جلوه هایی از «عفت کلام» در کلام خدا
ادب خدا را تماشا کن!
نوع آدمیزاد اینگونه اند که اگر در مساله ای خود را محق بدانند در مواجهه با صدای مخالف، از در انصاف وارد نمیشوند. مخصوصا وقتی پای قدرت و سیاست در میان باشد، اینگونه بداخلاقیها بیشتر خودش را نشان میدهد. اما منطق خداوند و رسول به حق ناطقش را ببینید که حتی در مواجهه با مشرکان لجوج مکه نیز، شرط ادب و انصاف را فرو نمینهند
قدیمترها یادشان هست وقتی پای عدهای از روشنفکرمآبهای ما به ممالکت مترقیه باز شد، برخی کلمات را از ینگهٔ دنیا برایمان سوغات آوردند مثل همین کلمه "توالت" که در آغاز ورودش به ایران به معنای "آرایش" بود ولی رفته رفته از معنای اصلیاش فاصله گرفت و امروزه به کنایه به محل قضای حاجت گفته میشود.
کاربرد لفظ در معنای غیراصلی، البته حکمتهایی دارد. اگر مقام سخن، عرصه نظم و نثر باشد برای زینت کلام است مثل آرایههای ادبی استعاره، مجاز، کنایه، ایهام و الخ.
چنین است وقتی پای تربیت نفوس بشری در میان بیاید. اینجا هم گاهی ادب و حفظ حریم حکم میکند که به صراحت سخن نگویی. برعکس در مسائل حقوقی، اگر به جای تصریح، به کنایه روی بیاوری، حکم مساله در پرده ابهام میماند و چه بسا، حقی قانونی از کسی تضییع شود.
اسلام، مکتب ادبورزی است. قرآن درسنامه ادب و پیامبر، معلم این ادبستان است. این سبک گفتاری که بیش از هر چیز، عفت کلام گوینده را فریاد می زند، هم در کتاب خدا و هم در کلام پیامبر و پیشوایان پاک، نمود فراوان دارد؛ نمونه را:
یک. در قرآن وقتی دامنه سخن به مسائل خصوصی زن و شوی کشیده میشود صراحت جایش را به کنایت میدهد. به فرموده علامه طباطبایی در المیزان، خداوند هر جا میخواهد از عمل زناشویی سخن بگوید از کلماتی مثل: "مباشرت"، "مس"، "لمس"، دخول"، "قرب"، "اتیان" و... استفاده میکند که همگی در معنای کنایی خود به کار رفتهاند. تفصیل بیشتر موضوع را میتوانید در نوشتار دیگری از راقم این سیاهه با عنوان: " ادب قرآن در مسائل جنسی" در
اینجا ببینید.
دو. تصور کنید کسی را که در دل تاریکی شب، گرفتار رگبار تندِ بارانی متراکم شده است. غرّش رعد و جهش برق، امانش را بریده. او از شدت ترس، انگشتانش را در گوش فرو برده که مبادا صدای مهیب صاعقه، او را به کام مرگ فرستد. این مثالی است برای جماعت "منافقان" در قرآن؛ میفرماید: َأوْ کصَیبٍ مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحیطٌ بِالْکافِرین.(بقره/19)
تمثیلی است عجیب پر از نکتههای باریک معرفتی، لیک در بحث حاضر، استناد ما قسمتی از کریمه است که میفرماید: یجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِم... یعنی انگشتان خود را در گوش فرو میبرند!
شما بگویید: کسی که در چنین شرایط دهشتباری قرار گرفته که نزدیک است از شدت صدای صاعقه، قالب تهی کند، ناخودآگاه، کدامیک از انگشتان خود را در گوش فرو میبرد؟
خواهید گفت انگشت اشاره را.
پس چرا خداوند در اینجا به صورت مبهم و کلی میفرماید: اصابع؟! در حالی که عرب، هر انگشت دست را نامی جداگانه نهاده است؛ انگشت شصت؛ «ابهام»؛ انگشت اشاره؛ «سبّابه»، انگشت میانی؛ «وُسطی»، انگشت خاتم؛ «بِنْصِر» و انگشت کوچک؛ «خِنْصِر».
اندکی تأمل، ما را به نکتهای رهنمون میکند و آن اینکه: انگشت "سبّابه"، همان انگشتی است که عامه مردم به هنگام ناسزا با آن به طرف مقابل، اشاره میکنند. از ماده سبّ یعنی فحش. و این، اوج عفت کلام خداست که به گونهای کاملاً مبهم سخن میگوید که مخاطب به معنای عرفی کلمه منتقل نمیشود!
سه. بدخوترین دشمن پیامبر، ابولهب بوده است. میگویند وی حضرتش را با لفظ "تبًّا لک" دشنام داده است. سوره "مسد" که پاسخ خداوند به ابولهب است را ببینید! میفرماید: تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ.
اسم ابولهب، عبدالعزّی است. خدا میتوانست برای تحقیر بیشتر او هم که شده، با اسم کوچک خطابش کند ولی نه تنها چنین نمیکند بلکه با کنیه از او یاد میکند! و میدانیم که کنیه را عرب برای تکریم به کار میبرد.
آری، ابولهب اگر چه دشمن خدا و رسول است، اما هر چه باشد باز در دایره بندگان خداست و خدا حتی به همین اندازه هم نمیخواهد او را عبد بت عزّی ببیند!
چهار: نوع آدمیزاد اینگونهاند که اگر در مسالهای خود را محق بدانند در مواجهه با صدای مخالف، از در انصاف وارد نمیشوند. مخصوصاً وقتی پای قدرت و سیاست در میان باشد، اینگونه بداخلاقیها بیشتر خودش را نشان میدهد. اما منطق خداوند و رسول به حق ناطقش را ببینید که حتی در مواجهه با مشرکان لجوج مکه نیز، شرط ادب و انصاف را فرو نمینهند: « قُلْ مَن یرْزُقُکم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیاکمْ لَعَلَیٰ هُدًی أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ»؛
شاهدم جمله پایانی آیه است که خطاب به پیامبر میگوید به آنها بگو: ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!»
این سخنِ کسی است که خداوند دربارهاش فرموده: إِنَّک عَلَیٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (زخرف/43).
با اینکه پیامبر تجسمِ صراطِ مستقیمِ هدایت است، و مشرکین در حضیضِ ظلمتِ ضلالت، ولی حضرتش با کمال ادب و مِهر تمام با مشرکین سخن میگوید.
آنچه گذشت صرفاً مشت نمونه خروار بود از آیاتی که عفت کلام خدا را در قاب قرآن به تصویر میکشد. این آیات را دوباره و چندباره بخوانید و اگر دردآشنا هستید لختی بیندیشید به وضعیت منحط اخلاق در جامعه امروز ما، این ام القرای جهان اسلام که تا کجا سقوط کرده است!