خاطرات و روز نوشت
هجران بی فجری كه با ما ماندگاری می كند هر عاقل بیگانه را فوری فراری میكند
چندین قدم آن سوتر از اینجا بیا تا پل زنیم
اینجا كه بر اندوهمان هم شادمانی میكند
خواهم سپردن این سفر تا روح و جان دارد رمق
حتی اگر رهوار ِمان ناساز ِگاری می كند
باید كسی مفقودِ غایب را بگوید عشق ِ او
با عشق ِ او چندین چهل شب زنده داری میكند
باران دریایی بگو سرریز شد از چشم من
كی میشود سر هجر او تا كی نهانی میكند؟
پاسخ نمی آید مرا تا كی صبوری ربنا
گویی خدا دارد به ما بی اعتنایی میكند
مجنون كم پیدای من دیوانگی دیگر بس است
این فاصله كم كم مرا بی شك هوایی می كند
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:43
خاطرات و روز نوشت
زندگی بازی گرگم به هواست ما به دنبال نمیدانم چه مرگ هم در پی ماست...
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:41
خاطرات و روز نوشت
ای ترنم مبهم عشق
ای ترانه ی محكم درد
چه آرام بر كنج وجودمن خانه می كنی
ای موج روح من
چرا برای بودنت
باد را بهانه می كنی؟
بعد از این
بی حضور تو
دلم هزار ناكجای ویرانه سفر میكند.
یك شام تاریك و پهن را
هزار بار بی پایانه سحر میكند.
بی تو كلبه ی كهنه و كرخت من
سطر های زرد و كاغذ زمخت من
لحظه های خشك و خالی و خرفت من
رعنای من!
رنگ و رویشان پریده است
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:40
خاطرات و روز نوشت
دلتنگی تکه ی ابری است
که بر قلب سایه می اندازد.
گاه منتظر باید بود
تا گردش افلاک
بر مدار گردش محدود من و تو
ستاره ای بسپارد.
اهل رفتن اند این ابرها
آفتابی در راه است
تا به دلگرمی مان سایه ها را بخورد
« ساده می گویم :
دلتنگ نباش
فردا روز دیگری است »
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:39
خاطرات و روز نوشت
روی صندلی پلاستیکی
کنار میله های فلزی ایوان
نزدیکی نفس های مصنوعی پنکه
می نشینم
نگاه بشقاب ماهواره مان به آسمان است
من هم آسمان را می بینم
انتظار شعر دارم
وقتی احساس بین مرده های پیرامونم
دفن می شود
منصرف شدم
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:38
خاطرات و روز نوشت
گاه میان واژه ها
میان واج های بی صدا
گم می شوی
گاه با تپیدن دلت
عجیب غریبه می شوی
گاه كاغذت
پر از خطوط كهنه می شود
گاه قلم
پی نگفته های مرده میشود.
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:38
شعر و قطعات ادبی
آشفته ام این شب ها خواب شده سراب
من شده ام مادر اسماعیل
در کویر تنهایی
گرفتار تردیدها .
کسی نمی بیند
صفا و مروه ی مرا
دوندگی ها و آشفتگی هایم را
این کوه و آن کوه می کنم
آب گوارایی نیست
من شده ام هم نشین تنهایی
منتظر معجزه ای هستم
که از زیر پاهای اسماعیلم
سرچشمه زند
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:33
شعر و قطعات ادبی
مدادم می كشد نقش مدار دیدگانت را
هدایت میكند گویی مرا سمت غزلخوانی
دری وا میشود هردم محالی میشود ممكن
یكی یك دانه ای جانا چو عطر یاس میمانی
اگه حروف اول هرمصرع رو بذارید كنار هم اسم زیبای امام زمان عج ظاهر میشه
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:33
شعر و قطعات ادبی
دلم بی تاب بی تاب است و هر شب روضه میخوانم
هوا ابری شده اینجا گهی بی وقفه می بارم
صدایت نازنینم گوش ها را مست خود می كرد
من ِ معتاد ِ می حالا كجا پیمانه برگیرمم؟
هنوز از یاد آهنگ نفس هایت زمین گیرم
غزل های دو چشمت را هنوز از حفظ می خوانم
عزیزم ذل زدن در چهره ات آسان نبود اصلا
هنوز از زخم غمگین نگاهت سخت بیمارم
جهانم پر گسل بود ای غریبه ،خوب لرزاندش
تماشای عبورت، زیر آوار جهان ، خاكم
بهانه دست باورهای من دادی فرو ریزد
كه از عشق و از این منظومه ها دیگر گریزانم
قدم هایت تمام تار و پودم را به هم می زد
چرا با خود نگفتی بعد تو من هم نمی مانم؟
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:29
شعر و قطعات ادبی
دوست داشتم پیچکی بودم
بروم از شاخه ی حس بالا!
وقتی همگان خوابند
برقصم با موسیقی نور
شبنمی از تبعیض هوا برسد از راه
بنشیند بر من.
صبح که شد
خورشید جلوه کند در من!!!
teravaterooh
يکشنبه 31/6/1392 - 20:29