گوهر دین
تا بكی در پرده مانی ماه من؟ روشنگری كن | |
تا كنی هر دلبری را عاشق خود، دلبری كن | |
جلوه یی كن، زهره را چون ذره محو خویش گردان | |
رخ نما و مشتری را بر رخ خود مشتری كن | |
تا بكی از دوری ماه رخت اختر شمارم؟ | |
چرخ دین را مهر شو، در آسمان روشنگری كن | |
شاهباز دین زهر سو می خورد تیری، خدا را | |
طایر بشكسته بال دین حق را شهپری كن | |
قاف تا قاف جهان پرشد ز ظلم ای حجت حق | |
تكیه زن بر مسند عدل الهی داوری كن | |
موج بحر كفر پهلو می زند بر ساحل دین | |
نوح شو، طوفان بپا كن، فلك دین را لنگری كن | |
تا نداده حق پرستی جای خود بر بت پرستی | |
بت شكن شو چون خلیل و دفع خوی آزری كن | |
تا بكی چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟ | |
تا كند اندر مدار عدل گردش، محوری كن | |
كفر را از ریشه بركن، ظلم را از بن برافكن | |
برق شو،از دشمنان خرمن بسوزان، تندری كن | |
تا بكی ای گوهر دین از صدف بیرون نیائی؟ | |
ناخدا شو، كشتی دین خدا را رهبری كن | |
تیغ بركش از نیام و، قصد جان دشمنان كن | |
پای برزن بر ركاب و، حمله های حیدری كن | |
ای همه جانها به لب از هجر رویت، چهره بگشا | |
وی همه آثار هستی از تو مشتق مصدری كن | |
گر هوای یاری او را به سر" پروانه" داری | |
تو توانی خدمت عشاق پور عسكری كن | |
محمد علی مجاهدی(پروانه) |