• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4832روز قبل
شعر و قطعات ادبی

زیر باران کمی قدم بزنیم

حرف شنیده ای به هم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم

عادت کهنه را به هم بزنیم

و ز باران کمی بیاموزیم

که بباریم و حرف کم بزنیم

کم بباریم اگر،ولی همه جا

عالمی را به چهره نم بزنیم

سخن از عشق،خود به خود زیباست

سخن عاشقانه ای به هم بزنیم

قلم زندگی به دل است

زندگی را بیا رقم بزنیم

سالکم قطره ها در انتظار تواند

زیر باران بیا قدم بزنیم

 

"مجتبی کاشانی"

يکشنبه 21/1/1390 - 12:37
سخنان ماندگار

تنها چیزی که در این جهان ثابت است، تغییر است.

سه شنبه 9/1/1390 - 14:11
تبریک و تسلیت

                                       

 

   پیامک شعر و اس ام اس های تبریک عید نوروز 1390

 

دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند.

يکشنبه 29/12/1389 - 22:23
تبریک و تسلیت
ربیع به معنى بهار از ماده رَبع است. علت اینکه به این ماه ربیع گفته مى شود این است که در فصل بهار گیاهان تر و تازه اند و نامگذارى این ماه در فصل بهار رخ داده است.
 
ربیع الاول سومین ماه قمری و از ماههای فرخنده برای شیعیان است، حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم و امام جعفر صادق (ع) از جمله وقایع فرخنده این ماه مبارک هستند.

علت نامگذارى ماه ربیع الاول

ربیع به معنى بهار از ماده رَبع است. علت اینکه به این ماه ربیع گفته مى شود این است که در فصل بهار گیاهان تر و تازه اند و نامگذارى این ماه در فصل بهار رخ داده است.

اعمال مشترک اول هر ماه

1ـ دعا

در زمان دیدن هلال خواندن دعاى هلال وارد شده است و أقلش آن است که سه مرتبه بگوید اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ بِشَهْرِ کَذا.

بهترین دعاى زمان رؤیت هلال دعاى 43 «صحیفه سجادیه» است.

2ـ قرآن

خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».

3ـ روزه

از امورى که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم «علامه مجلسى در «زادالمعاد» مى گوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.

4ـ نماز

شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره «انعام» را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسى و هر دردى ایمن گرداند.

روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سى مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه اى در راه خدا بدهد، هر کس چنین کند سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:حوادث الایام، وقایع الایام، مفاتیح نوین
جمعه 15/11/1389 - 19:51
اهل بیت

                             

حكمرانان از نظر برخى فرقه‏هانكته مهمى در اینجاست كه باید حتما خاطرنشان كنیم. برخى از فرقه‏هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهیچوجه نمى‏توان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمى‏كند كه ماهیت‏حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند.

معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بیگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وى حرام است.

این مساله جزء معتقدات برخى از فرقه‏هاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نیز به همین مطلب عقیده‏مند بود.

براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت داده‏اند، ولى متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلى و وجدان مى‏باشد.

بازتاب این اعتقاداین باورداشت‏بازتاب گسترده‏اى بر اندیشه‏هاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مى‏دیدند كه لغزشها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.

یكى از خواستهاى این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششى فروگذار نمى‏كردند و براى اجراى اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبرى كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار مى‏گرفتند. از اینرو مى‏بینیم كه در بسیارى از كتابهاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم برده نشده است.

دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آنكه كسى به آنها توجهى نمى‏نمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اینوصف، حتى نام آنان را در بسیارى از كتب تاریخى نمى‏یابیم. در حالى كه آنها حتى از ذكر داستانهایى مربوط به آوازخوانها، رقاصه‏ها و حتى قطاع طریق خوددارى نمى‏كردند.

اینها خیانت نسبت‏به حقیقت‏به شمار مى‏رود، یعنى این نویسندگان در برابر نسلهاى آینده خود مرتكب خیانت‏شدند و امانتى را كه لازم بود بعنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.

در چنین شرایطى شیعیان اهلبیت از امكانات كمى براى ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.

اكنون مى‏پرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مى‏نهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مى‏خواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانه‏اى كه آنان در برابر اهلبیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟

پاسخ این سؤال روشن است. نخست علت‏سوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون مى‏دانستند كه حق حكمرانى از آن آنهاست پس مى‏كوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.

ثانیا ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمى‏كردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودى نمى‏داشتند.

ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى‏رفتند.

اما اینكه چگونه علما را آنهمه تشویق مى‏كردند، براى تحقق بخشیدن به هدفها سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مى‏شد كه زیانى براى حكومتشان در بر نداشته و علم و عالم یكى از ابزار خدمت‏به آنان مى‏بود. آنها مى‏خواستند از این مجرا هدفهاى زیر را تامین كنند:

1 - دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل مى‏دادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.

2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشه‏هاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.

3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مى‏دادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشترى كنند و طرد اهلبیت‏با استقبال از علما به نحوى جبران مى‏شد.

4 - تشویق علما وسیله‏اى براى پوشاندن چهره ائمه و به فراموشى سپردن یاد آنها بود.

پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها براى خلفا محترم بود. و گر نه هر بار كه از سوى شخصیتى احساس خطر مى‏كردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممكن دست مى‏یازیدند.

احمد امین درباره منصور مى‏نویسد: «معتزلیان را هر بار كه لازم مى‏دید فرا مى‏خواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مى‏كرد، البته این تا وقتى بود كه آنان برخوردى با سلطه‏اش پیدا نمى‏كردند، و گرنه دستگاه كیفرى علیه‏شان به كار مى‏افتاد» (1) .

آرى، همین منصور بود كه «ابوحنیفه‏» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعت‏با محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ مى‏گرفت.

بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار مى‏كوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنكه بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مى‏كردند و در این باره از كسانى كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك مى‏گرفتند.

بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانى بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفى لازم را نداشتند.

مثلا یكى از موارد لغزش اینان كه بوضوح حاكى از تعصب آنان و اطاعت كوركورانه‏شان از حكام است مطلبى است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشته‏اند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهى گردید. (2)

ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصى اموى مشرب بود مى‏خواسته از اینان پیروى كند كه در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى كه خورده بود بطور ناگهانى در گذشت. . . » (3)

براستى كه این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مى‏تواند چنان پرخورى را درباره یك آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.

آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مى‏دهد كه شخصى عاقل و حكیم همچون امام با پرخورى دست‏به خودكشى زده باشد؟

آیا كسى در طول زندگى امام به یاد دارد كه وى شخصى پرخور و شكم‏پرست‏بوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمى‏دهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنى كند.

اینها تمام ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتى را مى‏دهند و گر نه كجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مى‏تواند تصدیق كند!

اكنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفته‏اند.

نظر برخى دیگر از مورخان‏با نگرشى سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسى ناهماهنگى گفته‏ها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.

عده‏اى در این باره فقط خود حادثه را گزارش كرده‏اند ولى هیچگونه ذكرى از علت آن ننموده‏اند و فقط بر سبیل تردید چنین آورده‏اند: «گفته مى‏شود كه او مسموم شد و درگذشت‏» (مانند یعقوبى در جلد دوم ص 80 از تاریخش).

نظر دسته سوم‏عده‏اى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفته‏اند ولى معتقدند كه این جنایت‏به دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر على داراى همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده. (4)

براى این نظر سند تاریخى جز آنچه كه «اربلى‏» نقل كرده، وجود ندارد. وى عبارتى مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند كه خلافت‏به اولاد على انتقال یافته على بن موسى را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت‏» (5) .

نظر چهارم‏برخى نیز گفته‏اند امام به دست مامون مسموم گردید ولى این به رهنمود و تشویق فضل بود.

به نظر ما مامون هرگز نیازى به تشویق یا راهنمایى براى انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبى احساس مى‏كرد. روشن است كه این نظریه براى تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه مى‏توان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلى بدان نداشته است!

نظر پنجم‏برخى دیگر گفته‏اند كه امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در كار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذكر كرده‏اند.

یكى از این افراد «ابن جوزى‏» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشته‏اند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابى از انگور كه بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزى مى‏نویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وى بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مى‏كرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتى چشم پوشیده بود. (6)

البته عبارت ابن جوزى حاكى از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولى منكر آنست كه مامون عامل این جنایت‏بوده باشد.

«اربلى‏» نیز به پیروى از ابن جوزى همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.

احمد امین نیز از كسانى است كه معتقدند كسى غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مى‏پوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برترى حضرت على(ع) مباحثه مى‏كرد (7)

دكتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگى شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمى‏كنند. (8)

دلایل كسانى كه در تبرئه مامون از جنایت‏سم خورانى سعى كرده‏اند، به شرح زیر خلاصه مى‏گردد:

1 - پیمان ولیعهدى كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت مى‏رسید.

2 - بزرگداشت‏شان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وى و ارجمندى خانواده‏اش.

3 - به همسرى وى در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستى میان آن دو بود.

4 - استدلال مامون بر برترى على(ع) در برابر علما.

5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطورى كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روى گردانده بود.

6 - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و اینكه او خود بر جسد وى نماز گزارد.

7 - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز مى‏پوشید حتى پس از ورودش به بغداد.

8 - پیوسته با علویان به رغم اقدامهاى مكرر بر ضدش، مهربانى مى‏نمود.

9 - خلق و خوى مامون به او اجازه چنین جنایتى نمى‏داد.

10 - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.

این خلاصه همه دلایلى بود كه تبرئه كنندگان مامون آورده‏اند. ولى بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافى نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستى درباره این مساله تاریخى ابراز كنند، و یا آنكه حقیقت را مى‏دانستند ولى به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروى از هواى خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كرده‏اند.

واقع امر اینست كه تمام چیزهایى كه اینان ذكر كرده‏اند هیچكدام مانع از آن نبود كه مامون براى دفع خطر وجود امام(ع) دست‏به توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بن‏سهل آورده بود. فضل نیز مقامى شامخ نزد مامون داشت و حتى اصرار داشت كه دخترش را هم به وى تزویج كند.

او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین‏» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بى‏آنكه كوچكترین مجالى براى دفاع به وى بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئه‏هاى مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه براى مامون و تحكیم پایه‏هاى قدرتش آنهمه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.

با اینوصف مى‏بینیم كه چگونه همه را یكى پس از دیگرى به دیار عدم فرستاد در حالى كه نسبت‏به همه نیز ابراز محبت و سپاسگزارى مى‏نمود. مامون كسى بود كه بخاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دست‏باز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وى امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتى از برادرش محبوبتر مى‏نمود؟

اما اینكه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعى مكار و سیاست‏بازى مى‏شد انتظار شادمانى و سرور برد؟

مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وى درآورد. اما پس از پیروزى بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (10)

طاهر را نیز خود او كشت ولى بیدرنگ یحیى بن اكثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیت‏خلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى بتدریج همه را یكى پس از دیگرى سرنگون نمود.

از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكس‏العملها و گفته‏هایش در مرگ امام رضا(ع) نیز كوچكترین ارزشى نداشت. چه اگر راست مى‏گفت پس چگونه دست‏به خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحت‏شكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبه‏ها رانده شده بود.

مامون از چه شرافتى برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خلق و خوى وى ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبت‏به آنان ابراز مى‏داشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبت‏به امام نیز هیچگونه منافاتى با قتلش نمى‏توانست داشته باشد.

اما اینكه علویان را بزرگ مى‏داشت علت را خودش در نامه‏اى كه به عباسیان نوشته، چنین بیان مى‏دارد كه این بزرگداشت جزئى از سیاست وى به شمار مى‏رود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطه‏اى دستور داد كه به دستگیرى علویان بپردازند.

اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایى است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتى نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزه‏اش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشته‏اند، و همچنین شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهى وى برخاسته بودند.

اما اینكه گفته‏اند داستان مسمومیت امام از ساختگیهاى شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنى این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتابهاى اهل سنت مى‏خواندند كه منابع بسیارى از آنان را ما در همین كتاب ذكر كرده‏ایم.

با اینهمه اگر كسى باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدى را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالى كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف مى‏كرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبت‏به فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وى با «یحیى بن اكثم‏» معروف است كه با چه مهارتى به سؤالهاى وى پاسخ مى‏داد (11) به علاوه، صغر سن نمى‏توانست‏بهانه عدم واگذارى مقام ولیعهدى به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدى معنایش تصدى عملى امور مملكتى نیست و تازه خلفا و حتى رشید، پدر مامون، براى كسانى بیعت ولیعهدى گرفته بودند كه بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.

نظر ششم كه نظرى درست است!

طبق این نظر امام(ع) بدون شك مسموم گردید. كسانى كه بر این عقیده‏اند گروه بزرگى را تشكیل مى‏دهند كه ابن جوزى نیز بدانها اشاره كرده است.

شیعیان بطور كلى این نظر را تایید كرده‏اند مگر مرحوم اربلى در كشف الغمة كه خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولى ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنى مامون و رضا - با همدیگر انگورى را تناول كردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!. .

یكى از امورى كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار مى‏رود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیق‏تر به احوال امامان خود مى‏پرداختند و دلیلى هم براى تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.

از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعى امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرحج دانسته‏اند. مانند این افراد:

- ابن حجر در صواعق ص 122 - ابن صباغ مالكى در فصول المهمة ص 250.

- مسعودى در اثبات الوصیة ص 208، التنبیه و الاشراف ص 203، مروج الذهب / 3 / ص 417.

- قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه / 1 / ص 211.

- قندوزى حنفى در ینابیع المودة ص 263 و 385.

- جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.

- ابوبكر خوارزمى در رساله خود - احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى / 3 / ص 107.

- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین - ابوزكریا موصلى در تاریخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 - شبلنجى، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.

سمعانى در انسابش / 6 / ص 139.

- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فى اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.

- دكتر كامل مصطفى شیبى در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.

و بسیارى دیگر. . .

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

چون به كتابهاى تاریخى مراجعه مى‏كنیم درمى‏یابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبانهاى مردم بود. بطورى كه مامون خود شكوه از این اتهام مى‏كرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام مى‏پنداشتند!

در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته مى‏گفتند كه این مرد - یعنى مامون - وى را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود. (12)

ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته كه وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود. (13) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینكه یعقوبى نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد كه مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهرى مى‏بود.

طبق نقل برخى از منابع تاریخى یكى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (15)

در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود (16) . مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده بقتل رساندند. (17)

مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزى او هم به شهادت رسید. (18)

دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود.

با توجه به این وقایع درمى‏یابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه كه گذشت‏یاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویى كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سالها پیش از وى رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.

مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:

1 - آن دسته از روایات كه از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج‏حدیث وارد شده.

2 - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.

منبع:زندگی سیاسی هشتمین امام تألیف سید جعفر شهیدی

پنج شنبه 14/11/1389 - 19:12
تاریخ
1- امام خمینی در جمع روحانیون بیانات مبسوطی را ایراد كردند. ایشان در قسمتی از این بیانات فرمودند: رژیم سلطنتی از اول خلاف عقل بود ... هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین كند.


2- رادیو مسكو: دانشجویان ایرانی مقیم آمریكا علیه مداخله آمریكائی‌ها در امور داخلی ایران، در برابر كاخ سفید تظاهرات كردند.

چهارشنبه 13/11/1389 - 14:49
تبریک و تسلیت

فرا رسیدن 28 صفر، سالروز وفات پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) بر شما تسلیت باد.

در دل مسلم مقام مصطفی است                                                      

آبروی ما ز نام مصطفی است                                                       

شکوه سنج سختی آیین مشو                                                          

از حدود مصطفی بیرون مرو                                                        

طرح عشق انداز اندر جان خویش                                                   

تازه کن با مصطفی پیمان خویش                                                     

هست دین مصطفی دین حیات                                                        

شرع او تفسیر آیین حیات                                                            

هر که عشق مصطفی سامان اوست                                                  

بحر و بر در گوشه دامان اوست 

 

 اقبال لاهوری.

سه شنبه 12/11/1389 - 13:45
شهدا و دفاع مقدس

 

 شهید عبدالحسین واحدی

   آتشفشان شور و غیرت و مردانگی، اسطوره اخلاص و بندگی و خدمت به محرومان، آنکه در برابر خصم چون رعد می غرید و در مقابل مظلومان، چون باران رحمت می بارید. سازش ناپذیری که تسلیم را در واژگان او راه نبود و اندیشه اش سر بر ستیغ سرافرازی می سائید. آنکه پیوسته جانش شیفته پاکی ها و کرامت ها و حمیّت ها بود و چشمان مهربانش، عدالت را می جست تا دل های خستگان را به حلاوت آن میهمان کند و نیک می دانست که این موهبت را جایگاهی چنان والا باید که جان را نتوان گفت که به بهای آن، مقداری هست. شهید عبدالحسین واحدی، بزرگمرد فدائیان اسلام، یاور همیشگی رهبر فکری و مکتبی این نهضت، شهید نواب صفوی، همچون او، اندامی نحیف و روحی بزرگ و اندیشه ای عمیق و سترگ داشت. او در سال 1308 در شهر کرمانشاه، در خانواده ای اصیل و متدیّن پا به عرصه گیتی نهاد. پدرش، حاج سید محمدرضا مجتهد قمی از علمای طراز اول کرمانشاه و ملجاء بی پناهان بود. مادرش خانم آل آقا، زنی بصیر، پاکدامن و آگاه بود که توانست در دامان پربرکت خود، دو شهید بزرگوار را به شایستگی بپروراند و تاریخ مردانگی و غیرت را با خون حیات بخش آنان، جلوه و طراوتی نو ببخشد. عبدالحسین، علوم مقدماتی را نزد پدر بزرگوارش آموخت و آنگاه برای تکمیل تحصیلات، ابتدا به قم و سپس به نجف عزیمت کرد. در سال 1325 شهید نواب صفوی دست به ترور نافرجام کسروی، این عامل بیگانه و جرثومه فساد زد و در پی عقیم ماندن این اقدام شجاعانه، به نجف گریخت تا در آنجا به تکمیل تحصیلات ناتمام خود بپردازد. در این جا بود که عبدالحسین با سید آشنا شد و دل در گرو شور و غیرت دینی او نهاد. آنها مدتی جلیس و مونس یکدیگر بودند تا زمانی که نواب تصمیم گرفت به ایران بازگردد و به مبارزه خود علیه رژیم ستمشاهی و عمال فساد آن ادامه دهد. شهید واحدی لحظه ای در همراهی کردن با او، تردید به خود راه نداد و تصمیم گرفت تحصیلات خود را در قم ادامه دهد و در عین حال، حوزه علمیه قم را به پایگاهی شکست ناپذیر برای مبارزه با دستگاه پهلوی و دستیابی به اهداف اسلامی و مبارزاتی خود تبدیل سازد. شهید واحدی از جوّ منجمد و بی روح حوزه علمیه قم به شدت در رنج بود و سکوت و بی تفاوتی علما و طلاب را در برابر جریانات سیاسی روز کشور و جهان، بر نمی تافت. از نظر او حوزه های علمیه، وارثان حقیقی پیامبر و ائمه اطهار و موظف به قیام علیه ظلم و انانیت و تفرعن بودند. از همین رو با شجاعتی حیرت انگیز به ایراد سخنرانی در میان طلاب می پرداخت و با صراحتی شگفت، جنایات رژیم را افشا می کرد و وظایف مردم را به ایشان یادآور می شد و آنان را از تحمل ذلت و همراهی با ستم و ظلم رژیم برحذر می داشت. او فریاد بر می آورد که تمکین حوزه علمیه و ملت از مجلس و دولت و دربار که تا بن دندان در فساد و تباهی فرو رفته اند و پیوسته در کار تدوین قوانین ضدّ الهی و ضدّ اسلامی هستند، گناهی آشکار و قیام علیه عدالت علوی است. به اعتقاد او، سکوت در برابر رژیمی که به فساد و ارتشاء و وطن فروشی و باز گذاشتن دست بیگانگان برای غارت ثروت های ملی، مباهات می کرد، خلاف نص صریح قرآن و مخالفت با فرامین الهی و سرپیچی از سیره نبی اکرم(ص) و خاندان عصمت و طهارت بود. واحدی در جستجوی راهی عملی برای مبارزه علنی با رژیم سفاک پهلوی، لحظه ای آرام و قرار نداشت. شاه از سفر امریکا برگشته و با وعده هایی که از اربابان خود گرفته بود، احساس شکوه و اقتدار فراوان می کرد، از همین رو جسارت را به جایی رساند که تصمیم گرفت جنازه رضا شاه را که مظهر ضدیت با اسلام و دین بود، به قم ببرد و پس از طواف در حرم مطهر حضرت معصومه(س)، علما و مراجع را وادار سازد تا بر جنازه او نماز بگزارند و با این عمل، در پی کسب وجاهت برای پدر سفاک و لامذهب خود بود. شهید واحدی فرصت را مغتنم شمرد و مبارزه علنی علیه این اقدام ناصواب و ضد الهی را آغاز کرد. او به برخی طلاب و علما هشدار داد که چنانچه در روز تشییع جنازه قدم به خیابان بگذارند، مسئول خون خویش خواهند بود. این عمل انقلابی به غیبت مطلق روحانیون در این مراسم منتهی شد و کسی هم بر جنازه رضا شاه نماز نگزارد. رژیم ناچار شد با پوشاندن لباس روحانیت به تن زیارتنامه خوان های حرم و عده ای دیگر، ظاهراً آبرویی برای خود دست و پا کند که عملاً از انجام این کار باز ماند. پس از آنکه هژیر به دست شهید سید حسین امامی از بین رفت و شهید امامی اعدام شد، مبارزات آیت الله کاشانی و جبهه ملی علیه شرکت نفت انگلیس به اوج خود رسید، شهید واحدی احساس کرد که حضور او در تهران، ثمربخش تر خواهد بود، از این رو از قم عزیمت کرد و در کنار شهید نواب صفوی و سایر فدائیان اسلام، به مبارزه پرداخت. شهید نواب به درایت، توانایی و قدرت استدلال شهید واحدی، ایمان وافر داشت و در کارها و تصمیمات بزرگ پیوسته با او مشورت می کرد. او حتی هنگام مصاحبه با خبرنگارهای خارجی و داخلی، از استعداد و اندیشه های واحدی بهره می برد و گاهی به دیگران می گفت که پاسخ سئوالاتشان را از او بگیرند. شهید عبدالحسین واحدی مردی خوش چهره و خوش سخن بود و در اغلب گردهمایی های فدائیان اسلام، این او بود که سخنرانی می کرد و هنگامی که نواب در زندان بود، تظاهرات به راه می انداخت و مردم را تهییج می کرد تا آزادی او را بخواهند. او در واقع مدیر برنامه های فدائیان اسلام بود و گروه های مختلفی، از جمله گروه تحقیق و بررسی اخبار را راه اندازی کرده و گروهی به نام مأمورین انتظامات را تشکیل داده بود. این گروه لباس های یکرنگ و بازوبند سبزرنگی داشتند که روی آن شعار لا اله الا الله نوشته شده بود و کلاه های پوستی بر سر می گذاشتند. روز یازدهم اسفند ماه 1329، فدائیان اسلام، گردهمایی سرنوشت ساز خود را اعلام و از مردم، ارتش، ژاندارمری و شهربانی برای شرکت در این گردهمایی دعوت کردند. شهید عبدالحسین واحدی، در جلوی مسجد شاه و در برابر چشم های نگران و منتظر مردمی که به شوق دستیابی به عدالت و کرامت جمع شده بودند، با لحنی متین و کلامی متقن، بیش از دو ساعت سخنرانی کرد و جنایت ها و خیانت های خاندان پهلوی را در ظرف سی سال حکومتشان برشمرد و دولت های انگلستان، شوروی و آمریکا را به خاطر مداخله در امور داخلی ایران محکوم کرد. او فریاد بر آورد که نفت ایران متعلق به ملت ایران است و هیچ بیگانه ای حق تصرف در آن را ندارد. او با صدای رسا اعلام داشت که نمایندگان مجلس شورای ملی، مسند نمایندگی را غصب کرده اند و نماینده حقیقی مردم ایران نیستند، دولت رزم آرا غاصب و فرمایشی است و آگاهی به احکام اسلام ندارد و قادر نیست قوانین الهی را به اجرا درآورد و نیازهای حقیقی مردم را برآورده سازد. همچنین در پایان سخنرانی با شهامت تمام اعلام کرد که اگر رزم آرا تا سه روز دیگر استعفا ندهد، فدائیان اسلام، او را از صحنه روزگار محو خواهند کرد. این گردهمایی عظیم و سخنرانی مطوّل و مبسوط شهید واحدی، مانند بمب در تهران صدا کرد و حالا دیگر همه منتظر دگرگونی های اساسی بودند. برخی احتمال می دادند که رزم آرا استعفا بدهد، اما هیچ کس نمی دانست که روزگار، آبستن چه حوادث عظیمی بود. حوادثی که تاریخ معاصر ایران را به کلی دگرگون کرد و فصل جدیدی را در روند مبارزاتی آن گشود. در سال 1334 و در زمان نخست وزیری حسین علاء، پیمانی منطقه ای در خاورمیانه، به نام پیمان بغداد منعقد شد که بعدها پیمان نظامی – اقتصادی سنتو نام گرفت. فدائیان اسلام و شخص شهید نواب به این نتیجه رسیدند که با امضای این پیمان، منافع امت اسلام و کشورهای اسلامی به مخاطره می افتد، از همین رو تصمیم گرفتند حسین علاء را که قرار بود از سوی ایران در این اجلاس شرکت کند، ترور کنند. در آبان همان سال، مصطفی کاشانی، فرزند آیت الله کاشانی که نماینده مجلس بود، درگذشت و دولت طی اعلامیه ای رسمی، در مسجد شاه، مجلس ختمی را برگزار کرد. حسن علاء هم قرار بود در این مجلس شرکت کند. شهید نواب به مظفر علی ذوالقدر مأموریت داد او را به قتل برساند. ذوالقدر در مسجد شاه، او را هدف گلوله قرار داد، اما نخست وزیر، از این واقعه جان به در بُرد. ذوالقدر دستگیر شد و در اثر اعترافات او، اغلب اعضای برجسته و کادر رهبری فدائیان اسلام هم دستگیر شدند. شهید عبدالحسین واحدی به دنبال تکمیل مأموریت ذوالقدر به اهواز رفت، اما در آنجا شناسایی و دستگیر و به تهران اعزام شد. در تهران، شهید واحدی در دفتر بختیار و با کلت کمری سپهبد آزموده، توسط او به شهادت رسید. اما رژیم این گونه وانمود کرد که او در هنگام انتقال از اهواز به تهران، قصد فرار داشته و به ایست مأموران توجه نکرده و به ضرب گلوله از پای درآمده است. شهید عبدالحسین واحدی، اسطوره مهربانی و شجاعت و عبادت بود. او که در مصاف با خصم، لحظه ای تردید به خود راه نمی داد و شجاعانه بر مواضع اعتقادی خود پای می فشرد، به هنگام نماز سخت گریه می کرد و گاهی از هوش می رفت. او در شجاعت، یگانه بود و می گفت: «ما مسلسل ها را می جوییم و تفاله آن را بیرون می ریزیم. ما غلام حلقه به گوش کسانی هستیم که احکام اسلام را اجرا می کنند.»

منبع:www.sbu.ac.ir

دوشنبه 11/11/1389 - 17:19
تاریخ

رویدادهای 12 بهمن 1357

1 - حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشكر از آنها خداحافظی كردند.

2- امام خمینی پس از اقامه نماز در كف هواپیما، روی دو پتو با آرامش خوابیدند. این در حالی بود كه همه علاقمندان، دوستداران و نزدیكان ایشان، نگران انجام این پرواز بودند. خطر انهدام هواپیما و یا ربودن آن در آسمان چیزی بود كه همه را تا لحظه فرود آن در فوردگاه تهران، نگران ساخته بود.

3- با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اكبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلین با خواندن سرود «خمینی ای امام»، اشك‌های مشتاقان را بر گونه‌هایشان جاری كردند.

4- حضرت امام طی بیاناتی در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می‌كنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است كه نمی‌توانم جبران كنم. ایشان ضمن اشاره به اینكه طرد شاه از كشور قدم اول پیروزی بود، همگان را به وحدت كلمه و ادامه مبارزه تا قطع كامل ریشه‌های فساد ترغیب كردند. ایشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

5- حضرت امام در اولین سخنرانی خود در میان انبوه مستقبلین مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند می‌افتد، سنگینی‌ای در دوشم پیدا می‌شود كه نمی‌توانم تاب بیاورم. محمدرضا پهلوی فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد و قبرستان‌های ما را آباد. ایشان اضافه كردند: من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن دولت می‌زنم ... من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌كنم. من به ارتش یك نصیحت می‌كنم و یك تشكر ..... [ما] می‌خواهیم ارتش مستقل باشد. آقای ارتشبد شما نمی‌خواهید؟ آقای سرلشكر شما نمی‌خواهید مستقل باشید؟ و اما تشكر می‌كنم از قشرهایی كه متصل شدند به ملت.

6- با وجود سرمای زمستان، دیشب هزاران مشتاق زیارت حضرت امام، در مسیر حركت ایشان خوابیدند.

7- شهرهای كشور در شادی ورود امام، غرق نور و گل و فریاد بود.

8- از هنگام هجرت حضرت امام از نجف اشرف به پاریس، تراكم سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و پیام‌های ایشان در این مدت كوتاه یعنی (118 روز اقامت در نوفل لوشاتو) ، قابل توجیه و تأمل است. به طور یكه ایشان در برخی از روزها به سؤالات چندین رسانه خبری و تبلیغاتی پاسخ داده‌اند. مثلا در تاریخ نوزدهم دی سال جاری، ایشان در ده مصاحبه جداگانه شركت كردند و كثرت مصاحبه‌ها، حكایت از علاقه خبرنگاران و اشتیاق امام برای رساندن پیام خود به دنیاست. آمار این مجموعه عظیم از این قرار است:
سخنرانی‌ها 59 عدد
مصاحبه‌ها 108 عدد
پیام‌ها 36 عدد
نامه‌ها و تلگراف‌ها و فرمان‌ها 6 عدد
جمع 209 عدد

9- در حالی كه مراسم ورود حضرت امام به طور مستقیم از تلویزیون پخش می‌شد، نظامیان با یورش به این سازمان از ادامه پخش آن ممانعت كردند.

10- عده‌ای از مردم با قطع جریان پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون به علت هجوم مأمورین نظامی، از عصبانیت تلویزیون‌های خود را به خیابان پرت كردند.

11- امام خمینی در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طی سخنانی با اعضای كمیته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأكید نمودند.

12- روحانیون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.

13- در پی درخواست مجدد بختیار برای ملاقات با حضرت امام خمینی، ایشان گفتند: ملاقات با بختیار را در صورت استعفای وی می‌پذیرم.

14- شاپور بختیار در آستانه ورود امام خمینی پیامی انتشار داد. وی در پیام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصا در روز ورود حضرت امام، تهدید كرد.

15- دانشجویان ایرانی در مقابل سفارت ایران در آمریكا تظاهرات كردند.

16- آمریكا مقداری از دستگاه‌های الکترونیكی محرمانه خود را از ایران خارج كرد.
نیروی هوایی سیستم‌های محرمانه جنگنده‌های اف چهارده را مخفی كرد. گفتنی است كه یكی از وظایف هایزر در ایران، انجام همین مأموریت بوده است.

17- بانك‌های سوئیس گفتند كه پول‌های ایران را پس نمی‌دهند.

18- مطبوعات و یونایتد پرس: قراردادهای خرید اسلحه ایران از انگلیس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو این خریدها، انگلیس معادل چهار میلیارد دلار بابت عدم فروش و بیكار شدن بیست هزار نفر، زیان خواهد دید.

19- در لیبی به حمایت از انقلاب اسلامی مردم مسلمان ایران، یك راهپیمایی ترتیب یافت.


منبع:www.sbu.ac.ir

دوشنبه 11/11/1389 - 17:13
بهداشت روانی
                                           ا

رنگ سفید

 

 از لحاظ شناخت رنگ ها، رنگ سفید رنگی خنثی است، بعضی را ممکن است تهییج نماید و بعضی را به محیط آرام وارد نماید البته آرامش آن هنگام اختلاط با رنگهای مهیج، در عین وجود، هیچ غلبه ای ندارد.

این رنگ، دافع پرتو کیهانی و رنگی است روحانی. خصوصا برای خواندن اذکار و اوراد، شاید هم به خاطر همین است که اغلب حجاج در هنگام طواف و اعمال حج که اعمال عبادی و معنوی است از لباس احرام سفید استفاده می نمایند.

حضور ذهن و قلب و آرامش روح افرادی که از این رنگ استفاده می نمایند بیشتر می باشد. البته اگر رنگ سفید غالب باشد. البته زنانی که از این رنگ استفاده می کنند از لحاظ روانی می خواهند مورد محبت فراوان قرار گیرند یا به عبارتی دیگر، نیاز دارند که دیگران به آنها محبت نمایند، جاه پرست و بعضی اوقات هم به دنبال ملاک های مالی مردان می گردند.

برای شروع زندگی، سفر و ... مناسب است.

در عین حال که رنگ کاملی است جهت تنوع و استفاده بیشتر از طیف آن، سعی شود در محیط رنگ و نور سفید از نورها و رنگ های دیگر نیز استفاده شود.

 

رنگ زرد

 

 زرد، کم رنگ ترین، رنگ گرم در طیف رنگها به شمار میرود، پرتوهای زرد، حاصل جریانات مغناطیس مثبتی هستند که القاء کننده و محرک بوده، اعصاب را تقویت و در عضلات انرژی تولید می کنند، رنگی است که بیشترین شباهت را با نور آفتاب دارا بوده با حضورش فعالیت، تحرک، ارتباط، نشاط، بینایی و بصیرت و قوت و قدرت تمیز حق از باطل، حق جویی و عقل گرایی را تقویت می کند.

رنگ زرد با طیف خاص خود، رنگ آسایش و راحتی است و برای اتاق نشیمن مناسب است.

زرد طلایی در آرام کردن اشخاص بدخو و صفراوی مزاج موثر است.

رنگ زرد، خوراک اعصاب به حساب می آید. در مقابل زرد کثیف را می توان ناراحت کننده ترین رنگ ها دانست. این رنگ افراد عصبی را تحریک می کند و با حسادت و سوءظن نسبت به افراد، ارتباط تنگاتنگی دارد.

جهت درمان سرماخوردگی، بالا بردن فشار خون و زخم معده مفید است.

اسهال را با قرار دادن دستبندی به رنگ زرد قناری می توان تخفیف داد.

به افزایش فعالیت های مختلف بدن همچون عملکرد کبد، کیسه صفرا و جریان صفرا کمک می کند.

این رنگ سبب ترشح شیره های معده شده با ایجاد نظم در جریان کار روده ها یبوست و سوء هاضمه را تا حدی اصلاح می نماید.

دردهای التهابی را تسکین و مفاصل و بافت های پیوندی را در دردهای روماتیسم و نقرس التیام می بخشد.

جهت آزاد کردن کلسیم ذخیره بدن مفید و موثر بوده لذا در بهبود سخت شدگی مفاصل یا دردهای ایجاد شده به هنگام حرکت بسیار موثر می باشد.

موجب پاکسازی رگ های خونی گردیده سیستم لنفاوی را فعال می کند.

ترشحات موکوسی را از بدن دفع می کند.

جریان طبیعی انسولین لوزالمعده را اصلاح و در کاهش میزان تزریق انسولین بیماران دیابتی موثر است.

با وجود آرامش و آسایش آفرینی رنگ زرد، توصیه آن به بیماران مبتلا به اختلالات روانی وذهنی محل تامل و دقت و مراقبت می باشد.

رنگ زرد طلایی در رده بالاترین و با ارزش ترین رنگ هاست و  قلیانی کننده خون محسوب می شود.

 

مکمل رنگ زرد

 

مکمل رنگ زرد رنگ بنفش تیره می باشد مه با استفاده از آن در ساختر ترکیبی رنگ زرد می توان ضایعات رنگ زرد را رفع یا تخفیف یا تعدیل نمود.

 

پوشش زرد

 

حضرت امام باقر پوشیدن کفش زرد را توصیه نموده اند.

حفض موذن روایت کرده که دیدم حضرت امام صادق مابین مرقد نبی اکرم ومنبرنماز می خوانند و جامه زردی پوشیده بودند.

زنانی که از این رنگ لباس استفاده می کنند عاشق تحولات هستند از زندگی  یکنواخت  بیزارند خنده  شادی و ابزار محبت را دوست دارند بهتر است حتی گاهی با غلو از آنها تعریف کرد

 

جنبه های منفی رنگ زرد

استفاده از رنگ زرد در بعضی موارد سبب حیله گری رفتتار های توام با سیاست حسابگری بدخواهی انتقام جویی گاه هم به رنجوری و افسردگی منتهی می شود.

از طرفی دیگر زرد رنگ جدایی وسردی است و در صورت کاربرد بیش از حد ویا بدون مکمل در فرد تولید انزوا نسبت به محیط و افراد می کند.

 

رنگ سبز

 

انرژی رنگ سبز روحیه ای سازگار همراه سخاوتمند و همیار را نمایان می سازد.

احساسات را تعدیل و مشوق وظیفه شناسی قضاوت صحیح و درک و فهمی بالاست .

آزادی فراغت خیال تعادل و آرامش ریشه پایداری در رنگ سبز داشته نیروی حیات را به شکل شگفت انگیزی احیاء می کند.

رنگ سبز در میانه طیف به دور از گرمی و سردی  قرار داشته لذا صفات نیکو میانه روی سالم هماهنگی جسم وذهن و روح را به ارمغان می آورد.

رنگ سبز سمبل ثبات قدم و مقاومت و اراده ی قوی است . و با ارتباط متقابلی که بین قوت اراده و انتخاب رنگ سبز است می توان وجود ویا تمایل و یا در معرض رنگ سبز واقع شدن را علت  یا سبب قوت اراده دانست.

با قوت اراده بخش عضیمی از نا هنجاری های روانی و روحی انسان مرتفع می شود.

رنگ سبز برای کار و مطالعه مناسب ترین رنگ هاست چرا که باعث تعادل عصبی در انسان می گردد.

دوساتداران رنگ سبز انسان هایی پرهیزکار و مهربانند.

رنگ سبز اشتها آور بوده لذا جهت رنگ سفره غذا در مواقع مورد نیاز پیشنهاد می شود.

رنگ سبز با قلب در ارتباط است و بر عملکرد قلب و ریه ها تاثیری مستقیم بر جای می گذارد باعث از بین رفتن لخته های خونی و بهبود بی تحرکی و سختی سلول های خونی می شود.

رنگ سبز به ساخت ماهیچه ها و پوست و بافت های مختلف کمک می کند همچنین بدن را در دفع مواد سمی یاری میدهد .

با تمام توصیفات رنگ سبز رنگ مقدسی است.

نور سبز سرعت رشد گیاهان را کم می کند.

رنگ سبز وقتی متمایل به زرد می شود شادابی و نیروی پرشتاب بهار را یادآوری میکند.

 

مکمل رنگ سبز

 

مکمل رنگ سبز را در تحصیل سریع آثار مثبت و شخصیتی و رد آثار منفی رنگ اناری دانسته اند که می تواند کمک شایانی در نیل به مقصود داشته باشد.

پوشش سبز

 انتخاب رنگ سبز در لباس نشانه شادی و نشاط و اسباب سرور دیگران می شود و چه ملاکی بهتر از این که لباس اهل بهشت بنا به روایت حضرت امام باقر (ع) سبز رنگ است.

پوشش این رنگ کمک میکند تا محیطی آرام نتعادل کننده و تسکین بخش پیرامون خود پدید آورد.

لباس های سبز رنگ نشانگر افرادی است که دارای تمایلات سنت گرایانه ای صحیح هستند آنانی که مایلند به اصولی درست و پرهیزگارانه ای بچسبند و ترجیح می دهند در میان جمع با دیگران بوده فردی انگشت نما نباشند.

 

جنبه های منفی رنگ سبز

 

اگرچه استعمال رنگ سبز هیچ عکس العمل منفی ندارد ولیکن زیده روی در آن ممکن است به خساست بی تفاوتی و عدم امنیت احتیااط بیش از حد گاهی بد گمانی و در موارد پیشرفته تر می تواند به شکل حسادت خود خواهی تعصب خودمحوری یا تنبلی و رکود و نهایتا از دست دادن وضعیت طبیعی احساسی و ذهنی و روحی منتهی میشود.

 

رنگ قرمز

اهمیت رنگ قرمز و ارزشی که در کنار رنگ های سفید سبز زرد و سیاه دارد قابل توجه و دقت است .

قرمز نخستین رنگ یا آخرین رنگ طیف رنگهاست. از انگیزه های درونی و بیرونی اراده و جدیت سخن میگوید.

در مقایسه با سایر رنگ ها از انرژی عمده ای بر خوردار است پشتکار قدرت استقامت در عین حال صمیمیت بخشندگی موفقیت و وقت شناسی از مشخصه هایاین رنگ به حساب می آیند.

قرمز با کوتاه ترین طول موج و با داشتن حرارت در انتهای طیف همیشه نمادی از آتش عشق و شهود و جنگ بوده است در مصر باستان از رنگ قرمز برای محافظت از آتش استفاده می کرده اند و شاید به خاطر همین هم هست که رنگ ماشین های آتش نشانی و لباس های آتش نشانی قرمز می باشد.

رنگ قرمز علاوه بر اینکه نمادی از خطر یا مرگ می تواند باشد در انسان ایجاد یک ایمنی و شهامت تصنعی هم می کند برای همین منظور در قدیم جنگجویان و شکار چیان و هم اکنون سرخپوستان بدن خود را با رنگ قرمز نقاشی می کنندیا ساحران و جادوگران از اختلاف این رنگ با مشکی جهت تحقق سحر و جادو استفاده می کند .

با این تعابیر است که روانشناسان رنگ قرمز را حاوی مفهوم  اعتماد به نفس می دانند.

جدا از این موضوع رنگ قرمز دارای قدرت تهییج کنندگی فراوانی است خصوصا بر سیستم عصبی فشار خون را بالا می برد فعالیت و تحرک عمومی انسان را افزایش می دهد و به دنبال آن دمای بدن را افزایش می دهد از این رو استفاده از آن بایستی بر اساس اصول خاصی صورت گیرد.

افراد عصبی مزاج نباید در معرض این رنگ قرار گیرند زیرا تشدید سیستم عصبی را به دنبال داشته مشکل آنها را دو چندان می کند.

با این توصیف می توان گفت این رنگ برای افراد افسرده و منزوی پیر و علیل و کسانی که دوران نقاهت را طی می کنند مناسب تری رنگ هاست.

 

مکمل رنگ قرمز

رنگ فیروزه ای با طبعی آرام می تواند مکمل خوبی جهت رفع ضایعات احتمالی رنگ قرمز بوده وصول به نتایج کاربری رنگ قرمز را تسریع نماید.

 

پوشش قرمز

 

دوستداران رنگ قرمز نماینده نظافت و عشقند و انتخاب رنگ لباس برای زنان با این رنگ بیانگر عشق و محبت است.

این رنگ سبب می شود انسان راه وصول به مقصد را با انرژی افزون تر و هدف دارتر طی کند

 

جنبه های منفی رنگ قرمز

 

گستاخی بی ادبی نخراشیدگی در رفتار و لجاجت خشونت های جسمانی  وحشی گری تعدی وظلم به دیگران می تواند از جمله موارد جنبه های منفی رنگ قرمز باشد که در صورت استفاده به دنبال خواهد داشت.

 

رنگ سیاه

 از لحاظ روانی رنگ سیاه متناسب با جایگاه خود معنا و مفهوم داشته بیانگر آثار و خصوصیات مثبت یا منفی می باشد در جایگاهی رنگ متانت وقار رازداری و حیا و در جایگاهی دیگر رنگ و نماد افسرگی غم ترس خودگرایی و اظهار بی میلی می باشد.

 

پوشش سیاه

 امام صادق می فرمایند : لباس سیاه مکروه است مگر در سه چیز پوتین و چکمه عمامه و کساء (کساء به معنی عبا و لباس بلند است که سرتا سر بدن را می پوشاند)

با توجه به این روایت جایگاههای وقار و متانت و رازداری و حیا ء معلوم می شود.

طبعا اسلام با سعه حکمت آموزی دستوراتی مملو از اسرار داشته و با گذشت زمان این اسرار بعضا برای انسان ها معلوم و واضح خواهد شد.

 

رنگ آبی

 بیشترین فضای اطراف ما را رنگ آبی گرفته است.تمام آسمان با وسعت خود، زمین با نسب4\3 وسع آبی نشانه نیاز شدید و متقابل انسان به این رنگ می باشد.

طبعا این رنگ هم به صورت مستقل و هم در کنار رنگ های دیگر می تواند اثرات شایانی بر روح و روان آدمی داشته و او را در راه سالم زیستن در کره ی خاکی یاری نماید.

رنگ آبی نشانه ورود به مرزهای عمیق روح و درهای بلند آسمان هستی است لذا بلند پروازی را می توان یکی از شاخص تین ویژگی های این رنگ دانست.

آبی با تبع سرد در کنار سکوت و ایمان نهفته در خود،مشوق از خودگذشتگی ،کسب صفات پسندیده،صلح،اعتقاد داشتن به حقایق،قدرت بی ادعا و انجام وظیفه،زیبایی وزیبا پسندی هنرمندانه و موزون می باشد.

رنگ آبی با پیشینه و سابقه درخشنده ای که از خود دارد ابزاری برای ارتباط انسان با عالم ملکوت و آسمانها قلمداد میشده است شاید به خاطر همین هم هست که امروزه مناره ها و گنبدهای مساجد و مکان های مقدس که جایگاه عالم علیاست را به کاشی آبی رنگ زینت می دهند.

رنگ آبی نگی آرام صاف روشن و با طراوت محسوب می شود که نقاط امید را در دل زنده می کند.

رنگ آبی در انسان حس وجدان گرایی را تقویت می کند توجه و دقت نسبت به احساسات و شرایت درونی را افزایش می دهند بنا به نظر روانشناسان رنگ آبی همتی والا به ارتفاع آسمان ها و دقت و ژرف اندیشانبه اندازه عمق دریا ها را به انسان می دهد.

پیراهن حضرت مریم که نمادی از زهد،وارستگی ، استغنا ، صلح و خرسندی ، صداقت و وفا داری و توجه به عالم بالاست آبی آسمانی بوده است.

رنگ آبی می تواند نشانه انسان های آرام بخش و اثر تسکین درد داشته، کمتر جلب توجه نمود،از فاصله دئر تشخیص داده نمی شود و انظار را به خود جیب نمی نماید چه بسیار که از انظار هم مخفی می شود لذا جهت استتار در مواقع ضروری می توان از آن استفاده کرد.

با آزمایش،به اثبات رسیده که نور آبی موجب افزایش فعالیت های حیاتی سلول ها می گردد،لذا در صورتی که نور آبی به سلول های پوست بدن تابیده شود و به فعالیت آنها افزوده و گلبول های سفید از سطح پوست به داخل بدن کشیده می شوند.

این مسئله درست بر خلاف رنگ قرمز است که اثر کمتری بر فعالیت حیاتی سلول ها دارد.

رنگ و نور آبی خستگی آور نبوده و در مجاورت با آن در مدت در مدت طولانی خسارتی به بار نمی آورد.

رنگ آبی بر خلاف قرمز انبساط دهنده است،اتاقی که به رنگ آبی است به نظر بسیار بزرگ تر از آنچه هست خواهد رسید.

 

مکمل رنگ آبی

 رنگ نارنجی می باشد که با استفاده بهینه از این رنگ در ترکیب آبی ضایعات آن را جبران و رفع خواهد کرد.

 

پوشش آبی

 بر تن کردن لباس به رنگ آبی نشانه ای از معنویت و نظم است. پوشاک آبی اشتیاق فرد را نسبت به صلح و آرامش ،سکوتحتی انزوا بیان و میل او را به صداقت و وفا داری روشن می نماید.البته انتخاب این رنگ پوشش   در خانم ها نشانه حسادت نسبت به موضوعی در آنها قلمداد می شود.

 

جنبه های منفی رنگ آبی

 طبیعت ذاتی و درونی رنگ آبی پیوسته در حال تکاپو و جستجو است،شک و بی اعتقادی و نبود درایت کافی از جمله خصوصیات منفی این رنگ محسوب می شود،عدم واقع بینی،افزایش خیال بافی ها و تمایل به بی نظمی

خشونت از خود و سوءظن ،از ملازمات کاربردی رنگ آبی است،خستگی و کسالت و تنبلی هم از عوارض عدم کاربرد صحیح این رنگ می باشد.

از به کار بردن رنگ آبی در هنگام درمان انواع فلج ها،غشار خون پائین،سرما خوردگی،اندوه و افسردگی باید پرهیز شود.

 

رنگ صورتی

 شادی بخش محیط است،خستگی در چنین محیطی کمتر معنا پیدا می کند. کار و تلاش در فضای با رنگ صورتی رونق بیشتری می گیرد.

 

پوشش صورتی

 آرامش را بیشتر می کند.

کسانی که لباس به رنگ صورتی می پوشند جوان تر به نظر می رسند

دوستداران رنگ صورتی افرادی شاد،مهربان و با عاطفه هستند که بدون ملاحظه مصالح شخصی دوست دارند به خاطر ارزش های والای انسانی دیگران را مورد عطوفت قرار دهند.

جوانان وقتی تمایل به این رنگ نشان می دهند از لحاظ معنوی پویایی و رشد،بی میلی به گناه ،ابدی زیستن وهمیشگی بودن و در جمع شرایت خوبی را در خود احساس می کنند.

رنگ نارنجی

 یکی از پر طیف ترین رنگ هاست.چنانچه در محیط انسان بیش از حد باشد خستگی ذهنی آورده تمرکز حواس را زائل و گاهی سبب عصبانیت نیز می شود.البته وجود آن در محیط به جهت کم رویی،تقویت نیروی جسمی،عدم فرو رفتن در توهمات تا حدی لازم و ضروری است.

رنگ نارنجی مانند رنگ قرمز نشانگر خصوصیاتی چون اجتماعی بودن اتکاء به نفس می باشد البته در مقایسه با قرمز  با ویژگی سازنده تری برخوردار است البته انرژی زایی قرمز و ایجاد تحریک آن را ندارد.

ویژگی این رنگ،سلامت،نیروی حیات،قدرت ابتکار،شادمانی،شهامت،شادابیفخود جوشی طبیعی و بالاترین ویژگی آن شادی و رضایت خاطر آنست.

 

مکمل نارنجی

 رنگ آبی با آرامش فوق العاده مکمل آن می باشد که می تواند ناهنجاری های رنگ نارنجی را تا حدی جبران،اصلاح و رفع نماید.

 

پوشش نارنجی

 افرادی که لباس نارنجی را با ملاحظه مکمل و اصلاحات استفاده می نمایند افرادی متکی به نفس هستند که دوست دارند همیشه خوش خنده بوده دیگران را به لبخند زدن وتذار می کنند.پوشش رنگ نارنجی همچنین مشوق گفتگو  خوش مشربی و بذله گویی است.

 

جنبه های منفی رنگ نارنجی

 

 

تحکم،سلطه جویی،خود نمایی،جلوه گری و گاهی حالت مالیخولیایی،یأس،تباهی مواردی هستند که در استفاده غیر معقول از این رنگ ممکن است ایجاد شود.

 


منبع:سلامت نیوز

جمعه 8/11/1389 - 21:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته