اهل بیت
سرزمین «کربلا» براى ما شیعیان
به عنوان قتلگاه و مزار سالار شهیدان حسینبن على علیه السلام شناخته شده است. اما
این سرزمین پیشینۀ تاریخى طولانى دارد و از دیرباز سرزمینى مقدس و مورد توجه بودهاست.
در روایت هایى که از معصومین
علیهمالسلام به ما رسیده نیز این سرزمین جایگاه و اهمیت خاصى دارد و از آن با احترام
خاصى یاد شدهاست.
از جمله در روایتى که امیرمؤمنان
علیهالسلام از پیامبر اکرم صلّىاللَّهعلیهوآله نقل مىکنند، آمده است:
یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلاء
هى البقعة التى کانت فیها قبة الإسلام التى نجّااللَّه علیها المؤمنین الذین آمنوا
مع نوح فى الطوفان.(۱)
«ـفرزندم در سرزمینى که به آن «کربلا» گفته مىشود، به خاک سپرده
مىشود. آنجا سرزمینى است که گنبد اسلام در آن قرار دارد. همانجا که خداوند مؤمنانى
را که به نوح ایمان آورده بودند از طوفان نجات دارد.»
در روایت دیگرى نیز که از امام
صادق علیهالسلام نقل شده ایشان خطاب به «ابى یعفور» مىفرمایند:
و یحک أما تعلم أنّ اللَّه اتّخد
کربلا حرماً آمناً مبارکاً قبل أن یتّخذ مکّة حرماً.(۲)
«واى بر تو! آیا نمىدانى که خداوند «کربلا» را حرم امن قرار داد، پیش
از آنکه مکه را حرم قرار دهد؟»
در مقاله حاضر نویسنده پس از
اشاره به روایتهاى یاد شده، تلاش کرده است که با ریشه یابى لغت «کربلا» و یافتن معادلهاى
آن در زبانهاى شرق باستان جایگاه تاریخى این سرزمین را نشان دهد.
روایتهاى یاد شده اشاره به این
دارند که «کربلا» سرزمینى است که در آن گنبد اسلام قرار دارد. همان سرزمینى که خداوند
به هنگام طوفان، کسانى را که به نوح ایمان آورده بودند نجات داد.
چنانکه معروف است «کربلا» از
پیش از دوران اسلامى نام منطقهاى در غرب رود فرات بوده که نامهاى تاریخى دیگرى چون
«طفّ»، «عمورا» و... نیز داشته است.
مؤلف «معجم البلدان» مىگوید:
«کربلا» از واژۀ «کربلة» به معناى «سستى پا» گرفته شده است. گفته مىشود:
«جاء یمشى مکربلاً»؛ یعنى آمد در حالى که به سستى راه مىرفت.
بر این اساس مىتوان گفت که
زمین آن منطقه سست بوده و از اینرو «کربلا» نامیده شده است. همچنین در لغت گفته مىشود
«کَربَلْتف الحَنْطَة»؛ یعنى گندم را پاک و خالص کردم.
بنابراین مىتوان گفت که چون
این سرزمین خالى از سنگریزه و درختان انبوه بوده، به آن «کربلا» گفتهاند.(۳)
به نظر من براى ریشه و منشأ واژۀ کربلا سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول: ترکیبى از «کرب
- ایلا» باشد.
واژه «کَرْب» تلفظ دیگر واژه
«قفرب» در عربى است که به معنى نزدیکى و نزدیک شدن به معبود است. این واژه در زبانهاى
عبرى(۴) و سریانى همانند عربى با «قاف»
نوشته مىشود امّا در زبانهاى اکدى و بابلى با «کاف» نوشته مىشود.(۵)
در زبان عربى، سبئى کهن و عبرى «قربان» به معناى چیزى که به
خداوند عزّوجل نزدیک مىشود(۶) و
همچنین قربانى است که در راه خدا داده مىشود. و از همین باب است عید قربان که همان
عید اضحى است.
در زبان سریانى غربى «قوربانا»
به معنى قربانى خدایى است(۷). و
در زبان سریانى شرقى «قربانا» به معنى قربانى مقدس است.(۸)
در زبان سبئى کهن «مَکرب» به معنى معبد، کنیسۀ یهودیان، عبادتگاه
و صومعه آمده که مشتق از «مکرب» است.(۹)
در نقشۀ بطلمیوس(۱۰)، شهر مکه با نام «مکورابا» آمده که
همان لفظ «مکوربة» یا «مَکفرْبة» است، که در زبان عربى به صورت «تمَقْرفبَة» (اسم مکان
از قرب) مىآید و به معنى «محلى که به معبود نزدیک مىشوند» یا «خانۀ نزدیک شدن» یا
«معبد» یا «مسجد» و یا «محل عبادت» است.(۱۱)
لفظ «ایل» در زبان عبرى به معنى پروردگار آفریننده است که
«ایلوها» هم تلفظ مىشود. (۱۲) و در زبان اکدى
و بابلى «ایلو»
(ILU) به معنى
«خداوند» و «پروردگار» است که برابر با واژۀ «آن» (AN) (۱۳)در زبان سومرى است. (۱۴)
بر این اساس مىتوان گفت: «کربلا»
به معنى «نزدیکى به پروردگار» و «نزدیکى جستن به پروردگار» مىباشد و شهر کربلا نیز
به معنى شهر نزدیکى به پروردگار و «شهر خانۀ خدا» است.(۱۵)
این مفهوم هماهنگى کاملى با این روایت منقول از امام صادق علیهالسلام
دارد که مىفرمایند:
«خداوند پیش از آنکه مکه را
حرم امن قرار دهد کربلا را حرم امن کرده است. (۱۶)»
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:10
اهل بیت
عیسی علیه السلام که در جمع حواریان بود
و از سرزمین کربلا میگذشت، پس از شنیدن خبر قرار گرفتن شیری بر سر راه عابران، جلو
آمد و رو به شیر گفت: چرا در این راه نشستهای و مانع رفت و آمد عابران هستی؟
حیوان به زبان آمد و گفت: یا نبیالله!
نمیگذاریم از اینجا بگذری، مگر آنکه بر یزید، قاتل حسین، لعن کنی.
عیسی علیه السلام پرسید: قاتل او کیست؟
شیر گفت: ملعون چرندگان و پرندگان و درندگان
بیابانها است، به ویژه در ایام عاشورا.
عیسی علیه السلام به همراه حواریان دست
به آسمان برداشت و یزید و قاتلان امام حسین علیه السلام را لعن کرد. آنگاه شیر از
سر راه کنار رفت و آنان از آن سرزمین گذشتند. (۶)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:8
اهل بیت
موسی علیه السلام با «یوشع ابن نون» در
راه بودند که ناگهان، نعلین موسی علیه السلام پاره شد و خاری در پایش فرو رفت و خون
از آنجاری شد. موسی رو به آسمان گفت: خدایا! مگر از من گناهی سر زده است که به چنین
کیفری، در دنیا مبتلا میشوم؟
خطاب رسید: «ای موسی! نام این سرزمین کربلا
است و در همین سرزمین، خون حسین علیه السلام ریخته میشود و به دست قومی جفاکار به
قتل میرسد.»
موسی گفت: خدایا! حسین کیست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفی، آخرین
فرستاده من، است.»
عرض کرد: قاتل او کیست؟ فرمود: «کسی است
که ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هوا نیز او را لعن میکنند.»
موسی علیه السلام نیز رو به آسمان کرد
و قاتلان حسین علیه السلام را لعن و نفرین کرد و با یوشع از زمین کربلا گذشت. (۵)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:7
اهل بیت
سلیمان علیه السلام بر بساط خود، در آسمان
در حال حرکت بود. ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سلیمان از کنترل وی خارج شد.
سلیمان علیه السلام تعجب کرد و وحشت و اضطرابی عجیب، سراپای او را فرا گرفت.
پرسید: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به قتلگاه حسین علیه
السلام رسیدهایم.
سلیمان پرسید: حسین علیه السلام کیست؟
باد گفت: او فرزند علی بن ابیطالب و دختر
خاتم الانبیا ـ محمد مصطفی ـ است که در این سرزمین، به دست قومی جفاکار به قتل میرسد.
سلیمان پرسید: نام قاتلش کیست؟
پاسخ داد: او ملعون زمین و آسمانها است.
در این هنگام، سلیمان دست به آسمان برداشت
و یزید را لعن کرد. باد به خود آمد و بساط سلیمان را برداشت و از زمین کربلا دور کرد.
(۴)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:7
اهل بیت
ابراهیم علیه السلام به سرزمین کربلا رسید.
آرام آرام با مرکبش میگذشت که ناگهان به گودال قتلگاه رسید و اسب، او را به زمین
زد. ابراهیم علیه السلام زبان به استغفار گشود و عرض کرد: خدایا! از من، چه خطایی سر
زده است که به این بلا دچار شدم؟
جبرئیل نازل شد و عرض کرد: «ای ابراهیم!
از تو گناهی سر نزده است. در این سرزمین، فرزند آخرین فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله
ـ را به قتل میرسانند.» ابراهیم علیه السلام پرسید قاتل او کیست؟
جبرئیل گفت: «قاتل او، ملعون آسمانها
و زمین است که قلم، بر روح اعظم، لعن او را نگاشته است.» در این هنگام، ابراهیم دست
خود را به طرف آسمان بالا برد و در حق قاتلان آن حضرت، لعن و نفرین کرد. (۳)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت
عجله کنید: «همه سوار بر کشتی شوید. کودکان
را فراموش نکنید. عذاب خداوند نازل شده است» این کلامی بود که حضرت نوح علیه السلام
به قوم خود میگفت: از آسمان و زمین آب فوران میکرد. وزش باد شدید نیز وحشت و اضطراب
مردم را دو چندان کرده بود. همه بر کشتی سوار شدند و کشتی بر امواج پر تلاطم آب سرگردان
شد. مدتی در راه بود که ناگهان از حرکت ایستاد. نوح علیه السلام، مضطرب و نگران گفت:
خدایا! چه شده است؛ چرا کشتی حرکت نمیکند؟
ناگهان ندا آمد: «ای نبیالله! اینجا،
سرزمینی است که فرزندزاده خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و پسر اشرف اولیا کشته
میشود.»
نوح علیه السلام پرسید: قاتل او کیست؟
ندا آمد: «قاتل او، ملعون آسمانها و زمین
است.» نوح علیه السلام چهار بار قاتـلان آن حضرت را لعن کرد تا سرانجام کشتی به راه
افتاد و از غرق شدن نجات پیدا کرد. (۲)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت
هنگامی که حضرت آدم علیه السلام به زمین
فرستاده شد، میان او و همسرش «حوا» جدایی افتاد. آدم برای یافتن همسرش، به جستوجو
پرداخت. در میانه راه، گذارش به کربلا افتاد. پس بیاختیار، اشک از چشمانش جاری شد
و ابری از غم، دلش را تسخیر کرد. سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! آیا دیگربار،
دچار معصیتی شدهام که این حال به من دست داده است؟
خطاب رسید: «ای آدم! گناهی از تو سر نزده
است، بلکه در این سرزمین، فرزند تو ـ حسین علیه السلام ـ را با ستم، به قتل میرسانند»
عرض کرد: خدایا حسین کیست؟ آیا از پیامبران
است؟
ندا آمد: «نه، پیامبر نیست، ولی فرزند
پیامبر آخرالزمان ـ محمد بن عبدالله ـ است.»
عرض کرد: خدایا! قاتل او کیست؟
خطاب آمد: «نامش یزید است که ملعون آسمانها
و زمین است.»
در این هنگام، به جبرئیل رو کرد و گفت:
درباره قاتل حسین علیه السلام چه باید کرد؟
جبرئیل گفت: «باید او را لعن کرد».
آدم علیه السلام چهار بار یزید را لعن
کرد و راه خود را در پیش گرفت و از سرزمین کربلا خارج شد.
منبع:http://karbobala.com(۱)
سه شنبه 21/9/1391 - 21:6
اهل بیت
اکنون به زندگانى امیر المؤمنین
علیهالسلام نگاه مىکنیم و حضرت را در حرکت به سوى جنگ با معاویه (جنگ صفین) نظاره
مىکنیم. زمانى که ایشان به سرزمین نینوا (کربلا) مىرسند، از ابن عباس مىپرسند:
«آیا این زمین را
مىشناسى؟» مىگوید: نمىشناسم. حضرت مىفرمایند: اگر این سرزمین را مىشناختى، آن
چنان که من مى شناسم، مانند من مى گریستى و سپس اشک از دیدگان حضرت جارى مىشود.
سپس محل شهادت امام حسین و یارانشان را نشان مى دهند و مى فرمایند:
در این محل جوانانى از آل محمد کشته مىشوند که آسمانیان و
زمینیان بر آنها گریه خواهند کرد.» (۴)
و در جاى دیگر مىفرمایند:
«از آن زمان که رسول
خدا صلىاللهعلیهوآله مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت، هرگاه یادآور
آن مىشوم، ریزش اشک، امانم نمىدهد. »
به روشنى مىبینیم که هرگاه
پیامبر اکرم و اصحاب ایشان و نیز امیرالمؤمنین علیه السلام متذکر شهادت امام حسین علیهالسلام
مىشدند، اندوهناک شده و بر آن حضرت مىگریند و عجیب این است که در این زمانه عدهاى
منکر ضرورت برپایى عزاى حسینى مىشوند و آن را بدعت مىدانند؟!
حتى با بررسى اجمالى بیانات
ائمه علیهمالسلام نیز مشخص مىشود که تشکیل مجالس عزادارى نه تنها امرى جایز است،
بلکه بسیار پرفضیلت و امرى تأکید شده است.
امام صادق علیهالسلام مى فرمایند:
«گریه
و جزع در تمامى مصیبت هاى جزعآور مکروه است جز گریهى بر حسین علیهالسلام که ـ نزد
خداوند - مأجور است»(۵)
«کسى که
یک بیت شعر در مصیبت امام حسین علیهالسلام بسراید و بر ظلمهاى وارده بر اباعبداللّه
الحسین علیهالسلام گریه کند، خداوند به واسطۀ این عمل جایگاهى در بهشت به او مىدهد.»(۶)
امام صادق علیهالسلام چون مىشنوند
که عدهاى از شیعیان در کنار تربت پاک حسین بن على علیهماالسلام اجتماع مىکنند و بر
ایشان نوحه سرایى مىنمایند، مىفرمایند:
«خدا را سپاس که برخى از مردم را علاقمندِ به ما نمود تا مدح
ما کنند، بر ما سوگوارى نمایند و دشمنان ما را مورد طعن و نفرین قرار دهند.»(۷)
در جاى دیگر حضرت به یکى از
اصحاب خود مىفرمایند:
«آیا مصایب شهداى
کربلا را یادآور مىشوى و اظهار جزع و ناراحتى مىکنى؟ عرض مىکند: آرى. حضرت مىفرمایند:
خداوند گریهات را بپذیرد. تو از کسانى هستى که در خوشحالى ما شادند و در ناراحتى ما
اندوهناکند.»(۸)
هم چنین امام رضا علیهالسلام
به یکى از اصحاب خود به نام ریان بن شبیب مىفرمایند:
«هرگاه خواستى بر
مصیبتى گریه کنى، شایسته است که بر مصیبت امام حسین علیهالسلام گریه نمایى، چرا که
او را به سان ذبح گوسفند به شهادت رساندند، و سپس ادامه مىدهند که به سبب عاشوراى
امام حسین و گریۀ فراوان ما اهل بیت بر آن حضرت چشمان ما زخم شده و دلهایمان سوخته
است و اشک چشمان ما، روان است، پس باید که گریه کنندگان بر حسین گریه کنند، بدانید
که گریه بر حسین علیهالسلام قلب انسان را پاک مىکند»(۹)
این دو بیان امام معصوم علیهالسلام
بیانگر این است که اقامۀ عزاى اباعبداللّه حسین علیهالسلام حتى به صورت فردى و به
دور از تأثیرات اجتماعى آن لازم و ارزشمند است، و هدف از عزادارى تنها ابراز مخالفت
سیاسى و یا حماسه سرایى نیست. در دستور صریحى از امام باقر علیهالسلام داریم که براى
امام حسین علیهالسلام مجلس عزا برپا کنید؛ خود و خانواده خود بر مصایب آن حضرت بگریید؛
و جزع و ناراحتى خویش را ابراز کنید؛ بر آن حضرت سلام دهید؛ در نفرین بر قاتلین آن
حضرت بکوشید؛ اهل خانه را جمع کرده مجلس عزا برپا نمایید و بر آن حضرت همگى بگریید؛
در ملاقات با یکدیگر، یکدیگر را تعزیت دهید و بگویید:
«عظم اللّه أجورنا بمصابنا
بالحسین علیهالسلام و جعلنا و إیاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الإمام المهدى من آل
محمد علیهالسلام»(۱۰)
به این ترتیب با تأملى کوتاه
در زندگانى پیامبر اکرم و امامان معصوم علیهمالسلام به روشنى معلوم مىگردد، که عزادارى
بر امام حسین علیهالسلام و گریه بر مظلومیت آن حضرت و ابراز تنفر از دشمنان آن شهید
کربلا، یک حکم اصیل دینى است که نسبت به آن به شدت سفارش شده است. این عزادارى راهى
براى تقرب ما به سوى خداوند و جلب رضایت پروردگار و تبعیت از امامان معصوم علیهم السلام
است و این نه نیاز آنان به عزادارى ماست بلکه این راهى براى تکامل و تقرب ماست و باعث
پاکى قلب و آمرزش گناهان خواهد شد و البته چنین امرى در جهت پیروى و محبت و مودت ما
نسبت به ائمه اطهار علیهمالسلام است. باشد که بیش از پیش نسبت به انجام وظیفه دینى
و ابراز محبت و مودت خود نسبت به ائمه خود کوشا باشیم و در ایام مصیبت امام حسین علیهالسلام
صاحب عزاى واقعى این ایام یعنى حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف را همراهى
کنیم، به ایشان تعزیت گوییم و خود را جهت ظهور ایشان و انتقام از دشمنان اهل بیت مهیا
کنیم.
پی نوشت:
__________________________________
۱- اعلام النبوة
/۸۳
۲- مقتل ابن
جوزى /۱۲۴
۳-مقتل خوارزمى
/۱۶۲؛ کتاب صفین /۵۸
۴- بحار الانوار
۴۴/۲۹۱
۵- بحار الانوار
۴۴/۲۸۲
۶- کامل الزیارات
/۵۳۹
۷- کامل الزیارات
/۱۰۱
۸- عیون اخبار
الرضا ۱/۲۹۹
۹- کامل الزیارات
/۱۷۴
۱۰-
بدیهى است چهارچوب تعیین شده توسط قوانین و مقررات دینى بر مصادیق عرفى حاکم خواهد
بود. به عبارت دیگر مصادیق این گونه عبادات نباید مغایرتى با سایر دستورات دینى داشته
باشد.
سه شنبه 21/9/1391 - 21:4
اهل بیت
مىدانیم که یکى از راههاى رسیدن
به حکم الهى و دستورات دینى توجه به عمل پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام است،
که فعل و عمل ایشان خود بیان حکم دین است.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
به علم الهى بارها در مورد حادثۀ عاشورا سخن گفتهاند و ضمن بیان مصیبتها و ظلمهاى
وارده بر امام حسین علیهالسلام و یاران ایشان بر شهادت مظلومانه فرزندشان حسین علیهالسلام
اندوهناک شده و اشک ریختهاند. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در روز ولادتشان، نوزاد
را طلبیدند، و چون قنداقهایشان را به نزد پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آوردند،
او را در بغل گرفتند و گریستند، و چون از علت گریه سؤال شد فرمودند:
«پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت که خداوند شفاعتم را به آنان نرساند»(۱)
بعدها نیز زمانى که متذکر واقعۀ
کربلا شدند، فرزندشان حسین علیهالسلام را به اصحاب خود نشان دادند و فرمودند:
«این امت،
فرزند مرا خواهند کشت»
در سیره رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
و سلم مىبینیم که روزى امام حسین علیهالسلام نزد پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله
و سلم بودند که جبرئیل نازل مىشود و عرض مىکند اى رسول خدا! به زودى امت تو فتنه
مىکنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت، سپس مقدارى از خاک کربلا را به
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله مىدهد و رسول خدا در حالى که مشتى خاک را در دست دارند
بر اصحاب وارد مىشوند و مى فرمایند:
«جبرئیل به من خبر داد، که فرزندم
حسین پس از من در سرزمینى به نام طف، کنار شط فرات کشته مىشود و آنگاه به نام قاتل
او اشاره مىکنند و مى فرمایند که قاتل او شخصى به نام یزید است»، آنگاه دست به دعا
بلند مىکنند و مى فرمایند:
«خدایا! براى قاتل
و خوار کنندههایش برکت قرار مده.» (۲)
در اینجاست که اصحاب از بیانات
حضرت به گریه مى افتند و این مجلس پیامبر صلی الله علیه واله و اصحاب تبدیل به مجلس
عزاى بر حسین علیه السلام و گریۀ بر مصیبتهاى آن حضرت مى شود.
از این مجلس اقامۀ عزاى پیامبر
و اصحاب براى امام حسین علیه السلام معلوم مىگردد که عزادارى لزوما وسیلهاى براى
امورى نظیر حماسه سرایى یا بیان فلسفۀ قیام امام حسین علیهالسلام نیست و نفس این امر
(یعنى اقامۀ عزا بر امام و گریه بر ایشان) پیروى از سنت پیامبر صلىاللهعلیهوآله
محسوب شده و ارزشمند است.
در ادامه ى مجلس فوق پیامبر
اکرم صلی الله علیه واله مى فرمایند:
«اى مردم! من دو گوهر گرانبها
در میان شما بر جاى مىگذارم: کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمرهى وجودم
مىباشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند
و من در مورد اهل بیتم چیزى جز دوستى و مودّت آنان نمىخواهم و این چیزى است که پروردگارم
به من دستور داده است پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم
در حالی که با اهل بیتم دشمنى نموده و بر آنان ستم کرده باشید.» (۳)
منبع:http://karbobala.com
سه شنبه 21/9/1391 - 21:4
اهل بیت
در شب ششم محرم جناب
حبیب بن مظاهر اسدی با اذن امام حسین علیه السلام برای آوردن یاور و کمک، به
قبیلهٔ بنی اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند. ولی جاسوسان به عمر سعد خبر
دادند و او عدهای را فرستاد تا مانع آنها شوند؛ لذا درگیری رخ داد که در آن میان جمعی
از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان
را عرض کرد.(۱)
... وَ أَقْبَلَ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ إِلَى
الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَاهُنَا حَیٌّ مِنْ بَنِی أَسَدٍ
بِالْقُرْبِ مِنَّا أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْمَصِیرِ إِلَیْهِمْ فَأَدْعُوَهُمْ إِلَى
نُصْرَتِکَ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَدْفَعَ بِهِمْ عَنْکَ قَالَ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ
فَخَرَجَ حَبِیبٌ إِلَیْهِمْ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ مُتَنَکِّراً حَتَّى أَتَى إِلَیْهِمْ
فَعَرَفُوهُ أَنَّهُ مِنْ بَنِی أَسَدٍ فَقَالُوا مَا حَاجَتُکَ فَقَالَ إِنِّی قَدْ
أَتَیْتُکُمْ بِخَیْرِ مَا أَتَى بِهِ وَافِدٌ إِلَى قَوْمٍ أَتَیْتُکُمْ أَدْعُوکُمْ
إِلَى نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکُمْ فَإِنَّهُ فِی عِصَابَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
الرَّجُلُ مِنْهُمْ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ لَنْ یَخْذُلُوهُ وَ لَنْ یُسَلِّمُوهُ
أَبَداً وَ هَذَا عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَدْ أَحَاطَ بِهِ وَ أَنْتُمْ قَوْمِی وَ عَشِیرَتِی
وَ قَدْ أَتَیْتُکُمْ بِهَذِهِ النَّصِیحَةِ فَأَطِیعُونِی الْیَوْمَ فِی نُصْرَتِهِ
تَنَالُوا بِهَا شَرَفَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَإِنِّی أُقْسِمُ بِاللَّهِ لَا
یُقْتَلُ أَحَدٌ مِنْکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ مَعَ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَابِراً
مُحْتَسِباً إِلَّا کَانَ رَفِیقاً لِمُحَمَّدٍ ص فِی عِلِّیِّینَ قَالَ فَوَثَبَ إِلَیْهِ
رَجُلٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بِشْرٍ فَقَالَ أَنَا أَوَّلُ
مَنْ یُجِیبُ إِلَى هَذِهِ الدَّعْوَةِ ثُمَّ جَعَلَ یَرْتَجِزُ وَ یَقُولُ.
قَدْ عَلِمَ الْقَوْمُ إِذَا تَوَاکَلُوا وَ أَحْجَمَ الْفُرْسَانُ
إِذْ تَنَاقَلُوا (۲)
أنِّی شُجَاعٌ بَطَلٌ مُقَاتِلٌ کَأَنَّنِی
لَیْثٌ عَرِینٌ بَاسِلٌ
ثُمَّ تَبَادَرَ رِجَالُ الْحَیِّ حَتَّى
الْتَأَمَ مِنْهُمْ تِسْعُونَ رَجُلًا فَأَقْبَلُوا یُرِیدُونَ الْحُسَیْنَ ع وَ خَرَجَ
رَجُلٌ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ مِنَ الْحَیِّ حَتَّى صَارَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ
فَأَخْبَرَهُ بِالْحَالِ فَدَعَا ابْنُ سَعْدٍ بِرَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یُقَالُ لَهُ
الْأَزْرَقُ فَضَمَّ إِلَیْهِ أَرْبَعَمِائَةِ فَارِسٍ وَ وَجَّهَ نَحْوَ حَیِّ بَنِی
أَسَدٍ فَبَیْنَمَا أُولَئِکَ الْقَوْمُ قَدْ أَقْبَلُوا یُرِیدُونَ عَسْکَرَ الْحُسَیْنِ
ع فِی جَوْفِ اللَّیْلِ إِذَا اسْتَقْبَلَهُمْ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ
وَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ عَسْکَرِ الْحُسَیْنِ الْیَسِیرُ فَنَاوَشَ الْقَوْمُ بَعْضُهُمْ
بَعْضاً وَ اقْتَتَلُوا قِتَالًا شَدِیداً وَ صَاحَ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ بِالْأَزْرَقِ
وَیْلَکَ مَا لَکَ وَ مَا لَنَا انْصَرِفْ عَنَّا وَ دَعْنَا یَشْقَى بِنَا غَیْرُکَ
فَأَبَى الْأَزْرَقُ أَنْ یَرْجِعَ وَ عَلِمَتْ بَنُو أَسَدٍ أَنَّهُ لَا طَاقَةَ لَهُمْ
بِالْقَوْمِ فَانْهَزَمُوا رَاجِعِینَ إِلَى حَیِّهِمْ ثُمَّ إِنَّهُمْ ارْتَحَلُوا
فِی جَوْفِ اللَّیْلِ خَوْفاً مِنِ ابْنِ سَعْدٍ أَنْ یُبَیِّتَهُمْ وَ رَجَعَ حَبِیبُ
بْنُ مُظَاهِرٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَخَبَّرَهُ بِذَلِکَ فَقَالَ ع لَا حَوْلَ وَ
لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.
قَالَ وَ رَجَعَتْ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ
حَتَّى نَزَلُوا عَلَى شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَحَالُوا بَیْنَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ
وَ بَیْنَ الْمَاء...
ترجمه:... حبیب بن مظاهر بحضور امام حسین
آمد و گفت: یا بن رسول اللَّه! در این نزدیکى ما قبیلهاى از بنى اسد هستند. آیا بمن
اجازه میدهى آنان را براى یارى تو دعوت کنم. چه بسا خدا بوسیله ایشان براى تو دفاع
نماید؟ امام علیه السّلام فرمود:
مانعى ندارد. حبیب شبانه بطور ناشناس
متوجه آن گروه شد و نزد آنان رفت.
ایشان حبیب را شناختند که از قبیله بنى
اسد میباشد. لذا گفتند: چه منظورى دارى؟ گفت: من بهترین چیزى را براى شما آوردهام
که مهمانى براى گروهى بیاورد.
من نزد شما آمدهام تا شما را براى یارى
کردن پسر دختر پیامبرتان دعوت کنم. زیرا آن حضرت در میان گروهى از مؤمنین میباشد که
هر مردى از آنان بهتر از هزار مرد است. آن گروه هرگز امام حسین را رها و بدشمن تسلیم
نخواهند کرد. این عمر بن سعد است که امام حسین را محاصره نموده است، شما خویشاوندان
من هستید. من این نصیحت را بشما میکنم. پس بیائید و امروز سخن مرا در باره نصرت حسین
بشنوید تا بدین وسیله بشرافت دنیا و آخرت نائل شوید. من بخدا قسم میخورم احدى از
شما با پسر پیامبر در راه خدا شهید نخواهد شد مگر اینکه در اعلى علیّین بهشت با حضرت
محمد صلّى اللَّه علیه و آله رفیق خواهد بود.(۱) ناگاه مردى از بنى اسد که او را عبد اللَّه
بن بشر میگفتند بسوى حبیب شتافت و گفت: من اولین شخصى هستم که این دعوت را پذیرفتم.
سپس این ارجوزه را خواند:
قد علم القوم اذا تواکلوا و احجم الفرسان
اذ تناقلوا انى شجاع بطل مقاتل کاننى لیث عرین باسل یعنى این خویشاوندان من میدانند
که هرگاه عاجز شوند و سواران سست گردند.
من شخصى شجاع و دلاور و جنگجوى میباشم.
گویا، شیر بیشهاى باشم که شجاع است.
سپس مردانى از آن قبیله سبقت گرفتند و
تعداد آنان به- ۹۰- مرد رسید و متوجه امام حسین شدند! در همین موقع بود که مردى از
آن قبیله خارج شد و این جریان را براى ابن سعد شرح داد.
ابن سعد مردى از یاران خود را خواست که
او را ازرق میگفتند و تعداد چهار صد سوار را با او متوجه قبیله بنى اسد نمود. در
همان حینى که آن گروه بنى اسد میخواستند شبانه بسوى لشکر امام حسین حرکت نمایند ناگاه
لشکر ابن سعد در کنار فرات سر راه بر آنان گرفتند. مختصر راهى بین ایشان و لشکریان
امام بیش نبود. بعضى از آن گروه با بعض دیگر بدفاع پرداختند و جنگ خطرناکى بین آنان
رخ داد! حبیب بن مظاهر به ازرق فریاد زد و گفت: واى بر تو! با ما چه منظورى دارى؟ از
ما صرف نظر کن! ما را بگذار تا دیگرى غیر از تو بواسطه ما شقى و بدبخت شود! ولى ازرق
از بازگشتن خوددارى نمود. چون بنى اسد دریافتند که تاب مقاومت با آن گروه تبهکار را
ندارند لذا شکست خوردند و بسوى قبیله خود مراجعت کردند و شبانه از آن مکان کوچ کردند
که مبادا ابن سعد به آنان شبیخون بزند! هنگامى که حبیب بن مظاهر بسوى امام حسین علیه
السّلام برگشت و جریان را شرح داد حضرت فرمود:
لا حول و لا قوة الا باللَّه
سواران ابن سعد برگشتند و در کنار فرات
پیاده شدند، سپس بین امام حسین و یارانش و بین آب فرات حایل گردیدند...!!
گردآورنده: شهاب الدین جعفری – میلاد نیکوپایان
پی نوشت:
_______________
۱- تقویم شیعه
۲- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة
الأطهار، ج۴۴، ص: ۳۸۷ سه شنبه 21/9/1391 - 21:3