حكمرانان از نظر برخى فرقههانكته مهمى در اینجاست كه باید حتما خاطرنشان كنیم. برخى از فرقههاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكام واجب است و بهیچوجه نمىتوان با آنان از در مخالفت درآمد و یا بر ضدشان قیام كرد. دیگر فرق نمىكند كه ماهیتحاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب بزرگترین گناهان شود و یا هتك مقدسات كند.
معناى این عقیده آن است كه حاكم هر چند بیگناهان را كه از اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرد از وى حرام است.
این مساله جزء معتقدات برخى از فرقههاى اسلامى است مانند: اهل حدیث، عامه اهل سنت، چه پیش و چه بعد از امام اشعرى كه خود او نیز به همین مطلب عقیدهمند بود.
براى تایید این عقیده احادیثى هم به پیغمبر(ص) نسبت دادهاند، ولى متوجه نبودند كه این بر خلاف نص صریح قرآن و حكم عقلى و وجدان مىباشد.
بازتاب این اعتقاداین باورداشتبازتاب گستردهاى بر اندیشههاى نویسندگان، مورخان و حتى علما و فقهایشان بر جاى نهاده كه به موجب آن خود را مجبور مىدیدند كه لغزشها و جنایات حكام را بپوشانند و یا توجیه و تاویل نمایند.
یكى از خواستهاى این حكام آن بود كه حقایق مربوط به ائمه علیهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه داشته و یا آنها را به گونه بدى بازگو كنند. در این باره علما، نویسندگان و مورخان از هیچ كوششى فروگذار نمىكردند و براى اجراى اراده حاكم كه - بر حسب عقیده جبرى كه خود آنها جعل كرده بودند - اراده خداست، نهایت امكانات خود را به كار مىگرفتند. از اینرو مىبینیم كه در بسیارى از كتابهاى تاریخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم برده نشده است.
دلیل این رویداد نه آن بود كه امامان(ع) افرادى گمنام و ناشناخته بودند یا آنكه كسى به آنها توجهى نمىنمود. زیرا هر چه بود مردم یا از روى دوستى و تشیع و یا از روى دشمنى و مبارزه با آنان سر و كار داشتند. با اینوصف، حتى نام آنان را در بسیارى از كتب تاریخى نمىیابیم. در حالى كه آنها حتى از ذكر داستانهایى مربوط به آوازخوانها، رقاصهها و حتى قطاع طریق خوددارى نمىكردند.
اینها خیانت نسبتبه حقیقتبه شمار مىرود، یعنى این نویسندگان در برابر نسلهاى آینده خود مرتكب خیانتشدند و امانتى را كه لازم بود بعنوان نویسنده رعایت كنند، هرگز نپاییدند.
در چنین شرایطى شیعیان اهلبیت از امكانات كمى براى ذكر حقایق مربوط به امامان خویش برخوردار بودند. آنان همواره تحت تعقیب حكام قرار گرفته و جانشان همیشه در مخاطره بود.
اكنون مىپرسید پس چرا خلفا آنهمه علما را ارج مىنهادند. چرا آنها را از دورترین نقاط نزد خود فرا مىخواندند. آیا این شیوه با موضع خصمانهاى كه آنان در برابر اهلبیت اتخاذ كرده بودند منافات نداشت؟
پاسخ این سؤال روشن است. نخست علتسوء رفتارشان با ائمه این بود كه اولا چون مىدانستند كه حق حكمرانى از آن آنهاست پس مىكوشیدند تا با از بین بردنشان این حق نیز پایمال شود.
ثانیا ائمه هرگز حكام مزبور را تایید نمىكردند و هیچگاه از كردارشان ابراز خشنودى نمىداشتند.
ثالثا ائمه با رفتار نمونه و شخصیت نافذ خود بزرگترین عامل خطر براى جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مىرفتند.
اما اینكه چگونه علما را آنهمه تشویق مىكردند، براى تحقق بخشیدن به هدفها سیاسى معینى بود. البته این حمایت تا حدودى رعایت مىشد كه زیانى براى حكومتشان در بر نداشته و علم و عالم یكى از ابزار خدمتبه آنان مىبود. آنها مىخواستند از این مجرا هدفهاى زیر را تامین كنند:
1 - دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكیل مىدادند زیر مراقبت و سلطه آنها قرار گیرند.
2 - به دست این دانشمندان بسیارى از نقشههاى خود را به شهادت تاریخ عملى سازند.
3 - خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه مىدادند تا بدینوسیله جلب اطمینان بیشترى كنند و طرد اهلبیتبا استقبال از علما به نحوى جبران مىشد.
4 - تشویق علما وسیلهاى براى پوشاندن چهره ائمه و به فراموشى سپردن یاد آنها بود.
پس مقام علم و عالم در حدود همین هدفها براى خلفا محترم بود. و گر نه هر بار كه از سوى شخصیتى احساس خطر مىكردند در رهایى از چنگش به هر وسیله ممكن دست مىیازیدند.
احمد امین درباره منصور مىنویسد: «معتزلیان را هر بار كه لازم مىدید فرا مىخواند و محدثان و علما را نزد خویش دعوت مىكرد، البته این تا وقتى بود كه آنان برخوردى با سلطهاش پیدا نمىكردند، و گرنه دستگاه كیفرى علیهشان به كار مىافتاد» (1) .
آرى، همین منصور بود كه «ابوحنیفه» را مسموم كرد و بر امام صادق كه از بیعتبا محمد بن عبدالله علوى سرباز زده بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسیار تنگ مىگرفت.
بهرحال، اكنون برگردیم و كلام خود را از آنجا دنبال كنیم كه گفتیم حكام بسیار مىكوشیدند تا حقایق مربوط به ائمه(ع) باز گفته نشود و یا آنكه بگونه نادرستى آنها را به مردم عرضه مىكردند و در این باره از كسانى كه عنوان «دانشمند» داشتند نیز كمك مىگرفتند.
بنابراین، این راست است اگر بگوییم ابن اثیر، طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، یافعى و ابن خلكان از آن دسته از دانشمندانى بودند كه به حقیقت و تاریخ خیانت كردند و در نگارش وقایع انصاف و بیطرفى لازم را نداشتند.
مثلا یكى از موارد لغزش اینان كه بوضوح حاكى از تعصب آنان و اطاعت كوركورانهشان از حكام است مطلبى است كه درباره نحوه درگذشت امام رضا(ع) نوشتهاند. طبق نوشته ایشان امام انگور خورد و آنقدر زیاد خورد كه به مرگش منتهى گردید. (2)
ظاهرا ابن خلدون هم كه شخصى اموى مشرب بود مىخواسته از اینان پیروى كند كه در تاریخ خود چنین آورده: «چون مامون به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى كه خورده بود بطور ناگهانى در گذشت. . . » (3)
براستى كه این حرفها عجیب است. آخر چگونه انسان مىتواند چنان پرخورى را درباره یك آدم معمولى بپذیرد تا چه رسد به امامى كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارسائیش اعتراف داشتند.
آیا انسان عاقل هیچ به خود اجازه چنین پندارى مىدهد كه شخصى عاقل و حكیم همچون امام با پرخورى دستبه خودكشى زده باشد؟
آیا كسى در طول زندگى امام به یاد دارد كه وى شخصى پرخور و شكمپرستبوده باشد؟ یا بر عكس، علم و زهد و تقوا، با صرفنظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمىدهد تا بدان حد شكم خود را انباشته از خوردنى كند.
اینها تمام ناشى از تعصب مذهبى و پیروى از تمایلات كوركورانه است كه به امام چنین نسبتى را مىدهند و گر نه كجا عقل و وجدان آدمى چنین رویدادى را مىتواند تصدیق كند!
اكنون ببینیم دیگران درباره درگذشت امام(ع) چه گفتهاند.
نظر برخى دیگر از مورخانبا نگرشى سریع بر اقوال مورخان درباره درگذشت امام(ع) به بررسى ناهماهنگى گفتهها و نقطه نظرهایشان خواهیم رسید.
عدهاى در این باره فقط خود حادثه را گزارش كردهاند ولى هیچگونه ذكرى از علت آن ننمودهاند و فقط بر سبیل تردید چنین آوردهاند: «گفته مىشود كه او مسموم شد و درگذشت» (مانند یعقوبى در جلد دوم ص 80 از تاریخش).
نظر دسته سومعدهاى دیگر مسموم شدن امام را پذیرفتهاند ولى معتقدند كه این جنایتبه دست عباسیان صورت گرفت. سید امیر على داراى همین عقیده بود كه احمد امین نیز بدان اشاره كرده. (4)
براى این نظر سند تاریخى جز آنچه كه «اربلى» نقل كرده، وجود ندارد. وى عبارتى مبهم در این باره نوشته: «چون دیدند كه خلافتبه اولاد على انتقال یافته على بن موسى را سم دادند و او در رمضان به طوس درگذشت» (5) .
نظر چهارمبرخى نیز گفتهاند امام به دست مامون مسموم گردید ولى این به رهنمود و تشویق فضل بود.
به نظر ما مامون هرگز نیازى به تشویق یا راهنمایى براى انجام این كار نداشت، چه خود موقعیت امام را بخوبى احساس مىكرد. روشن است كه این نظریه براى تبرئه مامون ابراز شده، چه فضل مدتها پیش از امام به دست مامون كشته شده بود. از این گذشته، چگونه مىتوان باور كرد كه مامون این جنایت را تنها به خاطر خوشایند فضل انجام داده و خودش هیچگونه تمایلى بدان نداشته است!
نظر پنجمبرخى دیگر گفتهاند كه امام به مرگ طبیعى درگذشت و هرگز مسمومیتى در كار نبود. براى اثبات این موضوع دلایلى ذكر كردهاند.
یكى از این افراد «ابن جوزى» است كه پس از نقل قول از دیگران كه نوشتهاند پس از یك استحمام در برابر امام(ع) بشقابى از انگور كه بوسیله سوزن زهرآلود مسموم شده بود، نهادند و او با تناول انگورها مسموم شده بدرود حیات گفت، ابن جوزى مىنویسد كه این درست نیست كه بگوییم مامون عامل مسموم كردن وى بوده باشد. چه اگر اینطور بود پس چرا آنهمه در مرگ امام ابراز حزن و اندوه مىكرد. این حادثه چنان بر مامون گران آمد كه از شدت اندوه چند روز از خوردن و آشامیدن و هر گونه لذتى چشم پوشیده بود. (6)
البته عبارت ابن جوزى حاكى از آن است كه مسموم شدن امام را پذیرفته ولى منكر آنست كه مامون عامل این جنایتبوده باشد.
«اربلى» نیز به پیروى از ابن جوزى همین عقیده را ابراز كرده و همانگونه بر گفته خویش دلیل آورده است.
احمد امین نیز از كسانى است كه معتقدند كسى غیر از مامون بود كه سم را به امام خورانیده، چه او حتى پس از مرگ امام و ورودش به بغداد هنوز جامه سبز مىپوشید و بعلاوه، مامون با علما درباره برترى حضرت على(ع) مباحثه مىكرد (7)
دكتر احمد محمود صبحى نیز چنین پنداشته كه داستان مسمومیت امام رضا(ع) از مطالب ساختگى شیعه است كه هرگز بین موقعیت امام در نزد مامون كه از آن همه ارجمندى برخوردار بود با خورانیدن سم به او، تناقضى احساس نمىكنند. (8)
دلایل كسانى كه در تبرئه مامون از جنایتسم خورانى سعى كردهاند، به شرح زیر خلاصه مىگردد:
1 - پیمان ولیعهدى كه به موجب آن امام پس از مامون به خلافت مىرسید.
2 - بزرگداشتشان امام و تایید شرف و علم و فضیلت وى و ارجمندى خانوادهاش.
3 - به همسرى وى در آوردن دخترش كه خود عامل تحكیم دوستى میان آن دو بود.
4 - استدلال مامون بر برترى على(ع) در برابر علما.
5 - ابراز اندوه فراوان پس از درگذشت امام بطورى كه از خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها روى گردانده بود.
6 - دفن كردن امام در كنار قبر پدرش رشید، و اینكه او خود بر جسد وى نماز گزارد.
7 - پس از درگذشت امام، او همچنان لباس سبز مىپوشید حتى پس از ورودش به بغداد.
8 - پیوسته با علویان به رغم اقدامهاى مكرر بر ضدش، مهربانى مىنمود.
9 - خلق و خوى مامون به او اجازه چنین جنایتى نمىداد.
10 - مسمومیت امام از جعلیات شیعه است.
این خلاصه همه دلایلى بود كه تبرئه كنندگان مامون آوردهاند. ولى بنظر ما اینان یا به تمام حقایق، علم كافى نداشتند و در نتیجه نتوانستند نظر درستى درباره این مساله تاریخى ابراز كنند، و یا آنكه حقیقت را مىدانستند ولى به داب پیشینیان خود بر ضد ائمه تعصب ورزیده به پیروى از هواى خویش و خلفایشان، حقایق مضر به احوالشان را لوث كردهاند.
واقع امر اینست كه تمام چیزهایى كه اینان ذكر كردهاند هیچكدام مانع از آن نبود كه مامون براى دفع خطر وجود امام(ع) دستبه توطئه بزند، همانگونه كه قبلا هم همین بلا را بر سر وزیرش فضل بنسهل آورده بود. فضل نیز مقامى شامخ نزد مامون داشت و حتى اصرار داشت كه دخترش را هم به وى تزویج كند.
او همچنین فرمانده خود «هرثمة بن اعین» را نیز به مجرد ورود به مرو سر به نیست كرد، بىآنكه كوچكترین مجالى براى دفاع به وى بدهد و یا شكایتش را استماع كند. توطئههاى مامون گریبانگیر طاهر و فرزندانش و دیگران و دیگران نیز شد. اینان وزرا و فرماندهانش بودند كه براى مامون و تحكیم پایههاى قدرتش آنهمه خدمت كرده و دیگران را با زور و شمشیر به اطاعتش در آورده بودند.
با اینوصف مىبینیم كه چگونه همه را یكى پس از دیگرى به دیار عدم فرستاد در حالى كه نسبتبه همه نیز ابراز محبت و سپاسگزارى مىنمود. مامون كسى بود كه بخاطر سلطنت و حكومت، برادر خود را بكشت، حال چگونه به همین انگیزه از كشتن امام رضا دستباز دارد. آیا این معقول است كه بگوییم به نظر وى امام رضا از تمام این خدمتگزاران صدیقش و حتى از برادرش محبوبتر مىنمود؟
اما اینكه بر مرگ امام ابراز حزن و سوگوارى نمود قضیه روشن است. مگر در آن شرایط از چنان افعى مكار و سیاستبازى مىشد انتظار شادمانى و سرور برد؟
مگر هم او نبود كه فضل را كشت و سپس بر مرگش اندوه فراوان ابراز داشت (9) و قاتلانش را هم كه به دستور خود او بودند، از دم تیغ گذرانید. بعد هم سر آنان را نزد حسن - برادر فضل - فرستاد و دخترش هم را به عقد وى درآورد. اما پس از پیروزى بر ابن شكله، حسن را نیز از مقامش سرنگون ساخت. (10)
طاهر را نیز خود او كشت ولى بیدرنگ یحیى بن اكثم را از سوى خود نزد فرزندانش گسیل داشت تا مراتب تسلیتخلیفه را به ایشان ابراز كند. سپس فرزندان طاهر را بر جاى پدر بنشاند ولى بتدریج همه را یكى پس از دیگرى سرنگون نمود.
از این قبیل جنایات، مامون بسیار كرده كه اكنون مجال ذكر همه آنها نیست. به همین قیاس، عكسالعملها و گفتههایش در مرگ امام رضا(ع) نیز كوچكترین ارزشى نداشت. چه اگر راست مىگفت پس چگونه دستبه خون هفت تن از برادران امام بیالود و علویان را تحتشكنجه و آزار درآورد و به كارگزار خود در مصر نوشت كه منبرها را شستشو دهد، چه بر فرازشان نام امام رضا(ع) در خطبهها رانده شده بود.
مامون از چه شرافتى برخوردار بود كه بگوییم كشتن امام با خلق و خوى وى ناسازگار بود. آیا كشتن آن همه افراد مگر منافاتى با مهر و محبتش داشت كه پیوسته نسبتبه آنان ابراز مىداشت. بنابراین، مهر ورزیش نسبتبه امام نیز هیچگونه منافاتى با قتلش نمىتوانست داشته باشد.
اما اینكه علویان را بزرگ مىداشت علت را خودش در نامهاى كه به عباسیان نوشته، چنین بیان مىدارد كه این بزرگداشت جزئى از سیاست وى به شمار مىرود. لذا پس از درگذشت امام رضا(ع) دیگر لباس سبز را - كه ویژه علویان بود - نپوشید، هفت تن از برادران امام را به قتل رسانید و به فرمانروایان خود در هر نقطهاى دستور داد كه به دستگیرى علویان بپردازند.
اما سخن احمد امین كه نوشته علویان بر ضد مامون بسیار قیام كرده بودند، ادعایى است كه هرگز صحت ندارد. زیرا در تاریخ حتى نام یك قیام پس از درگذشت امام رضا(ع) ثبت نشده، بجز قیام «عبدالرحمن بن احمد» در یمن كه انگیزهاش را همه مورخان ظلم كارگزاران خلیفه نوشتهاند، و همچنین شورش برادران امام(ع) كه به خونخواهى وى برخاسته بودند.
اما اینكه گفتهاند داستان مسمومیت امام از ساختگیهاى شیعه است، باید گفت كه پیش از شیعه خود تاریخنویسان سنى این جنایت را به مامون نسبت داده بودند و شیعیان نیز شرح این داستان را در كتابهاى اهل سنت مىخواندند كه منابع بسیارى از آنان را ما در همین كتاب ذكر كردهایم.
با اینهمه اگر كسى باز در تبرئه مامون و حسن نیتش اصرار دارد به این سؤال پاسخ دهد كه چرا پس از درگذشت امام، مقام ولیعهدى را به فرزندش حضرت جواد(ع) عرضه نكرد، در حالى كه او نیز دامادش بود و به فضل و علم و كمالاتش نیز اعتراف مىكرد. حضرت جواد به رغم خردسالیش تحسین عباسیان را نسبتبه فضل و كمال خویش برانگیخته بود. مناظره وى با «یحیى بن اكثم» معروف است كه با چه مهارتى به سؤالهاى وى پاسخ مىداد (11) به علاوه، صغر سن نمىتوانستبهانه عدم واگذارى مقام ولیعهدى به امام جواد(ع) باشد، چه ولیعهدى معنایش تصدى عملى امور مملكتى نیست و تازه خلفا و حتى رشید، پدر مامون، براى كسانى بیعت ولیعهدى گرفته بودند كه بمراتب خردسالتر از امام جواد بودند.
نظر ششم كه نظرى درست است!
طبق این نظر امام(ع) بدون شك مسموم گردید. كسانى كه بر این عقیدهاند گروه بزرگى را تشكیل مىدهند كه ابن جوزى نیز بدانها اشاره كرده است.
شیعیان بطور كلى این نظر را تایید كردهاند مگر مرحوم اربلى در كشف الغمة كه خود را همعقیده با ابن طاوس و شیخ مفید دانسته است. ولى ظاهر امر چنین است كه شیخ مفید نیز قایل به مسمومیت امام بوده، چه نوشته است: آن دو - یعنى مامون و رضا - با همدیگر انگورى را تناول كردند سپس امام(ع) بیمار شد و مامون نیز خود را به بیمارى زد!!. .
یكى از امورى كه بهترین دلیل بر شهادت امام(ع) به شمار مىرود اتفاق شیعه بر این مطلب است. چه آنان بهتر و عمیقتر به احوال امامان خود مىپرداختند و دلیلى هم براى تحریف یا كتمان حقایق در این زمینه نداشتند.
از اهل سنت و دیگران نیز گروه بسیارى از دانشمندان و مورخان هستند كه منكر مرگ طبیعى امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وى را قولى مرحج دانستهاند. مانند این افراد:
- ابن حجر در صواعق ص 122 - ابن صباغ مالكى در فصول المهمة ص 250.
- مسعودى در اثبات الوصیة ص 208، التنبیه و الاشراف ص 203، مروج الذهب / 3 / ص 417.
- قلقشندى در مآثر الانافة فى معالم الخلافه / 1 / ص 211.
- قندوزى حنفى در ینابیع المودة ص 263 و 385.
- جرجى زیدان در تاریخ تمدن اسلامى / 2 / بخش 4 / ص 440، و در صفحه آخر از كتاب امین و مامون.
- ابوبكر خوارزمى در رساله خود - احمد شلبى در تاریخ اسلامى و تمدن اسلامى / 3 / ص 107.
- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین - ابوزكریا موصلى در تاریخ موصل 171 / 352 - ابن طباطبا در الآداب السلطانیة ص 218 - شبلنجى، در نور الابصار ص 176 و 177 چاپ سال 1948.
سمعانى در انسابش / 6 / ص 139.
- در سنن ابن ماجه به نقل تهذیب تهذیب الكمال فى اسماء الرجال ص 278 - عارف تامر در الامامة فی الاسلام ص 125.
- دكتر كامل مصطفى شیبى در الصلة بین التصوف و التشیع ص 226.
و بسیارى دیگر. . .
بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون
چون به كتابهاى تاریخى مراجعه مىكنیم درمىیابیم كه شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبانهاى مردم بود. بطورى كه مامون خود شكوه از این اتهام مىكرد كه چرا مردم او را عامل مسموم كردن امام مىپنداشتند!
در روایت آمده كه هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع كرده و پیوسته مىگفتند كه این مرد - یعنى مامون - وى را ترور كرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست كه مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق كردنشان بگوید كه امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمىشود. (12)
ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته كه وى مامون را متهم به قتل برادرش مىنمود. (13) ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى كه در مصر شورش كرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینكه یعقوبى نوشته كه مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد كه مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یك ژست ظاهرى مىبود.
طبق نقل برخى از منابع تاریخى یكى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام كرد. كارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از كشمكشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید. (15)
در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مىآمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود (16) . مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراكنده كردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى كه بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر كرده بقتل رساندند. (17)
مىگویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند كه پس از چند روزى او هم به شهادت رسید. (18)
دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود.
با توجه به این وقایع درمىیابیم كه مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.
پیشگویى امام(ع) و اجدادش
افزون بر تمام آنچه كه گذشتیاد این نكته نیز لازم است كه امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویى كرده بود. به علاوه، اجداد پاكش نیز سالها پیش از وى رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند.
مىتوان روایات وارد شده در این زمینه را به سه طبقه تقسیم كرد:
1 - آن دسته از روایات كه از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاكى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنجحدیث وارد شده.
2 - آن دسته از روایات كه از خود امام رضا(ع) نقل شده كه شهادتش به دست مامون و دفنش را در طوس كنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.
منبع:زندگی سیاسی هشتمین امام تألیف سید جعفر شهیدی
ا رنگ سفید
از لحاظ شناخت رنگ ها، رنگ سفید رنگی خنثی است، بعضی را ممکن است تهییج نماید و بعضی را به محیط آرام وارد نماید البته آرامش آن هنگام اختلاط با رنگهای مهیج، در عین وجود، هیچ غلبه ای ندارد.
این رنگ، دافع پرتو کیهانی و رنگی است روحانی. خصوصا برای خواندن اذکار و اوراد، شاید هم به خاطر همین است که اغلب حجاج در هنگام طواف و اعمال حج که اعمال عبادی و معنوی است از لباس احرام سفید استفاده می نمایند.
حضور ذهن و قلب و آرامش روح افرادی که از این رنگ استفاده می نمایند بیشتر می باشد. البته اگر رنگ سفید غالب باشد. البته زنانی که از این رنگ استفاده می کنند از لحاظ روانی می خواهند مورد محبت فراوان قرار گیرند یا به عبارتی دیگر، نیاز دارند که دیگران به آنها محبت نمایند، جاه پرست و بعضی اوقات هم به دنبال ملاک های مالی مردان می گردند.
برای شروع زندگی، سفر و ... مناسب است.
در عین حال که رنگ کاملی است جهت تنوع و استفاده بیشتر از طیف آن، سعی شود در محیط رنگ و نور سفید از نورها و رنگ های دیگر نیز استفاده شود.
رنگ زرد
زرد، کم رنگ ترین، رنگ گرم در طیف رنگها به شمار میرود، پرتوهای زرد، حاصل جریانات مغناطیس مثبتی هستند که القاء کننده و محرک بوده، اعصاب را تقویت و در عضلات انرژی تولید می کنند، رنگی است که بیشترین شباهت را با نور آفتاب دارا بوده با حضورش فعالیت، تحرک، ارتباط، نشاط، بینایی و بصیرت و قوت و قدرت تمیز حق از باطل، حق جویی و عقل گرایی را تقویت می کند.
رنگ زرد با طیف خاص خود، رنگ آسایش و راحتی است و برای اتاق نشیمن مناسب است.
زرد طلایی در آرام کردن اشخاص بدخو و صفراوی مزاج موثر است.
رنگ زرد، خوراک اعصاب به حساب می آید. در مقابل زرد کثیف را می توان ناراحت کننده ترین رنگ ها دانست. این رنگ افراد عصبی را تحریک می کند و با حسادت و سوءظن نسبت به افراد، ارتباط تنگاتنگی دارد.
جهت درمان سرماخوردگی، بالا بردن فشار خون و زخم معده مفید است.
اسهال را با قرار دادن دستبندی به رنگ زرد قناری می توان تخفیف داد.
به افزایش فعالیت های مختلف بدن همچون عملکرد کبد، کیسه صفرا و جریان صفرا کمک می کند.
این رنگ سبب ترشح شیره های معده شده با ایجاد نظم در جریان کار روده ها یبوست و سوء هاضمه را تا حدی اصلاح می نماید.
دردهای التهابی را تسکین و مفاصل و بافت های پیوندی را در دردهای روماتیسم و نقرس التیام می بخشد.
جهت آزاد کردن کلسیم ذخیره بدن مفید و موثر بوده لذا در بهبود سخت شدگی مفاصل یا دردهای ایجاد شده به هنگام حرکت بسیار موثر می باشد.
موجب پاکسازی رگ های خونی گردیده سیستم لنفاوی را فعال می کند.
ترشحات موکوسی را از بدن دفع می کند.
جریان طبیعی انسولین لوزالمعده را اصلاح و در کاهش میزان تزریق انسولین بیماران دیابتی موثر است.
با وجود آرامش و آسایش آفرینی رنگ زرد، توصیه آن به بیماران مبتلا به اختلالات روانی وذهنی محل تامل و دقت و مراقبت می باشد.
رنگ زرد طلایی در رده بالاترین و با ارزش ترین رنگ هاست و قلیانی کننده خون محسوب می شود.
مکمل رنگ زرد
مکمل رنگ زرد رنگ بنفش تیره می باشد مه با استفاده از آن در ساختر ترکیبی رنگ زرد می توان ضایعات رنگ زرد را رفع یا تخفیف یا تعدیل نمود.
پوشش زرد
حضرت امام باقر پوشیدن کفش زرد را توصیه نموده اند.
حفض موذن روایت کرده که دیدم حضرت امام صادق مابین مرقد نبی اکرم ومنبرنماز می خوانند و جامه زردی پوشیده بودند.
زنانی که از این رنگ لباس استفاده می کنند عاشق تحولات هستند از زندگی یکنواخت بیزارند خنده شادی و ابزار محبت را دوست دارند بهتر است حتی گاهی با غلو از آنها تعریف کرد
جنبه های منفی رنگ زرد
استفاده از رنگ زرد در بعضی موارد سبب حیله گری رفتتار های توام با سیاست حسابگری بدخواهی انتقام جویی گاه هم به رنجوری و افسردگی منتهی می شود.
از طرفی دیگر زرد رنگ جدایی وسردی است و در صورت کاربرد بیش از حد ویا بدون مکمل در فرد تولید انزوا نسبت به محیط و افراد می کند.
رنگ سبز
انرژی رنگ سبز روحیه ای سازگار همراه سخاوتمند و همیار را نمایان می سازد.
احساسات را تعدیل و مشوق وظیفه شناسی قضاوت صحیح و درک و فهمی بالاست .
آزادی فراغت خیال تعادل و آرامش ریشه پایداری در رنگ سبز داشته نیروی حیات را به شکل شگفت انگیزی احیاء می کند.
رنگ سبز در میانه طیف به دور از گرمی و سردی قرار داشته لذا صفات نیکو میانه روی سالم هماهنگی جسم وذهن و روح را به ارمغان می آورد.
رنگ سبز سمبل ثبات قدم و مقاومت و اراده ی قوی است . و با ارتباط متقابلی که بین قوت اراده و انتخاب رنگ سبز است می توان وجود ویا تمایل و یا در معرض رنگ سبز واقع شدن را علت یا سبب قوت اراده دانست.
با قوت اراده بخش عضیمی از نا هنجاری های روانی و روحی انسان مرتفع می شود.
رنگ سبز برای کار و مطالعه مناسب ترین رنگ هاست چرا که باعث تعادل عصبی در انسان می گردد.
دوساتداران رنگ سبز انسان هایی پرهیزکار و مهربانند.
رنگ سبز اشتها آور بوده لذا جهت رنگ سفره غذا در مواقع مورد نیاز پیشنهاد می شود.
رنگ سبز با قلب در ارتباط است و بر عملکرد قلب و ریه ها تاثیری مستقیم بر جای می گذارد باعث از بین رفتن لخته های خونی و بهبود بی تحرکی و سختی سلول های خونی می شود.
رنگ سبز به ساخت ماهیچه ها و پوست و بافت های مختلف کمک می کند همچنین بدن را در دفع مواد سمی یاری میدهد .
با تمام توصیفات رنگ سبز رنگ مقدسی است.
نور سبز سرعت رشد گیاهان را کم می کند.
رنگ سبز وقتی متمایل به زرد می شود شادابی و نیروی پرشتاب بهار را یادآوری میکند.
مکمل رنگ سبز
مکمل رنگ سبز را در تحصیل سریع آثار مثبت و شخصیتی و رد آثار منفی رنگ اناری دانسته اند که می تواند کمک شایانی در نیل به مقصود داشته باشد.
پوشش سبز
انتخاب رنگ سبز در لباس نشانه شادی و نشاط و اسباب سرور دیگران می شود و چه ملاکی بهتر از این که لباس اهل بهشت بنا به روایت حضرت امام باقر (ع) سبز رنگ است.
پوشش این رنگ کمک میکند تا محیطی آرام نتعادل کننده و تسکین بخش پیرامون خود پدید آورد.
لباس های سبز رنگ نشانگر افرادی است که دارای تمایلات سنت گرایانه ای صحیح هستند آنانی که مایلند به اصولی درست و پرهیزگارانه ای بچسبند و ترجیح می دهند در میان جمع با دیگران بوده فردی انگشت نما نباشند.
جنبه های منفی رنگ سبز
اگرچه استعمال رنگ سبز هیچ عکس العمل منفی ندارد ولیکن زیده روی در آن ممکن است به خساست بی تفاوتی و عدم امنیت احتیااط بیش از حد گاهی بد گمانی و در موارد پیشرفته تر می تواند به شکل حسادت خود خواهی تعصب خودمحوری یا تنبلی و رکود و نهایتا از دست دادن وضعیت طبیعی احساسی و ذهنی و روحی منتهی میشود.
رنگ قرمز
اهمیت رنگ قرمز و ارزشی که در کنار رنگ های سفید سبز زرد و سیاه دارد قابل توجه و دقت است .
قرمز نخستین رنگ یا آخرین رنگ طیف رنگهاست. از انگیزه های درونی و بیرونی اراده و جدیت سخن میگوید.
در مقایسه با سایر رنگ ها از انرژی عمده ای بر خوردار است پشتکار قدرت استقامت در عین حال صمیمیت بخشندگی موفقیت و وقت شناسی از مشخصه هایاین رنگ به حساب می آیند.
قرمز با کوتاه ترین طول موج و با داشتن حرارت در انتهای طیف همیشه نمادی از آتش عشق و شهود و جنگ بوده است در مصر باستان از رنگ قرمز برای محافظت از آتش استفاده می کرده اند و شاید به خاطر همین هم هست که رنگ ماشین های آتش نشانی و لباس های آتش نشانی قرمز می باشد.
رنگ قرمز علاوه بر اینکه نمادی از خطر یا مرگ می تواند باشد در انسان ایجاد یک ایمنی و شهامت تصنعی هم می کند برای همین منظور در قدیم جنگجویان و شکار چیان و هم اکنون سرخپوستان بدن خود را با رنگ قرمز نقاشی می کنندیا ساحران و جادوگران از اختلاف این رنگ با مشکی جهت تحقق سحر و جادو استفاده می کند .
با این تعابیر است که روانشناسان رنگ قرمز را حاوی مفهوم اعتماد به نفس می دانند.
جدا از این موضوع رنگ قرمز دارای قدرت تهییج کنندگی فراوانی است خصوصا بر سیستم عصبی فشار خون را بالا می برد فعالیت و تحرک عمومی انسان را افزایش می دهد و به دنبال آن دمای بدن را افزایش می دهد از این رو استفاده از آن بایستی بر اساس اصول خاصی صورت گیرد.
افراد عصبی مزاج نباید در معرض این رنگ قرار گیرند زیرا تشدید سیستم عصبی را به دنبال داشته مشکل آنها را دو چندان می کند.
با این توصیف می توان گفت این رنگ برای افراد افسرده و منزوی پیر و علیل و کسانی که دوران نقاهت را طی می کنند مناسب تری رنگ هاست.
مکمل رنگ قرمز
رنگ فیروزه ای با طبعی آرام می تواند مکمل خوبی جهت رفع ضایعات احتمالی رنگ قرمز بوده وصول به نتایج کاربری رنگ قرمز را تسریع نماید.
پوشش قرمز
دوستداران رنگ قرمز نماینده نظافت و عشقند و انتخاب رنگ لباس برای زنان با این رنگ بیانگر عشق و محبت است.
این رنگ سبب می شود انسان راه وصول به مقصد را با انرژی افزون تر و هدف دارتر طی کند
جنبه های منفی رنگ قرمز
گستاخی بی ادبی نخراشیدگی در رفتار و لجاجت خشونت های جسمانی وحشی گری تعدی وظلم به دیگران می تواند از جمله موارد جنبه های منفی رنگ قرمز باشد که در صورت استفاده به دنبال خواهد داشت.
رنگ سیاه
از لحاظ روانی رنگ سیاه متناسب با جایگاه خود معنا و مفهوم داشته بیانگر آثار و خصوصیات مثبت یا منفی می باشد در جایگاهی رنگ متانت وقار رازداری و حیا و در جایگاهی دیگر رنگ و نماد افسرگی غم ترس خودگرایی و اظهار بی میلی می باشد.
پوشش سیاه
امام صادق می فرمایند : لباس سیاه مکروه است مگر در سه چیز پوتین و چکمه عمامه و کساء (کساء به معنی عبا و لباس بلند است که سرتا سر بدن را می پوشاند)
با توجه به این روایت جایگاههای وقار و متانت و رازداری و حیا ء معلوم می شود.
طبعا اسلام با سعه حکمت آموزی دستوراتی مملو از اسرار داشته و با گذشت زمان این اسرار بعضا برای انسان ها معلوم و واضح خواهد شد.
رنگ آبی
بیشترین فضای اطراف ما را رنگ آبی گرفته است.تمام آسمان با وسعت خود، زمین با نسب4\3 وسع آبی نشانه نیاز شدید و متقابل انسان به این رنگ می باشد.
طبعا این رنگ هم به صورت مستقل و هم در کنار رنگ های دیگر می تواند اثرات شایانی بر روح و روان آدمی داشته و او را در راه سالم زیستن در کره ی خاکی یاری نماید.
رنگ آبی نشانه ورود به مرزهای عمیق روح و درهای بلند آسمان هستی است لذا بلند پروازی را می توان یکی از شاخص تین ویژگی های این رنگ دانست.
آبی با تبع سرد در کنار سکوت و ایمان نهفته در خود،مشوق از خودگذشتگی ،کسب صفات پسندیده،صلح،اعتقاد داشتن به حقایق،قدرت بی ادعا و انجام وظیفه،زیبایی وزیبا پسندی هنرمندانه و موزون می باشد.
رنگ آبی با پیشینه و سابقه درخشنده ای که از خود دارد ابزاری برای ارتباط انسان با عالم ملکوت و آسمانها قلمداد میشده است شاید به خاطر همین هم هست که امروزه مناره ها و گنبدهای مساجد و مکان های مقدس که جایگاه عالم علیاست را به کاشی آبی رنگ زینت می دهند.
رنگ آبی نگی آرام صاف روشن و با طراوت محسوب می شود که نقاط امید را در دل زنده می کند.
رنگ آبی در انسان حس وجدان گرایی را تقویت می کند توجه و دقت نسبت به احساسات و شرایت درونی را افزایش می دهند بنا به نظر روانشناسان رنگ آبی همتی والا به ارتفاع آسمان ها و دقت و ژرف اندیشانبه اندازه عمق دریا ها را به انسان می دهد.
پیراهن حضرت مریم که نمادی از زهد،وارستگی ، استغنا ، صلح و خرسندی ، صداقت و وفا داری و توجه به عالم بالاست آبی آسمانی بوده است.
رنگ آبی می تواند نشانه انسان های آرام بخش و اثر تسکین درد داشته، کمتر جلب توجه نمود،از فاصله دئر تشخیص داده نمی شود و انظار را به خود جیب نمی نماید چه بسیار که از انظار هم مخفی می شود لذا جهت استتار در مواقع ضروری می توان از آن استفاده کرد.
با آزمایش،به اثبات رسیده که نور آبی موجب افزایش فعالیت های حیاتی سلول ها می گردد،لذا در صورتی که نور آبی به سلول های پوست بدن تابیده شود و به فعالیت آنها افزوده و گلبول های سفید از سطح پوست به داخل بدن کشیده می شوند.
این مسئله درست بر خلاف رنگ قرمز است که اثر کمتری بر فعالیت حیاتی سلول ها دارد.
رنگ و نور آبی خستگی آور نبوده و در مجاورت با آن در مدت در مدت طولانی خسارتی به بار نمی آورد.
رنگ آبی بر خلاف قرمز انبساط دهنده است،اتاقی که به رنگ آبی است به نظر بسیار بزرگ تر از آنچه هست خواهد رسید.
مکمل رنگ آبی
رنگ نارنجی می باشد که با استفاده بهینه از این رنگ در ترکیب آبی ضایعات آن را جبران و رفع خواهد کرد.
پوشش آبی
بر تن کردن لباس به رنگ آبی نشانه ای از معنویت و نظم است. پوشاک آبی اشتیاق فرد را نسبت به صلح و آرامش ،سکوتحتی انزوا بیان و میل او را به صداقت و وفا داری روشن می نماید.البته انتخاب این رنگ پوشش در خانم ها نشانه حسادت نسبت به موضوعی در آنها قلمداد می شود.
جنبه های منفی رنگ آبی
طبیعت ذاتی و درونی رنگ آبی پیوسته در حال تکاپو و جستجو است،شک و بی اعتقادی و نبود درایت کافی از جمله خصوصیات منفی این رنگ محسوب می شود،عدم واقع بینی،افزایش خیال بافی ها و تمایل به بی نظمی
خشونت از خود و سوءظن ،از ملازمات کاربردی رنگ آبی است،خستگی و کسالت و تنبلی هم از عوارض عدم کاربرد صحیح این رنگ می باشد.
از به کار بردن رنگ آبی در هنگام درمان انواع فلج ها،غشار خون پائین،سرما خوردگی،اندوه و افسردگی باید پرهیز شود.
رنگ صورتی
شادی بخش محیط است،خستگی در چنین محیطی کمتر معنا پیدا می کند. کار و تلاش در فضای با رنگ صورتی رونق بیشتری می گیرد.
پوشش صورتی
آرامش را بیشتر می کند.
کسانی که لباس به رنگ صورتی می پوشند جوان تر به نظر می رسند
دوستداران رنگ صورتی افرادی شاد،مهربان و با عاطفه هستند که بدون ملاحظه مصالح شخصی دوست دارند به خاطر ارزش های والای انسانی دیگران را مورد عطوفت قرار دهند.
جوانان وقتی تمایل به این رنگ نشان می دهند از لحاظ معنوی پویایی و رشد،بی میلی به گناه ،ابدی زیستن وهمیشگی بودن و در جمع شرایت خوبی را در خود احساس می کنند.
رنگ نارنجی
یکی از پر طیف ترین رنگ هاست.چنانچه در محیط انسان بیش از حد باشد خستگی ذهنی آورده تمرکز حواس را زائل و گاهی سبب عصبانیت نیز می شود.البته وجود آن در محیط به جهت کم رویی،تقویت نیروی جسمی،عدم فرو رفتن در توهمات تا حدی لازم و ضروری است.
رنگ نارنجی مانند رنگ قرمز نشانگر خصوصیاتی چون اجتماعی بودن اتکاء به نفس می باشد البته در مقایسه با قرمز با ویژگی سازنده تری برخوردار است البته انرژی زایی قرمز و ایجاد تحریک آن را ندارد.
ویژگی این رنگ،سلامت،نیروی حیات،قدرت ابتکار،شادمانی،شهامت،شادابیفخود جوشی طبیعی و بالاترین ویژگی آن شادی و رضایت خاطر آنست.
مکمل نارنجی
رنگ آبی با آرامش فوق العاده مکمل آن می باشد که می تواند ناهنجاری های رنگ نارنجی را تا حدی جبران،اصلاح و رفع نماید.
پوشش نارنجی
افرادی که لباس نارنجی را با ملاحظه مکمل و اصلاحات استفاده می نمایند افرادی متکی به نفس هستند که دوست دارند همیشه خوش خنده بوده دیگران را به لبخند زدن وتذار می کنند.پوشش رنگ نارنجی همچنین مشوق گفتگو خوش مشربی و بذله گویی است.
جنبه های منفی رنگ نارنجی
تحکم،سلطه جویی،خود نمایی،جلوه گری و گاهی حالت مالیخولیایی،یأس،تباهی مواردی هستند که در استفاده غیر معقول از این رنگ ممکن است ایجاد شود.
منبع:سلامت نیوز