• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 304
تعداد نظرات : 26
زمان آخرین مطلب : 4622روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی.
خدایا تو می‌دانی که همواره آماده بوده‌ام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم، اگر این نبود آنهم خواست تو بود.
پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمی‌دانم چه موقع خواهم رفت، ولی می‌دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان (علیه السلام) قرار دهی و آنقدر با دشمنان قسم خورده‌ات بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردن من دارند می‌خواهم مرا ببخشند، من نیز همواره برایشان دعا کرده‌ام که عاقبتشان به خیر باشد.

از همسر گرامی و فداکار و فرزندانم می‌خواهم که مرا ببخشند که کمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بیشتر می‌خواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده،‌ آنچه از دنیا برایم باقی می‌ماند حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد...
خداوندا! ولی امرت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را تا ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) زنده و پاینده و موفق بدار،
آمین یا رب‌العالمین‌ / من‌الله التوفیق / یا حق

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:56
شهدا و دفاع مقدس

امیر سرتیپ دکتر رحمان فروزنده فرمانده دلاور لشکر حمزه آذربایجان در پایان رزمایش بزرگ نیروی زمینی در منطقه جنوب کشور عصر یكشنبه در بازگشت از منطقه مانور به علت واژگونی خودرو به دیدار یار شتافت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

به گزارش واحد مركزی خبر به نقل از روابط عمومی ارتش، شهید سرتیپ فروزنده از جانبازان دوران دفاع مقدس بود که در چندین عملیات بزرگ وموثر حضوری فعال داشت و باشایستگی مراتب فرماندهی گروهان و گردان را در دوران دفاع مقدس در لشکرهای 16 و 77 و همچنین فرماندهی تیپ 45 تکاور و جانشین لشکر 77 پیروز ثامن الائمه خراسان را طی کرده بود .

وی با توجه به رشادتها وتوفیقات متعدد و شایستگی های علمی و عملیاتی از دو سال قبل به فرماندهی لشكر 21حمزه سید الشهداء آذربایجان منصوب شده بود.

پیکر این امیر دلاورارتش اسلام صبح دوشنبه 23 آذر در تبریز تشییع خواهد شد .روزنامه جام جم

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:55
شهدا و دفاع مقدس


زندگینامه خیبرشکن عاشورایی

(سیری کوتاه در زندگی و شخصیت سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت)

شهید در یک نگاه :
نام و نام خانوادگی : محمد ابراهیم همت
تاریخ تولد :12/1/1334
نام پدر : علی اكبر
تاریخ شهادت : 17/12/1362
محل تولد : اصفهان / شهرضا
محل شهادت : جزیره مجنون
طول مدت حیات :28 سال
مزار شهید :گلزار شهدای شهرضا
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای‍ معلّی و زیارت قبرسالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای می‍كرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین می گوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاك می‍كرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند.
دوران سربازی :
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بی‍خبران فرمان می‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.
دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام ( رحمت الله علیه ) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بی‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمی‍ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می‍كرد.
سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍كرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) ، به پیروزی رسید.
فعالیت های پس از پیروزی انقلاب:
پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندی‍ها را رفع كردند.
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.
از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.
نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب:
شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخش‍هایی از آن در چنگال گروهك‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بی‍امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك‍ های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ‍تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه می‍كردند و حتی تحصن نموده و نمی‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادت‍های او دربرخورد با گروهك‍ های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری كه از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دی‍ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.
گوشه ای از خاطرات كردستان به قلم شهید :
« در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همكاری بی‍دریغ سپاه نیرومند مریوان، پاكسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن به‍انجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به كلی از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیه‍بخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یكصد تن به هلاكت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد. پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاكان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و كار این پاكسازی و زدودن جنایتكاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت.
این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» به‍دست آمد. در مبارزات بی‍امان یك ساله، 362 نفر از فریب‍ خوردگان « دمكرات، كومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاح‍های مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان‍ نامه دریافت نمودند. همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند.
منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرك آن ناپاكان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری كه تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندك مدتی آن منطقه آشو ب‍خیز و ناامن كه میدان تك‍تازی اشرار شده بود به یك سرزمین امن تبدیل گردید. »
شهید همت و دفاع مقدس:
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه‍ های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را تشكیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.
شهید همت در عملیات پیروزمند بیت ‍المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق می‍توان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد.
در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.
با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن‍ عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (علیه السلام ) بود، برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كانی‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی‍شود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموش‍نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسول‍الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتك‍های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می‍گردد.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود :
« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! » اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی‍خوابی‍های مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) مبنی برحفظ‍جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می گفت :
« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (علیه السلام) را به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »
ویژگی های برجسته شهید :
او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه‍ای برای دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می‍كرد و سخت‍ترین و مشكل‍ترین مسؤولیت های‍ نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش ‍خاطر می‍پذیرفت.
سردار رحیم صفوی درباره وی چنین می‍گوید :
« او انسانی بود كه برای خدا كار می‍كرد و اخلاص در عمل از ویژگی‍های بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه مأموریت‍ های سنگین برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق « اشداء علی الكفار، رحماء بینهم» بود. همت كسی بود كه برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امرولایت اعتقادكامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنین كرد. همیشه سفارش می‍كرد كه دستورات را باید موبه‍مو اجرا كرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ می‍شد، از آن دفاع می‍كرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. »
پدر بزرگوارش می‍گوید :
« محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز ونشیب‍های سیاسی ونظامی، هرگز نمازش ترك نشد. روزی از یك سفرطولانی و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه خستگی‍هایش تا پگاه، به نماز ونیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم نمی ‍آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی‍گرفتی.»
این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم می‍شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانواده‍اش به شهرضا می‍رفت، درآنجا لحظه‍ای از گره‍ گشایی مشكلات و گرفتاری‍های مردم بازنمی‍ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق‍الله بود. شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود كه در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها یكبار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع می‍سوخت و چونان چشمه‍ساران درحال جوشش بود و یك آن از تحرك باز نمی‍ایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران می‍بخشید و با همان كم، قانع بود و درپاسخ كسانی كه می‍پرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ می‍گفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است! »
او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یك مدیریت سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفی و نیز اصول‍مدیریت احترام می‍گذاشت و عمل می‍كرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه می‍كرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی می‍نمود بازخواست می‍كرد و كسی را كه خوب عمل می‍كرد تشویق می‍نمود.
بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار می‍رفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر كشورهای اسلامی بسیار می‍اندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول ص درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت. از ویژگی‍های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان بركف بود. به بسیجیان عشق می‍ورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی می‍كرد. « من خاك پای بسیجی‍ها هم نمی‍شوم. ای كاش من یك بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی‍شدم.»
وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت می‍آوردند سؤال می‍كرد : آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را می‍خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمی‍شد دست به غذا نمی‍زد.
شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأكید و توصیه داشت. او كه از روحیه ایثار واستقامت كم‍نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی‍اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می‍گفت، عمل می‍كرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می‍گرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است یا نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.
نحوه شهادت :
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت كرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه می‍داریم.» رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش اصابت می‍كند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 17 اسفند سال 1362 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.

منابع :

http://sobh.org
http://sajed.ir
www.montazeran.persiangig.com
نرم افزار مشغول عشق (یادنامه سردارشهید همت )

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:54
شهدا و دفاع مقدس
شبی که داشتم در مورد معاد چیزهایی در دفترچه ام می نوشتم، ناگاه برادر غوقه ای آمد، در حالی که چراغ بادی جلوی چشمم می سوخت و با آن حالت عرفانی که با خدای خود گفت و گو می کردم، شروع به سخن کرد و گفت: رفتند یاران با خلوص و اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: علت اینکه حمله عقب می افتد به خاطر بی خلوص بودن ماست. اگر دعا و نیایش نکنیم، بیهوده می جنگیم. در اینجا من به خود لرزیدم و جواب سخن او را با خاموشی و اشک چشم دادم و به درگاه احدیت نیایش کردم.
در ساعت دوازده نیمه شب خوابیدم و در زیر پتو از شدت درد گریه می کردم. گفتم: خداوندا! همه چیز به دست توست. پس خدایا خلوص ما را زیاد کن تا بتوانیم اسلام را یاری کنیم. در ساعت دو و نیم شب به یاری آن عزیز، این حقیر از خواب بیدار شدم. از آنجا که شیطان وسوسه می کند، من گفتم وقت نماز شب، هر چه صبح نزدیک تر باشد، بهتر است و دوباره خوابیدم. مجدداً در ساعت سه با همان امداد الهی بیدار شدم. در اینجا بلند شده و به سوی معبود شتافته و دعوتش را لبیک گفتم. در نمازخانه حاضر شدم و شروع به نیایش نمودم. اما محسن! خداوند لطف خود را به سر حد امکان رسانید، ولی تو همه نعمت های الهی را فراموش کردی و باز راه غلط را پیش گرفتی و اگر این گونه ادامه دهی، وای بر تو!
خداوند! به بزرگی ات قسم که به همه خلوص عطا فرما!
چهارشنبه 30/6/1390 - 19:53
شهدا و دفاع مقدس
شب عاشورا فرا رسید. همراه رضا به حمام رفتیم و چون یاران حسین(ع) غسل شهادت نمودیم و بعد وضو گرفتیم. نمازهای آیات قضا شده را خواندیم و بعد از چند نماز دیگر ساعت یازده و نیم خوابیدیم و مجدداً به لطف خداوند، ساعت دو و نیم بعد از نیمه شب بیدار شدم و نماز امام زمان (عج) خواندم. کمی دراز کشیدم. در این هنگام خوابم برد و ساعت پنج بود که بیدار شدم. دوباره از لطف خداوند برخوردارشدم. صبح که شد، هر لحظه فکر می کردم ان شاءالله شهید می شوم و همین افتخار برای غلامی چون محسن بس است که در صبح عاشورا فکر شهادت در سرش باشد. در روزی که یاران حسین(ع) می دانستند شهید می شوند، این حقیر هم در سر، فکر شهادت داشت.
ای خواهران ! وقتی برادران شما شهید می شوند، مبادا خودنمایی کنید و توسط شعارها، صدای تان را به نامحرم نشان دهید. بلکه ضمن صبر و استقامت هرچه بیشتر، سعی کنید تا اسلام در رگ و پوست شما نفوذ کند و دشمن نتواند از شما به عنوان یک کالا استفاده کند. زینب وار پیام برادر خود را به گوش تمام کفار و منافقان برسانید و هر موقع که دلتان برای برادرتان سوخت، خود را به جای زینب(س) قرار دهید. به امید آنکه این خواهر شجاع درآخرت، شفیع همه ی ما گردد!
چهارشنبه 30/6/1390 - 19:52
شهدا و دفاع مقدس

در ابتدا خودتان را معرفی کنید ؟

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدنا الله

من احمد عبداللهی معاون گروهان شهید بهشتی از گردان حسین بن علی

شغل شما چی است ؟

کارمند مخابرات استان کرمان هستم .

سن تان ؟

28 سال

از چه شهرستانی اعزام شدید ؟

از شهرستان کرمان 

از چه تاریخی عضو بسیج شدید ؟

تقریبا 3 سال است.

هدف شما از عضویت در بسیج چه بود ؟

برای اینکه ندای جمهوری اسلامی را به گوش مستضعفین جهان برسانیم و استکبار جهانی این جنگ تحمیلی را بر ما تحمیل کرد لازم بود که تا آن جایی که در توانم هست پاسخگوی ندای مظلومانه اباعبدالله باشم که ندای هل من ناصر ینصرنی را سرداد. لازم بود به اندازه ای که می توانم در بسیج شرکت کنم و در جبهه های جنگ حداقل نقشی که اسلام بر عهده من گذاشته ایفا کنم.

چه دوره هایی تا حالا دیدی؟

دوره های آموزشی را در شهرستان کرمان البته به صورت محدود در پایگاه شهید بهشتی دیدم .

کیفیتش چه طور بود ؟

کیفیت ، تقریباً خوب بود اما نه در حد مطلوب که قدرت رزمی ما را بتواند بالا ببرد به صورت دلخواه

مدتش چه قدر بود ؟

حدود 15 روز بود.

در منطقه عملیاتی هم آموزش دیدید ؟

یک دوره های فشرده در مناطق جنگی دیدیم.

قبل از عملیات ؟

بله قبل از عملیات .

تا به حال چند بار جبهه آمدید ؟

5 و 4 دفعه ای می شود

در کدام مناطق عملیاتی بودید ؟

در غرب و پیرانشهر در مقابله  با ضد انقلاب و در عملیات طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس نیز حضور داشتم.

از چه تاریخی به جبهه اعزام شدید ؟

11 دی ماه 62

قبل از شروع عملیات در کجا بودید ؟

 کامیاران بودم.

وضع آن جا از نظر برنامه ریزی رزمی چگونه بود؟

از نظر تبلیغات ضعف دیده می شد. باید تبلیغات بیشتر کار شود. برادران بسیج نیاز زیادی دارند به تبلیغات و باید بیشتر ساخته شوند، اکثر آنها از روی نا آگاهی مرتکب اشتباهات و خطاهایی می شوند. در رابطه با تدارکات باید عرض کنم که چه بینش هایی دارند، مسئولین بیشتر در خدمت شکم بچه ها بودند تا اندیشه آنها . حتی بچه ها گفتند به ما جیره 2 نفر را یک نفر حساب می کنند. نگرانی زیادی داشتیم و خیلی از این مسائل رنج می بردیم که این همه اسراف و این همه تبذیر بشود و این باعث می شود رزمنده دیگه آن توان و تاب را نداشته باشد که بتواند با دشمن بجنگد.

با آنکه یقین دارند در این عملیات تعدادی به دیدار حق می شتابند، من خودم شاهد بودم شب عملیات عطر می زدند به همدیگر و روی همدیگر را می بوسیدند و یکدیگر را در آغوش می کشیدند و خیلی خوشحال بودند از انجام عملیات

به نظر شما تأثیر حضور روحانیون در بین بچه های رزمنده چگونه است؟

از آن جا که این روحانیون پیش گامان نهضت اسلام هستند بیشتر روی خطاب مردم هستند از این جهت مردم این انتظار را دارند در کنار شعارها و سخنرانی ها، خودشان در جبهه ها شرکت کنند تا ثابت شود که روحانیت نه تنها صحبت می کند، سخنرانی و نطق می کند، بلکه خودش هم در جبهه شرکت می کند و از این ها گذشته ، روحانیت می تواند یک قوت قلبی باشد برای نیروهای بسیجی و سپاه در جبهه های جنگ ما. خوشبختانه شاهد بودیم روحانیون بزرگواری در جبهه ها دلیرانه شرکت کردند و شهید و مجروح شدند .

چه نکات آموزنده و سازنده ای در این مسائل مشاهده کردید  از روحانیت؟

اینکه بدون ترس از دشمن می رفتند بیرون و در جاهای خطرناک پیشروی می کردند، حتی در تدارکات خدمت می کردند و خیلی از موارد دیگر.

چه مدت قبل از عملیات فهمیدید قرار است عملیات شود ؟

تقریباً تاریخ دقیق عملیات مشخص نشده بود. فکر کنم مسئولین این هوشیاری را به خرج دادند. دقیقاً تاریخ مشخصی به ما نگفتند. ما را در جریان نگذاشتند که کی و چه ساعتی عملیات هست .

ما فقط به منطقه اعزام شدیم. از روزی که ما را به منطقه مهران آوردند احتمال می دادیم امروز فردا عملیات باشد،اما برایمان مشخص نشد چه تاریخی عملیات می شود. فکر کنم بسیار کار خوبی بود. چون که ستون پنجم مخصوصاً در منطقه کردستان فعالیت بسیاری دارد و اگر فرماندهان هوشیاری از خودشان نشان ندهند خواه ناخواه درز پیدا می کند و عملیات لو می رود .

در عملیات مسئولیت شما چی بود ؟

معاون گروهان بودم.

شما دقیقاً حرکت خود را قبل از عملیات از اردوگاه ساعت چند آغاز کردید؟

دقیقاً ساعت 7 شب

خوب با چه وسیله ای ؟

با کامیون

تا کجا رفتید ؟

تا جبهه، تا تپه های شهدا را با کامیون رفتیم

چه مدت پیاده روی کردید از آن جا که پیاده شدید ؟

پیاده روی ما حدود 3 ساعت طول کشید.

ساعت شروع پیاده روی به منطقه دشمن ساعت چند بود ؟

ساعت 1 تقریباً.

خاطراتی اگر از نیروهای هم رزم قبل از شروع درگیری، از روحیات بچه ها دارید،ذکر کنید ؟

نیروهای بسیج یکی از خاصیت ها و ویژگی هاشون اینه که خیلی به عملیات عشق می ورزند تا اسم عملیات می شود در پوست خود نمی گنجند. خوب ما این را خودمان لمس کردیم که صحبت عملیات که پیش می آید آنها دیگه از خوشحالی نمی دانند چه بکنند و با آنکه یقین دارند در این عملیات تعدادی به دیدار حق می شتابند، من خودم شاهد بودم شب عملیات عطر می زدند به همدیگر و روی همدیگر را می بوسیدند و یکدیگر را در آغوش می کشیدند و خیلی خوشحال بودند از انجام عملیات.

در طول مسیر حرکت تا رسیدن به مواضع، چه اتفاقاتی افتاد؟

ما از آن لحظه ای که از کامیون ها پیاده شدیم یک مقدار سردرگم بودیم. نمی دانم ناشی از چی بود. عدم شناسایی منطقه  به  خوبی دیده می شد و به همین جهت بود مقدار زیادی از نیروهای ما بی جهت پیاده روی می کردند و همین بچه ها را تقریباً خسته کرده بود. نیروهای ما می رفتند در منطقه و بعد بر می گشتند از یک نقطه دیگر شروع به پیش روی و پیاده روی به سوی دشمن می کردند ، این بزرگترین نکته ای بود که مشاهده می شد .

خوب موانع و استحکامات دشمن چگونه بود؟

به استحکاماتی برنخوردیم. در طول این عملیات گروهان ما تقریباً ، کار پدافندی داشت، بعد از اینکه نیروها منطقه دشمن را می گرفتند مناطق فتح شده را به ما می دادند و ما باید آن مناطق را حفظ می کردیم.

 مأموریتی که گروهان شما داشت چه بود؟

مأموریتی که به گروهان ما دادند پشتیبانی از نیروهای خط شکن بود. این مأموریت می شه گفت به حمدالله موفق بود. گروهان ما توانست بعد از اینکه مناطق آزاد شده را به ما سپردند، پدافند کنیم، اما یک نکته که این جا باید عرض کنم، این که نیروهای ما زود خسته می شدند و زود توقع داشتند گروهان عوض شود و نیروهای تازه نفس را به جای گروهان ما بیاورند، این بزرگترین ضعفی است در برخی از نیروها که  احتمالاً باعث ضعف روحیه بچه های دیگر می شود و این باعث می شود نیروهای ثابتی که از دل و جان می خواهند بجنگند برای حفظ اسلام و حتی پدافند کنند به ضعف کشیده شوند. و من به عنوان مسلمان لازم است عرض بکنم که متأسفانه روی این مسئله کار نمی شود که بایستی افرادی به جبهه بیایند که واقعاً شناخته شده باشند و برای حفظ اسلام فقط آمده باشند و هیچ انگیزه دیگری  نداشته باشند که خدایی نکرده برای راحت طلبی نیامده باشند و بعضی مسائل دیگر ، ضعف دیگر ی که دیده می شد در این بچه ها ، مسائل عقیدتی بود. بعضی ها اصلاً آگاهی نداشتند و آمده اند جبهه ، این ها نمی توانند با هم تطبیق داشته باشند.

در ضربه زدن به دشمن و میزان مقاومت نیروهای ما به چه شکل بود ؟

آن چه که مسلم است امدادهای غیبی خداوند را ما به چشم می دیدیم ما اگر بخواهیم ضعف های خودمان را توجیه کنیم و مورد بررسی قرار دهیم متأسفانه خوب از ضعف برخورداریم و ما به چشم خودمان می دیدیم که دشمن از آن چنان ضعفی برخوردار بود که تپه ها را یکی یکی پشت سر می گذاشت و با 2 تا آر پی جی و تیربار این ها چه قدر وحشت می کردند و مواضع خودشان را رها می کردند و می رفتند. امدادهای غیبی را ما سهیم می دانیم در پیروزی نیروهای اسلام و همان مصداق آیه "ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رما". ما هیچ پیروزی از خودمان نداشتیم هر چه داشتیم از امدادهای خداوند تبارکت تعالی بود و این پیروزی هایی که تا به حال در والفجر 4 داشتیم همه لطف و عنایت خداوند بود.

خاطرات خودتان را از چگونگی جنگیدن و زخمی شدن و شهید شدن هم رزمانتان بیان کنید.

یکی از بزرگترین خاطرات من شهادت یکی از بهترین برادرانم از همکارانم در مخابرات کرمان ، شهید قطبی نژاد که سنبل یک انسان مسلمان و یک انسان کامل که وزنه بزرگی بود در مخابرات شهرستان کرمان، انسان خود ساخته و با اخلاصی که عاشقانه آمد در این عملیات شرکت کرد. از بچه های دیگه شنیدم که خیلی روحیه می داد به بچه ها در شب درگیری. در روز بعد از درگیری که تپه ها را بچه های ما فتح کرده بودند و مشغول پدافند بودند بچه ها می گفتند که مرتب ایشون به این طرف و آن طرف، تمام جاها سر می زد و بچه ها را تشویق می کرد به ادامه عملیات و مقاومت و ایشون که بی سیم چی گردان بود با این حال فقط به این اکتفاء نمی کرد و در هر جا می توانست کار می کرد. به خیلی ها گفته بود می خوام سرباز خوبی باشم برای اسلام هر کاری بهم گفتند انجام می دهم. او رفت پیش معبود و ما را گذاشت با یک مسئولیت بسیار سنگین. بزرگترین خاطره ای که من از این جنگ دارم از این عملیات والفجر 4 همین ضایعه ی از دست دادن شهدایی چون ایشان است که بار مسئولیت ما را سنگین تر می کند و ما را ندا می دهد که رهرو راه پر افتخار آنها باشیم این نکته ای است که من افتخار می کنم در طول این عملیات والفجر 4 به همراه خودم داشته باشم و هر جا برسم بازگو می کنم .

نیروهایی که در جبهه حضور دارند از نظر کیفی چگونه اند؟

اگر بخواهیم این برادران رزمنده را تقسیم بندی کنیم می توانیم به 2 گروه تقسیم کنیم. یک تعدادی که خب متأسفانه بدون خط و مشی آمدند آنها را ما به چشم خود دیدیم اما از این ها  بگذریم یک سری نیروهای ثابت هم داریم که این ها با آن چنان روحیه ای آمده اند به  جبهه که قابل وصف نیست. ایام  مصادف بود با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی، آن ها آن چنان زیارت عاشورا می خواندند و گریه می کردند و آن آیه طلب شهادت در راه خدا را می خواندند و خالصانه می خواستند که در راه او شهید شوند. همان ها باز ما دیدیم که وقتی وارد عملیات شدند به خوبی این را ثابت کردند که نه تنها شعار نمی دادند بلکه این را واقعاً ثابت کردند که عاشق شهادت اند و ما شاهد شهادت این برادران بودیم که آن شهد شیرین شهادت را نوشیدند و به این افتخار بزرگ نایل آمدند.

در این عملیات شکل سنگرها و مواضع نیروهای دشمن به چه صورت بود ؟

ما باید این حقیقت را بیان کنیم که دشمن تمام امکانات را در اختیارش می گذارند. استحکامات خوبی دارد، بالاتر، بهتر و محکم تر از استحکامات ما بود بعد از اینکه ما مناطق فتح شده را بازدید کردیم، دیدیم که دشمن از سنگرهای خوبی برخوردار بود.

آیا دشمن پاتک کرد ؟

خوشبختانه دشمن پاتک نتوانست بکند اما آتش زیادی می ریخت که ما را دچار وحشت کند و ما خوشبختانه برادران کوچکترین ترسی به خود راه ندادند و برادران ماندند در ارتفاعات

وضعیت تدارکات چگونه بود در حین عملیات ؟

اون منطقه عملیاتی ارتفاعات بسیار بلندی داشت از قبل مشخص نبود که این لشکر عملیات مستقیم باشد تدارکات یک مقداری دچار نواقصی شده بود به ما کمتر می رسید تدارکات با این حال برادران بسیار کمک می کردند نگذاشتند برادران به آن صورت دچار کمبود مواد غذایی شوند و این را مدیون تلاش های زیاد برادران تدارکات بودیم .

تخلیه مجروحین و شهدا به چه شکل بود ؟

تخلیه شهدا و مجروحین انصافاً خیلی خوب بود. برادران خیلی کار کردند و تا آن جا که من دیدم شهدا و مجروحین را تماماً یا تخلیه کردند.

آیا شهیدی آن جا ماند ؟

فکر نمی کنم تا آن جایی که یادم است تمام شهدا تخلیه شدند.

فرمانده تا چه حد کارایی داشت ؟

فرمانده گروهان فرد مخلص و با ایمان. و از برادران شجاع و نترس بود و در عملیات مجروح شد و الان در بین ما نیست نقش فعال و خوبی داشت .

نقاط ضعف و قوت عملیات را بازگو کنید ؟

نقاط قوت ما همان ایمان به راهمان و راه خدا و حق که  بزرگترین نقطه قوت ما است که با این ایمان قوی هیچ نیروی نمی تواند با ما مقابله  کند  و ما بدون شک پیروز هستیم. این نکته قوت است. اما نقاط ضعف ما یکی همین غرورهای بی جایی است که می تواند ما را دچار شکست کند و بعد از آن تبلیغات است. به نظر من باید بیشتر در مورد مسائل عقیدتی و ایدئولوژی باید کار شود با برادران که این را یک نقطه ضعف می دانم. نقاط ضعف دیگر این است که فرماندهی به آن صورت که باید در این عملیات نقش فعال و کار آمدی داشته باشد در سطح پایین عمل کرده بود و این را نمی دانم دقیق برام مشخص نشده که سردرگمی که در عملیات برامون پیش آمده بود، پیاده روی های بی جا که بچه ها را می بردند ، بچه ها خسته می شدند .

عوامل پیروزی را در چه می دانید ؟

عوامل پیروزی ایمان به خدا و انسجام کامل، نظم و انضباط در امور از مهمترین عوامل در پیروزی هستند .

تجربیاتی که قبل از این عملیات کسب کردید چی بود ؟

من تجربه ای که کسب کردم و با برادران صحبت کردم و آن را کاملاً پذیرفتم این است که ما چطور بتوانیم مواضع دشمن را شناسایی کنیم بعد چگونه آن رافتح کنیم. ما دچار کمبودهایی بودیم از لحاظ عملیات و این تجربه برای ما کسب شد که ما چطور بتوانیم دشمن را غافلگیر کنیم و از جهات مختلف او را زیر آتش خودمان قرار بدهیم و از یک نقطه بتوانیم تک بزنیم و دشمن را نابود کنیم .

می توانید خاطره ای  از جنگ بیان کنید ؟

بزرگترین خاطره جنگ را نقش همه جانبه نیروهای مردمی می دانم. به خوبی شاهد هستیم که وقتی در مساجد مشغول  جمع آوری کمک به جنگ و جبهه هستند، این کارگران، این افراد پایین جامعه از لحاظ مادی و افراد بالا جامعه از لحاظ معنوی با همین 10 تومان ها 20 تومان های خودشان با عشق و علاقه دارند ما را به ادامه جنگ تا پیروزی نهایی تشویق می کنند و حتی از این مسئله باز می گذرند که فرزندان خودشان را نه یکی و نه 2 تا حتی چهار تا فرزند به جبهه می فرستند و شهید می دهند. این خاطره کوچکی نمی تواند باشد. بزرگترین خاطره بود.  حتی در این عملیات والفجر 4 در یکی از گردان ها یک پدر و پسری شرکت کرده بودند که پسر آن پدر شهید شد و این پدر کوچکترین غمی به دل خود راه نداد، ضعف از خودش نشان نداد. تنها یک قطره اشک در چشمان او دیدند و دیگر هیچ. حتی تعریف می کنند این پیرمرد به راحتی حتی از بچه ها بهتر در این تپه ها پیشروی می کرد و هیچ به دل خودش راه نمی داد.

 

منبع : ماهنامه دفاع مقدس

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:45
شهدا و دفاع مقدس
باباسلام:
دخترکم
نور دیده ام
آهنگ قلب پر التهاب ترا باز می شنوم.
ای پرنده کوچک
قربان آن نگاه پر از عصمتت شوم
بابا سلام:
پسرم
ای امیدمن ای امید وطن
دستان پر محبتت را از دور بوسه می زنم
امروز دیدمتان که از قلمتان نور می چکید
امروز دیدمتان ای عزیزان من
ای عزیزان بابای رفته به جبهه
من پیرمرد هم همراه شما در سایه بان بال ملایک همدوش عاشقان حقیقت در امتحان مکتب و ایمان شرکت کرده ام
در این کلاس  غیرت از لوله های اسلحه مان نور می چکد و و بزرگ امتحان عدالت را به معلم تاریخ پس می دهیم
بابا قبول باشید که ناظر این امتحان خداست
چهارشنبه 30/6/1390 - 19:43
شهدا و دفاع مقدس

«رسم عاشقی» و قصه‌ی بچه‌های جنگ

پیام‌ابراهیم‌پور : در این برنامه شهدا را روی آسمان نبردم

طراح و تهیه‌كننده برنامه‌ی «رسم عاشقی» شبكه سه سیما گفت: اگر برنامه‌هایی با موضوع شهدا و بسیجیان تا به حال تولید و پخش شده‌اند كه چندان در جذب مخاطب موفق نبوده‌اند، به این دلیل است كه نتوانسته‌اند حس لازم را به خوبی به مخاطب منتقل كنند و چون در انتقال حس موفق نبوده‌اند، دست به اغراق‌نمایی زده‌اند؛ این درحالی است كه نباید چنین برنامه‌هایی را پخش كرد، چرا كه به ارزش‌ها آسیب می‌رسانند.

پیام ابراهیم پور كه پس از پخش هفت قسمت از برنامه «رسم عاشقی» با خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا گفت‌وگو می‌كرد، در پاسخ به پرسشی درباره‌ی ملموس و دست‌یافتنی كردن شهدا در این برنامه، گفت: احساس كردم در شرایط كنونی و خصوصا بعد از انتخابات، باور یكسری از خاطرات و حرف‌های جنگ برای این نسل سخت شده‌است. یعنی باید مطلبی را در رسانه‌ بگویی كه برایش شاهد و دلیل بیاوری؛ نمی‌توانی بی‌جهت كسی را آسمانی یا كسی را زمینی جلوه دهی، بعد هم همه شعاری حرف‌هایشان را بزنند و مردم هم باور بكنند.

ابراهیم پور ادامه داد: نمی‌توانیم به مردم بگوییم كه ما رسانه هستیم و شما موظفید از برنامه‌های ما استفاده كنید. فكر كردم در «رسم عاشقی» می‌خواهیم درباره‌ی یك انسان حرف بزنیم كه بزرگتر از بقیه است؛ البته این بزرگتر‌ بودن خیلی زیاد نیست؛ در این برنامه من شهدا را روی آسمان نبردم؛ متاسفانه یا خوشبختانه این‌ها اصلا آسمانی نیستند. آن ها هم مثل من و شما بودند و فقط چهار سانتی‌متری( و نه بیشتر) از پیام ابراهیم‌پور بزرگتر بودند.

وی تاكید كرد: این چهار سانتی متر بیشتر فقط برای این است كه نوع نگاه شهدا فرق می‌كرد وگرنه مردمك، رنگ چشم و عدسی‌ همان بود. فقط نوع نگاهشان به دنیا و زندگی كمی متفاوت بود. وقتی می‌خواهیم درباره‌ی این آدم‌ها كه چهار سانتی متر از من و شما بزرگترند حرف بزنیم، باید همه‌ی آدم‌هایی كه به اینها مربوط می‌شوند، بیایند كه باز هم این اتفاق متاسفانه به آن نحو كه دلم می‌خواست نیفتاد. چون بنیاد شهید تا دقیقه 90 نتوانست كمال همكاری را با ما كرده و فضایی برای اسكان خانواده‌های شهدا كه از شهرستان‌ها می‌آیند، ایجاد كند.

اگر برنامه‌هایی با موضوع شهدا و بسیجیان تا به حال تولید و پخش شده‌اند كه چندان در جذب مخاطب موفق نبوده‌اند، به این دلیل است كه نتوانسته‌اند حس لازم را به خوبی به مخاطب منتقل كنند و چون در انتقال حس موفق نبوده‌اند، دست به اغراق‌نمایی زده‌اند؛ این درحالی است كه نباید چنین برنامه‌هایی را پخش كرد، چرا كه به ارزش‌ها آسیب می‌رسانند.

وی كه اجرای برنامه «رسم عاشقی» را هم بر عهده دارد، اظهار كرد: به دلیل محدودیت در اسكان خانواده‌ها و همراهان آن ها، مجبور شدیم سوژه‌ها را در بدو امر(هفته اول) از همین منطقه‌ی تهران انتخاب كرده و به حداقل‌ها بسنده كنیم. چراكه معتقدیم در این برنامه باید نزدیكان و خانواده شهید حضور داشته باشند؛ این‌طور است كه وقتی می‌گوییم «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم؛ جناب آقای حسین لشگری وقتی به‌دنیا آمد ...» این جا باید مادر خلبان لشگری باشد كه درباره به دنیا آمدن پسرش صحبت كند؛ یادآور شود كه وقتی پنجم ابتدایی رفت چگونه بود. دوستان دبیرستانش چه كسانی بودند و مسائلی از این دست. ضمن این كه در این برنامه علاوه بر خانواده شهدا، همدوره‌ای‌هایش در خدمت سربازی، عملیات و دوران اسارت و جانبازی و شهادت هم در برنامه حضور دارند و هركدام از آن ها قصه‌ای یا برگی از تاریخ زندگی سوژه‌ ما را ورق می‌زنند؛ این ویژگی عاملی برای جذابیت كار بود.

ابراهیم پور درباره فرم اجرای خودش در این برنامه گفت: اولین برنامه‌ای كه اجرا كردم به سال 1377 یا 78 برمی‌گردد؛ از آن زمان تاكنون 10سال است كه مجری هستم. ولی مساله این است كه همواره به گونه‌ای رفتار كردم كه اجرای من دیده نشده‌است. چراكه سعی كردم همواره برنامه را اجرا كنم و خودم، تیپ و چشم و ابرویم و ژست و پرستیژ و معلومات شخصی‌ام را به رخ نكشم.

وی معتقد است: مجری حرفه‌ای كسی است كه بتواند برنامه را به خوبی به اجرا درآورد؛ حال می‌خواهد پشت به دوربین باشد یا فقط صدایش شنیده شود و یا حتی یك لحظه هم در برنامه دیده نشود.

ابراهیم پور تاكید كرد: فكر می‌كنم سبك خاصی در اجرای «رسم عاشقی» دارم؛ در این خصوص برای خودم ادعا دارم و تعریف مشخصی در ذهنم وجود دارد.

او درباره اجرای «رسم عاشقی» هم چنین گفت: در اجرای این برنامه حرفی برای گفتن دارم؛ خیلی جاها نشسته‌ام، خیلی جاها ایستاده‌ام و خیلی جاها با سوژه‌ام گریه كرده‌ام. خیلی جاها هم چالش و بحث و دعوا كرده‌ام، این ها فقط برای این‌ بوده كه بتوانم برنامه را به آن نهایت مطلوبی كه لازم است، برسانم.

ابراهیم‌پور با بیان این كه اجرای برنامه‌های تلویزیونی بسیار افت كرده‌است، تصریح كرد: اغلب مجریان تنها به فكر این هستند كه خودشان و معلوماتشان را به رخ مخاطب بكشند. این چنین است كه وقتی یك مجری داریم كه كارشناس معدن است، به هر عنوانی و بی‌دلیل توپ را می‌اندازد سمت معدن؛ چراكه تنها می‌خواهد معلوماتش را به رخ بكشد. یا یك مجری كه پزشك و دكتر است، به همه‌چیز چنین نگاهی دارد؛ این مساله خیلی بد است. من در هیچ‌كدام از كارهایم سعی نمی‌كنم چهره‌ام را به رخ بكشم. من می‌گویم برنامه باید به نحو احسن اجرا و دیده شود. الحمدالله برنامه «رسم عاشقی» به حد كافی دیده شده‌است.

كارگردان برنامه «رسم عاشقی» در پاسخ به این پرسش ایسنا كه با توجه به صحبت‌ها و پرسش‌های شفاف و متفاوتی كه درباره شهدا مطرح می‌شود، آیا این برنامه با واكنش منفی خانواده‌های شهدا مواجه نشده‌است؟ گفت: من برای افرادی كه در استودیو حاضر می‌شوند، حدود سه تا پنج دقیقه‌ صحبت كرده‌ام و گفته‌ام این برنامه با هرچه برنامه تا به حال رفته‌اند، متفاوت است. برایشان توضیح دادم كه تمام تلاشمان این است كه برنامه‌ای خوب بسازیم؛ ضمن این كه این ها مرا شناخته‌اند. به آن ها گفته‌ام كه من به همراه احسان علیخانی تهیه‌كننده‌ برنامه «ماه عسل» در ماه رمضان بوده‌ام و این گونه بود كه اعتماد آن ها به من جلب شد؛ پس مرا باور‌كردند.

نمی‌توانیم به مردم بگوییم كه ما رسانه هستیم و شما موظفید از برنامه‌های ما استفاده كنید. فكر كردم در «رسم عاشقی» می‌خواهیم درباره‌ی یك انسان حرف بزنیم كه بزرگتر از بقیه است؛ البته این بزرگتر‌ بودن خیلی زیاد نیست؛ در این برنامه من شهدا را روی آسمان نبردم؛ متاسفانه یا خوشبختانه این‌ها اصلا آسمانی نیستند.

ابراهیم پور در عین حال گفت: البته در یكی - دو مورد، بحث به چالش هم كشیده شد. وقتی یك سوال عجیب وغریب شنیدند یا من گفتم آیا این شهدا عصبانی نمی‌شدند، داد نمی‌زدند، شیشه نمی‌شكاندند؟! مگر می‌شود مادر و خواهری باشد كه حتی یك‌بار از دست پسر خانواده عاصی نشده باشند؟، چالش‌هایی را به همراه داشت؛ البته پدرانی هم هستند كه می‌گویند حتی توی گوش این بزرگواران یك چك هم خواباندند؛ چرا‌كه برای مثال شب‌ها دیر می‌آمد و بعدها ما فهمیدیم هیات می‌رفت ولی چون بدون اجازه می‌رفت یكدانه هم زدیم توی گوشش. این حرف‌ها برای اولین‌بار در برنامه‌ای تلویزیونی زده شد.

طراح و تهیه‌كننده برنامه «رسم عاشقی» به ایسنا گفت: در این برنامه سعی كردیم این جمله واهی و تكراری كه «بعد از ما شما چه كردید؟ و چگونه می‌توانیم شهید شویم» را اصلاح كنیم؛ این‌كه قرار نیست همه شهید شوند. قرار است همه نفسانیات خود را شهید كرده و شعور پیدا كنند و اجتماعی باشند. یا پرسش دیگری را مطرح كردم و آن این‌كه مومن‌بودن به چیست؟ یكی از پدران شهید گفت به نماز و روزه و زكات؛ گفتم به هیچ‌كدام از اینها نیست؛ مومن یعنی امنیت؛ یعنی اینكه مردمان ما در كنار شما احساس امنیت كنند و آن وقت است كه امنیت اجتماعی اتفاق می‌افتد؛ حال این‌كه امنیت اجتماعی اتفاق افتاده یا نه را بشینید و خودتان درباره آن قضاوت كنید.

وی در پاسخ به این پرسش كه انتخاب خانواده‌های شهدا برای حضور در برنامه «رسم عاشقی» برچه مبنایی بوده‌است؟ خاطرنشان كرد: 460 نفر از خانواده‌های شهدا از دست دولت نشان افتخار گرفته‌اند. این لیست را به ما دادند و خانواده‌ها از میان این افراد انتخاب شدند. بنیاد شهید می‌خواست با ما همكاری كند. چراكه بسیاری از این افراد باید از شهرستان‌ها می‌آمدند تا برای مخاطبان جذابیت داشته باشد؛ البته تا همین‌جا هم من یك آدم تكراری دعوت نكرده‌ام. هیچ كدام از افرادی كه وارد این برنامه شدند، پیش از این به تلویزیون نیامده‌ بودند، بجز خلبان حسین لشگری كه او آدم معروفی است و هجده سال سابقه اسارت دارد.

ابراهیم پور تصریح كرد: متاسفانه در دقیقه‌ی 90، مدیر كل روابط عمومی بنیاد شهید مكه رفت و این هماهنگی برای آمدن افراد از شهرستان‌ها و فراهم‌كردن جایی برای اسكان آنها اتفاق نیفتاد. آن حدی هم كه می‌بینید اتفاق افتاد، خودم با رایزنی‌ها انجام دادم و البته اگر قرار باشد از برخی افراد تشكر كنم، باید از مدیر سیمای شاهد آقای رضایی و آقای اكبری موزه‌ی شهدا تشكر كنم كه به من كمك كنند؛ وگرنه كل این كار توسط گروه اجتماعی شبكه‌ سه و خود من انجام شد.

وی به این پرسش ایسنا كه آیا بخش‌هایی از برنامه‌ی «رسم عاشقی» هم بوده كه به دلیل ضوابط رسانه نتوانسته باشید پخش كنید؟ پاسخ مثبت داد.

كارگردان «رسم عاشقی» در پاسخ به این پرسش كه آیا این حذفیات زیاد بوده‌است؟ گفت: مسلما حساسیت‌هایی هم بود، اما حذفیات زیاد نبوده‌است و بخش اعظمی از آن به نوع ادبیات من برمی‌گشت. در این برنامه خیلی صمیمی و راحت و خودمانی حرف می‌زدم. من همه مادران و همسران شهید را با اسم كوچك صدا كردم كه در پخش به مشكل برمی‌خورد.

او درباره دیگر حذفیات این برنامه گفت: در پاره‌ای موارد سوالاتمان به نتیجه نمی‌رسید كه این صحنه‌ها هم حذف شده‌است؛ چراكه فردی كه از او سوال پرسیده می‌شده یا منظور را نمی‌گرفت و دراین فضا نبود و یا عادت نداشت با چنین سوالی مواجه شود و در ابهام می‌مانده‌است. برای همین ابهام، دوستان می‌گفتند سوالات را حدف كن؛ در صورتی كه من دوست داشتم این سوال از طریق رسانه مطرح شود.

ابراهیم پور خاطرنشان كرد: با هیچ‌كدام از افرادی كه در استودیو حاضر می‌شدند، هماهنگ نمی‌كردم و به یكباره شروع می‌كردیم به حرف زدن؛ بر این اساس اگر 30 دقیقه برنامه می‌خواستیم 40 دقیقه ضبط می‌كردیم. ایمان دارم كه «رسم عاشقی» اگرچه برنامه‌ای تولیدی و استودیویی است، اما مستند است و تفاوتی با برنامه‌ی زنده ندارد. ما در هیچ برنامه برداشت مجدد و تكرار نداشتیم و تمام بعض‌ها، اشك‌ها، نگاه‌ها و خنده‌ها فی‌البداهه اتفاق می‌افتاد.

وی در ادامه تاكید كرد: جمله بزرگی است كه می‌گوید بسیج واقعی یعنی علی (ع) كه همه‌ی وجودش را وقف اسلام كرد؛ من هم می‌خواستم در برنامه‌ رسم عاشقی بسیجی واقعی را نشان دهم.

پیام ابراهیم پور در پایان درباره نحوه‌ی شكل‌گیری برنامه «رسم عاشقی» یادآور شد: تا به حال سه سری از این مجموعه تولید و پخش شده‌است؛ سری اول «رسم عاشقی»، سه سال قبل شكل گرفت؛ خانمی به نام فرشته ملكی كه همسر منوچهر مدق(جانبازی كه چند سال قبل شهید شدند) در این برنامه حضور پیدا كرد. این خانم یك عاشق واقعی بود. كتابی وجود داشت به نام «و اینك شوكران» كه روایت فتح چاپ كرده بود؛ من از طریق آن كتاب با این خانم آشنا شدم و در قالب شش قسمت با او مصاحبه كردم و خاطرات زندگی شهید را از تولد تا شهادت بررسی كردیم. «رسم عاشقی 2» سال گذشته پخش شد. خانم شهلا غیاثوند همسر ایوب پلندی در این برنامه حاضر شد كه زندگی آن ها نیز توسط روایت فتح كتاب شده بود. فرق «رسم عاشقی 2» با سری اول این بود كه علاوه بر همسر شهید، بچه‌هایش چپ و راستش بودند وخواهر شهید، همرزم و همكلاسی شهید هم در ردیف دوم نشسته بودند.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:40
شهدا و دفاع مقدس
حضرت  آیت الله العظمی فاضل لنكرانی از مراجع عظام تقلید برپایی یادواره شهدا را تجدید روحیه شهادت طلبی عنوان كرد.

 حضرت آیت الله العظمی فاضل لنكرانی كه در دیدار با ستاد یادواره شهدای كارگر و كارمند استان قم سخن می گفت با اشاره به آثار و بركات یادواره های شهدا تصریح كرد: برپایی یادواره های شهدا در حقیقت تجدید روحیه شهادت طلبی است و این برای جوانان امروز ما كه حقیقت جبهه و جنگ را درك نكرده اند بسیار لازم است.
وی شهادت طلبی را عامل حفظ دین و كشور و جامعه دانست و افزود: اگر شهدا نبودند هیچ چیز برای ما باقی نمانده بود و باید روحیه شهادت طلبی را حفظ كرد زیرا این كار برای حفظ كشور و عقاید جوانان لازم است.
حضرت آیت الله فاضل لنكرانی مساله شهادت را بسیار مهم دانست و خاطر نشان كرد: آشنا شدن جامعه با رشادتها و شهادت طلبی كتابهای زیادی را می طلبد و كمترین اثر برپایی یادواره شهدا آشنا شدن جامعه به ویژه نسل جوان با فرهنگ شهادت است.

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:39
شهدا و دفاع مقدس

برکات زیارت شهدا

برای گفتن حرفم راه دوری  نمی روم . از همین جمعه شروع می کنم ، همین جمعه که کوه می روی . یا نه! ،از طول هفته که دورن شهر عبور و مرور می کردی تا با عجله به محل کار یا دانشگاهت برسی.

در شلوغی شهر ، کنار همین ترافیک سنگین ، در حضور همین روز مرگی ها ، نزدیک خانه ات ، محل کارت و یا داخل دانشگاهت حتی اگر چشم سرت را هم باز کنی کفایت می کند تا ستاره بارانی ،از قبور شهدای گمنام جلوی دیدگانت به تلالو بنشیند .

خیلی از ما حتی روزانه از کنار این منابع رحمت الهی گذر می کنیم ولی یا بی توجهیم ، یا صلواتی نثار روان پاکشان می کنیم و یا با دلسوزی ، که این ها جوانیشان و آرزوهایشان را گذاشتند و اکنون دستشان از دنیا کوتاه است و ما بهره مند از نعمت های دنیا ، فاتحه ای می خوانیم.

و چه خوش گفت سید شهیدان اهل قلم "پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند ، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند".

آیا تا به حال به آثار و برکات حضور این قبور نورانی در میان روزمرگی خود اندیشیده ایم ؟

اصلا چرا باید بر سر مزار شهدا رفت ؟ فقط برای آن که به یادشان باشیم ؟

برای آنکه بگوییم ما درک می کنیم ،شما برای راحتی ما رفته اید؟ برای آزادی وطن رفته اید؟

این ها درست ، ولی زیارت قبور شهدا بیشتر از اینکه تسلی خاطر باشد فواید زیادی برای خودمان دارد . برای درک این فواید ،تمسک به مکتب اهل بیت علیهم السلام و بهره مندی از سخنان ایشان هر چند کم ،بهترین یاری دهنده ی ما خواهد بود . 

برای خدا به دیدن اهل طاعت او بروید و هدایت را از اهل ولایت او بگیرید - امام علی علیه السلام

اهل بیت و زیارت قبور شهدا :

• زیارت قبر پیامبر خدا (ص) و زیارت قبر شهیدان و زیارت قبر امام حسین (ع) برابر است با یک حج مقبول همراه رسول خدا (ص) - امام صادق علیه السلام / وسائل الشیعة، ج 10، ص 278

• در مورد سیره رسول خد(صلى الله علیه وآله) در زیارت قبور شهدا، طلحة بن عبدالله نقل کرده است:

«همراه پیامبرخد(صلى الله علیه وآله) از شهر خارج شدیم، وقتى که به مزار شهدا رسیدیم، آن حضرت فرمود: این قبور آرامگاه برادران ماست و بعد به زیارت شهدا مشغول شد.»  - بیهقى، سنن کبرى، ج5 ، ص249

• «حضرت فاطمه(علیها السلام) پس از وفات پیامبر، هفتاد و پنج روز بیشر زنده نبود و در این مدت، خندان و خوشحال دیده نشد. هر هفته، روزهاى شنبه، دوشنبه و پنجشنبه به زیارت قبر شهیدان اُحد مى آمد. سپس قبر عمویش حمزه را زیارت مى کرد و در آنجا نماز مى خواند و اشک می ریخت. و برایش رحمت مى طلبید و از خدا براى او آمرزش مى خواست.» -امام صادق علیه السلام / وسائل الشیعه، ج 10، ص 279 ، کافى، ج6، ص561

• هر کس که نتواند به زیارت قبر ما (امامان) بیاید، پس قبر برادران صالح و شایسته ما را زیارت کند. - امام صادق علیه السلام  / بحار الانوار، ج 74، ص .311

• برای خدا به دیدن اهل طاعت او بروید و هدایت را از اهل ولایت او بگیرید - امام علی علیه السلام  / غرر الحکم، ح 1، ص 5491

• با توجه به آنکه شهیدان جزو شیعیان صالح خداوند محسوب می شوند، حضرت امام کاظم علیه السلام می فرمایند:

کسی که نمی تواند به زیارت ما اهل بیت بیاید پس به زیارت قبور شیعیان صالح ما برود که در این صورت ثواب زیارت ما به او تعلق می گیرد. - محمد حسین الحسینی الجلالی ،مزارات اهل البیت و تاریخ ها،ص 15

• ... سوگند به آنکه جانم در دست اوست هیچ کس بر شهدا سلام نمی کند مگر اینکه شهیدان سلام آنان را پاسخ می دهند.  - حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله  / مکی قاسم البغدادی، تأصیل لا استئصال،ج4،ص80

و...

در مقام زیارت شهدا ، این هایی که پیامبر اسلام برادر خود خطابشان می کند کافی است با استناد به سخن گوهربار ختم رسل بگوییم : اگر دل های خود را معطر به یاد شهدا می کنیم و سلامی روانه ی آستان آن بزرگواران کردیم ، بدانیم که این از بزرگترین عنایات شهدا است . در واقع قبل از اینکه ما به یاد آن ها باشیم ، آنان یادی از ما کرده اند که ما در جواب سلامشان می گوییم

السلام علیکم ایها الشهداء و رحمة الله و برکاتة

چهارشنبه 30/6/1390 - 19:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته