سوره :
الانفال
آیه شماره :
16
ریشه کلمه :
ولي
فعل :
وَلْى
معنی :
«ولي» نزديك، قرب.
«تَوْلِيَة» والي و حاکم کردن، مسلط کردن، سرپرست كردن، ياور قرار دادن، اعراض، برگشتن، برگرداندن، فرار، گرايش، تمايل، روي كردن، توجه، متوجه كردن
«تَوَ ّلى» حاکم شدن، قبول سرپرستي، گرايش و رابطه نزديک داشتن، به عهده گرفتن، اعراض، نپذيرفتن، پشت کردن، سرپرست
«ولى» سرپرست، اداره كننده امر، دوست و يارى كننده، جمع آن اولياء
«مولى» سرپرست، مالك عبد، صديق، غلام، عموزاده، صاحب و مالک، خويشاوند، ياور، بره آزاد شده که همپيکان صاحب خود است
«اولى» نزديكتر، سزاوارتر.
«ولاية» به كسر واو به معنى نصرت و به فتح واو به معنى تولى امر
توضیح :
راغب مىگويد: وَلاء توالى آن است كه دوچيز چنان بهم نزديک باشند كه ميانشان چيز ديگرى نباشد و بطور استعاره به نزديكى وَلاء و تَوالى گويند خواه در مكان باشد يا صداقت يا نصرت يا اعتقاد.
تَوْلِيَة: اگر با «عن» باشد به معنى اعراض و اگر با «الى» باشد به معنى روكردن و اگر با دو حرف مذكور متعدى به مفعول ثانى باشد به معنى برگرداندن و متوجه كردن آيد. و در صورت تعدى به دو مفعول به معنى سرپرست كردن و غيره آيد.
«ولّى» از «ولى» است به معنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه به تدبير امور از ديگرى احق و سزاوارتر است. به رئيس قوم والى گويند كه به تدبير و امر ونهى امور نزديك و مباشر است. به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مىكند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آن است ولى يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.
عموزاده را مولى گويند كه در نسب به انسان نزديك است [مريم:5]