سوره :
الفرقان
آیه شماره :
69
ریشه کلمه :
خلد
فعل :
خلد
معنی :
جاودان، هميشگي، فناناپذيري، مكث طويل، «خلداليه و اخلد اليه» ميل و گرايش ، ركون و علاقه مندي به چيزي، چسبيدن به زمين
«تخليد» ابدي و جاودان گه داشتن
توضیح :
راغب گويد: خلود آن است كه شىء از عروض فساد به دور بوده و در يك حالت باقى ماند و نيز هر آنچه تغيير و فياد دير عارضش شود عرب آن را با خلود توصيف مىكند و به سنگهائى كه ديك را روى آن مىگذارند خوالد گويند نه براى هميشه بودن بلكه براى مكث طويل و زياد پايدار بودن. خلود: فقط يكبار در قرآن آمده [ق:34].
ولى خلد به ضمّ اوّل شش بار بكار رفته است در اينجا بايد سه مسئله را بررسى نمائيم .
1- خلود و جاودانى بودن يعنى چه و چطور متصوّر است موجودى هميشه در يك حال باشد و تغيير و فسادى در آن راه نيايد؟.
2- آيا خلود در آتش و بهشت تدريجاً عادت مىشود و حالت اوّليه خود را از دست مىدهد يا نه؟ به عبارت ديگر آيا جهنّمىها در اثر گذشت زمان از احساس خذاب خلاص نمىشوند؟ آيا بهشتىها در اثر لذّت يكنواخت احساس حظّ را از دست نمىدهند؟.
3- آيا خلود در آتش براى كفّار ظلم نيست؟ كسانيكه مثلا شصت سال كفر ورزيده و آيات خدا را تكذيب كرده و عمر خود را در كارهاى بد با تمام رساندهاند آيا عذاب ابدى در حقّ آنها رواست؟
درباره مطلب اوّل بايد دانست: موجودات مادّى در اين دنيا از حيث كميّت ثابت و از حيث كيفيّت در تغيير و تبدّل اند. كميّت و وزن و اندازه مادّه ثابت و بى كم و كاست است ولى از لحاظ كيفيّت، اشياء جهان پيوسته در تغيير و تبدّل و فنا و فساد و زوال اند و هيچ وقت در وضعى و حالى ثابت و پايدار نمىمانند. از طرف ديگر در دنياى ما اصلى به نام اصل كهولت (آنتروپى) بر تمام موّاد و نيروها حكم فرماست، هر موجودى كه به حالت خود رها شده و امدادى بدان نرسد به طور تدريج به سوى هموارى و پيرى و سكون مىرود، علت فساد و مرگ در عالم همين است، اگر اين اصل در جهان نبود اصل بقا و ثبات در عالم حكومت مىكرد و ما در اين زندگى مخلّد مىشديم و از مرگ و فنا اثرى نبود.
در زندگى آخرت اصل كهولت از موّاد برداشته مىشود و برداشته شدن آن عبارت اخراى خلود و هميشگى است و بزرگترين مرز فارق ميان دنيا و آخرت وجود كهولت و عدم آن است، آقاى مهندس بازرگان در كتاب ذره بى انتها ص 85 مىگويد: جريانها و قوانينى كه در اين دنيا بر موّاد و انرژيها حكومت دارد تماماً ناشى يا منطبق بر دو اصل ترموديناميك است 1 اصل بقاء و ثبات كميّتها - 2 آنتروپى يا كهولت يعنى اصل انحطاط كيفيّتها و ضعف و زوال ارزشها... با برداشتن آنتروپى (پيرى و كهولت) خصوصيّات و مشخّصات آخرت ظاهر مىشود و لازمه همه آنها لغو آنتروپى است بطوريكه كهولت و آنتروپى را مىتوان مرز و فارق دنيا و آخرت دانست.
و خلاصه در آخرت با اراده نافذ و مؤثر خدا، اصل كهولت و پيرى از موجودات بر داشته مىشود و هر چيز مخلّد مىشود و كلمه فنا و زوال و پيرى از قاموس موجودات حذف مىگردد. اين مطلب حتمى است گرچه تصوّر آن براى ما
مشكل است. اجع به مطلب دوّم بايد دانست: با برداشته شدن اصل كهولت از اشياء همه چيز هميشه تازه و جوان خواهد بود و گذشت ايّام، سعادت را به عادت و سيرى و عذاب را به راحتى تبديل نخواهد كرد.
و امّا راجع به مطلب سوّم: عذاب و شكنجه و گرفتارى آخرت صورت واقعى عصيان و مخالف دنيا است و آن لازم و دائم است توضيح آنكه: اعمال خوب و بد آدمى، اجزاء بدن اوست كه به شكل نيرو از بدن وى بيرون مىريزد و همان نيروها بنا بر حقيقت بقاء اعمال در عالم باقى مىمانند و ذرهّاى از آنها كاسته نمىشود. آن نيروها در آخرت به خود آدم بر مىگردند و اى بسا اعمال چشم در جاى چشم و اعمال دست در جاى دست و هكذا مىنشيند و به همان اعضا تبديل مىشود. و چشم و گوش و غيره كه از آنهاتشكيل شده هميشه در عذاب يا در رحمت خواهد بود مثلا زبانى كه ميليونها لا اله الّا اللّه تشكيل يافته هميشه راحت و هميشه گويا و هميشه شاد خواهد بود و زبانيكه از غيبت و بهتان و دشنام و غيره فراهم آمده هميشه در عذاب خواهد بود. همانطور كه شورى از نمك، ترى از آب، چربى از روغن جدا شدنى نيست