شعر و قطعات ادبی
زیباترین قسم
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
سهراب 11:17:40 2011-12-15
پنج شنبه 24/9/1390 - 11:23
شعر و قطعات ادبی
11:14:05 2011-12-15
پنج شنبه 24/9/1390 - 11:11
اخبار
عکسهایی از خودروی جدید ولکس واگن مخصوص کوتوله ها
10:29:192011-12-15
پنج شنبه 24/9/1390 - 10:25
اخلاق
ارتباط وجدان با روح و روان انسان
مسئله وجدان از جمله مسائلی است که تاکنون دانشمندان و فلاسفه جهان
مقالات فراوانی درباره آن نوشتهاند و یکی از فلاسفه معاصر استاد محمدتقی
جعفری کتابی با عنوان وجدان نوشتهاند که به نقد و تحلیل مطالب پرداخته
است. ایشان در این کتاب وجدان را چنین تعریف میکنند: وجدان از نقطه نظرهای
روانشناسی حالات پسیکولوژیک و اخلاقی روان میباشد و وجود پدیدههای روانی
خودآگاه را طرح میکند.
به طوری که دانشمندان و روان پژوهان در تعریف وجدان آوردهاند: وجدان نیروی
باطن و موثری در نفس آدمی میباشد که مهمتر از ماده جسمانی است. بنابراین
وجدان یک پدیده متغیر و شخصی میباشد که از عوامل خصوصی شخص برانگیخته
میشود.
و از فلاسفه قدیم مثلا ارسطو در تعریف وجدان میتوان گفت: نفس انسانی از دو
جزء ترکیب یافته است: یکی از آن دو عقل شخصی هر فرد است و دیگری پیرو عقل
است که از آن به وجدان تعبیر شده است.
از تعاریفی که شد میتوان چنین تحلیل کرد عقل انسان به دو قسمت تقسیم
میشود که از آن به عقل مجرد و عقل عملی تعبیر میشود که اگر بخواهیم وجدان
را به یکی از این قسمتها مربوط کنیم میتوان آن را از فعالیت عقل عملی
دانست.
زیرا وجدان است که به کمک عقل حس و درک اخلاقی انسان را تحریک میکند.
پس وجدان نیرویی است که با کمک عقل، ممیز خوبیها و بدیها و نوعی قاضی و
داور انسان میباشد به طوری که در مقابل اعمال نیکو مثل عدالت احساس شادی و
خرسندی میکند و در مقابل ظلم و ستم شکنجه خواهد دید و به پشیمانی و ندامت
میرسد. ارتباط وجدان با عقل به قدری نزدیک است که عدهای گفتهاند: وجدان
به مانند دادگاهی میماند که در تمام قضاوتهای عقلی نظارت میکند و اوست
که خوب را از بدو بالعکس تشخیص میدهد.
در بعضی از آیات مسئله وجدان به نفس تعبیر شده است به طوری که در داستان
حضرت ابراهیم (ع) بعد از شکستن بتها که در (سوره انبیا/ ۶۴) آمده:
فرجعوا الی انفسهم فقالوا انکم انتم الظالمون
آنان به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به ضمیرهای خود مراجعه کرده و گفتند حقا که شما ظالم و ستمگرید.
در صورتی که در بعضی از روایات و گفتههای بزرگان آمده است که مسئله روح و
وجدان مترادف یکدیگر هستند. پس وجدان اخلاقی که در تعریف آن آمده است که
آگاهی به بعضی از شئون شخصیت، آگاهی به خود به طور عموم تمام شخصیت را مورد
توجه قرار میدهد، با نمودهای گوناگونش از فعالیتهای روح به شمار میرود
به طوری که ولتر میگوید: علم بیوجدان ویرانی روح است! در روانشناسی
تاثیر کیفیات ذهنی و روحی در رفتار آدمی مورد توجه بسیار قرار میگیرد و
عوامل مولد اندیشه و کار تحلیل و تجزیه میگردد و طرز فعالیت و تاثیر آنها
در سرنوشت شخص بررسی میگردد.
انسان در مراحل تزکیه نفس و اخلاق خود متوجه میشود که عقل ارتباط تنگاتنگی
با وجدان دارد به صورتی که وقتی گناهی انجام میدهد برای توبه از آن گناه
ابتدا وجدان، او را شکنجه میدهد که برای چه این گناه را انجام دادی. این
نکته نباید فراموش شود که عذاب وجدان و شکنجه به قدری باشد که انسان را
ناامید کند به طوری که دچار افسردگی و اضطراب شود. پس خوف و رجاء در اینجا
کاملا متعادل باشد نه خوف بر رجاء غلبه کند و نه رجاء بر خوف.
بنابراین وجدان یکی از عوامل مهم برای تزکیه نفس و اخلاق و توبه انسان از گناهی است که انجام داده است.
مخلص کلام اینکه:
ـ از مجموع صحبتهایی که فلاسفه درباره وجدان کردهاند به این نتیجه
میرسیم که بعضی از حالات نفسانی منبعث از روح و عقل و وجدان است و تا
اینجا به این مسئله میرسیم که وجدان ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با روح و
روان داشته و نقش وجدان در حیات آدمی اثرات عمیقی دارد. همچنان که میتواند
در تزکیه نفس و روح، را از آلودگیها نجات داده و عقل عملی را تقویت نماید
و سعادت و نیکبختی روح را در عالم پس از مرگ تامین نماید.
منبع: قرآن کریم
احمد زمردیان: حقیقت روح
زهرا یوسفی مصری 19:27:22 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:24
اخلاق
وجدان میزان سنجش:
چه ظلماتست این شیی نامتناهی
(درون- وجدان) كه همه افراد بشر آنرا با خود دارند و با نومیدی بسیار
تمنیات دماغ و اعمال زندگی خود را به آن میسنجند. مفهوم سنجش را با دو شكل
میتوان تفسیر نمود:
1- سنجش واقعیات و تشخیص حق و باطل با ساختن
قضیه یا یك اصل مثلاًعهدهدار بودند پرداخت وام واقعیتی است از هزاران
واقعیات كه در زندگی انسانی وجود دارد وجدان این واقعیت را با نظر به اصول و
قوانین اجتماعی انسانی میسنجد. در نتیجه پرداخت و از عهده برآمدن وام را
حقیقت (وجدان) و تخلف از پرداخت را باطل تشخیص میدهد.
2- سنجش
واقعیات فقط از نظر تاثر و انعكاس نتیجه جریان خارجی در وجدان بوده و وجدان
هیچگونه قضیه یا اصلی نمیسازد مانند سرخ شدن صورت انسانی در موقع خجلت و
شرمندگی و انبساط و شكفتگی در موقع خرسندی و رضایت.
ما این دو جنبه
را در درون خود میبینیم یعنی هم شناختن اصول و قوانینی را كه در نتیجه
سنجشها بدست میآید و هم تاثر و منعكس ساختن نتیجه جریان واقعی را در
پدیدههای زندگی كه پیش می آید.
منعكس ساختن اثری در وجدان از
امتیازات خارجی یا درونی یك مسئله كاملاً روشن است یعنی چنانكه شكنجه یا
آرایش را در درون خود احساس میكنیم همچنان وجدانی را كه مانند میزان
الحراره استی كه وسیله سنجش نیكیها و بدیهایی را كه انجام دادهایم
بوسیله آن دریافت میكنیم.
عوامل تئوریك و روانی عدم وجدان كار در میان مسلمین:
آدمی
تا زمانی كه مسالهای از نظر تئوریك حل نكند در مقام عمل یقیناً با موانعی
مواجه خواهد شد. بالاخره یا باید عمل را عوض كرد و یا اندیشه را . و از
آنجاییكه پیشهها تابع اندیشههایست لذا رفتار و اعمال انسانها منبعث از
نوع اندیشهای است كه به آن اعتقاد دارد. پذیرفتنی نیست كه بگوییم اندیشه
ما یك چیز جداگانهای است و اندیشه یك امر جدا. بلكه باید بگوییم آدمی وقتی
در مقام عمل نمیتواند مطابق اندیشهاش رفتار كند یواش یواش نسبت به
اندیشه پیشین خود با تسامح برخورد می كند و درصدد توجیه و تعدیل آن برمی
آید.
الف)توجیه غلط توكل و تاثیر آن در عمل: در قرآن و احادیث
مسلمانان به زندگی متوكلانه دعوت شدهاند و بر آنها فرض شده كه در زندگی
خود به خداوند توكل كنند. اما در اثر توجیهات و تفسیرات غلط و نابجای صوفیه
توكل را آنچنان كه باید جایگاه خود را پیدا نكرده است. تلقی آدمیان از
توكل این است كه كارها را باید طوری انجام داد كه جای پایی و جای دستی برای
توكل به خداوند باقی ماند لذا راه صحیح آن است كه آدمی در انجام امور خود
دقت و كارایی لازم را بكار نبرد تا بخشی از كار بلنگد و در آن بخش بتوان به
خدا توكل كرد و الا معنای توكل كه ترك تدبیر است درست درآید؟ اما واقعیت
توكل چیزی غیر از این است چه توكل در اموری صادق است كه خداوند دست آدمی را
از انجام آنها و از نشان دادن عكسالعمل منع كرده است. بعنوان مثال وقتی
ما آخر استنباطات را درباره زلزله بعمل آوردیم از آن پس باید متوكلانه
منتظر اوامر دیگر الهی باشیم. پس آن بخش از كاری كه به ما انسانها واگذار
شده قطعاً باید با آخرین و تا آخرین مرحله كار انجام دهیم و هیچ جای توجیه
برای كم كاری و عدم دقت نمیماند، لذا اینگونه تعبیر از توكل برای برخی از
آدمیان توجیه گر عدم وجدان كاری شده است.
ب) جدی نگرفتن امر دنیا:
درست است كه هم قرآن و هم احادیث و هم زندگی معصومین همه و هم مبین نوع
نگرش آنها به دنیا و عدم میل و رغبت آنها به دنیاست اما بعضاً این نگرش
آنچنان كه باید فهم نمیشود و چنین تلقی میشود كه چون دنیا ناپایدار است
لذا در انجام امور نیز اهتمام لازم را نباید بكار ببریم.
وقتی از یك
صوفی پرسیدند چرا برای خود خانه مهیا نمیكنی؟ در جواب گفت: «الامر السهل
من ذلك، كار دنیا از این آسانتر است كه به فكر تهیه خانه باشیم.» حال اگر
كسی در زندگی خود چنین نگرش نسبت به دنیا داشته باشد قطعاً درصدد انجام
دقیق امور برنخواهد آمد. وقتی عالم اخلاق جهان اسلام امام محمد غزالی در
باب زهد نسبت به دنیا میگوید: آخرین مرحله زهد نسبت به دنیا آن است كه
برای فردای خودت غذا نداشته باشی آنوقت وضع بقیه مشخص است.
بنابراین
سهل گرفتن امر دنیا باعث بیدقتی و عدم وجدان كار در میان مسلمین شده است.
در حالیكه از آموزههای معصومین چنین برداشتی نمیتوان كرد بلكه آنها توصیه
میكردند كار آنكس كرد كه تمام كرد.
ج) عدم توجه به قانون و تسامح
نسبت به آن: ایرانیها و مسلمانان با توجه به اینكه هیچ وقت قانون را برای
قانون نمیخواستند بلكه آن را همیشه توجیهگر گریز از خطرات میدانستند لذا
با كمترین فرصتی از تن دادن بدان طفره میرفتند اما اگر كسی قانون را برای
قانون و نظم بخواهد و معتقد باشد كه قانون برای همیشه و همه جا است و باید
رعایت گردد چنین شخصی هرگز در انجام امور كوتاهی نخواهد كرد.
د) خلط
بین بیعدالتی در قانون و عدم داشتن وجدان كار: غالب كسانی كه به نحوی
وجدان كاری ندارند یعنی ناعادلانه بودن قانون (به زعم خودشان) و انجام
ناتمام كار ملازمه ای می بیند و ظالمانه بودن قانون را با ناتمام گذاشتن
كار جبران می كنند در حالیكه اگر كارمندی ،معلمی و ... نسبت به میزان حقوق
مضبوط در قوانین اعتراض دارند نباید آن را با كم كاری و عدم وجدان كاری
جبران كنند بلكه باید توجه داشته باشند كه بین این دو هیچ ملازمهای در كار
نیست اگر اشكالی در كار هست باید آن را از مسیر صحیح خود حل و فصل كرد. پس
برای اینكه به وجدان كاری عامل باشیم لازم است انجام كار را با چیز دیگری
مقایسه نكنیم بلكه وجدان را حاكم بر آن سازیم.
ذ) عدم اعتقاد به ارزش
ذاتی كار: ما مسلمانان كار را وسیلهای برای اهداف دیگر در نظر میگیریم
لذا در انجام بسیاری از امور خود توفیق چندانی بدست نمیآوریم. واقعیت این
است كه تنها كسانی در زمینههای مختلف كار میتوانند توفیق حاصل كنند كه
كار را فقط برای كار انجام میدهند و آن را از نظر هدف میبینند نه از منظر
وسیله. عموم كسانی كه به این نگرش قائل نیستند در انجام كارهایشان همیشه
با دلسردی و ناكامی مواجهاند بر خلاف مسلمانان؛ غربیها هم در باب علم و هم
كار به جایگاه خوبی رسیدند به معنا كه در جهان غرب هم علم برای علم آموخته
می شود و هم كار برای انجام میشود. یعنی هر دوی اینها ارزش ذاتی دارند نه
ارزش تبعی و به نظر نگارنده تا زمانی كه چنین نگرش در میان مسلمین پیدا
نشود به وجدان كاری نخواهیم رسید.
در نهج البلاغه علی علیهالسلام
همیشه نسبت به عدم انجام دقیق امور ناراحت میشدند و از این كه مسلمین آن
دوران نسبت به انجام امور خود تساهل میكردند معترض بودند. خطبه 27نهج
البلاغه مبین و موید این اعتراض علی علیهالسلام است و شاید همین عامل باعث
عدم توفیق آن حضرت در گستر عدالت بوده باشد.
منابع مورد استفاده:
قرآن كریم
نهج البلاغه ترجمه فیض الاسلام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین، دكتر معین
فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه
وهابیت ایده استعمار، سیداحمد علم الهدی
وجدان، استاد محمد تقی جعفری 19:23:55 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:20
اخلاق
كار در نهج البلاغه:
در ارزش كار و كوشش هیچ
تردیدی نیست كه اسلام آدمیان را به آن دعوت كرده است. آیتی كه در ابتدای
سخن متذكر شدیم موید همین نگرش است. احادیث زیادی در ارزش كار و كوشش همین
بس كه پیامبر صلیالله علیه و آله وسلم فرمود: «ملعون من اتقی كله علی
الناس، نفرین شده است كسی كه بار خود را به دوش مردم اندازد.»
در نهج
البلاغه نه تنها كار در مورد دنیا مورد تاكید قرار گرفته بلكه تا آدمی دست
به كار نزند قطعاً در آخرت نیز سودی نخواهد شد لذا امیرالمومنین
علیهالسلام میفرماید: «العمل المعل، ثم النهایه و الاستقامه، الاستقامه
ثم الصبر الصبر، عمل، عمل؛ پس از آن هدف،نیز استقامت، استقامت، سپس صبر،
صبر» در جای دیگر فرمود «فبادرو المعاد و سابقوا الاجال فان الناس یوشك ان
ینقطع بهم الامل و برهفهم الاجل و ید عنهم باب القومه، پس بسوی معاد
بشتابید و بر اجلهای خود پیشی بگیرید، چرا كه به زودی رشته آرزوی مردمان
بگسلد، مرگشان دریابد و در توبه به روشان بسته شود.»
با توجه به این
بیانات میتوان نتیجه گرفت كه تا آدمی در زندگیش جدیت بخرج ندهد، در امر
آخرت نیز تساهل و كوتاهی خواهد نمود چه آدمی همچنانكه به زندگی خود اهمیت
ندهد و كار مردم را آنچنان كه باید و شاید به انجام نرساند در امری كه به
زعم مردم هنوز واقع نشده، تسامح و تنبلیاش زیادتر خواهد شد كه! «من قصر فی
العمل ابتلی ابالهم، هر آن كه اندك بكوشد به افسردگی دچار آید.»
از
دیدگاه علی علیهالسلام ارج و منزلت آدمیان به میزان كارشان مشخص میشود و
بدون درنظر گرفتن این ارتباط و نسبت عدالتی تحقق پیدا نمیكند. علی
علیهالسلام در نامه به یكی از والیانش مینویسد: «رنج تلاش هركسی را
عادلانه ارج بنه و به دیگری نسبت مده و در شناخت و بها دادن بدان كوتاهی
مكن. هرگز مباد كه شرافت و شخصیت كسی وادارت كند كه كار و رنج كوچكش را
بزرگ بشماری یا كار بزرگ و تلاش گمنامی را كوچك بینی.»
بنابراین در
دیدگاه اسلام ملاك اصلی كار انسانهاست و حسب و نسب آنها در ارزش كرده آنها
هیچگونه تاثیری نباید داشته باشد بلكه تنها چیزی كه ملاك و معیار برتری
افراد است در درجه اول تقوی و در ثانی كار و عمل و رنج دست آنهاست. لذا از
نظر امیرالمومنین علیهالسلام یكی از مهمترین ویژگیهای انسان مومن پركاری
است آن حضرت در توضیح این مطلب میفرماید:«این حقیقت رامسلم بدانید كه
مومن هر بام تا شام به خویشتن خود با بدبینی مینگرد و همواره فزوهتر
میطلبد، پس شما نیز چونان پیشتازان و رهروان گذشته باشید، كه با دنیا
چونان مسافری خیمه به دوش برخورد میكردند و بدین سال منزل به منزل پس پشتش
میافكندند، بی آنكه به منازل بین راه وابستگی بیایند.» و نیز در اوصاف
متقین میفرماید:«به هیچ وجه از كارهای اندك خویش خشنود نمیشوند، كار
بسیار خویش را نیز زیاد نمیشمارند. بدین سان همواره نسبت به نفس خویش
بدبین و از كارنامه خود نگراناند.» پس انسان مومن نه تنها اهل شعار نیست
بلكه كار زیاد خود را كم میبیند و از كار زیاد خود راضی نیست. در حالیكه
خیل زیادی از آدمیان كه ادعای اسلام هم دارند شعار و حرف و حتی عملشان از
عمل و كارشان كمتر است و این مشی علی علیهالسلام نیست بلكه آنحضرت معتقدند
عمل باید بیش از سخن و شعار و حتی علم باشد و تا زمانی كه بین علم و كار
تقارن پدید نیاید مطلوب نخواهد بود. در این باب فرمود: «العلم مقرون بالعمل
فهن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان اجابه و الا ارتحل عنه، دانش را
با كردار پیوندی تنگاتنگ است؛ پس هر آنكه چیزی آموخت باید به كارش گیرد؛ چه
دانش، كردار را فرا میخواند و اگر پاسخی نیابد میكوچد.»
ناگفته
نماند كه این مسائل تمام افراد از هر طبقه و قشر را در برمیگیرد و بنا به
نظر امیرالمومنین امیران و وكیلان، مدیران و .. همه و همه باید این مبانی و
ملاكها را مدنظر داشته باشند و الا والیان و شهروندان جامعه اسلامی محسوب
نمیشوند.
وجدان و كار؛ وجدان كاری:
پیش از
این یادآور شدیم كه اگر آدمی از داشتن قلب سلیم بیبهره باشد بطور قطع چنین
انسانی از وجدان نیز بیبهره است. پس برای بدست آوردن وجدان لازم است قلب
را سالم و صحیح نگه داشت والا تلاش بیهوده خواهد شد.
اما آنچه در
اینجا مهم است اینكه چه ارتباطی بین وجدان و كار وجود دارد و منظور از
وجدان كاری چیست؟ در دیدگاه اسلام خداوند ناظر همیشگی و تمام اعمال آدمیان
است حالا اگر انسان بتواند حضور خدا را درك و وجدان كند قطعاً چنین شخصی
احتیاج زیادی به پاسبانهای بشری نخواهد داشت. اما باید توجه داشت كه چنین
نگرش ما را از پروردن آدمیان حتی آنهایی كه حضور خدا را درك نمیكنند
بازدارد لذا این نظریه مبنا را كار و وجدان قرار میدهد و تمام آدمیان را
مورد خطاب قرار میدهد.
پس باید آدمیان را با وجدان آشنا كرد تا در
جاهایی كه ناظران بشری وجود ندارد ناظر درونی او را بپاید. ناگفته پیداست
كه اگر انسانی كار خود را با راهنمایی وجدان انجام ندهد قطعاً ناظران بشری
هم بطور كامل توانایی واداشتن چنین شخصی به كار را نخواهد داشت.
پس
بین وجدان و كار ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و اگر در جامعهای آدمیان این
ارتباط را مدنظر قرار ندهند قطعاً كارها بصورت ناقص انجام خواهد پذیرفت اگر
بگوییم كه در شرایطی ممكن است هیچ كاری هم انجام نپذیرد.
با توجه به
آنچه گفته شد میتوان از وجدان كاری تعریفی را ارائه كرد:«وجدان كاری نوع
نگرش است كه آدمی با عنایت به وجدان، كار خود را به انجام میرساند و
نهایت تلاش خود را بكار میگیرد تا كار را بصورت تمام و كمال انجام دهد و
پیش از آنكه دیگران از نقصان كار او ناراحت شوند او خود دیگر است و نسبت به
تكمیل آن باز تلاش نهایی خود را بكار میگیرد.» پس انسانی كه دارای وجدان
كار است اولاًبرای قانون احترام قائل است و آن را در مقام عمل بطور صددرصد
اجرا میكند حتی اگر در صورت عدم انجام مجازاتی مواخذاتی در كار نباشد.
چنین انسانی به هبچ وجه به تساهل و تسامح تن نمیدهد و درصدد توجیه آنها
برنمیآید.
با تاسف باید گفت كه غربیها در عمل به وجدان كاری به
مراتب از مسلمانان جلوتر و پیشقدم ترند از مامور شهرداری تا مامور سازمان
جاسوسی گرفته تا ریاست جمهوری یك كشور غربی بطور كامل به وجدان كاری باور
عمیق دارند. برای نمونه به برخی از نوشتههای مستر همفر اشاره میكنیم تا
هم تاییدی بر وجدان كاری غربی باشد و هم بر ما مسلمانان پرادعای كم كار
غربی! همفر در خاطرات خود مینویسد : «بعد از دو سال... خواستم به وطنم
برگردم ... و برگشتم و مدت شش ماه در لندن ماندم و با دخترعمویم ماری شوای
ازدواج كردم ... همین شش ماهی بود كه اوان زندگی را با همسر تازه و زیبا
بسر بردم، از من حامله شد و من انتظار داشتم هرچه زودتر فرزند نوزادم را
ببینم، ولی در این بین از طرف وزارتخانه ابلاغ من صادر شد كه باید برای
اجرای برنامه بطرف عراق بروم ... لذا به مجرد صدور فرمان از ناحیه
وزارتخانه من هم بدون درنگ برخلاف خواهش و اصرار همسر جوانم ماموریت تازه
را پذیرفتم و روزی كه از او جدا شدم اشك و آه او سخت مرا آزرد، قیافه غمنده
و پژمردهاش مرا گریان ساخت، از من خواست كه مرتب نامه بنویسم ... ولی
عواطف خودم را افسار زدم و با همسرم خداحافظی كردم و ...»19:22:47 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:19
اخلاق
وجدان در نهج البلاغه:
در نهج البلاغه دارندگان
وجدان همان كسانیاند كه از نعمت قلب سلیم برخوردارند چه وجدان یك امر قلبی
است رابطه وثیقی با قلب و اوصاف آن دارد. سخن بر سر این نیست كه برخی از
مردم از نعمت قلب (دل) محرومند بلكه هدف آن است كه بعضی از مردم از داشتن
وصف سلامتی قلب محرومند. لذا امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید: «فطوبی
الذی قلب سلیم اطاع الله من یهدیه و تجنب من یهدیه » (1) «زهی سعادت آن كه
به یمن داشتن قلبی سالم» هر آن كس را كه از داشتن چنین قلبی متنعم است
یقیناً آن را در تمام امور حاكم بر خدا خواهد كرد و هرگز بر فرمان او
سرپیچی نخواهد نمود.
آن حضرت بیبهرگان از قلب سلیم را مایه بی
اعتمادی امرای عادل میداند و بدین سبب آنها را مورد عتاب قرار میدهد.
اینگونه اشخاص در نظر آن حضرت توانایی حفظ بیت المال را هم دارند و سپردن
امور مسلمین بدانها باعث تخریب امور میشود و چون چنین شرایطی برای آدمی
بوجود آید بطور قطع خدا نیز در نظرش كم اهمیت جلوه میكند و نهایتاً امور
مسلمین آنچنان آشفته میشود كه به تعبیر امیر علیهالسلام در تاریكی بر
آنها شامل و چراغ هدایت خاموش میگردد.(2)
آنحضرت در نامهای به ابن
عباس مینویسد نسبت به وقوع چنین حالتی برای ایشان احساس خطر میكند و او
را از عروض چنین وضعی بازمیدارد. «اما بعد، بیتردید من ترا در امانت خویش
شریك كردم و همراز محرم اسرار خود قرارت دادم؛ به گونهای كه هیچ یك از
یارانم را در مواسات و یاری متقابل و ادای امانت و تعهد بدان مطمئنتر از
تو نمیشناختم. اما تو، همین كه دیدی روزگار بر عموزادهات، پارسی كرد،
دشمن به اوج خشونت رسید، امانت مسلمانان را شكوه و ارجی نماند... چهره دیگر
كردی و همراه و هماهنگ با یاران نیمه راه، بی تفاوتها و خیانتكاران، به
كنارهگیری و بیتفاوتی گراییدی و خیانت كردی بیكمترین همراهی با
عموزادهات، كوششی در ادای امانت و انجام دادن مسئولیت خویش؛ گویی از همان
ابتدا نیز مبارزه و جهادت برای خدا، و بر مبنای برهانی روشن از پروردگارت
نبوده است.» (3) پس این وجدان است كه در نتیجه داشتن قلب سلیم بر آدمی در
تمام لحظات حاكم است و او را از ارتكاب به امور ناشایست بویژه از دستبرد
زدن به بیت المال مسلمین بازمیدارد.
در نهج البلاغه ؛ امیرالمومنین
علیهالسلام برای آدمیان دو گونه محكمه را معین میكنند كه یكی محكمه روز
قیامت است كه تا زمان آن روز محشر آدمیان از توبیخ و سرزنش و مجازات آن تا
حد معینی در امان است اما علاوه بر آن محكمه دیگری وجود دارد كه آن محكمه
وجدان است كه اگر كسی قلب خود را به امور باطل نیالاید بطور قطع او را در
قضاوت و داوری حتی علیه خود كمك خواهد كرد. « و تمثل فی حال تولتیك عنه
اقیاله علیك یدعوك الی عفوه ... و انت فی ستره مقیم، و فی سعه فضله منقلب!
فلم عیفك فضله و لم یهتك عنك سده .. فما فلنك به لو اطعنه؟» (4) « و درست
به هنگامی كه از او رخ برتافتهای روی كردن او را به خود در نظر آر كه تو
را به بخشایش فرا میخواند... و در حالی كه در پناه پرده پوشی او اقامت
گزیدهای و در پهنه فضلش شناوری! و با این همه فضل خویش را نه تنها از تو
دریغ نمیكند كه پرده برگرفتن از راز تو را نیز روا نمیدارد ... پس چه
میپنداری اگر فرمانش میبردی؟» علی علیهالسلام با چنین مطالبی میخواهند
یك مطلب را به اثبات رسانند و آن اینكه در آدمی نیرویی وجود دارد كه وقتی
عفو و بخشش خدا را به یاد آورد او را در طلب بخشش و اطاعت آن خدای مهربان
راهنمایی میكند و به هنگام مخالفت با او مخالفت میكند والا گفتن این
سخنان جز اتلاف وقت چیز دیگر نخواهد بود. لذا امیر علیهالسلام با آگاهی از
وجود چنین قوهای آدمیان را اینچنین مورد عتاب و خطاب خود قرار میدهد.
لذا خطاب علی در این سخنان نیرویی جز نیروی وجدان نیست كه نه تنها آدمی را
در انجام امور یاری میرساند بلكه او را به عبادت و بخشش حق تعالی نیز دعوت
میكند. 19:21:37 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:18
اخلاق
وجدان از دیدگاههای مختلف:
نویسندگان بزرگ و
ادبا چه شرقی و چه غربی آنانكه انسان را از نزدیك و از جهات مختلفی مورد
مطالعه قرار دادهاند درباره قلمرو درونی انسانها هنوز پدیدهها را از
همدیگر مانند نمودهای فیزیكی مشخص تفكیك ننمودهاند به همین جهت است گه
گاهی دل میگویند و مقصودشان وجدان است و گاهی وجدان میگویند مرادشان
پدیده مخصوصی از دل است. وجدان دارای سه پدیده است: 1- شعور روشن 2- شعور
نیمه روشن (شعور نیمه تاریك) 3- شعور تاریك یا وجدان مخفی لذا ممكن است
واحدی در شعور كاملاً تاریك ما بطور ناخودآگاه تحریكاتی ایجاد كند كه نه
تنها قابل اهمیت بوده باشد بلكه ممكن است سرنوشت روانی ما را كاملاً رهبری
نماید به قول مولوی:
چون كسی را خار دریا پیش خلد
پای خود را بر سر زانو نهد
با سر سوزن همی جوید سرش
ور نیابد می كند با لب ترش
خد در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چو بواد واده جواب
خار دل را اگر بدیدی هر خسی
كی غمان را راه بودی بر كسی
از نظر ویكتور هوگو وجدان مركز اختلاط اوهام و علایق و ابتلات، كوره احلام و كنام افكاریست كه انسان از آن شرم دارد.
ابن
سینا میگوید: اهل معرفت كه دارای درون منزه هستند هنگامیكه كثافتهای مادی
از خود دور نمودند و از اشتغالات پست رها شدند رو به عالم قدس و سعادت
بوده و با كمال اعلی به هیجان درمیآیند و برای آنان لذت عالیهای رو
میدهد.
امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرماید: همین خواص و پیشتازان حرفهایی و بیوجدانند كه تاریخ بشریت را به روز سیاه نشانده اند.
بررسی تاریخ در موضوع وجدان به تاریخ پیدایش بشریت برمیگردد و روش وجدان اخلاقی یكی از اركان تبلیغی پیامبران بوده است.
بزرگترین
عامل برقراری عدالت اجتماعی همان وجدان است و بس. در قرآن كریم نمود
ماورای طبیعی وجدان در قالب سه مورد آمده است: 1- سرزنش وجدان 2- نظارت
وجدان 3- آرامش وجدان.
1- سرزنش وجدان: « لااقسم بیوم القیامه و
الااقسم بالنفس اللوامه.» سوگند به روز رستاخیز خورم و به نفس سرزنش كننده
سوگند نمیخورم از اینجا نمود سرزنش وجدان بسیار حائز اهمیت كه در معرض
سوگند و معادل روز رستاخیز قرار گرفته است.
2- نظارت وجدان: «ان
الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره» انسان به درون خود كاملاً آگاه
است اگر چه در ظاهر به كردارهای خود عذر میتراشد.
3- اطمینان و
آرامش كلی وجدان: «یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربك راضیه مرضیه» این
نفس با آرامش به سوی خدایت در حالیكه او از تو و تو از او خشنودی برگردم.
اگر
ما فعالیت قلب و وجدان را ندیده بگیریم كوششها و فداكاریهای هزاران مردان
مصلح و خردمند را كه برای جامعه خود انجام دادهاند بدون اینكه كوچكترین
نفع مادی یا شبه مادی در نظر داشته باشند برای ابد بصورت معمای لاینحل
خواهد ماند، زیرا اگر وجدان و عظمت تسلیم در مقابل راهنمایی آنرا در نظر
نگیریم اینگونه اشخاص كه در تمام دورانهای تاریخ نمودار شدهاند بایستی
مردان احمقی بوده باشند كه مخالف عقل زندگی خود را به مخاطره انداختهاند و
از لذایذ شخصی دست كشیدهاند.
در قرآن كریم آیهای پیرامون كار و
ارزش وجود دارد كه میفرماید: لیس الانسان الا ما سعی(نجم/39) بر انسان
چیزی جز آنچه در نتیجه سعی و كوشش بدست آورده نیست. اگر در این آیه دقت
كنیم بطور قطع به ارتباط عمیق بین وجدان و كار پی میبریم چه اگر كسی خود
را براساس تلاش جدی و عمیق استوار نكند یقیناً نتیجه صحیح و نیكویی از آن
بدست نخواهد آورد. بنابراین كار فی نفسه دارای ارزش نیست بلكه آن كوشش مفید
و موثر است كه در سایه جدیت صورت گرفته باشد.
وجدان چیست و تعریف آن
كدام است؟ و كار چه توصیفی میتواند داشته باشد و مشخصههای و مولفههای
آن كدام است؟ و چه ارتباطی بین وجدان و كار وجود دارد؟ اینها سوالاتی هستند
كه در مقاله حاضر درصدد پاسخگویی به آنها هستیم. پیش از همه باید متذكر
شویم كه استناد اصلی در این نوشتار بر نهج البلاغه و نگرش امیرالمومنین
علیهالسلام نسبت به این دو مساله است.
در تعریف وجدان گفتهاند كه
وجدان قوهای در باطن شخص كه وی را از نیك و بد اعمال آگاهی دهد. در واقع
میتوان گفت كه خداوندتبارك و تعالی برای تمام آدمیان نیرویی را عنایت كرده
كه آنها در تمام لحظات بپاید و بر آنها متذكر شود كه پا از گلیم اختیارات
شرعی و عقلی خود فراتر نگذارند و نیز دایره نیك و بد را برای آنها مشخص كند
و همچون چراغ فطری باشد كه آنها را از افتادن در چاه ندامت برحذر دارد.
به
نظر میرسد كه وجدان علاوه بر این كار، كاركرد دیگری نیز دارد و آن تشخیص
كم كاری و استیفای امور كردن است به این معنا كه اگر آدمی را وجدانی در كار
باشد بطور قطع او را از ارتكاب به كم كاری منع و به اتمام امور و دقت در
آنها تشویق و ترغیب خواهد كرد. حال باید پرسید منظور از كار چیست؟
«آنچه از شخصی یا شیئی صادر شود باید تا بدان وسیله هم معیشت فردی و یا نیازهای جمعی مرتفع گردد.»
با
توجه به تعریف فوق باید گفت كه كار معمولاً برای دو مقصود در دو بخش اصلی و
فرعی انجام میگیرد به این معنا كه یكبار آدمی كار را به منظور رفع
نیازهای خود انجام میدهد بدون اینكه به منافع جمعی آن توجه و عنایت خاصی
داشته باشد، در اینصورت منافع جمعی كار فرعی و سود شخصی و فردی آن اصل
محسوب میشود و یكبار هم برعكس است یعنی آدمی كار را برای رفع نیازهای جمعی
انجام میدهد اما نهایت بصورت فرعی نفعی هم به انجام دهنده آن میرسد.
حال
با توجه به تعاریف و تقسیمبندی كه از كار و وجدان ارائه كردیم ابتدا به
وضع این دو در نهج البلاغه نظری میفكنیم و از آن پس به نسبت رابطه این دو
میپردازیم. 19:20:20 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:17
اخلاق
مقاله
بخشعلی قنبری
ای
وجدان، ای شگفتانگیزترین آشنای روح انسانی، ما دیگر به جستجوی كلمهای كه
بعنوان یك كالبد شایسته روح ترا دربرگیرد تلاش بیهوده نخواهیم كرد، مگر
میتوان اقیانوس پرتلاطم و بیساحل را كه هیچ كرانه و ژرفایش پیدا نیست در
یك پیمانه كوچك جای داد؟
ای خورشید روحافزا ما، پرتو خود را از ما
دریغ مدار، اگر هم برای چند لحظه چشم بهم گذاشته و مانند شب پرگان وصل ترا
نخواهیم، بالاخره دیدگان خود را از دست نمیدهیم، زیرا به خوبی میدانیم كه
چشم بهم گذاشتن و خود را بنابینایی زدن با كوری همان فاصله را دارد كه
هستی با نیستی، ای مشعل شبهای تاریك ما، چرا ستایشت نكنیم؟ در آن هنگام كه
گردبادهای طوفانی تمایلات ما به لرزهات درمیآورد، چه مقاومتهای آهنینی كه
از خود نشان نمیدهی؟ و چه اندازه نیرو در دفاع مخلصانه از شخصیت انسانی
كه صرف نمی كنی؟ آری تا آب زلال روح خشتك نشده است ای ماه وش در آن آب زلال
میلرزی و میلرزی و تمام وجود ما را میشورانی، آه چه كوششها كه برای
ادامه درخشندگی شعلههای ملكوتی خود انجام میدهی؟
تا آنگاه كه
ظلمات متراكم تمایلات و تبهكاریها تلاش بینهایت ترا خنثی نموده و هنگام
خاموشیت فرا رسد در آن موقع با صدای ضعیف زیرپنجه حیوانی هوسهای بنیان كوه
ما كه با آخرین نفسهای تو همراهست پایان انسانیت را اعلام داشته و به راه
خود میروی و از افق روح ناپدید میگردی، پس از تو دیگر برای انسان جز مشتی
رگ و پوست و استخوان و یك عده غزایز كوركورانه چه خواهد ماند؟
در
تاریكی شبهای ظلمانی آنجه كه همه دادگران و دادپروران و دادرسان به خواب
عمیق فرو رفتهاند. تو ای همیشه بیدار در بستر كاخهای مجلل كه انسانهای
نیرومندی سربه بالش پر نیایش نهاده و به دریای خویشتن خم شده است و با
دربیغوله ای از كوخهای محقر كه انسان ضعیفی جسد آزرده خود را بر روی آن فرش
نموده و به صدای جویبار خویشتن گوش فرا میدهد در هر دو صحنه بساط محاكمه
را میگسترانی و شرافت توأم با خرسندی یا رذالت توأم با ندامت در چهره
درونی هر دو انسان برای تو نمودار میگردد، در آن هنگام كه میخواهیم از
قضاوت عادلانه و انعطافناپذیر تو روگردان میشویم و ترا ندیده بگیریم به
هرطرف كه برمیگردیم مانند نورافكن دوار با ما میگردی و نور خود را به
قیافه تاریك و در هم پیچیده ما میافكنی، مگر انسان راه فراری از خویشتن
سراغ دارد راستی آدمی كدامین روی خود را نشان میدهد آن موقع كه میخواهد
از خویشتن طفره بزند؟
این كبوتر ضعیف و این همای سعادت در مبارزه با
كركس تمایلات تا زنده است بیدار و كوشش میكند و دمی از مقاومت نمیایستد
تا آنگاه كه بال و پر او شكسته شود و موجودیت خود را از دست بدهد.
تعریف وجدان در معنای عام
كلمه
وجدان در لغت نامه دهخدا در ردیف كلمات وجد، وجود، اجدان آمده است كه به
معنای یافتن، مستغنی شدن، دوست داشتن، اندوهگین شدن، شیفتگی، آشفتگی، ذوق و
شوق، شور، حالت، خوشحالی و فرح، توانایی و قدرت است و در بین این كلمات
وجد ارتباط نزدیكی با وجدان دارد كه در اصطلاح در تعریف وجد آمده است آنچه
بر قلب بدون تصنع و تكلیف وارد شود وجد نامیده میشود و گویند وجد برقهایی
است كه میدرخشد و سپس بزودی خاموش میگردد. حالت ذوق و شوق صوفیان سماع
پسند را وجد میگویند. محمدبن محمود آملی میگوید وجد واردی است كه از حق
سبحانه و تعالی برون آید و باطن را از هیبت خود بگرداند بواسطه احداث وصفی
همچون حزن یا فرح.
جنید رحمه الله فرمود وجد انقطاع اوصاف است در هنگامیكه ذات به سرور موسوم شود.
در وجد و حال بین چو كبوتر زنند چرخ
بازان كز آشیان طریقت پریده اند «خاقانی»
پس آنانكه در وجد مستغرقند
شب و روز در عین حفظ حقند «سعدی»
گر مطرب حریفان این پارسی بخواند
در وجد و حالت آرد پیران پارسا را «حافظ»
در
عرف بعضی، وجدان عبارت است از نفس و نیروها یا قوای باطنه وجدان در مقابل
فقدان است كه دلالت بر حضور كیفیت حالتی میكند برخی دانشمندان گفتهاند:
وجدان نیروی فطری است وجدان به دو دسته تقسیم میشود 1- وجدان توحیدی 2-
وجدان اخلاقی تعریف وجدان به دو قسمت تقسیم میشود 1- تعریف عمومی 2- تعریف
خصوصی
تعریف عمومی تعاریفاتی هستند كه جنبه كلی و عمومی داشته و
نمود مشخصی را بیان نمیكند هر پدیدهای كه در درون ما استقرا پیدا میكند
ما با آن حقیقت وجدان داریم یعنی آن را دریافتهایم خواه این حقیقت به صورت
واحدهای مفرد یا بصورت قضایای مركب و خواه مورد آگاهی روشن یا تاریك یا
نیمه روشن قرار بگیرد، وجدانیات نامیده میشود. در تعریفات عمومی وجدان
قضایایی مطرح هستند كه ما واقعیت آنها را در درون انسانی مشاهده میكنیم.
وجدان از نظر اخلاقی عبارت از آگاهی به بعضی از شئوون «شخصیت» وجدان به
معنای فلسفی دریافت درونیست و همچنین شخصیت را میتوان به دو قسمت اساسی
تقسیم كرد: یكی شخصیت خارجی این قسم عبارتست از انعكاس وضع روانی یك فرد در
اجتماع مثلاً میگوییم شخصیت فلان فرد چنین است . دوم شخصیت واقعی فرد:
شخصیت واقعی هر فرد عبارتست از آنكه انسان در سازمان روانی خود به توسط
غرایز یا امور اكتسابی ایجاد نموده است.
چهارشنبه 23/9/1390 - 19:15
آلبوم تصاویر
در این عکس چه می بینید؟
حامد حاتمی در- 2011-08-31 17:30
پزشکی
نیازی به داشتن دانش پزشکی نیست تا بدانیم که در عکس بالا چه اتفاق عجیبی افتاده است. یک قیچی باغبانی درون جمجمه یک انسان فرو رفته است. اما آیا این بیمار زنده است؟ شاید در این مورد بهتر باشد به جای اصطلاح معروف "خطر از بیخ گوشش گذشته" بگوییم: "خطر از بیخ چشمش گذشته" .
جمجمه ای که در این عکس رادیوگرافی می بینید متعلق است به آقایی 86 ساله اهل ایالت آریزونای آمریکا به نام لروی لویچر. او مشغول هرس کردن در حیاط خانه اش بود که قیچی از دستش افتاد، وقتی می خواست خم شود و آن را بردارد، لیز خورد و با صورت روی قیچی باغبانی افتاد. دسته قیچی وارد کاسه چشمش شده و از آنجا به سمت پایین منحرف شده و تا گردن می رسد. اما به شکل عجیبی صدمه ای به کره چشم یا اعضای حساس دیگر وارد نمی شود.
پزشکان بلافاصله قیچی را از حدقه چشمش لروی بیرون آوردند و قسمتهای آسیب دیده کاسه چشم را ترمیم کردند. فعلا حال لروی بسیار خوب است و فقط کمی تورم در صورتش دارد. کمی هم تار می بیند. اما شاید اگر مسیر قیچی یک میلی متر جابجا میشد، نه تنها او چشم خود را از دست می داد بلکه امکان داشت قیچی وارد حفره مغزی جمجمه شود و ...
نمی دانم در این مورد می توان از چه کلمه ای برای توصیف شرایط پیش آمده استفاده کرد، شاید "خوش شانسی" نتواند شرایط را به خوبی توصیف کند. 18:41:38 2011-12-14
چهارشنبه 23/9/1390 - 18:38