کامپیوتر و اینترنت
اصطلاح رایج در اینترنت که باید بدانید
این فهرست نگاهی دارد به ریشه ۹ کلمه مرتبط با کامپیوتر. این عناصر لزوما لغتشناسانه نیستند، اما بیشتر تلاشهایی هستند برای پیدا کردن خالقان آنها یا اولینباری که در جهان کامپیوتر استفاده شدند. من سعی کردهام کلماتی را که به اندازه کافی مرسوم هستند، گردهم بیاورم. بنابراین این فهرست تلفیقی از اصطلاحات تکنیکی و محاورهای است. اگر کلماتی هستند که من جا انداختهام، یا فکر میکنید که در مورد اصطلاح خاصی اشتباه کردهام، نظرتان را بگویید. در اینجا بدون ترتیب خاصی به ریشهواژههای مصطلح در عالم کامپیوتر میپردازم.
هاتمیل/ گوگل
چون این دو کلمه بیش از آنکه اصطلاحی کامپیوتری باشند، شرکتهای کامپیوتری هستند، تصمیم گرفتهام که دوتایشان را در کنار هم قرار دهم. هاتمیل را به یاد دارید؟ یکی از اولین برنامههای ایمیل که بهطور گسترده در دسترس قرار گرفت. نام هاتمیل به یکی از موسسان این شرکت یعنی صابر باتیا برمیگردد. وقتی که او سعی میکرد نامی برای سرویس جدیدش انتخاب کند، نهایتا به کلمه هاتمیل رسید، چون حروف HTML را داشت که زبان اساسی برای نوشتن صفحههای وب است. درواقع نام سرویس در اصل HoTMaiL بود. ریشه گوگل واقعا اینقدر حیرتآور نیست. این نام در واقع بلوفی بود در مورد اینکه این موتور جستوجوی جدید چه اطلاعات زیادی را میتواند نشان دهد و ارائه کند. گوگل در واقع املای غلط کلمه googol به معنای عدد یک و صد صفر در جلویش است. گوگل نسبت به کلمه بکراب که نام سابقش بود، انتخاب بهتری به نظر میرسد.
ویکی
شاید بدانید و شاید هم نه که یک ویکی در اینترنت، گروهی از سایتهای به هم پیوسته است که از کنش متقابل کاربر ساخته میشود. ویکیپدیا، متاپدیا و دایرهالمعارف دراماتیکا همگی نمونههای از الگوی «ویکی» هستند. ریشه نام ویکی هم خیلی ساده است. به زبان مردم هاوایی، ویکی ویکی به معنای «سریع» است. وارد کانینگهام، خالق اولین ویکی به این نتیجه رسید که «ویکی» آنلاین، راهی آسان و سریع برای دسترسی به سایتها و اطلاعات است.
ویروس
یک ویروس کامپیوتری، بسیار شبیه یک ویروس بیولوژیکی است. هر دوی آنها، کد خود را در سیستمهای در حال کار وارد میکنند تا سیستم را بهم بزنند و خودشان را بازتولید کنند. به لحاظ تئوری، کلمه ویروس بهعنوان یک اصطلاح کامپیوتری را اولینبار فرد کوهن در سال ۱۹۸۴ در مقالهاش «آزمایشهای ویروسهای کامپیوتری» به کار برد. اگرچه پیش از انتشار این مقاله، در دهه ۱۹۷۰ توسط دیوید جرولد، نویسنده داستانهای علمی- تخیلی استفاده شده بود؛ در داستان او یک برنامه کامپیوتری به نام ویروس وارد یک کامپیوتر میشود و این برنامه ویرانگر سرانجام توسط برنامهای به نام آنتیبادی نابود میشود.
باگ (اشکال)
باگ شاید بهخاطر داستان جالبش، معروفترین کلمه باشد. وقتی که گریس هوپرع یکی از پیشگامان برنامهنویسی برای کامپیوتر داشت روی هاروارد مارک دوم (کامپیوتری الکترومکانیکی) کار میکرد، هنگام ردیابی یک خرابی در کامپیوترش، متوجه میشود و علتش شبپرهای بود که روی دستگاه رلهگیر افتاده بود. شبپرهای را که او پیدا کرد، میتوان در موزه اسمیتیونیون دید. همانطور که شاید بعضی از شما فکر میکنید این اولینبار نبود که از کلمه باگ برای توضیح عملکرد نامناسب یک سیستم از این کلمه استفاده میشد. برای مثال توماس ادیسون در دفترچه یادداشتهایش از کلمه باگ استفاده کرده بود. اگرچه این هوپر بود که این کلمه را به عالم کامپیوتر آورد.
پینگ
پینگها که بخشی از یک روش محبوب حمله گروه هکرها هستند، درواقع شیوه معمول حملههای «انکار سرویس» یا همان DDoS هستند. اگرچه آنها اول با فرستادن یک پیام و محاسبه زمان رفت و برگشت آن، برای آزمایش در دسترس بودن یک هاست یا آیپی مورد استفاده قرار میگرفتند. همانطور که بعضی از خوانندگان باهوش ما توجه دارند، این مورد شباهت زیادی با عملکرد چنین کلمه ردیاب صوتی دارد. در ردیاب صوتی، پینگ صدای یک سیستم ردیاب صوتی در حال کار را تقلید میکند و در واقع این الهامبخش مایک موس در جریان ساختن پینگها شد.
کوکیها
من این کلمه را بهخاطر ریشههای مشکوک در اول فهرست آوردهام. اول تعریفی از کوکیهای HTTP. کوکیها برای ذخیره اطلاعات کاربر و پخش این اطلاعات بین یک وبسایت و یک مرورگر استفاده میشوند. از کوکی برای تایید یک کاربر و مهیا کردن دسترسی آسانتر به سایتهایی که با پسورد یا پیشفرضهای مختلف کاربر است، استفاده میشود. دلیل استفاده از کلمه کوکی به نظر میرسد از مقایسه با بیسکوییتهای شانسی میآید، دسرهای فستفودهای ساده چینی که در آن کاغذی با یک شانسی هست. برنامهنویسان قدیم کامپیوتر باید تحتتاثیر شباهتهای برنامهای که از طریق کدش اطلاعات را ذخیره میکند، با تحفههایی که از درون بیسکوییتهای شانسی بیرون میآید، قرار گرفته باشند.
بیت
یک بیت اساسیترین واحد محاسبه کامپیوتری است. وقتی که اولین زبانهای کامپیوتر داشت گسترش پیدا میکرد، دودویی بهعنوان سادهترین و تاثیرگذارترین زبان برای به کار انداختن کامپیوترها پدیدار شد. یک بیت، شکل مختصرشده کلمات «رقم دودویی» است. این اختصار به کلمه «بایت» هم مربوط میشود که به واحدهای چندگانه اطلاعات و بیشتر هشت بیتی مربوط میشود.
فایروال (دیوار آتشین)
یک فایروال، ابزاری است که شبکهها را از دسترسی بدون اجازه و دستکاریها محافظت میکند. در زندگی واقعی، فایروالها ساختارهایی هستند که برای جلوگیری از انتشار آتشها یا نیروهای مخرب مشابه ساخته میشوند. در عالم کامپیوتر نیز فایروالها خیلی تفاوتی ندارند. اگرچه به جای آتش، فایروالها در عالم کامپیوتر در مقابل ویروسها، هکرها و کرمها ایستادگی میکنند. کرمها شبیه ویروسها هستند، اما نیازی ندارند که خودشان را به اطلاعات موجود ضمیمه کنند و بنابراین بسیار بیشتر مستعد انتشار در سراسر شبکهای از کامپیوترهاست درست مثل آتش.
اسپم
اسپم وحشتناک است. هم در شکل کامپیوتریاش و هم در فرم صورتی لاستیکیمانندش (کنسرو ژامبون). این دو کلمه بیش از آنچه فکرش را بکنید اشتراکاتی دارند. اسپم کامپیوتری برگرفته از یک کمدی از گروه کمدی مونتیپیتون است که در کافهای اجرا میشد که در دستور غذاییاش ژامبون نقش اساسی داشت. در سبک کاری مونتیپیتون، شخصیتها (شامل همسرایان وایکینگها) ترانهای را میخوانند که تقریبا بهطور کامل عبارت است از کلمه اسپم. وقتی این طرح کمدی برای تبلیغ کنسرو ژامبون استفاده شد، این واژه به عالم کامپیوتر راه یافت که به معنای ایمیلها و آگهیهای ناخواسته است. در دهه ۱۹۸۰، شرکتهای آگهی آنلاین تلاش کردند این کلمه را بهعنوان مخفف «تبلیغات فروش و تجارت» جا بیندازند.
سه شنبه 18/11/1390 - 12:14
خودرو
خودرویی کوچک که قابلیت تا شدن نیز دارد
خودرو کانسپت برقی (Hiriko CityCar) توسط محققان آزمایشگاه MIT و کنسرسیومی از شرکتهای خودروسازی در منطقه باسک اسپانیا طراحی و ساخته شده است.
چرخهای خودرو برقی دو سرنشین هیریکو (Hiriko) قابلیت چرخش ۹۰ درجهای دارند.
به دلیل وجود موتورهای برقی در چرخها، نیازی به وجود مخزن گاز یا موتور بنزینی سنتی و گیربکس وجود ندارد و قسمت عقبی خودرو براحتی زیر شاسی قرار میگیرد. در این صورت سه خودرو هیریکو در فضای پارک یک خودروی معمولی جای میگیرند.
پس از هر بار شارژ، این خودرو میتواند ۱۰۰ کیلومتر را طی کند که برای استفاده درونشهری بسیار به صرفه و مناسب است.
با این وجود کارشناسان اقتتصادی معتقدند بر خلاف وعدههای سازندگان مبنی بر اقتصادی بودن این خودرو بویژه در مصرف انرژی چندان صحت ندارد.
خودرو هیریکو، هفته گذشته با حضور خوزه مانوئل باروسو رئیس کمیسیون اروپا در بروکسل رونمایی شد.
نخستین قرارداد برای تولید و عرضه این خودرو با مسؤولان شهر مالمو سوئد منعقد شده است و شهرهای دیگر از جمله برلین، سانفرانسیسکو و هنگ کنگ نیز تمایل خود را برای خرید این خودرو اعلام کردهاند.
تولید تجاری خودروی هیریکو سال آینده در اسپانیا آغاز میشود و قیمت آن در حدود ۱۲۵۰۰ یورو اعلام شده است.
سه شنبه 18/11/1390 - 12:8
ازدواج و همسرداری
ضعف زنانه محبوبیت می آورد
ضعفی که ناشی از جنسیت زنانه است و او را نیازمند سرپرستی و حمایت مرد می کند ،متقابلا به او محبوبیت و مطلوبیتی فوق العاده می دهد.
جنسیت زنانه همانطور که بعضی از تواناییهای زنان را محدود کرده است ،متقابلا بعضی امتیازات را نیز در اختیار زنان قرار داده است که با اتکا بر اندیشه ای درست مبنی بر استفاده صحیح در جاده طبیعت ،می توان از آن امتیازات در افزایش توانمندی های زنان و بلکه در ارتقاء سطح فرهنگی و عاطفی خانواده استفاده موثر نمود.
میل شدید مرد به حمایت از زن و نیروی طبیعی زن در جذب حمایت مرد ،از جمله این امتیازات جنسیتی است که به طرقی تقویت ،و با اتخاذ روشهای نادرستی نیز نابود خواهد شد.
مرد فطرتا دوست دارد از زنی که تحت سرپرستی خود دارد، حمایت کند .مردها از سرپرستی و خدمت به زنی که او را ضعیف و نیازمند به حمایت خود ببینند ،لذت می برند .وابستگی ،ظرافت و ضعف زن ،او را فوق العاده محبوب مرد قرار می دهد .بعضی از روانشناسان بنام معتقدند :”مرد فقط زنی را دوست دارد که از او ضعیفتر باشد و زن فقط مردی را دوست دارد که از او قویتر باشد .”(لذات فلسفه ،ویل دو رانت ،ص ۱۸۷)
زنان با پرهیز از خلق و خوی مردانه و تقویت ویژگی های زنانه خود ،میل به حمایت را در مرد تقویت می کنند آنگاه هر چه میزان حمایت مرد ،سرپرستی و دلسوزی او نسبت به همسرش در وی تقویت شود ،متقابلا بر محبت او افزوده می شود زیرا محبت و حمایت در مردان رابطه مستقیم دارد .بر اساس همین فرمول، رفتار عجیب بعضی از مردها را می توان تفسیر کرد .چرا بعضی از مردها که همسرانی پرکار و فداکار دارند و به خاطر کارهای سخت آنها وضعیت مالی بهتری پیدا کرده اند ،به اندازه مردانی که همسرانی صرفا خانه دار دارند ،از خود علاقه و محبت نشان نمی دهند ؟
مرد وقتی همسرش را قوی و همچون خود مانند یک مرد می بیند ،احساس می کند همسرش به او نیازی ندارد چنین مردی کمتر دلسوزی نسبت به همسرش را تجربه خواهد کرد شاید در بسیاری از موارد خود نیز به او تکیه کند اینها هیچ کدام بد نیستند چیزی که بداست این است که میل مرد به داشتن همسری ضعیف و اصطلاحا “ناز “مرتفع نمی شود این زن و شوهر ها شاید دوستان ،همکاران یا شرکای خوبی با هم باشند اما همسران خوب و محبوبی نمی شوند .و به اصطلاح پای این جور زندگی ها همیشه لنگ می زند.
زنان با پرهیز از خلق و خوی مردانه و تقویت ویژگی های زنانه خود ،میل به حمایت را در مرد تقویت می کنند آنگاه هر چه میزان حمایت مرد ،سرپرستی و دلسوزی او نسبت به همسرش در وی تقویت شود ،متقابلا بر محبت او افزوده می شود زیرا محبت و حمایت در مردان رابطه مستقیم دارد
لذا اگر مایلید برای مدت کوتاهی به محبوبیتی سطحی دست یابید ،می توانید هر نوع رفتاری که شما را جالب و حیرت انگیز جلوه دهد در پیش گیرید اما اگر می خواهید به محبوبیتی دائمی و عمیق در قلب همسرتان دست یابید ،زنانگی را درخودتان تقویت کنید و واقعا یک زن باشید.
به عنوان مثال برخی از زنانی که به امر تجارت مشغول اند ،(آن هم تجارتهای سخت و گسترده بین شهری یا کشوری که مستلزم برخوردهای زیاد با مردان و زرنگی های مردانه است ؛)کم کم آن بی پروایی و درشت خویی مردانه را تجربه می کنند و از آن حالت ناز زنانه که آمیخته با نوعی شرم است ،فاصله می گیرند .در زندگی زناشویی با این گونه از زنان ،عشق کمتر قابل تجربه است .منطقی و حسابگر بودن نهایت مزیت اینگونه زندگی هاست .
این خصوصیت که بعضی از زنان به تنهایی معادل ده مرد هستند ،هر چند از لحاظ داشتن توان روحی ،مثبت ارزیابی می شود،اما از آن جاذبه جنسیتی که بتواند برای یک عمر زنی را محبوب مردی قرار دهد می کاهد.
زنانی که مایلند زنانگی خود را تقویت کنند ،لازم است که خود را به محیطها،هنرها و مشاغل زنانه محدود نمایند و حتی المقدور تا جاییکه ضرورت ایجاب نکند ،از برخوردها و اختلاطهای غیر لازم با مردان و اشتغال به شغلهای مردانه بپرهیزند ارتباط زیاد با مردان ،زنان را به سمت داشتن خلق و خوی مردانه سوق می دهد .چنین زنانی ،نه خوبی های مردان را دارند (چون ازیک ضعف درونی رنج می برند )و نه خوبی های زنان.
رفت و آمد و اختلاط زیاد در محیطهایی همچون دانشگاهها نیز می تواند از شرم و پروای زنانه و وابستگی روحی او به شوهر بکاهد و به زن روحیه ای مردانه ببخشد .به همین جهت است که برخی روانشناسان معتقدند تحصیلات علمی از مطلوبیت و محبوبیت زنان می کاهد و بر این اساس اعلام می کنندکه بسیاری از دختران دانشگاهی دیر ازدواج می کنند .
آنها می گویند :”زنان و دختران در عین اینکه در دانشگاه ها دوشادوش مردان پیش می روند و مانند آنها گوی سبقت در تحصیلات عالیه را می ربایند ،خودشان متوجه این نکته شده اند که تعلیمات عمومی دانشگاهها {در آمریکا }متناسب با حوائج زن نیست و اگر زنی به اخذ درجه ی دکتری هم نائل شود باز طبیعت وی به سوی کمال نرفته و روح زنانه در او توسعه نیافته است .”(زن در عصر جدید ،اوریزان ماردن ،ص ۴۵)
این اشتباه محض است. این نقصان،هیچ ارتباطی با نفس علم ندارد ما در جهان اسلام بانوانی همچون زهرای اطهر و فاطمه معصومه علیها السلام را سراغ داریم که در عین عالمه بودن ،از لحاظ زنانگی و برخورداری از ویژگیهای عالی زنانه ،در حد کمال بودند .حقیقتا آنچه باعث عدم مطلوبیت و محبوبیت زنان تحصیلکرده می شود ،اختلاطهای زیاد با مردان و برخوردها و ماجراهای جنبی است که از حیا و متانت زنانه شان می کاهد و رشد و کمال زنانگی را در ایشان به تاخیر می اندازد و آنها را همچون مردانی زرنگ و قوی جلوه می دهد .مردها فکر می کنند چنین زنانی ،همسرانی دوست داشتنی و مطیع نخواهند بود.
این یک اصل مسلم در ارتباطات بین زن و مرد است که :
اگر تفاوتها (تفاوتها زنانگی و مردانگی )نبودند ،کشش و جذابیتی بین دو طرف بوجود نمی آمد این تفاوتهای مکمل احساس مرموزی را به نام عشق بوجود می آورد.”هنگامی که زنان و مردان خیلی شبیه به یکدیگر شوند ،آن جاذبه ی مرموز را از دست می دهند .”
مردانی که از مردانگی بیشتری برخوردارند از زنانی خوششان می آید که زنانگی بیشتری داشته باشند “(پروفسور روژه پیره ،روانشناسی اختلافی زن و مرد ،ص۲۹)
سه شنبه 18/11/1390 - 12:3
ازدواج و همسرداری
بهترین زمان ما شدن !
بهترین زمان برای ازدواج را می توان با شرایطی انتخاب کرد هر کس در خود احساس کند که نیاز به ازدواج دارد که این نیاز را می توان مثل احساس تنهایی، نیاز عاطفی، خودشناسی، بلوغ فکری و جسمی، استطاعت مالی، مشخص بودن وضعیت شغل و تحصیل و سربازی، استقلال شخصیتی و… پیدا کردن نیمه گمشده، عاشق شدن و زمان غلیان میل جنسی را به عنوان بهترین زمان ازدواج معرفی کردند.
درباره سن ازدواج دو نکته را باید در نظر داشته باشیم. اول این که ازدواج در مقطع جوانی اتفاق بیفتد. این مقطع از ۱۸ سالگی شروع می شود و تا ۳۰سالگی ادامه دارد. بنابراین ازدواج کردن خارج از این دو بازه زمانی ازدواجی زودهنگام یا دیرهنگام است که هر کدام معایبی دارند. ازدواج در سن کمتر از ۱۸ سال اگرچه همراه با شور و اشتیاق زیادی است اما فاقد پختگی و تجربه است و ازدواج بالای ۳۰ سال هم اگرچه جنبه عقلانی پررنگ تری دارد اما شور و شوق و انعطاف پذیری در آن کمرنگ تر است.
اما ممکن است بپرسید بین ۱۸ سالگی تا ۳۰ سالگی ۱۲ سال فاصله است. در کدام یک از این ۱۲ سال بهتر است ازدواج کنیم؟
از اینجا به بعد معیارهای ما کیفی است. یعنی شما باید به فاکتورهایی مثل مهارت های فردی و اجتماعی و بلوغ های ۵گانه توجه کنید و هر زمان دختر و پسر توانستند به حد مطلوبی از بلوغ و مهارت برسند، مقدمات ازدواج شان را فراهم کنند.
ازدواج در سن کمتر از ۱۸ سال اگرچه همراه با شور و اشتیاق زیادی است اما فاقد پختگی و تجربه است و ازدواج بالای ۳۰ سال هم اگرچه جنبه عقلانی پررنگ تری دارد اما شور و شوق و انعطاف پذیری در آن کمرنگ تر است
برای ازدواج ۵بلوغ نیاز داریم که عبارتند از: بلوغ شخصیتى، بلوغ عاطفى، بلوغ اجتماعى، بلوغ مالى و بلوغ جنسى.
همه شما با بلوغ جسمی و جنسی آشنا هستید و مسلما بدون وجود آن فکر کردن به ازدواج غیرممکن است. اما درباره بلوغ های دیگر بد نیست اطلاعات مختصری به دست آورید.
بلوغ شخصیتى
در بلوغ شخصیتی، شما از بی ثباتی هایی که معمولا در رفتار نوجوان ها دیده می شود فاصله گرفته اید و می دانید در زندگی دنبال چه هستید. چرا می خواهید ازدواج کنید و چه انتظاری از همسر آینده تان دارید؟ این ثبات شخصیتی و معیار داشتن برای ازدواج به معنی بلوغ شخصیتی است. بلوغ شخصیتی ارتباط تنگاتنگی با خودشناسی دارد.
بلوغ عاطفى
دومین بلوغ مهم، بلوغ عاطفی است. در بلوغ عاطفی، شما به ثبات فکر و رفتار در مواقع حساس زندگی رسیده اید. یعنی جایی که عصبانی می شوید، می توانید خشم خود را به شکلی سازنده نشان دهید نه این که مثل دختر/پسر بچه ها سر و صدا راه بیندازید، وسایل را بشکنید، با طرف مقابل گلاویز شوید و… یعنی شما در مواجهه با مشکلات زندگی می توانید آنها را مدیریت کرده و حل مساله کنید و از آن مهم تر، در بحران های عاطفی که مورد هجوم عشق و نفرت قرار می گیرید، می توانید این احساس را کنترل کرده و رفتاری متناسب با عقلتان بروز دهید.
بلوغ اجتماعى
در بلوغ اجتماعی، آنچه مهم است این است که شما مهارت هاى شخصى خاصی داشته باشید که بتوانید با آنها در اجتماع جایگاه پیدا کنید. مثلا توانایی ارتباط برقرار کردن با مردم را دارید، جامعه پذیر و قانون پذیرید و می دانید در موقعیت های اجتماعی چطور باید رفتار کنید و از همه مهم تر، مهارتی دارید که اگر از کار بیکار شدید، می توانید با آن گلیم تان را از آب بیرون بکشید. مثلا زبان می دانید، مطالعات خاصی در یک حوزه خاص دارید، هنر و تحصیلات مشخص دارید و…
بلوغ مالى
بلوغ مالی به معنی این نیست که شما تمکن مالی داشته باشید. در این نوع بلوغ شما توانایی و مهارت تامین مالی و مدیریت مالی زندگی را در خود می سنجید. اگر ندانید چقدر درآمد دارید، از کجا در می آورید و کجا خرج می کنید، یعنی مدیریت مالی ندارید. اگر بخش مهمی از درآمدتان صرف دوستانتان می شود یا برای خرید موبایل جدید، اسپرت کردن ماشین تان و… از کفتان می رود، یعنی برای ازدواج مناسب نیستید. این توانایی کسب درآمد و برنامه ریزی برای هزینه ها بلوغ مالی گفته می شود.
درباره توانایی مالی باید یک نکته را در نظر داشته باشید. بدون شغل هرگز تصمیم به ازدواج نگیرید. حتی اگر دانشجو هستید، سعی کنید در کنار کارتان شغل نیمه وقتی پیدا کنید تا بتوانید مستقل از خانواده عمل کنید؛ تدریس، ترجمه، کارهای پژوهشی و هر چیزی که فکرش را می کنید.
فقط لازم است که شغل داشته باشید و آب باریکه ای که احساس کنید دستتان پیش کسی دراز نیست. با اتمام درستان فرصت برای تثبیت موقعیت تان خواهید داشت و خانواده همسرتان هم به شما به چشم کسی که وارد اجتماع شده و سعی دارد پیله بی تجربگی اش را بشکافد و زندگی بسازد نگاه خواهند کرد.
اگر هم تا الان شغل مناسبی پیدا کرده اید و درآمدتان برای گذران زندگی دو نفر با قناعت کفایت می کند سختگیری را کنار بگذارید و پیش بروید. منتظر نمانید تا به استطاعت کامل برسید و بعد اقدام کنید. معنای بلوغ مالی به هیچ وجه چنین چیزی نیست. پدران و مادران شما هم در ابتدای زندگی کج دار و مریز طی کرده اند و ذره ذره زندگی ساخته اند.
در پایان به یاد داشته باشید که خداوند درباره جوانانی که به خاطر مشکلات مالی ازدواج نمی کنند فرموده است: «… إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز میسازد. و خداوند واسع و آگاه است (سوره نور. آیه ۳۲) نتیجه این وعده الهی را وقتی می بینید که قدمی برای ازدواجتان بردارید. تا قدم اول را برندارید، معامله میان شما و خدا سر نمی گیرد بنابراین به قول خدا اعتماد کنید و پیش بروید. فقط فراموش نکنید که پیش از دعا کردن برای برنده شدن در بانک، یک حساب بانکی باز کنید!
سه شنبه 18/11/1390 - 12:1
ازدواج و همسرداری
آیا ازدواج ارزش امتحان کردنش را دارد ؟!
افراد ازدواج کرده به طور میانگین بیشتر عمر میکنند
به گزارش ساینسدیلی از دانشگاه کاردیف میگویند افراد ازدواج کرده به طور میانگین بیشتر عمر میکنند. آنها میگویند زنانی که دارای روابط متعهدی هستند، سلامت روانی بهتر، و مردان دارای روابط متعهد سلامت جسمی بهتری دارند، و نتیجه میگیرند “در مجموع ازدواج ارزش امتحانکردنش را دارد.”
به گفته آنها سلامت جسمی مردان احتمالا به علت تاثیر مثبت همسرانشان بر سبک زندگی آنها، و “سودمندی روانی ازدواج برای زنان ممکن است به خاطر تاکید بیشتر آنها بر اهمیت روابط باشد.”
اما به گفته این دانشمندان این سفر برای عشق حقیقی همیشه مسیری هموار ندارد ، و به شواهدی اشاره میکنند که روابط در دوران نوجوانی با افزایش خطر نشانههای افسردگی نوجوانی همراه است.
آنها میافزایند که همه روابط برای شما خوب نیست، و به شواهدی اشاره میکنند که افراد مجرد نسبت به افراد متاهلی که روابطشان تحت فشار قرار گرفته است، سلامت روانی بهتری دارند.
آنها همچنین تایید میکنند جدا شدن همسران کاری بسیار سخت است، و میگویند: “خارج شدن از رابطه آزاردهنده است” و طلاق میتواند تاثیر ویرانگر بر افراد داشته باشد. بیبندوباری و داشتن شرکای جنسی متعدد هم با خطر مرگ زودرس ارتباط داده شده است.
این پژوهشگران نتیجه میگیرند که با وجود اینکه شکست در روابط میتواند برای سلامتی زیانبار باشد، دلیلی وجود ندارد که از آن پرهیز کرد. یک رابطه خوب هم سلامت جسمی و هم سلامت روانی را بهبود خواهد بخشید و شاید بهترین کار این باشد که از رابطه بد اجتناب کرد و نه اینکه به کلی برقراری رابطه را کنار گذاشت.
11:27:41
سه شنبه 18/11/1390 - 11:23
داستان و حکایت
داستان زیبا و خواندنی/ تنها یک روز زندگی کن!
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است. تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد. جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد. آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت کرد. به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سکوت کرد. دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد، خدا سکوتش را شکست و گفت:
«عزیزم، اما یک روز دیگر هم رفت، تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز دیگر باقی است، بیا و لا اقل این یک روز را زندگی کن».
لا به لای هق هقش گفت: «اما با یک روز…. با یک روز چه کار می توان کرد؟…»
خدا گفت: «آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به کارش نمی آید.»
آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت: «حالا برو و یک روز زندگی کن.»
او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید، اما می ترسید حرکت کند، می ترسید راه برود، می ترسید زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد، قدری ایستاد، اما بعد با خودش گفت:« وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد؟ بگذار این مشت زندگی را مصرف کنم.»
آن وقت شروع به دویدن کرد، زندگی را به سر و رویش پاشید، زندگی را نوشید و زندگی را بویید، چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود، بال بزند، پا روی خورشید بگذارد، می تواند…
او در آن یک روز آسمان خراشی بنا نکرد، زمین را مالک نشد، مقامی را به دست نیاورد اما در همان یک روز، دست بر پوست درختی کشید، روی چمن خوابید، کفش دوزدکی را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به آنهایی که او را نمی شناختند، سلام کرد و برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد. او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد، لذت برد و سرشار شد و بخشید، عاشق شد، عبور کرد و تمام شد.
او همان یک روز زندگی کرد. فردای آن روز، فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:
«امروز او درگذشت، کسی که هزار سال زیست.»
منبع:تک دل
سه شنبه 18/11/1390 - 11:19
داستان و حکایت
این داستانِ یک دکتر است.دکترمعمولی معمولی معمولی!
این داستانِ یک دکتر است
این داستانِ یک دکتر است. دکتر داستان ما در حال حاضر در استرالیا زندگی می کند. زندگی بسیار مرفه ای دارد، زندگی که هیچیک از همکلاسی هایش خواب آن را هم نمی دیدند. همه ی ما می خواهیم در زندگی به بالاترین چیزها دست یابیم. در هر کلاس می خواهیم شاگرد اول باشیم، گرانترین لباس های بازار را بخریم، کفشهایمان جزء کفش های تک باشد، بلندترین و گرانترین اتومبیل شهر را می خواهیم، زیباترین و خوشگلترین دختر شهر را می خواهیم، دوست داریم بچه هایمان از زیباترین و بهترین بچه های مدرسه خود باشند. می خواهیم بهترین پست ها را داشته باشیم، دلمان می خواهد اگر کاری را شروع کردیم، یک شبه به اوج برسیم و همه ما را به عنوان الگوی “موفقیت” بشناسند.
اما دکتر داستان ما انسان کاملاً متفاوتی بود. او می خواست یک زندگی “معمولی” داشته باشد. در هیچ امتحانی قصد نداشت رتبه ی اول را کسب کند. هنگامی که همکلاسی هایش کل شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، یا در حال جا کردن خود در دل اساتید برای گرفتن نمره ای بالاتر، او تنها ۲ یا ۳ ساعت مطالعه می کرد و سپس بدون هیچ استرسی به خواب عمیقی فرو می رفت و عقیده داشت که نمی تواند برای چند نمره اضافی خواب خود را “فدا” کند. همکلاسی هایش “ساده زیستی و معمولی” بودن او را مورد تمسخر می گرفتند و او را “احمق” می نامیدند، اما دکتر راضی و خوشحال بود. با نمره ای متوسط MBBS (پزشکی عمومی در کشورهای هند و پاکستان) خود را گرفت.
تمام همکلاسی هایش بعد از اخذ مدرک پزشکی عمومی، تلاش خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگیرند و جزء بهترین های جامعه باشند ولی دکتر تصمیم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در یک بیمارستان کوچک به عنوان دکتر شیفت شروع به کار کرد. دوستان او بعد از کار در شیفت صبح به کلینیک های خصوصی می رفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام می رساندند تا مریض های بیشتری را ویزیت نمایند و شبها نیز مشغول خواندن جزوه های تخصصی خود بودند. اما دکتر بعد از برگشت از بیمارستان با آرامش کامل ناهار می خورد، کمی استراحت می کرد و عصر هنگام به پیاده روی می رفت، تلویزیون نگاه می کرد، کتاب می خواند، موسیقی گوش می کرد، به دیدن دوستان و آشنایان خود می رفت، و اگر مریضی به در خانه او مراجعه می کرد بدون هیچ شکایتی به صورت رایگان او را معالجه می کرد. او به فکر افزایش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش می کرد از زندگی لذت ببرد. خانه ی کوچی کرایه کرد، کولر گازی هم وصل نکرد. یخچال کوچکی برای آشپزخانه ی کوچکش خرید و با موتور به سرکار رفت.
در این هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند. دکتر در این باره نیز “معمولی” رفتار کرد. هنگامی که تمامی دوستانش به دنبال زیباترین، پولدارترین و خانواده دارترین دختران می گشتند، دکتر با دختری معمولی از خانواده ای ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانه ی کوچک خود رفتند و با شادی به زندگی ادامه دادند. بعد از چند سالی بچه ها هم وارد زندگی دکتر شدند. بچه هایی بسیار عادی. دکتر به جای ثبت نام بچه های خود در گرانترین مدارس خصوصی، آن ها را در مدرسه ی دولتی محله خود ثبت نام کرد. دکتر هیچگاه از آنها نمی خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها فهماند که درس خود را در حد نیاز فرا گیرند و قبول شوند. بچه ها هم با نمرهای متوسط کلاس ها را قبول می شدند و از شیوه زندگی خود لذت می بردند. از مدرسه برمی گشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار می خوردند، کمی استراحت می کردند، سپس درس می خواندند، عصر هم بازی می کردند و شب قبل از خواب به همراه پدر خود به پیاده روی می رفتند. اما زندگی دکتر اینگونه به پایان نرسید. پیچ کوچکی در جاده ی زندگی دکتر به وجود آمد. تصمیم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور دیگری مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهای جهان اول به بهترین ها برسند. لذا روزها را در صفهای بلند سفارتخانه های آمریکا، بریتانیا و استرالیا می گذراندند و مدام به دنبال آشنایی بودند تا چند روز زودتر از بقیه به آرزوهایشان برسند. اما دکتر کشوری بسیار ” معمولی” را انتخاب نمود که هیچگونه صفی در سفارتخانه های آن وجود نداشت. او به کشور مالدیو رفت و در بیمارستانی مشغول به کار شد. خانه ی ساده ای کرایه کرد و همسر و بچه هایش را به آنجا برد. دوچرخه ای برای خود و بچه هایش خرید و بعد از اتمار کار به همراه خانواده از مناظر زیبای مالدیو لذت می بردند. آخر هفته ها به مسافرت می رفتند و دوستان فراوانی پیدا کردند. تا اینکه دکتر روزی اطلاعیه ای در روزنامه دید که در آن سازمان بهداشت جهانی (WHO) از چند دکتر عمومی، بدون مدرک تخصص و با تجربه چند ساله خواسته بود تا به یکی از روستاهای دور افتاده در استرالیا رفته و در بیمارستانی مشغول به کار شوند. دکتر برای این شغل اقدام نمود و به استرالیا مهاجرت کرد.
دولت خانه ای در روستا به او داد و او در بیمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستی و پشتکارش به ریاست بیمارستان رسید. دولت ۲۰۰۰ متر زمین زراعی به او اختصاص داد و دکتر نیز به کمک فرزندان معمولی خود آنجا را به مزرعه ای آباد تبدیل نمود. در حال حاضر او در خانه ای با ۵۰۰۰ متر مربع مساحت زندگی می کند و جگوار خود را در کنار پورشه ی همسرش در پارکینگ اختصاصیشان نگه می داردو بچه ها و همسر معمولی او در کنارش هستند.
می خواهم بگویم علاوه بر بهترین شدن، شاگرد اول شدن، پولدارترین شدن، راه دیگری هم در زندگی وجود دارد. راه “اعتدال” و “معمولی” بودن. این همان راهی است که تمام شادی در آن وجود دارد. اما ما راه بهترین ها را انتخاب می کنیم و در این راه آنقدر با سرعت می رویم که شادیهای زندگی را یکی پس از دیگری جا می گذاریم و در آخر راه تنها می مانیم، بدون شادی و لذت.
کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگی را بر موفقیت و بهترین شدن ترجیح دهیم.
سه شنبه 18/11/1390 - 11:17
معرفی کتاب و بازی های آموزشی
کافکا و عروسک مسافر
داستان از این قرار است که یک روز جناب کافکا ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختربچه.ای می افتد که داشت گریه می کرد.
کافکا جلو می.رود و علت گریه ی دخترک را جویا می شود…
دخترک همانطور که گریه می کرد پاسخ می.دهد : عروسکم گم شده !
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می.دهد : امان از این حواس پرت! گم نشده ! رفته مسافرت !!!
دخترک دست از گریه می.کشد و بهت زده می.پرسد : از کجا میدونی؟
کافکا هم می گوید : برات نامه نوشته و اون نامه پیش منه !
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آیا آن نامه را همراه خودش دارد یا نه که کافکا می.گوید :
نه . تو خونه.ست. فردا همینجا باش تا برات بیارمش …
کافکا سریعاً به خانه.اش بازمی.گردد و مشغول نوشتنِ نامه می.شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است !
و این نامه. نویسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه می.دهد ؛ و دخترک در تمام این مدت فکر می.کرده آن نامه ها به راستی نوشته. عروسکش هستند…
و در نهایت کافکا داستان نامه.ها را با این بهانه. عروسک که «دارم عروسی می کنم» به پایان می.رساند…
*
این؛ داستان همین کتاب “کافکا و عروسک مسافر” است.
اینکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکی کند و نامه.ها را – به گفته.ی همسرش دورا – با دقتی حتی بیشتر از کتابها و داستان.هایش بنویسد؛ واقعا تأثیرگذار است…
او واقعا باورش شده بود. اما باورپذیری بزرگترین دروغ هم بستگی به صداقتی دارد که به آن بیان می.شود.
- امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟
این دوّمین سوال کلیدی بود و کافکا خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود ، پس بی هیچ تردیدی گفت : چون من نامه.رسان عروسک.ها هستم…!
سه شنبه 18/11/1390 - 11:14
كودك
کمک به فرزندتان برای از بین بردن ترس امتحان !
اگر نشانه ها ی “اضطراب امتحان ” را در فرزندتان دیده اید ، بد نیست این رهنمودها را که توسط یک مشاور آموزشی توصیه شده است، بخوانید.
نفست به شماره میافتد، کف دستت عرق میکند، نمیتوانی تمرکز کنی و هر چه خواندهای از یاد میبری چون ”اضطراب امتحان” داری.
اگر نشانههایی که گفتیم، در شما یا فرزندتان دیده میشود، بد نیست این رهنمودها را که توسط یک مشاور آموزشی توصیه شده است، بخوانید.
اگر خودتان را خیلی بزرگ تصور کنید، آنقدر که از همه جلوتر باشید و همیشه اول شوید یا خیلی کوچک که فکر کنید با هیچ کس نمیتوانید رقابت کنید و همه میتوانند شما را کنار بزنند و توان انجام هیچ کاری را ندارید، واجد شرایط اضطراب امتحان میشوید.
علی رضایی، مشاور تحصیلی میگوید: لازم نیست به این فکر کنید که قبلا تعلل کردهاید و محال است بتوانید ظرف چند ماه از عهده کار برآیید. حتی لازم نیست فکر کنید در آینده چه رتبهای کسب میکنید و به چه دانشگاهی میروید، کی فارغالتحصیل میشوید و چطور کار میکنید. شما باید روی درس خواندن برنامهریزی کنید و فقط تمرکزتان همان باشد.
این مشاور تحصیلی معتقد است شرایط روحی ـ روانی شما در روز امتحان تعیینکننده خواهد بود.اضطراب در حد متوسط، انگیزه ایجاد میکند تا بهتر درس بخوانید و رقابت کنید، اما اگر بسیار مضطرب باشید، کاری از پیش نخواهید برد.
رضایی میگوید: خاطرات شکستها و ناامیدی بیش از هر چیز دیگر، پشت شما را به زمین میزند. وی به خانوادهها توصیه میکند از فرزند خود فقط انتظار درست فهمیدن و درست درسخواندن داشته باشند و برای اول بودن و بهترین بودن و حتی ادامه تحصیلی که خود مایل به انجام آن نیست، او را تحت فشار قرار ندهند.
وی تاکید میکند گاهی حتی شرایط محیط میتواند ما را مضطرب کند. مثلا یادم میآید یکی از دانشآموزانم میگفت در سالن امتحان کنکور بلبلی به دیوار آویخته بودند که آنقدر آواز میخواند که آدم را دیوانه میکرد.
این مشاور توصیه میکند: اگر آمادگی لازم را ندارید و احساس درماندگی میکنید، همه چیز را با خود تمام کنید و اگر تا امتحان وقتی نمانده، همه دروس را مرور کنید، تست بزنید و مساله حل کنید و به عنوان یک کنکور آزمایشی به ماجرا نگاه کنید.
گاهی در کودکان اضطراب به شکل بیحوصلگی، ناآرامی و ترس بروز میکند و کودک قدرت تمرکز را از دست میدهد. هنگام درس خواندن به همه چیز فکر میکند جز درس و انگار خودش قبل از امتحان، خود را مردود میکند.
اضطراب وقتی حالت بیماری به خود بگیرد، مداخلات دارویی ضروری میشود.
رضایی معتقد است صحبت کردن با دانشآموز و واداشتن او به بیان نگرانیها و خواستههایش و آرامسازی او تا حد زیادی به او کمک میکند.
شما در مقام والدین یا معلم باید به او کمک کنید، تصویر واقعیتری از خودش در ذهن بسازد و حساسیتش را نسبت به امتحان کم کنید.
آموزش شیوههای درست مطالعه و وسایل کمک آموزشی و روشهای خود آرامسازی نیز به شخص مضطرب کمک میکند.
وی به دانشآموزان توصیه میکند با برنامهریزی درست و انتخاب هدف مناسب و توجه به توانایی و استعداد خود و روش صحیح مطالعه و آموختن تمرکز و تقویت حافظه، دوران آموزشی خوبی را تجربه کنند و امتحان را به تجربهای شیرین بدل سازند.
اگر میخواهید در کنکور شرکت کنید، محل امتحان و رشتههای آن را از پیش مورد بررسی قرار دهید و دلایل شکست و موفقیت دوستان یا تجربههای قبلی خود را بررسی کنید و به خود تلقین کنید میتوانید.
امتحان تنها مساله مهم در زندگی شما نیست. گاهی هم زندگی کنید، ورزش کنید و تفریح را برای خود حرام نسازید.
پیشرفت خود را بررسی کنید و به نحوه درس خواندن خود طبق برنامه امتیاز بدهید. دستکم یک روز قبل از امتحان را صرف آرامش و رفع خستگی کنید.
سه شنبه 18/11/1390 - 11:10
كودك
بی اشتهایی در کودکان !
حتما برای شما هم پیش آمده که غذایی خوشمزه درست کردهاید، سفره را چیدهاید و منتظر فرزندتان نشستهاید تا با هم غذا بخورید اما او بداخلاقی ظرف غذا را کنار میزند و هیچ چیز نمیخورد….
گاهی هم ممکن است با غذایش بازی کند و فقط چند لقمهای از آن بخورد. اگر این برای شما اتفاقی طبیعی است که همیشه تکرار میشود، آیا به این موضوع فکر کردهاید که این عادت را تغییر دهید؟ به دنبال راهحلی بودهاید که او را تشویق کنید بهتر غذا بخورد؟ اگر فکر میکنید تغییر این عادت ممکن نیست، باید بدانید به شیوههای مختلف میتوان عادات تغذیهای کودک را بهبود بخشید.
برلیانت بزرگمهر، مسوول کمیته آموزش همگانی انجمن تغذیه ایران در گفتوگو با «جامجم» درباره بیاشتهایی کودکان توضیح میدهد: بیاشتهایی کودکان، مسالهای است که بسیاری از مادرها از آن شکایت دارند؛ به خصوص درباره بچههای زیر سن مدرسه یا حتی در سنین مدرسه، اما باید توجه داشته باشید که بیاشتهایی کودکان دلایل مختلفی دارد که یکی از مهمترین آنها دلایل روانی است.
وی با اشاره به عوامل روانی بیاشتهایی بچهها میگوید: گاهی بچهها نسبت به بعضی مواد غذایی شرطی میشوند.
به عنوان مثال اگر کودک روز خوبی در مدرسه نداشته و نمره خوبی نگرفته باشد، ممکن است نسبت به غذایی که آن روز جلویش میگذارند، حس بدی پیدا کند.
بزرگمهر با تاکید بر اینکه بیاشتهایی به هر علتی ایجاد شود، میتواند به سلامت کودک لطمه بزند، میافزاید: گاهی بچهها از بوی غذایی خاص (مثلا ماهی) خوششان نمیآید و نسبت به آن حساس هستند. گاهی نیز مصرف میان وعدهها در ساعات نزدیک به وعده غذای اصلی میتواند باعث شود کودک تمایلی به غذا خوردن نداشته باشد؛ بخصوص میان وعدههای چرب مانند چیپس و پفک یا میان وعدههای شور و شیرین.
به گفته وی، هیجان زیاد کودک هنگام غذا خوردن یا در ساعات نزدیک به صرف غذا نیز از دیگر عوامل بیاشتهایی است. البته تفاوتی ندارد که این هیجان مثبت باشد یا منفی، چون در هر صورت میتواند سبب بیاشتهایی کودک شود.
بازی با اسباببازی جدید، تماشای کارتون یا بازی با دوستان هنگام صرف غذا یا قبل از آن، همه از جمله مواردی است که میتواند سبب ایجاد هیجان و در نتیجه بیاشتهایی کودک شود.
چه کار باید کرد؟
اگر فرزند شما هم تمایلی به غذا خوردن ندارد، بیکار ننشینید. از همین حالا دست به کار شوید و تا دیر نشده است عادتهای غذایی او را تغییر دهید. البته حواستان باشد اشتباه نکنید؛ اصرار زیاد و مجبور کردن کودک، تنبیه کردن و مورد تمسخر قرار دادن او، دردی را درمان نمیکند.
به جای این کارها غذاهایی متفاوت و آنچه او دوست دارد، برایش آماده کنید.اگر کودک طعم و عطر غذا را دوست داشته باشد، حتما با میل و اشتیاق بیشتری آن را میخورد.
برلیانت بزرگمهر در این زمینه یادآور میشود: یکی از عوامل مهم برای برطرف کردن بیاشتهایی کودک، آماده کردن غذایی خوش رنگ و بوست. اگر او غذایی خاص را دوست ندارد، میتوانید رنگ و بوی غذا را با استفاده از ادویههای مختلف یا آب لیموترش تازه تغییر دهید؛ البته دقت داشته باشید مصرف زیاد ادویه برای کودک مناسب نیست و فقط باید از مقدار کمی ادویه کمک بگیرید.
وی درباره مواد غذایی خاصی که کودک، طعم آنها را دوست ندارد، میگوید: اگر کودک مواد غذایی خاصی مانند گوشت یا تخممرغ را دوست ندارد، میتوانید بتدریج او را به این طعم عادت دهید. برای این کار باید مقدار خیلی کمی از این مواد را چرخ کنید و طوری که کودک متوجه نشود، با غذایی که دوست دارد مخلوط کنید.
به گفته بزرگمهر، زمانی که ذائقه کودک به طعم غذایی خاص عادت کند، اگر مقدار آن بتدریج افزایش یابد، دیگر کودک را آزار نخواهد داد.
همانطور که گفته شد، کودک نباید نزدیک به زمان صرف غذا، به کاری که هیجان دارد مشغول شود. به همین دلیل بهتر است هنگام صرف غذا تلویزیون را خاموش و بحثها را هم به بعد از این زمان موکول کنید. همچنین میانوعدهها را نباید در ساعتهای نزدیک به وعده غذای اصلی به کودک بدهید.
مسوول کمیته آموزش همگانی انجمن تغذیه ایران با تاکید بر اینکه پدر و مادر همیشه باید الگوی خوبی برای فرزندان باشند، میگوید: پدر و مادر باید از ابتدا جلوی کودک از مواد غذایی مفید استفاده کنند تا او ببیند و به مصرف این مواد عادت کند. همچنین آنها باید از خرید و نگهداری مواد غذایی مضر مانند چیپس و نوشابههای گازدار خودداری کنند.
به گفته وی، آگاهی کودک بسیار مهم است و به همین دلیل باید به زبان کودکانه، او را با خواص مواد غذایی آشنا کنید.
غذا بله، دارو خیر!
خیلی از پدر و مادرها به محض اینکه فرزندشان غذا نمیخورد، خیلی راحت چند بسته قرص یا داروهای دیگر تهیه میکنند و میخواهند با خوراندن این داروها به کودک مشکل را برطرف کنند.
بزرگمهر با تاکید بر این نکته که دارو به هیچ وجه نمیتواند جایگزین غذا شود، توضیح میدهد: بهتر است کودک را به خوردن غذا عادت دهید. چون داروها و مکملها سبب ایجاد عوارض جانبی میشود. همچنین دارو فاقد فیبر است و در نتیجه میتواند سبب بروز مشکلاتی برای سلامت کودک شود.
وی درباره دیگر مشکلات مصرف داروها میگوید: در چنین شرایطی، بدن به مصرف مقدار زیاد مواد غذایی عادت میکند. در نتیجه اگر روزی این داروها استفاده نشود و فرد به مقدار عادی غذا مصرف کند، نیازهای او تامین نشده و دچار سوءتغذیه میشود.
مشکلات روحی؛ مهمترین علت بیاشتهایی بچهها
بزرگمهر با اشاره به اینکه مشکلات جسمی هم میتواند سبب بیاشتهایی کودک شود، توضیح میدهد: کمخونی، شکاف سقف دهان، بیماریهای عفونی و تبدار نیز میتواند باعث بیاشتهایی کودک شود. در این موارد برای برطرف شدن بیاشتهایی باید بیماریهای جسمی را درمان کرد؛ اما در اغلب موارد، مشکلات روحی دلیل بیاشتهایی کودک است
.وی درباره بچههایی که با تولد نوزادی جدید در خانواده روبهرو میشوند، توضیح میدهد: در این شرایط، معمولا بچهها بیاشتها میشوند؛ این بیاشتهایی یا آگاهانه است و با این کار کودک میخواهد با پدر و مادر لجبازی کند یا اینکه غیرارادی است، یعنی کودک افسرده میشود و نمیتواند غذا بخورد.
به گفته بزرگمهر، بچههایی که پدر و مادرشان از هم جدا میشوند یا یکی از والدین فوت میکند، بچههایی که زیاد مورد سرزنش قرار میگیرند و تنبیه میشوند، بچههایی که دائم با دیگران مقایسه میشوند و در کل بچههایی که خیلی مورد توجه خانواده نیستند، آگاهانه یا غیرارادی بیاشتها میشوند.
مسوول کمیته آموزش همگانی تغذیه به والدین توصیه میکندباید مراقب رفتارشان در مقابل بچهها باشند. بچههایی که خیلی لوس هستند و بچههایی که مورد بیمهری خانواده قرار میگیرند، هر دو در برابر غذا خوردن مقاومت میکنند بنابراین پدر و مادرها و حتی خواهر و برادرهای بزرگتر باید رفتاری طبیعی و منطقی با بچه داشته باشند.
سه شنبه 18/11/1390 - 11:6