آلبوم تصاویر
رابطه دوستی میان حیوانات
- دوشنبه ، 17 بهمن 1390 ، 18:23
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:28
تزیینات و دکوراسیون
طراحی و دیزاین عجیب و خاص
- چهارشنبه ، 28 دی 1390 ، 14:19
اگر به معماری یا طراحی علاقه مند باشید، حتما نام زها حدید، معمار و طراح عراقی-بریتانیایی به گوشتان خورده است. او اخیرا به جمع داوران جایزه معماری پریتزکر هم پیوسته است. جایزه Pritzker را تقریبا می توان به اسکار معماری تشبیه کرد و مراسم آن در سال 2012 به میزبانی کشور چین برگزار خواهد شد. پس فقط با در نظر گرفتن همین نکته و جدا از همه پروژه های نامی و مشهور این معمار و این که زها حدید به عنوان اولین زن در سال 2004 برنده این جایزه بوده، میتوان متوجه شد که خانم حدید در دهه هفتم زندگی خود به چه جایگاهی در دنیای معماری دست پیدا کرده است.
به همین بهانه می خواهیم به تماشای طراحی های او بنشینیم. اما این بار نه در حوزه طراحی و معماری ساختمان. می خواهیم بدانیم او در این سال ها به جز ساختمان به طراحی چه چیزهای دیگری پرداخته است.
پس اگر موافقید در ادامه مطلب ما را همراهی کنید.
یک بیوگرافی کوتاه
زها حدید متولد 31 اکتبر 1950 در بغداد است. ابتدا به لبنان رفت و در سن 21 سالگی لیسانس اش را در رشته ریاضیات از دانشگاه بیروت گرفت. سپس از آن جا راهی انگلستان شد و در دانشگاه AA لندن به تحصیل در رشته معماری پرداخت. پس از اتمام تحصیلات با استاد خود رم کولهاس شروع به همکاری کرد. سرانجام در سال 1980 هم دفتر شخصی خودش را افتتاح کرد.
حالا ما شاهد تجلی و شکوفایی افکار سی ساله دفتر طراحی معماری هستیم، که طرح ها و پروژه هایش در سرتاسر جهان یا افتتاح شده و یا در حال اجراست. در سال های اخیر شاید کمتر کشوری باشد که علاقه ای به داشتن یک ساختمان با تفکرات این معمار در خاک خود نداشته باشد و می توان ادعا کرد که در حال حاضر زها حدید حداقل یک پروژه در تمام قاره های جهان دارد.
گالری طراحی ها
حالا وقت آن رسیده است که به سراغ وسایلی برویم که خانم حدید آن ها را طراحی کرده است. اما طبق قرارمان طراحی هایی به غیر از ساختمان هایی که هر روز شاهد آن ها هستیم.
Z-Chair یا صندلی Z (2011)
Crest Chaise یا صندلی تاج (2008)
Gyre Lounge یا صندلی راحتی حلقوی (2008)
نیمکت (2006)
Genesy یا پیدایش - طراحی آباژور برای شرکت Artemide (2009)
چراغ هایی با روشنایی LED برای شرکت Zumtobel (2005)
Mesa Table یا میز تپه ای (2007)
Crater Table یا میزی با دهانه کوهای ماه (2007)
طراحی شیر دستشویی برای شرکت Triflow (2009)
گردن بند، دستبند و دو انگشتر طراحی شده برای شرکت Swarovski (2008)
طراحی شده برای شرکت WMF (2007)
برند و فونت اختصاصی زها حدید
این هم نمایشگاهی است که تا ماه مارس 2012 در فیلادلفیا آمریکا بر قرار است و در آن می توانید برخی از وسایل طراحی شده بالا را از نزدیک مشاهده کنید.
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:24
تزیینات و دکوراسیون
خانه شیشه ای
- سه شنبه ، 27 دی 1390 ، 07:04
خانه شیشه ای – نیوکانون کانکتیکات – ۱۹۴۹
آنچه موجب شهرت و اقتدار جانسون گردید، طراحی خانه زیبا ولی ساده ای بود که نه تنها بعنوان کاری اصیل و واقعی در معماری بلکه به عنوان شاهکار معماری و کاری فوق العاده در رده معماران بزرگ کلاسیک شناخته شد.
ایده این کار به ۱۰ سال قبل تر باز می گشت، زمانی که جانسون و میس با هم در مورد ساختمانی کاملاً شیشه ای و امکان ساخت آن به بحث نشسته بودند. از این منظر، شاید جانسون این طرح خود را مدیون میس باشد و حتی به عقیده برخی این کار وی تقلیدی از طرح Fransworth می باشد که در سال ۱۹۵۰ در پلانو ایلینویز، در کنار رودخانه فاکس اجرا گردید. از طرفی، این طرح به خاطر بکارگیری و استفاده از فضای باز و تساوی موقعیت ها نکات مشترکی با خانه چمنزار رایت دارد.
خانه شیشه ای ملهم از طرح ماله ویچ ۱۷۸۰ و آرامگاه نیوتن لدوکس است.
در این بنا سطوح بالای سر، سطوح عمودی، نحوه رسیدن به بنا و فضاهای زیر مجموعه فضایی بزرگ تر، همگی قابل تعمق و بررسی هستند. طبق بیانات خود جانسون، استوانه سرویس بهداشتی از طرح ماله ویچ الهام گرفته شده است. این استوانه آجری اشاره به معماری سنتی آمریکا دارد. فضای خانه به ۶ بخش تقسیم شده که مبلمان خانه، تعریف کننده المان های سطوح و فضاهای عملکردی می باشند. در این بنا تقریباً هیچ دیواری وجود ندارد و سطح بام اصلی ترین عنصر تعریف کننده فضاست که فرم ها و زیر فضاهای زیرین خود را سازمان دهی می کند. این بنای دلپذیر در میان باغی خصوصی واقع شده و احتمالاً هیچ فضای معماری محصور دیگری نمی تواند سیالیت و سبکی این خانه را داشته باشد. در وصف این خانه عنوان شده، در مبلمان فضای داخلی دقت کنید، بی جهت نیست که آن را خانه بی پایان نامیده اند. ساخت این بنا دو سال طول کشید و اگر چه به سبک و سیاق میس و ندروهه بود، ولی حتی خود میس هم قادر به طراحی وساخت چنین بنایی نبود.
جهت ورودی به باغ به گونه ای است که از حریم خانه دور بوده و خانه دیده نمی شود. خانه شیشه ای (به عنوان بخش خصوصی) از سمت خانه مهمان به خوبی قابل مشاهده است. در واقع این خانه باز، حالت نمایشی از یک زیباروی در لباس بدن نما، در سالنی زیبا را دارد که مجذوب کننده چشم ها است. بدین ترتیب هیچ وقفه ای از عدم حضور جانسون پدید نمی آید.
جانسون در سال های بعد مجموعه های دیگری به این سایت اضافه کرد؛ چرا که فضای باغ مانند او گنجایش طرح های دیگر وی را نیز داشت. برخی از فضاهای تعریف شده در سایت عبارتند از: ورودی، پارکینگ، خانه مهمان، مجسمه و خانه شیشه ای. خانه مهمان را در ۱۹۵۳، کلاه فرنگی در دریاچه کنار املاکش را در ۱۹۶۲ و گالری مجسمه را در ۱۹۷۰ به مجوعه اش افزود.
Mr. Johnson with his Glass House in July, 1949 in New Canaan
وی شیشه را مظهر پاکی، صافی، زلالی و نرمی می دانست و این طرز تفکر، از خلال کارهایش، به ناظر نیز القا می شود. در ساخت خانه و بناهای عمومی وی، شیشه نقش عمده ای در میان مصالح ساختمانی داشت و در این کار شهرت جهانی پیدا کرد. او در طول ۷-۶ سال یکسری از خانه ها با تنوع های گوناگون و در همان سبک و سیاق خانه شیشه ای ساخت. مجله رکورد در سال ۲۰۰۰ خانه شیشه ای وی را در میان ۱۰۰ بنای برتر قرن بیستم جای داده است.
Philip Johnson outside the Glass House in 1998
خانۀ شیشه ای که فلیپ جانسون برای خود طراحی کرده بود،مفهوم خانه را به طور کاملا متفاوت جلوه می دهد.در این بنا دیوارها به پنجره تبدیل می شوند، محرمیت زندگی خصوصی از بین رفته است و کاملا از بیرون نمایان است. با این همه، خانۀ شیشه ای قابل سکونت می باشد؛ چرا که تنها یک نفر در آن زندگی می کند و محیط اطراف آن نیز پر از درخت بوده و کاملا حفاظت شده است. این خانه که ظاهرا تنها از هوا ساخته شده است از نظر معماری، وضوح طرح و نقشه آن، تا حدودی بی همتاست. خانۀ شیشه ای تنها یک اتاق ۱۰ در ۱۶ است و در داخل دارای یک حجم استوانه ای دودکش مانند آجری، می باشد که ازآجری ساختمان برآمده و در داخل قفسی از جنس شیشه و فولاد قرار گرفته است. همانطورکه در شکل هم دیده می شود یک نوار فولادین دور تا دور دیوارهای شیشه ای بنا،در ارتفاع معینی، پیچیده شده و با چسبندگی خاصی که به وجود آورده، اجزای این خانه را هم سوار کرده است. دیوارهای متقابل کاملا متقارن بوده وهر یک در قسمت میانی، دری شیشه ای دارند.
این خانه برفرازیک بلندی مسطح، در میان یک درۀ پر درخت و در همسایگی یک مهمانسرای آجری با یک باغ پراز مجسمه قرار دارد. برای رسیدن به این بنا هیچ مسیر مستقیمی وجود ندارد و بازدید کنندگان با رسیدن به یک جادۀ مالرو که در ابتدای آن یک دیوار آجری مشاهده می شود و نیز با پیمودن مسیری با زاویۀ ۴۵ درجه به طرزی اریب به خانه می رسند و هرگز به طور مستقیم و عمودی با خانه، مواجه نمی شوند.
در اینجا، اتاق به معنای واقعی آن وجود ندارد، اما اجزای معدودی که در داخل تعبیه شده اند، نماینگر وجود اتاق هستند. راهروی ورودی در میان یک استوانۀ آجری و یک آشپزخانۀ کم ارتفاع کوچک از جنس چوب گردو، قرار دارد. از این محل، سیر طبیعی فضاها به یک نشیمن منتهی می شود که به وسیلۀ یک قالیچۀ سفید رنگ تعریف شده است. نشیمن، دارای میز و اتاق استراحت شبیه به مبلمان میس وندروهه می باشد. استوانۀ آجری در داخل شامل لوازم حمام بوده و دیوارۀ خارجی آن یک شومینه را در خود جای داده است. در قسمت شمالی خانه و پشت اجاق، یک انباری از جنس چوب گردو وجود دارد که کار آن محافظت از محل خواب و مطالعه است.
فیلیپ جانسون بعدها سبک بین المللی را رها نمود ولی هنوز خانۀ شیشه ای او، یک نمونۀ ناب و شاخص از این سبک است.جانسون تصدیق می کند که ساخت این بنا را مدیون خانۀ فرانسورس اثر میس وندروهه می باشد. این بنا در حال حاضر یک ملک شخصی است.
خانۀ شیشه ای هم مثل همۀ طرح های بزرگ، پروژه ی راحت و ساده ای به نظر می رسید ولی واقعا ساده نبود. پنج سال تمام با مشکلات فنی و زیبا شناختی دست و پنجه نرم شد و بلاخره آن شد که جانسون می پنداشت معماری باید به طرف آن برود امکان پذیر شد.
منبع: atlasy.ir
***********************
البته پس از آن چند نمونه ایده گرفته از این طرح در سالهای بعد توسط اشخاص دیگر به اجرا در آمد که یکی از این نمونه ها را در زیر می بینیم:
زندگی در یك خانه شیشه ای چه احساسی را به شما القا می كند؟ باید اعتراف كنید كه حس فوق العاده ای است. خانه ای در ناكجا با دیوارها و سقف شیشه ای با منظره ای زیبا و دل انگیز. برخی از مبلمانی كه در این خانه چیده شده است مثل میز، پایه تخت و ... نیز از جنس شیشه های شفاف ساخته شده است. این خانه شیشه ای كاری از طراحان "كارلو و انیو" است كه ست مبلمان نیز برای آن طراحی شده است. به این ترتیب كلكسیونی از وسایل منحصر بفرد و لوكسی در یك خانه شیشه ای بوجود آمده است. بسیار زیبا است و چشم هر بیننده ای را به خود جلب می كند.
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:20
آلبوم تصاویر
حدس بزن این چیه؟!
- دوشنبه ، 19 دی 1390 ، 07:50
اگر تونست حدس بزنی این چیه؟
.
.
.
.
یه راهنمایی: این عکس در سال 1956 گرفته شده.
حالا می تونی حدس بزنی؟
نه؟
یه کمی فکر کن بابا
.
.
.
بگم؟
.
.
این یک هارد کامپیوتر با فضای ذخیره 5 مگابایت ه !!!!
یعنی در مقابل هاردهای 500 گیگابایتی الان هیچی نیست، مثلاً فقط به اندازه یک عکس ساده جا داره !!!
This is an actual mainframe computer hard disk drive, with 5 MB of storage space ! In September 1956, I.B.M. Launched the " 305 RAMAC " It was called the world"s first " Super Computer " with a hard disk drive ( H.D.D.). The HDD weighed over a Ton and stored a " Whopping " 5 MB of data !
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:16
کامپیوتر و اینترنت
نمونه زنده از یک انسان رایانهای
- سه شنبه ، 13 دی 1390 ، 07:21
مایکل کروست یکی از اولین نمونه های زنده انسان رایانه ای به شمار می رود که از سال 2001 با استفاده از یک کاشت حلزونی و یک رایانه که در پشت سر وی نصب شده است، می تواند اصوات را بشنود و درک کند. در این راستا، روزنامه لاستمپا مصاحبه ای را با این "سایبروگ" انجام داده است.
"مایکل کروست"، برنامه نویس انفورماتیک، محقق و مولف کتابهایی درباره روابط میان انسان و ماشین با عناوین "نوسازی" و "ذهن جهان گستر" در 7 جولای 2001 درحال رانندگی با یک خودروی کرایه ای در جاده "رنو" واقع در "نوادا" کل شنوایی خود را از دست داد.
مایکل که کم شنوا به دنیا آمده بود، همیشه از دستگاههای سمعک استفاده می کرد و می توانست بعضی از اجزای جملات تلفظ شده توسط دیگران را درک کند. علاوه بر این، برای بازسازی کلام از روش لبخوانی کلمات استفاده می کرد.
پس از دست رفتن کامل شنوایی پیوند یک پروتز کاشت حلزونی و یک رایانه کاشته شده در پشت سر توانست زندگی این برنامه نویس رایانه ای را کاملاً تغییر دهد.
در تفاوت با سمعکهای رایج، این کاشت حلزونی می تواند به طور مکانیکی تمام اصوات را به مغز ارسال کند، اما آواهایی که به مغز می رسند بدون معنی باقی می مانند.
این دستگاه کاشتنی از یک بخش خارجی و یک بخش داخلی تشکیل شده است. بخش خارجی در واقع یک دستگاه پردازشگر زبان است که در پشت گوش قرار می گیرد و دارای میکروفنی است که آواها را دریافت کرده و آنها را به سیگنالهای دیجیتالی تبدیل می کند.
سپس این سیگنالها را به یک قرقره ارسال می کند و از طریق آن به بخش داخلی متصل می شود. قرقره با عبور از پرده صماخ، سیگنالهای دیجیتالی را به یک دستگاه گیرنده می فرستند. در گیرنده، سیگنالهای دیجیتالی به سیگنالهای الکتریکی تبدیل شده و از طریق یک سیم دارای الکترود به رشته های عصب آکوستیک در حلزون گوش ارسال می شوند.
سیگنالهایی که از این تحریک ساخته می شوند به مراکز شنوایی مغز می رسند و در آنجا به صورت آوا تشخیص داده می شوند. به این ترتیب، مایکل کروست ابتدا کلمات را می شنود و بعد معانی آنها را درک می کند.
به دلیل استفاده از این ابزار فناورانه پیچیده، این نویسنده و برنامه نویس آمریکایی خود را یک "سایبورگ" معرفی می کند.
سایبورگ که با عنوان "ارگانیسم سایبرنتیک" نیز شناخته می شود به جانداری گفته می شود که از بخشهای بیولوژیکی و مصنوعی (الکترونیکی، مکانیکی و یا روباتیک) برخوردار است.
این اصطلاح از سال 1960 رواج یافت. در آن زمان دو دانشمند به نامهای "مانفرد کلاینز" و "ناتان کلاین" مقاله ای را در خصوص مزیتهای استفاده از "خود- سامانی" سیستمهای "انسان- ماشین" در سفرهای فضایی منتشر کردند.
رایانه ای که داخل سر مایکل کروست کاشته شده است و گیرنده خارجی آن که با یک آهنربا به سر می چسبد
به تازگی روزنامه ایتالیایی لاستمپا مصاحبه ای را با "مایکل کروست" انجام داده است که در ادامه می خوانید:
دکتر کروست، چطور توانستید برای شنیدن به یک رایانه اعتماد کنید؟
انتخاب دیگری نداشتم. می خواستم از انزوا خارج شوم. سختی سازگار شدن با یک کاشت حلزونی مثل تلاشی است که از کودکی برای آموختن زبان اول خود و سپس برای یادگرفتن یک زبان خارجی انجام می دهیم. برای یک مدت زمانی هیچ چیز نمی فهمی، واژگانی که سر تو را پر کرده اند آواهای بدون مفهومی هستند. تنها پس از یکسال توانایی شنوایی من برابر با زمانی شد که از سمعک استفاده می کردم. خانواده و دوستانم برای من یک حامی واقعی بودند و با شکیبایی به زمانهایی که صرف بازیابی خود می کردم احترام می گذاشتند.
در چه مفهومی حس می کنید که یک سایبورگ هستید؟
از لحظه ای که اولین کاشت حلزونی وارد عمل شد، بدن من به روش برگشت ناپذیری تغییر کرد. من یک نمونه زنده از امکان تعامل میان انسان و ماشین بودم. باید به این دستگاه خارجی که با یک آهنربا به سر می چسبد و به اینکه تمام چیزها به روشی متفاوت از قبل صدا می کردند عادت می کردم. اما این پیوند شخصیت من و درکی که از خود دارم را تغییر نداد. من مایکل بودم و مایکل می مانم. مردی که لازانیا و گربه ها را دوست دارد و از معلمان کسل کننده بیزار است.
چطور یاد گرفتید پالسهایی را که الکترودها به عصب آکوستیک شما ارسال می کنند، رمزگشایی کنید؟
با کتابهای صوتی ویژه کودکان. به حروف داستانها گوش می دادم و همزمان متن را دنبال می کردم. به این ترتیب، پس از مدتی یاد گرفتم آواهایی را که می شنوم به صورت کلماتی که از قبل معنی آنها را می شناختم دربیاورم. همچنین حرف زدن با دیگران نیز کمک بزرگی بود. تا آنجا که می توانستم باید با آواهای جدید آشنا می شدم و یاد می گرفتم که با چشمهایم جابجایی لبهای سخنگو را دنبال کنم.
40 سال از اولین پیوندهای حلزون گوش می گذرد. چقدر تکنیک جراحی این پیوند بهتر شده است؟
پیشرفت این تکنیک چشمگیر است. کافی است فکر کنید که نصب اولین پیوند من یک ساعت و نیم زمان نیاز داشت، اما به فاصله تنها 4 سال، دومین عمل جراحی بعد از 41 دقیقه تمام شد. امروز این تکنیک جراحی به صورت یک عمل رایج درآمده است اما باید بگویم که در سالهای اخیر پیشرفت آن کمتر شده است. دلایل آن می تواند مختلف باشد که از جمله آنها می توان به هزینه های لازم برای بهتر شدن دستگاهها اشاره کرد. بهرحال کاشتهای حلزونی برپایه پالسهای الکتریکی امروز دیگر به حداکثر توسعه خود رسیده اند و بنابراین اکنون لحظه ای فرا رسیده است که باید از آنها فراتر رفت.
یک گیرنده خارجی به همراه کاشت حلزونی و رایانه داخلی سر به مایکل کروست اجازه دادند که دوباره بشنود
آیا ایده هایی در این زمینه دارید؟
از میان توسعه یافته ترین فناوریهایی که درحال حاضر در فاز آزمایش بر روی موشها هستند از "اپتوژنتیک" و "فناوریهای نانو" صحبت می شود. "اپتوژنتیک" شاخه جدیدی از علم است که اپتیک و ژنتیک را باهم ترکیب می کند و پرتوهای نور را قادر می کند که نورونهای مجزا را برپایه طول موج نور تابیده شده فعال و یا غیرفعال کنند. همچنین یک سری از نانوکاوشگرها می توانند از مرزهای بدن به مغز برسند و از آنها تبادل اطلاعات میان نورونها را تنظیم و کنترل کنند.
شما در کتاب "ذهن جهان گستر" آینده ای را تصور می کنید که در آن فناوریها به ما اجازه خواهند داد با احساسات دیگران در تماس باشیم. می توانید در این مورد توضیح دهید؟
معتقدم که می توانیم این امکان را داشته باشیم که آن چیزی را که یک دوست و یا همکار ما می بیند و حس می کند در زمان واقعی حس کنیم. این پاسخ علم به آرزوی داشتن روابط عمیق تر و در تلاش برای رسیدن به سطوح فراهوشی است. به این ترتیب، برای مثال، گروهی از پلیسها که باهم در یک عملیات کار می کنند می توانند از فاصله دور و تنها از طریق ذهن باهم در تماس باشند.
آیا به نظر شما سناریوهایی از این دست ترسناک نیستند؟
هدف من تحریک دیگران برای فکر کردن به این موضوع است که فناوری چگونه می تواند با انسان بیشترین تعامل را داشته باشد. بهرحال، هیچ فناوری نمی تواند به ما یاد بدهد که با دیگران ارتباط برقرار کنیم، با دقت گوش دهیم و یا با دیگران همدلی کنیم. این وظیفه ای است که خوشبختانه تنها به عهده خود ما است.
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:14
سخنان ماندگار
دو مطلب برای زندگی شیرینتر
- شنبه ، 27 فروردین 1390 ، 10:11
کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی مان شکل می دهند. ما می توانیم با استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت ، انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم.برای مثال ما می تونیم از جایگزین های زیر در صحبت هایمون استفاده کنیم :
به جای پدرم درآمد؛ بگوییم : خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم : خدا قوت
به جای دستت درد نکنه ؛ بگوییم : ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم : از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای گرفتارم؛ بگوییم : در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم : راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم : خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم : هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم : با تجربه
به جای فقیر هستم؛بگوییم : ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم : خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم : مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم : مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم : چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم : یادت باشه
به جای من مریض و غمگین نیستم؛ بگوییم : من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم : شما را در شادی ها ببینم
به جای جملاتی از جمله “چقدر چاق شدی؟“، “چقدر لاغر شدی؟“، “چقدر خسته به نظر میآیی؟“، “چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟“، “چرا ریشت را بلند کردی؟“، “چراتوهمی؟“، “چرا رنگت پریده؟“، “چرا تلفن نکردی؟“، “چرا حال مرا نپرسیدی؟” و …. بگوییم” :سلام به روی ماهت“، “چقدر خوشحال شدم تو را دیدم“، ” همیشه در قلب من هستی” و…
-----------------------------------------------------
هدفم گم شد!
نمىدانم داستان پیرمردى را شنیدهاید كه مىخواست به زیارت برود اما وسیلهاى براى رفتن نداشت. به هر حال یكى از دوستان او، اسبى برایش آورد تا بتواند با آن به زیارت برود. یكى دو روز اول، اسب پیرمرد را با خود برد و پیرمرد خوشحال از اینكه وسیلهاى براى سفر گیر آورده، به اسب رسیدگى مىكرد، غذا مىداد و او را تیمار مىكرد. اما دو سه روز كه گذشت ناگهان پاى اسب زخمى شد و دیگر نتوانست راه برود. پیرمرد مرهمى تهیه كرد و پاى اسب را بست و از او پرستارى كرد تا كمى بهتر شد. چند روزى با او حركت كرد اما این بار، اسب از غذا خوردن افتاد. هر چه پیرمرد تهیه مىكرد اسب لب به غذا نمىزد و معلوم نبود چه مشكلى دارد. پیرمرد در پى درمان غذا نخوردن اسب خود را به این در و آن در مىزد اما اسب همچنان لب به غذا نمىزد و روز به روز ضعیفتر و ناتوانتر مىشد تا اینكه یك روز از فرط ضعف و ناتوانى نقش زمین شد و سرش خورد به سنگ و به شدت زخمى شد. این بار پیرمرد در پى درمان زخم سر اسب برآمد و هر روز از او پرستارى مىكرد. روزها گذشت و هر روز یك اتفاق جدید براى اسب مىافتاد و پیرمرد او را تیمار مىكرد تا اینكه دیگر خسته شد و آرزو كرد اى كاش یك اتفاقى بیفتد كه از شر اسب راحت شود. آن اتفاق هم افتاد و مردى كه اسب پیرمرد را دید خواست آن را از پیرمرد خریدارى كند. پیرمرد خوشحال شد و اسبش را فروخت. وقتى صاحب جدید، سوار بر اسب دور مىشد، ناگهان یك سؤال در ذهن پیرمرد درخشید و از خود پرسید من اصلاً اسب را براى چه كارى همراه خود آورده بودم؟ اما هر چقدر فكر كرد یادش نیامد اسب به چه دلیلى همراه او شده بود! پس با پاى پیاده به ده خود بازگشت و چون مدت غیبت پیرمرد طولانى شده بود همه اهل ده جلو آمدند و به گمان اینكه از زیارت برمىگردد، زیارتش را تبریك گفتند! تازه پیرمرد به خاطر آورد كه به چه هدفى اسب را همراه برده و اهالى ده هم تا روزها بعد تعجب مىكردند كه چرا پیرمرد مدام دست حسرت بر دست مىكوبد و لب مىگزد!! بسیارى از ما در زندگى محدود خود، مانند این پیرمرد، به چیزها یا كارهایى مشغول مىشویم كه ما را از رسیدن به هدف واقعىمان بازمىدارند ولى تا موقعى كه مشغول آنها هستیم، چنان آنها را مهم و واقعى تلقى مىكنیم كه حتى به خاطر نمىآوریم هدفى غیر از آنها هم داشته ایم!
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:11
داستان و حکایت
تصویر ذهنی
شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد زیرا آندو را به عنوان دو نمونه ازمسایل غیر قابل حل ریاضی داده بود
در یک باشگاه بدنسازی پس از اضافه کردن 5 کیلوگرم به رکورد قبلی ورزشکاری از وی خواستند که رکورد جدیدی برای خود ثبت کند. اما او موفق به این کار نشد. پس از او خواستند وزنه ای که 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر است را امتحان کند. این دفعه او براحتی وزنه را بلند کرد. این مسئله برای ورزشکار جوان و دوستانش امری کاملا طبیعی به نظر می رسید اما برای طراحان این آزمایش جالب و هیجان انگیز بود. چرا که آنها اطلاعات غلط به وزنه بردار داده بودند. او در مرحله اول از عهده بلند کردن وزنه ای برنیامده بود که در واقع 5 کیلوگرم از رکوردش کمتر بود و در حرکت دوم ناخودآگاه موفق به بهبود رکوردش به میزان 5 کیلوگرم شده بود. او در حالی و با این «باور» وزنه را بلند کرده بود که خود را قادر به انجام آن می دانست.
هر فردی خود را ارزیابی میکند و این برآورد مشخص خواهد ساخت که او چه خواهد شد. شما نمی توانید بیش از آن چیزی بشوید که باور دارید«هستید». اما بیش از آنچه باور دارید«می توانید» انجام دهید
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:8
دانستنی های علمی
ده برتری جالب زنان بر مردان
- یكشنبه ، 8 آبان 1390 ، 09:44
زنان بهتر حرف میزنند
در یك مطالعه گسترده كه در سال 2008 در 3 كالج و دانشگاه آمریكا در بین دانشجویانی از نژادها و رنگ پوستهای مختلف انجام گرفت، مشخص شد كه زنان در حین مطرحكردن جملات منظور خود را شفافتر و درستتر بیان میكنند. درواقع وقتی تصاویری به نمایش درمیآمد شركتكنندهها- چه زنها و چه مردها- از طریق جملات زنان بهتر موضوع مرتبط با تصاویر را میفهمیدند. در واقع درك زنان از نمایش یك تصویر و سپس توضیح آن جامعتر، پرنكتهتر و دقیقتر از مردان بود.
زنان سریعتر هستند
براساس مطالعات انجام شده، شاید در دوهای سرعت مردان از زنان پیش بیفتند، اما سرعت هماهنگی عملكرد بدن زنها بهطور متوسط از مردها بیشتر است. محققان در مطالعهای كه در دانشگاههای هاروارد و بریكام انجام گرفت، متوجه شدند كه زنان بهراحتی میتوانند عملكرد میان مغز و اندامهای خود را هماهنگ كرده و سریعتر برای انجام یك كار برنامهریزی كنند. جالب است بدانید، در یك مطالعه گسترده هم مشخص شد كه براساس ساعت فیزیولوژیك بدن، عملكرد بدن زنان طی یك روز 6 دقیقه كوتاهتر از مردان است، درواقع بدن آنها به گونهای برنامهریزی شده كه در طول زمانی كمتر از روز تمام كارها را به پایان برساند.
زنان دانشگاهها را فتح كردهاند
حالا تقریبا در تمام جهان، در رشتههای دانشگاهی، چه در پذیرش و چه در فارغالتحصیلی، زنان موفقتر از مردان هستند. در سال تحصیلی 2009-2008 در آمریكا، 60درصد از سهمیه فوقلیسانس در تمامی رشتهها توسط زنان اشغال شده و برای اولینبار در طول تاریخ میزان زنان فارغالتحصیل در رشته دكترا از مردان بیشتر بود (51درصد به 49درصد) این نسبت در سالهای بعد بیشتر هم خواهد شد و در تمامی مقاطع تحصیلی میزان دانشجویان زن از دانشجویان مرد بیشتر خواهد بود.
آنها به سلامت فكر میكنند
زنان در كشورهای آمریكا و كانادا، براساس آمار موسسههای بهداشتی بسیار بیشتر از مردان به فكر سلامت خود هستند و بهطور منظم به پزشكان مراجعه كرده و برای پیگیری بیماریهای خود هم بیشتر و منظمتر به پزشك مراجعه میكنند.
زنان قویتر هستند
مطالعهای كه در سال 2009 توسط پژوهشگران دانشگاه كل گپل انجام شده است نشان میدهد، در بدن زنان مكانیسمهایی وجود دارد كه احتمال ابتلای آنها به بیماریهای عفونی را كاهش میدهد، در واقع میتوان گفت كه آنها مكانیسمهای تدافعی بهتری دارند. این مطالعات نشان داد، استروژن موجود در بدن زنان آنزیمی را كه باعث برهم خوردن سیستم ایمنی بدن و ابتلا به عفونت میشود را غیرفعال میكند. احتمالا در آینده به مردان دچار مشكلات سیستم ایمنی و عفونتهای مكرر درمانهای حاوی استروژن تجویز شود.
تغذیه زنانه بهتر است
مطالعهای كه در 8 كشور اروپایی طی 3 سال انجام شده است نشان میدهد، درصد زیادی از كودكان حالا بهطور منظم از غذاهای فستفود استفاده میكنند (بین 20تا 35 درصد از كودكان زیر 16سال در این كشورها حداقل 3بار در هفته غذاهای فستفود مصرف میكنند)، اما در میان بالغان میزان مصرف فستفود و گرایش به آن در میان دختران كمتر از پسران است. در واقع این مطالعه نشان داد، اطلاعات در مورد تغذیه سالم در زنان بیشتر است و آنها الگوی تغذیه سالمتر و مناسبتری نسبت به آقایان دارند.
بیماری مردانه
هموفیلی بیماری است كه در آن انعقاد خون دچار مشكل میشود. در این حالت اگر در نقطهای از بدن خونریزی پیش بیاید خونریزی ادامه مییابد و حتی ممكن است به مرگ فرد بینجامد. این بیماری به دلیل وجود مشكلی در كروموزوم X رخ میدهد، در مردان كه فقط یك كروموزوم X دارند این حالت بسیار شایعتر از زنان است كه 2كروموزوم X دارند. درواقع نسبت شیوع این بیماری در مردان بیش از 30 برابر زنان است.
زنان نیكوكارترهستند
مطالعهای كه سال 2010 انجام شد نشان داده كه زنان نسبت به مردان با سطح درآمد مشابه خود بیشتر در كارهای خیرخواهانه و اعانه دادن شركت میكنند و تمایل بیشتری به حضور در فعالیتهای نیكوكاران و اقدامات عامالمنفعه دارند.
زنان قلب سالمتر دارند
در كل زنان نسبت به مردان كمتر در معرض خطر مشكلات قلبی هستند تا قبل از سن یائسگی، این موضوع بهخاطر اثرات محافظتی هورمونهای زنانه است اما بعد از آن هم باز زنان كمتر از مردان همسن خود در خطر هستند، چرا؟ چون بدن آنها نسبت به عوامل مساعدكننده ابتلا به بیماریهای قلبی مثل دیابت و سطح كلسترول خون، پاسخ بهتری میدهد. درضمن زنان پس از ابتلا به مشكلات قلبی شیوه زندگی سالمتری را در پیش میگیرند و سطح چربی خون و سطح قندخون آنها نسبت به مردانی كه شرایط مشابه دارند پایینتر و مناسبتر است. نكته مهم در مورد شرایط قلبی این است كه طولانیترین طول عمر پس از جراحی قلب هم مربوط به یك زن است. در سال 1924 سادی پوردی، دختر 17 ساله انگلیسی كه مشكل قلبی مادرزادی داشت، تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت. آن موقع پزشكان فكر میكردند كه او از این عمل جراحی جان سالم به در نخواهد برد، ولی پوردی نه تنها زنده ماند كه 80 سال پس از آن عمل جراحی هم عمر كرد تا نامش در كتاب ركوردهای گینس جاودانه شود.
صورتهایی كه زودتر درمان میشوند
باید گفت كه این اتفاقی است كه میتواند باعث خوشحالی زنان شود، پس از اعمال جراحی صورت، روند بهبود در زنان سریعتر از مردان است. البته این موضوع خاص عملهای جراحی زیبایی نیست و حتی در موارد مربوط به برداشتن توده سرطانی، مثلا سرطان پوست از روی صورت، دیده شده است كه روند بهبود در صورت زنان سریعتر از مردان است. این یك دلیل علمی دارد. دكتر فیل هائك، مدیر انجمن ملی جراحان پلاستیك و ترمیمی آمریكا میگوید: «سلولهای پوست و فولیكولهای مو در مردان به خون بیشتری احتیاج دارند، طبیعی است كه این باعث تاخیر در روند بهبود آنها شود. صورت مردان نسبت به زنان عضلانیتر است و برای همین روند ترمیم در آنها طولانیتر و مشكلتر است
چهارشنبه 19/11/1390 - 21:5
آلبوم تصاویر
تصاویر جالب از پیک سهچرخه در چین
- یكشنبه ، 16 بهمن 1390 ، 14:52
آلن دلورمه عکاس فرانسوی سوژه عکاسی خود را به پیک سهچرخه در چین اختصاص داده است
این که چطور این پیکها هر روز اقلام بسیاری را در شهر شانگهای چین در کنار آسمانخراشهای دنیای مدرن هنوز با این وسیله ساده جابهجا میکنند، جای تعجب است!
حفظ تعادل ستونهایی از فایل، صندلی اداری و کاغذ تا لوازم چوبی خانهها، رختخواب، دسته گل، لاستیک ماشین و بطریهای آبمعدنی در حین حرکت، از نظر رهگذران باورکردنی نیست!
موازنه این حجم خطرناک از وسایل که از همه طرف امتداد یافتهاند، کاری هنرمندانه است و نشان میدهد چین سنتی شانه به شانه ابرقدرت صنعتی معاصر پیش میرود.
چهارشنبه 19/11/1390 - 20:32
معرفی کتاب و بازی های آموزشی
کتاب "خاطره ای از کریسمس" نوشته ی ترومن
کاپوتی مجموعه ای از سه داستان به هم پیوسته است که تم مشترک نوجوانی هر سه
را در برگرفته است. این سه داستان نمایان گر وضعیت نوجوان هایی تک افتاده
هستند مقابل دنیایی از بزرگسالی،آن هم در حالی که این دنیا در کلیت خود
چیزی برای ارائه به ایشان ندارد.کاپوتی هر چند نسبتا" نویسندهء کم کاری بود
اما،رمان ها و داستان های باقی مانده از او نشان می دهند چطور می توان از
امری به شدت بی اهمیت به ساختاری بسط یافته رسید.هر سه داستان این کتاب تمی
این گونه دارند و اصولا" اتفاقی هم در آن ها نمی افتد.قهرمان های او با
مسالهء تنها رها شدن رو به رو هستند که به خصوص در داستان "مهمان روز شکر
گذاری" می توان این امر را مشاهده کرد.سکوت،ترکیبی از کودکی آمریکایی و
روزهای خوش گذشته و هم چنین تلاش برای پنهان نگه داشتن راز از جمله اموری
هستند که نویسنده سعی کرده تا با در هم آمیختن شان یک فضای تقلبی بسازد.این
فضای تقلبی یا جعلی ست که در فرآیند درک متن خواننده را اسیر و درگیر خود
کرده و اجازه نمی دهد تا او بتواند دچار نوعی نوستالژی شود که در انبوهی از
داستان های که با تم نوجوانی و روزهای عید هستند،وجود دارد.بنابراین این
سه داستان را باید از شخصی ترین و طبعا" تلخ ترین نوشته های کاپوتی محسوب
کرد.فکر می کنم در داستان های کم اتفاق و پر جزییات کتاب نوعی از رهاشده گی
و عدم تعین نویسنده را بتوان مشاهده کرد.داستان ها فرمی اتوبیوگرافیک دارد
و به همین دلیل است که معتقدم کاپوتی در امر خوانش این فرصت را به خواننده
می دهد تا او رابا پیشینه ی شهرت و ویژگی های اش درک کند و سپس درباره ی
متن ها فکر کند. درواقع شکل خوانش پیشنهادی کاپوتی منحصر به فرد است؛او
خودش را به مثابه موجود درمانده ی داستان ها نمایش می دهد و علاقه دارد این
خود فرامتنی خواننده ی آگاه تر را دچار بازخوانی او و روزگارش کند.فرم
داستان که برگرفته شده از سنت داستان های کریسمسی اروپایی با استعانت و صد
البته ساخت شکنی نمونه دیکنزی آن است.کلان گویی کلاسیک را هدف قرار می
دهد.درخشش ذهن این داستان نویس را تماشا کنید که با الهام از فرمی عادی و
بدون پیچیدگی چطور خود ژانر را دچار فساد و تهی بودن می کند.نوجوان های او
در حال تماشای رویارویی دور هستند که قاعدتا" ریشه های شان و آنچه که به
شکل کلاسیک هویت می نامیم اش در آن مستتر هستند اما،بی اهمیتی فراوانی که
در تمام متن ها وجود دارد و خط اصلی روایت در حال فروپاشی اجازه ی ساخته
شدن این هویت را نمی دهد.ما مدام با تمثیل غار افلاطون رو به رو هستیم،مدام
سایه ها را می بینیم و این سایه ها برای نجات دادن زندگی کافی به نظر نمی
آیند.کاپوتی در حالی که دلبسته گی اش را به یک دوران اعلام می کند اما بی
معنایی و تهی شدن آن دوران را نیز روایت می کند؛چیزی برای خوشی وجود
ندارد...این یک مفهوم تنیده شده در سازمان کلی رمان اوست و به همین خاطر
امور،اشیاء و حتی آدم هایی که بخشی از این نوجوانی هستند،از دنیایی دیگر
آمده اند و در نهایت هم فقدان جایی برای زیستن و باقی ماندن شان در متن
دیده می شود. اوج این تلاش و عدم توفیق را می توان در داستانِ "خاطره ای از
کریسمس"(که نام کتاب هم برگرفته شده از آن است)ملاحظه کرد؛هم زیستی مسالمت
آمیز پیردختری نیمه دیوانه و نوجوانی در منطقه ای روستایی.چقدر این تصویر
می تواند الهام بخش باشد برای حرکت متن به سوی ژانری آشنا،اما کاپوتی
دقیقا" از این متن به "هیچ" می رسد،به عدمِ درک و شناختِ معاصر بودن از سوی
راوی.راوی ای که مدام تلاش می کنند ،با خرده روایت ها و جزییات داستان را
توجیه کند ناگهان در می یابد خاطره،همان امر شخصی و در حال زوالی ست که از
دست می لغزد و دور و دورتر می شود.کاپوتی در پایانِ داستان از روحی معصوم
می نویسد که ماچرای کوچکی را حل کرده و حالا در سرخوشی یافتن بهشت
است.حسرتی که به کلیت متن رسوخ پیدا کرده و اجازه می دهد تا خواننده با
فقدان در شکلی بدوی تر مواجه شود.این فقدان و تباهی امر مهم و شاید ایده ی
بسیاری از نوشته های کاپوتی بزرگ است؛چیزهایی که به آسمان می روند،چیزهایی
که در فاصله ی بین گناه و بی گناهی سرگردان باقی مانده اند.
چهارشنبه 19/11/1390 - 20:20