• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 52
زمان آخرین مطلب : 4853روز قبل
کنکور

سلام عید همه مبارک.موقعی که تعطیلات نوروز میرسه خیلی ها مشغول تفریح و مسافرت و... هستند ولی بعضی ها نمی تونند مثل بقیه ازاین ایام استفاده کنند و یه جورایی عید ندارند. بچه های کنکوری یکی ازاین دسته ها هستند  سخت مشغول خوندن و تست زدن اند و نگرانی و اضطرابی که دارند عید رو به کامشون تلخ میکنه.خواستم برای این عزیزان شعر طنزی  که  دوسال پیش موقعی که کنکور داشتم در اختفای شعر حافظ گفته بودم رو اینجا قرار بدم تا شاید لبخندی به لبشون بیاد و تسکینی باشه برای این تلخی.امیدوارم هر دانشگاه و هر رشته ای که دوست دارید قبول بشین.                          ((غم کنکور))    گفتم که کنکور دارم،گفتا کنکور سر آید          گفتم مشاورم شو،گفتا اگر بر آید     گفتم زتیزهوشان،فرمول تست بیاموز            گفتا که از مشاور این کار کمترآید     گفتم به روی کنکور،راه نظر ببندم              گفتا اگر ببندی،از سال دیگر آید     گفتم سوال کنکور،چگونه طرح گشته است؟      گفتا که رفته رفته،مفهومی تر درآید     گفتم خوش آن کسی که،بر رتبه اش بنازد         گفتا که رشته ای خوب،در شهر بهترآید     گفتم دانشگاه تهران،ما را به آرزو کشت         گفتا تلاش بربند،کاو نخبه پرور آید     گفتم بگو که کنکور،کی عزم حذف دارد؟         گفتا تو کار خود کن،تا وقت آن درآید     گفتم زمان آزمون،دیدی که چون سرآمد؟         گفت بی خیال ،بهرام،کنکور دیگر آید                                                  علی بهرامی،اردیبهشت1388

 

يکشنبه 29/12/1389 - 9:7
طنز و سرگرمی

 یکی از مهمترین و بزرگترین سوالاتی که بشر از عصر حجر تا به امروز با آن روبروست اینست که آیا علم بهتر است یا ثروت؟ وحل آن به اندازه فهمیدن نظریه نسبیت خاص انیشتین (که فکر می کنم فقط 12 نفر از آن آگاهند)دشوار به نظر می آید، وآنقدر حل آن پیچیده است که اساسا هر کس با سلیقه و فرمولهای خاص خود به جواب آن می رسد.ولی هرچه هست هنوز  جواب به طور مطلق مشخص نشده،و همین موضوع باعث شده که حتی  مسئولین برگزارکننده ی کنکور به این فکر بیافتند که به جای اینکه دویست و اندی(دویست و خورده ای،توضیح مترجم) سوال تستی در کنکور طرح شود و به جای حذف کنکور(که کاری است بس دشوارتر از فهمیدن نظریه ی نسبیت خاص) یک سوال تشریحی با عنوان علم بهتر است یا ثروت طرح شود و کسانی که بهترین و معقولانه ترین  روش را برای حل آن  استفاده کنند و به جواب منطقی تری برسند در دانشگاه ها پذیرفته شوند.که این خود نشان از اهمیت این سوال دارد چون به قولی زندگی وسرنوشت ما  به جواب این سوال بستگی دارد!

حال که فهمیدیم چهقدر این سوال مهم است به حل آن می پردازیم البته با روشهای مختلف  که جواب های مختلفی نیز بدست می آید.که ما ازاین جواب ها برآیند می گیریم(خود دهخدا هم معنی برآیند رو نمی دونه پس ازمن هم نپرسید)و به یک جواب مطلق می رسیم.(البته این روش ،سلیقه ی منه که ممکنه اعتراضاتی هم به اون وارد بشه ).

-خب از خود کلمه ی علم و ثروت شروع می کنیم:

روش اول: چون کلمه ی علم  سه حرف  و کلمه ی ثروت پنج حرف است و پنج از سه بزرگتر(دراینجا به معنی بهتر )است پس نتیجه می گیریم که ثروت بهتر از علم است.(1-0 به نفع ثروت، هووو  شیره!)

روش دوم:چون ثروت پنج نقطه دارد ولی علم نقطه ندارد(بی نقطه است) باز ثروت بهتر از علم است (دو گل داریم دوستش داریم منتظر سومیشیم،طرفداران ثروت)

روش سوم:چون ثروت از دو بخش (ثر-وت)تشکیل شده ولی علم تنها یک بخش است پس باز هم ثروت بهتر از علم است.(به نظر میاد باد بر خلاف جهت زمین علم می وزه!)اما طرفداران علم نگران نباشید مثل اینکه باد خوابید.

روش چهارم:اگر حروف ثروت   که به ترتیب:(ث:پنجمین)،(ر: دوازدهمین)،(و: سی امین)،(ت: چهارمین) حرف الفبا هستند  را با هم جمع کنیم 51 می شود  و چون جمع حروف علم (ع: بیست و یکمین-ل:بیست و هفتمین-م:بیست و هشتمین) 76 می شود و بزرگتر از 51  است  نتیجه می گیریم علم بهتر از ثروت است.(3-1 ، یکی از گلها جبران شد).(البته چشام درومد تا ترتیب حروف رو از صفحه کلید موبایل بشمارم).

-اما حال ببینیم از لحاظ مفهوم کدام بهتر است،

روش پنجم: ثروت به معنای دارایی و داشتن پول و مال ومنال است و علم به معنای دانش و  آگاهی است و از آنجاییکه من از دانش و آگاهی سر در نمی آورم و پول برایم آشناتر است پس نتیجه میگیریم ثروت بهتر از علم است.(4-1 به نفع ثروت، توپ تانک فش فشه  داور ما طی کشه،طرفداران علم)

-از لحاظ دستیابی سریع:

روش ششم:اگر ما به چیزی زودتر برسیم و دست پیدا کنیم برای ما بهتر است پس ببینم به کدامیک از علم و ثروت زودتر می توان رسید، از آنجاییکه برای رسیدن به علم سالها باید مطالعه و تحصیل و تحقیق و تفحص و تفکر و پژوهش و کاوش و(وای کلمه کم آوردم یکی بدادم برسه!) انجام داد، ولی برای رسیدن به ثروت نیازی به این زحمات نیست و به راحتی با دزدی (البته از دیوار بالارفتن یه کم سخته!)،زورگیری،قاچاق فروشی،ربا خوری،رشوه گیری و از همه مهمتر شغل شریف گدایی  می توان به آن دست یافت.که این نشان دهنده ی برتری ثروت نسبت به علم است.(سوت سوت، نیمه اول با نتیجه 5-1 به نفع ثروت تموم شد، بعد از 15 دقیقه استراحت به خدمت می رسیم.)

بعد از 15 دقیقه استراحت:(به جان ناپلئون بناپارت برای اینکه حق مطلب را ادا کرده باشم راستی راستی 15 دقیقه استراحت کردم و بعد بقیه ی انشا رو نوشتم، پس شما هم بعد از 15 دقیقه انشا رو بخونید.) 

به طرفداران علم دلداری می دم چون نیمه دوم نیمه ی مربیان است و بس.

-از لحاظ برخورد جامعه با این دو:

روش هفتم: مستحضر هستیم  که مردم اصلا وابدا و عمرا  برای  پول ارزشی قائل نیستند و اصلا مال دنیا برای آنها اهمیتی ندارد وصبح تا شب به دنبال علم و آگاهی هستند و همیشه ثروت را فدای علم  و دانش می کنند ، مثلا برای اینکه بفهمند سیگار چه اثری دارد و چه رازی است در پس برگهای این سیگار، تومن ها تومن خرج خرید آن می کنند و در واقع پول را فدای دانش سیگار می کنند.ویا مثلا پسرها و دخترهایشان را برای کسب علم وآگاهی به دانشگاه می فرستند  وبا خرج و شهریه ی زیادی که برایشان می پردازند باز ثروت را فدای علم می کنند تا فرزندانشان به قله های رفیع حقیقت (همون هیمالیا) برسند .(و البته و صد البته پسرها و دخترها هم الحق والانصاف در دانشگاه فقط به تحصیل علم می پردازند و به کار دیگه ای مشغول نیستند!).ویا برای اینکه بدانند  دور کره زمین چند متر است میلیاردها میلیارد پولی که به هیچ عنوان ارزشی ندارد را هزینه می کنند  تا ماهواره به فضا بفرستند.و همه ی این ها نشان دهنده ی این است که جامعه توجه ویژه ای نسبت به علم دارد و اساسا ثروت ارزشی ندارد که ما هم از این برخورد جامعه نتیجه می گیریم که علم بهتر از ثروت است.(5-2 به نفع ثروت)

روش هشتم:حال که برخورد جامعه با خود علم و ثروت را دیدیم اکنون می خواهیم ببینیم که برخورد جامعه با دارندگان  علم یا ثروت چگونه است.و ازاین طریق برتری یکی را مشخص کنیم.ازآنجاییکه در جامعه به کسی که عالم است خیلی خیلی  خیلی(دیگه کش نمیاد) احترام گذاشته می شود و به اصطلاح اورا حلوا حلوا می کنند(البته با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه،پارازیت) وکسی که دارای مال و منال است هیچگونه ارزشی ندارد(وفقط جهت اطلاع رسانی است!) و اصلااورا جزو آدمیزادحساب نمی کنند  وهمه به دنبال برقراری رابطه با اهل علم هستند و دوست شدن با ثروتمندان را خنده دار میدانند،پس ما هم نتیجه میگیریم که علم بهتر از ثروت است.(نتیجه5-3 به نفع ثروت،اصغر یه کم تخمه بیار تخمه هام تموم شد!)( در  روش  هفتم و هشتم آرایه ی خالی بندی به کار رفته!)

-از لحاظ امنیت و نگهداری:

روش نهم:اگر نگهداری چیزی برای ما آسان باشد و دارای امنیت بیشتری باشد برای ما بهتر است،پس ببینیم نگهداری علم راحت تر است یا ثروت.برای نگهداری علم نیازی به سیم خاردار وگاو صندوق  و گوسفند صندوق  و... نیست و فقط یک مغز خالی می خواهد(که من آن را دارم)تا علم را داخل آن بریزی و همین کافی است  وبه هیچ وقت نمی خواهد که جلوی مغز سگ ببندیم تا مثلا دزد علم مارا نبرد و به هیچ آنتی ویروسی هم نیازی نیست چون مغز ویروسی نمی شود(و این از ویندوزهای قدرتمند شرکت god softاست!) وخلاصه علم  ما از بین نمی رودمگر در مواردی که بر اثر تصادف و...دچار فراموشی شویم،که جزء استثنا هستند و می توان از آن چشم پوشی کرد.

اما در مورد ثروت،حفظ  ثروت  خیلی سخت است،از طرفی برای حفاظت  پول نه تنها به گاوصندوق بلکه به گودزیلاصندوق احتیاج است  حتی در بانکها هم به دو ربین مداربسته و سرباز مسلح و...نیاز داریم. از طرفی دیگر خرج نکردن پول است همانطور که ماکسیم گورکی می گوید:نگهداری ثروت به مراتب دشوارتر از به دست آوردن آن است.(به جان خودم ماکسیم گورکی رو خوب اومدم). مثلا صرف کردن پول برای خرید کالاهای بی خودی مثل دستگاه افزایش قد(2متر در یک روز!)،کاهش وزن(دویست کیلو در یک ثانیه)و...که نشان از ناپایداری ثروت دارد وباز  برتری علم نسبت به آن را مشخص می کند.(نتیجه5-4، اختلاف به کمترین حد خود رسیده،تماشاگران نیم خیز شدند!).

-از لحاظ آینده داربودن:

روش دهم:می خواهیم  ببینیم نتیجه ای که علم می دهد با نتیجه ای که ثروت می دهد سبب برتری کدام است. ثروت به خودی خود نمی تواند علم ایجاد کند وبه قولی تک بعدی است،ولی علم به راحتی ثروت زا هم هست مخصوصا در کشور ماکه هیچ لیسانسه ای بیکار نیست و همه از طریق علم کسب  درآمد هم می کنند وحتی آنهایی  که به دور از مدرکیسم(همون مدرک گرایی،مکتبه جدیدیه)  ورفتن به دانشگاه دنبال علم رفته اند و در شاخه ای تخصص دارند  هم هر ماه حقوق می گیرند و امرار معاش میکنند مثل بسیاری از نویسندگان و منجمان و...که این نشان دهنده دو بعدی بودن علم است(البته سه بعدی اش هم اومده که با عینک هاش یه مقدار گرون در میاد)و برتری علم نسبت به ثروت را اثبات میکند.(نتیجه5-5 مساوی شد و در همین لحظه داور سوت پایان بازی رو به صدا درآورد)

باتموم شدن وقت بازی معلوم شد که علم و ثروت هر دوبرابرند واصلا ما  بیخود چندین هزار سال دنبال جواب این سوال بودیم، واصلا من هم بیخود این انشاء را نوشتم،بابا چیکار دارین کدوم بهتره ،بچسبین به کار و زندگیتون.حال وحوصله دارین با این موضوعات انشا...

                                 علی بهرامی 

  

(من این انشارو برای شرکت در فراخوان دوم زمستانی نوشتم که اگه ازش لذت بردین میتونین برین اونجا و به این نوشته امتیاز بدین)

                                                                                                                                     

چهارشنبه 4/12/1389 - 17:19
شعر و قطعات ادبی

جارو

تورا برمی دارم،می گذارم روی طاقچه می گذارم توی قاب

جای تو نیست دگر، کنج خانه پشت باب

چه غریبی امروز،صورتت زرد شده بس که می ریزی اشک

مردمان،چه قََدَر بی حس اند،من چه قدر بی فهمم...

جای تو اینجا نیست،جای تو روی در است،تورا از پیش چراغ باید آویزان کرد،

توکه آشغال ها را از زمین میروبی،توکه مشتت را بر صورتشان میکوبی،

ما چرا قدر تورا نشناسیم؟! ما چه قدر بی چشمیم،ما چه قدر بی فکریم...

مردمان می گویند: بی وفا گشته است این دنیا

بی وفایی از ماست،روزگار که بدنیست، ما که جاروها را بی محلی میکنیم،پس که می خواهد،این دنیا را پاک کند؟!

جارو! می بینی چه کسی آن بالاست؟؟؟

آن که هی می خورد و می خوابد،آنکه هی می پاشد...،جای او آن بالاست،آنکه این خانه را پر آشغال کرده ست.

تودگر منتظرما نباش،وبدان خود باید برخیزی...،

چون در اینجا، کسی نیست که بگیرد دستت.

جارو! من دگر جای تورا می دانم،

جای تو اینجا نیست،جای تو آن بالاست...

سه شنبه 19/11/1389 - 5:28
شعر و قطعات ادبی

                  

                    معشوق تو کیست؟

زعشق کودکی پرسی تو بی شک         بگوید بستنی، چیپس و لواشک

گرت از یک پسر پرسی همین را         بگوید  دختر  عمّه  سمین  را

به فوتبالی بگویی عشق توچیست؟       بگوید جز مسی دیگر کسی نیست

اگر  از  اهل علم  پرسی  دوباره        بگوید  بی  انیشتن  بی قراره

گر از اهل ادب  پرسش کنی باز         بگوید  حافظ  ﺁن  مولود  شیراز

ز تاجر خواهی از معشوق گوید         بگوید  پول  ز  قلبم  غم  بشوید

گرت پرسش کنی این را ز معتاد        بگوید  وای  من  از  جیبم افتاد

اگر  از  مادری  پرسی  ز  عشقش     بگوید بچّه اش هست نور چشمش

زعارف پرسی ارمعشوق توکیست؟     هرآن گوید خدا عشق حقیقیست 

علی بهرامی  خرداد 1389

پنج شنبه 16/10/1389 - 3:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته