند : " امید که پروردگارت
تو را به مقامى ستوده برساند " و نیز فرموده خداوند : " و جز براى کسى که [
خدا ] رضایت دهد ، شفاعت نمى کنند " و همچنین سخن پیامبر (صلی الله علیه و
آله وسلم ) که فرمود : " من گناهکارانی از امتم را شفاعت میکنم " .
لتعرف لمذهب أهل التصوف ، ص ۵۴ _ ۵۵ ، تحقیق د . عبد الحلیم محمود ، شیخ الأزهر الأسبق .
و حتی ابن تیمیه نیز شفاعت در قیامت را قبول دارد و در این باره میگوید :
للنبی
(صلى الله علیه وآله ) فی یوم القیامه ثلاث شفاعات... وأما الشفاعه
الثالثه فیشفع فی من استحق النار وهذه الشفاعه له (صلى الله علیه وآله)
ولسائر النبیین والصدیقین وغیرهم فی من استحق النار أن لا یدخلها ویشفع فی
من دخلها .
برای پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در روز قیامت سه
شفاعت است ... شفاعت سوم برای کسانی است که مستحق آتش هستند . شفاعت آن
حضرت ، سایر انبیاء ، صدیقین و دیگران به این است که کسی که سزاوار آتش است
، وارد آن نشود ، و نیز در مورد کسی که داخل آتش شده شفاعت میکند .
مجموعه الرسائل الکبری ، ج۱ ، ص۴۰۳_ ۴۰۴ .
و محمد بن عبد الوهاب نیز در این باره میگوید :
وثبتت
الشفاعه لنبینا محمد (صلى الله علیه وآله) یوم القیامه ولسائر الأنبیاء
والملائکه والأولیاء والأطفال حسبما ورد ، ونسألها من المالک لها والآذن
فیها بأن نقول : اللهم شفع نبینا محمدا فینا یوم القیامه أو اللهم شفع فینا
عبادک الصالحین ، أو ملائکتک ، أو نحو ذلک مما یطلب من الله لا منهم ...
إن الشفاعه حق فی الآخره ، ووجب على کل مسلم الإیمان بشفاعته ... . الهدیه
السنیه ، الرساله الثانیه ، ص۴۲ .
شفاعت برای پیامبر اسلام (صلی الله
علیه وآله وسلم) در روز قیامت و نیز برای سایر انبیاء ، ملائکه ، اولیاء و
اطفال بنابر آن چه که وارد شده است ، قطعی است . و ما درخواست میکنیم از
مالک و اجازه دهنده شفاعت به این صورت که میگوییم :
و ما از خدواندی که صاحب شفاعت می باشد و اجازه شفاعت به دست اوست در خواست می کنیم:
"
بار خدایا ! پیامبر ما را در روز قیامت شفیع ما قرار بده " . یا اینکه
میگوییم : " بار خدایا ! صالحان و ملائکه خود را شفیع ما قرار بده " و
مانند این سخنان که از خداوند طلب میکنیم نه از غیر خدا . شفاعت در آخرت
حق و واجب است بر هر مسلمانی که به آن ایمان داشته باشد ... .
این نمونههای کوچکی بود از نظرات علمای شیعه و سنی در این باره که به جهت اختصار به همین تعداد بسنده میشود .
شبهه وهابیها در باره شفاعت
اما
آنچه که از بین تمامی فرقههای اسلامی ، تنها وهابیها آن را قبول ندارند
و به شدت با آن به مخالفت برخواسته و قائل به آن را کافر و مشرک میدانند ،
طلب شفاعت در دنیا است ؛ یعنی اینکه فردی در همین دنیا از پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم (چه در حال حیات ایشان و چه بعد از شهادت ایشان)
درخواست کند روز قیامت در درگاه ربوبی نزد پروردگار عالم او را شفاعت کند و
برایش ازخداوند تبارک و تعالی طلب بخشش کند ، اینچنین درخواستی نزد ابن
تیمیه و محمد بن عبد الوهاب و پیروانشان شرک و کفر محسوب می شود زیرا وقتی
فردی بین خود و خدایش واسطه قرار می دهد (و خودش مستقیما از خداوند طلب نمی
کند) و از کسی غیر از خدا طلب شفاعت می کند در حقیقت این فرد را معبود خود
قرار داده و او را شریک خداوند خوانده است . اما اگر کسی اینگونه دعا کند
: پروردگارا پیامبرت را در روز قیامت شفیع من گردان (و بواسطه او گناهان
مرا ببخش) از نظر وهابیها بلا مانع است .
محمد بن عبدالوهاب می گوید : من جعل بینه وبین اللَّه وسائط یدعوهم ویسألهم الشفاعه کفر إجماعاً.
محمد بن عبد الوهاب - مجموعه المؤلفات ج ۱ ، ص ۳۸۵ ، ج ۶ ، ص ۹ ، ۶۸ ، ۲۱۳
کسی که بین خود و خدایش واسطه قرار دهد و آن واسطه ها را بخواند و از آنها طلب شفاعت کند به اجماع مسلمین چنین فردی کافر است .
در جای دیگر می گوید :
قال
النبی (صلی الله علیه و سلم) : اُعطی الشفاعه وأنا أطلبه ممّا أعطاه
اللَّه . فالجواب : إنّ اللَّه أعطاه الشفاعه ونهاک عن هذا ، فقال : ( فلا
تدعوا مع اللَّه أحداً) الجن / ۱۸ . فاذا کنت تدعو اللَّه أن یشفع نبیّه
فیک فأطعه فی قوله : ( فلا تدعوا مع اللَّه أحداً ). مجموعه المؤلفات ج ۱ ،
ص ۱۶۶ .
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است : خداوند به من مقام
شفاعت را عطا فرموده و من طلب می کنم شفاعتی را که خداوند به من عطا کرده
است . محمد بن عبدالوهاب می گوید : جواب این حدیث این است که خداوند به
پیامبرش مقام شفاعت را عطا فرموده ولکن تو را ( بندگان) از درخواست چنین
مطلبی ( درخواست شفاعت از پیامبر ) نهی کرده است ، خداوند در قرآن می
فرماید :
فلا تدعوا مع اللَّه أحداً . الجن / ۱۸ .
و مساجد ویژه خداست ، پس هیچ کس را با خدا مخوانید .
پس
اگر از خداوند درخواست کنی که پیامبرش را در روز قیامت شفیع تو گرداند ( و
بواسطه او گناهان ترا ببخشد) به دستور خداوند در این آیه عمل کرده ای .
در جای دیگر می گوید :
المیت لا یملک لنفسه نفعاً ولا ضراً فضلاً لمن سأله أن یشفع له إلى اللَّه... . مجموعه المؤلفات ج۱ ، ص ۲۹۶ ، ج ۴ ص ۴۲ .
فردی
که مرده است (کنایه از انبیا و صالحین) نمی تواند هیچ نفعی را برای خودش
جلب کند و یا ضرری را از خودش دفع کند چه برسد به اینکه بخواهد برای کسی
طلب شفاعت کند
محمد بن عبد الوهاب می گوید :
قال تعالى : ( وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ
اللَّهِ
قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا یَعْلَمُ فِی السَّمَوَاتِ وَلَا
فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ ) یونس: ۱۸/۱۰
فأخبر
انّ من جعل بینه وبین اللَّه وسائط یسألهم الشفاعه فقد عبدهم وأشرک بهم ،
وذلک أنّ الشفاعه کلّها للَّه ، کما قال تعالى : ( قل للَّه الشفاعه
جمیعاً) الزمر : ۴۴ .
تحفه اثنا عشریه ــ عبدالعزیز دهلوی ــ ، ص ۷۵۱
خداوند
در قرآن می فرماید : و به جاى خدا ، چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان
زیان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد . و مى گویند : «اینها نزد خدا
شفاعتگران ما هستند .» بگو : «آیا خدا را به چیزى که در آسمانها و در زمین
نمى داند ، آگاه مى گردانید ؟» او پاک و برتر است از آنچه ] با وى ] شریک
مى سازند .
خداوند در این آیه خبر می دهد هرکس بین خود و خدایش واسطه
قرار دهد در حقیقت آن واسطه را پرستیده و او را به عنوان شریک خدا قرار
داده است ، و این مطلب به خاطر این است که شفاعت تماما متعلق به خداست
همانطوری که خداوند در قرآن می فرماید : ای رسول ما بگو : «شفاعت ، یکسره
از آن خداست » .
« أعوذ بالله من الإفتراء و الکذب »
پاسخ :
شفاعت در قرآن :
موارد
بسیار زیادی در روایات نقل شده است که اصحاب رسول خدا از رسول خدا صلی
الله علیه و آله ـ چه در زمان حیاتشان و چه بعد از شهادت ایشان ـ طلب شفاعت
نموده اند و حتی در قرآن نیز به بعضی از این موارد (طلب شفاعت در زمان
حیات ایشان) اشاره شده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم :
خداوند
در قرآن می فرماید : ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله
واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما ) . النساء / ۶۴ .
و اگر
آنان وقتى به خود ستم کرده بودند ، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى
خواستند و پیامبر ] نیز ] براى آنان طلب آمرزش مى کرد ، قطعاً خدا را توبه
پذیر مهربان مى یافتند .
و در باره منافقین میگوید :
وإذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤوسهم ورأیتهم یصدون وهم مستکبرون . المنافقون / ۵ .
و
چون بدیشان گفته شود : «بیایید تا پیامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد» ،
سرهاى خود را بر مى گردانند ، و آنان را مى بینى که تکبرکنان روى برمى
تابند .
زمانی که اعراض و رو گردانی از طلب استغفار از پیامبر را (که در
حقیقت طلب شفاعت از ایشان است ) خداوند علامت نفاق می داند پس قطعا طلب
نمودن این مطلب و ممارست بر آن علامت ایمان خواهد بود .
همانطوری که
ملاحظه می فرمائید خداوند در این دو آیه طلب استغفار از پیامبر را ( که در
حقیقت همان طلب شفاعت از ایشان است ) نه تنها جایز بلکه نشانه ایمان می
داند .
ادامه دارد ....