تبیان، دستیار زندگی

تا کی دل من چشم به در داشته باشد

ای کاش کسی از تو خــــــــــــــــــــــبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست

از کوچه ی ما کاش گذر داشته باشد...

سلام دوستای خوبم

از بچه های قدیم که منو می شناسن یا دوستانی که هنوز با هم آشنا نشدیم، می خوام برام دعا کنید، خیلی به دعا احتیاج دارم

شادانه ترین ترانه باید باشی

یک واژه عاشقانه باید باشی

ما منتظرانیم و تو خواهی آمد

فریادرس زمانه باید باشی

ای مرد، تو از قبیله خورشیدی

یا آبی بیکرانه باید باشی

در گلشن انتظار زمان می رویی

سرسبزترین ترانه باید باشی

تو باور پاک یاسمن ها هستی

عطر گل رازیانه ها باید باشی

من به آمار زمین مشکوکم!

اگر این شهر پر از آدمهاست،

پس چرا اینهمه دلها تنهاست؟!

خدا رو شکر انیمای مهربون

بيا و دست بگير اين فتاده از پا را

قسم به عشق که بيچاره کرده‌اي ما را!

از آن شبي که گذشتي ز کوچه‌باغ دلم

گرفته بوي بهاران تمام دنيا را

من از فروغ دو چشمت شنيده‌ام غزلي

که برده از دل من شاملو و نيما را

بپرس راز پريشاني مرا از بادکه او

به موي تو پيچيد اين معما را

هر آنکه آمده سوي دلم بگو برود

تويي که در دل تنگم گرفته‌اي جا را

اگرچه اهل زمينم ولي خيالي نيست

که در نگاه تو مي‌بينم آسمان‌ها را

دگر از آن همه ديروزهاي بي‌تو چه غم؟

خوشم که هم‌نفسم با تو هر چه فردا را

و قول مي‌دهم آدم شوم که مي‌گويند

گرفته پيرهنت رنگ و بوي حوا را

                                                            مجتبي احمدي

ساعـت کـه زنـگ مـي‌زنـد ...

 مـُدام بـه ايـن فـکر مـي‌کنـم?

کـه تــو از سـاعت هـم کـمتـري ...؟!

امشب براي جشن غزل دير شد?بيا

قلبم ز هرچه غير تو دلگير شد?بيا

شايد ز خامي دل من سخت دلخوري

اينجا دلي براي دلت پير شد?بيا

من بي نگاه تو به جنون مبتلا شدم

اينجا تمام امرضه واگير شد?بيا

يک لحظه فکر مي نکني!من کجا و شعر؟!

شعر و غزل به نام تو تسخير شد?بيا

ديشب تمام مسئله ها را بلد شدم

اما دلم ز علم خودم سير شد بيا

يک لحظه عشق نام تو بشنيد و گر گرفت

اعجاز عشق نام تو تعبير شد بيا...

شیر را بردار

زخم من نمک می خواهد

شیر باشد برای بعد سحر

ديني به گردن ندارم ؛ 

 به‌جز  دست‌هايــــــــــــــــــــــــــــــت...