سوره :
البقرة
آیه شماره :
129
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
البقرة
آیه شماره :
151
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
البقرة
آیه شماره :
251
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
البقرة
آیه شماره :
269
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
البقرة
آیه شماره :
269
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
آل عمران
آیه شماره :
48
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
آل عمران
آیه شماره :
164
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
54
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
النساء
آیه شماره :
113
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
المائدة
آیه شماره :
110
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
لقمان
آیه شماره :
12
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
ص
آیه شماره :
20
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.
سوره :
الجمعة
آیه شماره :
2
ریشه کلمه :
حكم
فعل :
حكم
معنی :
قضاوت، داورى، حُکم کردن
«احكام» اتقان و استواري
«حکمت» محكم كارى، تشخيص
«حکيم» محكم كار، حكمت كردار، كسى كه كار را از روى تشخيص و مصلحت انجام دهد.
« تحاكم» دادخواهي، رفتن به نزد حاکم، مراجعه به حاكم .
«تحکيم» حکم و داور قرار دادن.
«حکمت»
توضیح :
معناى اوّلى اين كلمه همان منع از فساد و منع براى اصلاح است.
حكيم كسى است كه مانع از فساد باشد و كارها را استوار و محكم كند.