سوره :
النساء
آیه شماره :
12
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الانعام
آیه شماره :
94
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الانعام
آیه شماره :
100
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الانعام
آیه شماره :
139
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الاعراف
آیه شماره :
190
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
يونس
آیه شماره :
66
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الرعد
آیه شماره :
16
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الرعد
آیه شماره :
33
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الروم
آیه شماره :
28
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
سبأ
آیه شماره :
27
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الزمر
آیه شماره :
29
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
الشورى
آیه شماره :
21
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].
سوره :
القلم
آیه شماره :
41
ریشه کلمه :
شرك
فعل :
شرك
معنی :
شريك شدن، شرکت داشتن، سهيم بودن، براي خدا شريک قرار دادن، مشرک شدن
«اشراك» شريك كردن، مشرک شدن، براي خدا شريک قرار دادن
«مشارکة» «شارک» شرکت داشتن
«اشتراک» و «مشارکت» باهم شريک شدن، سهيم شدن
توضیح :
«شريك» كسى كه در كارى يا در چيزى با ديگرى سهيم است.
«مشرك» كسى است كه براى خدا شريك قرار بدهد.
شرك اقسامى دارد:
1- شرك در خلقت. مثل آنان که خيرات را از يزدان و شرور را از اهريمن مىدانستند و مىگفتند: يزدان اهريمن را آفريده سپس اهريمن بالاستقلال شرور را آفريد. [انعام:100] و [مؤمنون:91]
2- شرك در تدبير عالم. مثل عقيده ارباب انواع كه اعتقاد به خداى دريا، خداى صحرا، خداى جنگ، خداى عشق، خداى جنگ،، خداى غضب،، و غيره داشتند و براى هر يك مجسمهاى به خيال خويش درست كرده بودند و مثل عقيده ستاره پرستان، آفتاب پرستان، و عقيده تثليت در هند و روم و چين و مصر...
3- شرك در عبادت. و آن اينكه خدا را عبادت نمىكردند، بلكه بتها، ارباب انواع، آفتاب، ماه، دريا، رعد، برق، حتى، اشخاصى مثل نمرود و فرعون و... را پرستش مىكردند. [انعام:101]، [انعام:102]،
بايد دانست واسطه غير از شرك است. قرآن واسطه را قبول دارد. يعنى خداوند با واسطهها و اسباب كار مىكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران مىروياند، حيات را به وسيله نور خورشيد تدبير مىكند، بندگان خود را به وسيله زمين روزى مىدهد. مردگان را به وسيله ملك الموت قبض مىكند. فرزندان را به وسيله پدر و مادر به دنيا مىآورد.
چنان كه نماز، روزه، صدقه و اعمال نيك را وسيله تقرب قرار داده و بندگان را به وسيله پيامبران و امامان عليهم السلام هدايت فرموده است.
اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاى خود مستقل بدانيم آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خداكار مىكنند و از خود استقلالى ندارند بلكه «كُلُّ لَهُ قانِتُونَ» اند در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم.
احترام و شرك دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزى معبود قرار دادن آن نيست مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامن و صلحا و پدر و مادر و اين كه كسى صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست و گرنه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را تحريم مىكردند. ما نه به صاحب قبر عبادت مىكنيم و نه او را در كارى از كارهاى عالم مستقل مىدانيم بلكه چون در راه رضاى خدا قدم بر داشته و با نفس مبارزه كرده و پيش خدا محترم است او را شفيع قرار مىدهيم. همچنين بوسيدن اعتاب مقدسه و تبرك به آنها هيچ يك مصداق شرك نيستند شاهد بارز اين سخن حجر الاسود و كعبه است به اتفاق اهل اسلام بوسيدن و دست ماليدن به حجر الاسود جايز و ثواب است و همچنين كعبه.
و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم حجر الاسود را استلام فرموده و بوسيده است. شرك جلى و خفى
شرك جلى يكى از شركهاى سه گانه است كه گذشت. شرك خفى آن است كه غير خدا را نيز كارها مراعات بكند مثلا بگويد: اگر فلانى نبود عيال من ضايع مىشد ولى اگر بگويد خدا فلانى را در كار من سبب كرد اشكالى ندارد. [يوسف:106].