• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 196
تعداد نظرات : 15
زمان آخرین مطلب : 5404روز قبل
دعا و زیارت
لباس مناسب با فصل و زمان تغییر پیدا مى‏كند. در هواى سرد لباس ضخیم و در هواى گرم از لباس نازك استفاده مى‏شود. هر یك از دو همسر باید اخلاق و رفتار خود را نسبت به نیاز روحى یكدیگر تنظیم كنند. اگر مرد عصبانى بود، زن با ملاطفت برخورد كند و اگر زن خسته بود، مرد با او مدارا كند.
«هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ» (1)  این آیه‏ى شریفه زن و شوهر را به منزله‏ى لباس براى یكدیگر دانسته است و روشن است كه لباس داراى ویژگى‏هایى است كه باید در زندگى و رابطه‏ى زن و شوهر متبلور باشد كه به قسمتى از آن اشاره مى‏شود: الف - همان طورى كه لباس آبروى انسان را حفظ مى‏كند، زن و شوهر كه به منزله‏ى لباس هستند باید آبروى یكدیگر را حفظ كنند. ب - همان طورى كه رابطه‏ى انسان با لباس تنگاتنگ است و بیگانه به آن راه ندارد، رابطه‏ى زن و شوهر باید به نحوى باشد كه بیگانه بر آن‏ها اطلاع پیدا نكند. ج - لباس مناسب با فصل و زمان تغییر پیدا مى‏كند. در هواى سرد لباس ضخیم و در هواى گرم از لباس نازك استفاده مى‏شود. هر یك از دو همسر باید اخلاق و رفتار خود را نسبت به نیاز روحى یكدیگر تنظیم كنند. اگر مرد عصبانى بود، زن با ملاطفت برخورد كند و اگر زن خسته بود، مرد با او مدارا كند. همان گونه كه لباس براى انسان زینت محسوب مى‏شود، زن و شوهر باید زینت یكدیگر باشند.

د - لباس انسان را از گرما و سرما حفظ مى‏كند. در مقابل، انسان نیز باید لباس خود را از آلودگى، پارگى و ... نگهدارى كند. زن و شوهر نیز باید یكدیگر را حفظ كنند.
 ه - چنان كه لباس تن آدمى را گرم مى‏كند، وجود همسر نیز كانون خانواده را گرم و زندگى را از سردى مى‏رهاند. و - همان گونه كه لباس براى انسان زینت محسوب مى‏شود، زن و شوهر باید زینت یكدیگر باشند. ز - لباس بودن دو طرفه است؛ «هنّ لباس لكم و أنتم لباس لهنّ». (2) بنا بر این، تساوى زن و مرد از این تشبیه، حداقل در بعضى از امور، استفاده مى‏شود. ح - همان طورى كه انسان لباس را انتخاب مى‏كند، در ازدواج نیز باید زن و شوهر خودشان یكدیگر را انتخاب كنند و تحمیلى نباشد.
ط - انسان در انتخاب لباس سعى مى‏كند لباسى را كه اندازه و مناسب با خود اوست، انتخاب كند، زن و شوهر نیز باید متناسب و اندازه‏ى یكدیگر باشند.
سه شنبه 3/6/1388 - 17:45
دعا و زیارت
روزه درقرآن    و ثالثا اینكه می‏گوید: (روایاتی كه می‏گوید قرآن قبل از بعثت و یكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل می‏شده روایاتی است جعلی و خرافی چون مخالف كتاب است و مضمونی مستقیم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور كره زمین است)گفتاری است‏خطا و افتراء و به دلیل اینكه اولا: ظاهر هیچ آیه‏ای از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت.

و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یك جا به بیت المعمور نازل شد، و كلمه یك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روایات اضافه كرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیری است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمی‏دانیم بنا به گفته وی به چه مناسبت عالم طبیعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است كه عالم طبیعت از تغیر و دگرگونی محفوظ است؟كه عالم طبیعت جای همه دگرگونی‏ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است.

و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوینا و یا تشریعا از فساد و تباهی محفوظ است؟كه این نیز خلاف واقع است، برای اینكه عالم طبیعت عالم كون و فساد است. و یا بدین جهت‏بوده كه از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنی غیر اهل اطلاع كسی از اسرار آن آگاه نیست همچنانكه آیه شریفه: "انه لقرآن كریم فی كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون" (45) خبر می‏دهد؟كه این نیز صحیح نیست‏برای اینكه ادراك هر صاحب ادراكی نسبت‏به عالم طبیعت‏یكسان است.

و بعد از همه این اشكالات اشكال مهمی كه به وی وارد است این است كه این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحی كه هم در جای خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد كه معنای جمله"انزل فیه القرآن"این است كه"كانما انزل فیه القرآن"یعنی گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و

معنای آیه"انا انزلناه فی لیلة""كانا انزلناه فی لیلة"است، یعنی گویا ما قرآن را در یك شب نازل كردیم، و حال آنكه نه اهل لغت چنین معنائی از چنین عبارتی می‏فهمد، و نه اهل عرف و آشنای به سیاق كلام.

و اگر جایز باشد كسی بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد كه دیگری بگوید معنای نزول قرآن نزول همه آن، یعنی اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعی هم ندارد كه كسی این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت.

البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهای دیگری نیز هست، كه چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم.

"هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان"

مورد استعمال كلمه"ناس"

كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق می‏شود چنانكه آیه: "و لكن اكثر الناس لا یعلمون" (46) و آیه: "و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون" (47) اطلاق گردیده، معلوم می‏شود ناس معنائی اعم از علما و غیر علما دارد.

و این اكثریت همانهایند كه اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروی تشخیص و تمیز در امور معنوی به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمی‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنكه كسی دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن كریم همان روشنگری است كه می‏تواند برای این طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترین هدایت است.

اما خواصی از مردم كه در ناحیه علم و عمل تكامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن كریم برای آنان بینات و شواهدی از هدایت است، و نیز برای آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوی حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص می‏كند، و روشن می‏كند كه چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانكه فرمود: "یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم". (48)

از اینجا علت اینكه چرا میان"هدی"و میان"بینات من الهدی"مقابله انداخت؟روشن می‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن برای بعضی افراد هدایت، و برای بعضی دیگر بیناتی از هدایت است.

"فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"

كلمه"شهادت"به معنای حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتی می‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنی حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمی از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامی ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضی از آن، (مانند اینكه آدمی در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود)و اما اینكه مراد از شهود شهر این باشد كه انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالی كه مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلی در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضی از اوقات و به كمك قرائن می‏توان چنین معنائی را بر آیه تحمیل كرد، و لیكن در آیه هیچ قرینه‏ای بر این معنا وجود ندارد.

"و من كان منكم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر"

وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تكرار به منظور تاكید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلی در مقام بیان حكم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینی بودند، و فقط آیه سوم حكم را بیان می‏كند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تكراری نیست.

"یرید الله بكم الیسر، و لا یرید بكم العسر، و لتكملوا العدة"

كانه این جمله می‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل كند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزی كه هست اینكه جمله اول مطلب اول را تعلیل می‏كند و می‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنی"و لتكملوا العدة"مطلب بعد را و می‏فرماید اینكه گفتیم به همان عدد از روزهای دیگر سال را روزه بگیرید برای این بود كه تكمیل سی روز امری واجب است.

و حرف"لام"در جمله"و لتكملوا العدة"الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: " یرید"الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معنای غایت‏بود، و تقدیر كلام این است كه:

اگر ما شما را دستور دادیم كه در سفر و مرض روزه را بخورید برای این بود كه بار تكلیف شما را سبك كنیم، و هم برای اینكه عدد سی روزه را تكمیل كرده باشیم، و بعید نیست كه ایراد جمله: "و لتكملوا العدة"باعث‏شده كه دیگر مانند آیه قبلی حكم آن صورت را كه روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نكند چون هم بیان آیه قبلی برای اینجا نیز كافی بود و هم كلمه(سختی بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن می‏كرد.

"و لتكبروا الله علی ما هدیكم و لعلكم تشكرون..."

ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریكه لام غایت(البته غایت‏به معنای غرض كه آن نیز اصطلاح دیگری است)اشعار دارد، این است كه می‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان كنند، نه حكم استثنای مریض و مسافر را چون وقتی می‏بینیم جمله"شهر رمضان"را مقید كرد به جمله: "الذی انزل فیه القرآن..."، می‏فهمیم كه میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یك نحوه ارتباط و پیوستگی وجود دارد، در نتیجه برگشت معنای ایت‏به این می‏شود كه تلبس و اشتغال به روزه برای اظهار كبریائی حق تعالی ست‏به خاطر اینكه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود كه در مقابل اینكه به سوی حق هدایتشان فرموده و با كتاب خود برایشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجای آرند.

و چون روزه وقتی متصف به این صفت می‏شود، یعنی وقتی شكر نعمت‏های خدا می‏شود كه مشتمل بر حقیقت معنای روزه باشد، یعنی از روی اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهای طبیعت پاك باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود:"و لیتشكروا الله"، چون شكر تنها با روزه واقعی محقق می‏شود، بلكه در مقابل فرمود: "و لتكبروا الله علی ما هدیكم"برای اینكه تكبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام می‏شود، چه اینكه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساله شكر را با كلمه"لعل امید است"، از تكبیر جدا كرد، و فرمود، "و لتكبروا الله علی ما هدیكم، و لعلكم تشكرون"همانطور كه در اول آیات، در باره روزه فرمود: " لعلكم تتقون".

بحث روایتی(شامل روایاتی در ذیل آیات روزه و نزول قرآن)

در حدیث قدسی(یعنی احادیثی كه سلسله سندش منتهی به خود خدای تعالی می‏شود)آمده: كه

خدای تعالی فرمود: روزه فقط برای من است، و من خود جزای آن را می‏دهم. (49)

مراد از حدیث قدسی: روزه فقط برای من است و من جزای آن هستم(یا جزای آن
را میدهم)

مؤلف: این روایت را شیعه و سنی البته با مختصر اختلافی نقل كرده‏اند و وجه اینكه روزه برای خدای سبحان است این است كه تنها عبادتی است كه از امور عدمی تشكیل می‏شود، بخلاف عبادتهای دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن، كه از امور وجودی تركیب می‏یابد، و یا حداقل امور وجودی هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كه فعل وجودی نمی‏تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالی از نقایص مادی و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست، و ممكن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمی از آن را برای غیر خدا انجام دهد، چنانكه در موارد ریا و سمعه و سجده برای غیر خدا این آفت‏ها مشاهده می‏شود، بخلاف عملی كه همه‏اش نفی است، یعنی روزه كه عبارت است از نخوردن، ننوشیدن، و فلان و بهمان نكردن، كه صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات می‏بیند، و با خویشتن‏داری خود را از لوث شهوات نفس پاك نگه می‏دارد، و این امور عدمی چیزی نیست كه غیر خدا هم سهمی از آن داشته باشد، زیرا امری است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا كسی جز خدا از آن با خبر نمی‏شود.

و اینكه فرموده: و"انا اجزی به"اگر كلمه"اجزی"را به صیغه معلوم بخوانیم، یعنی من جزای آن را می‏دهم آن وقت دلالت می‏كند بر اینكه در دادن اجر به بنده، كسی میان او و خدا فاصله و واسطه نمی‏شود، همانطور كه بنده هم در بندگی و عبادت خدا به وسیله روزه كسی را دخیل قرار نداد، و نگذاشت كسی از روزه‏داریش با خبر شود، چنانكه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا می‏گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا كسی واسطه نیست، و در قرآن هم آمده: "و یاخذ الصدقات" (50) و اما اگر"اجزی"را به صیغه مجهول بخوانیم، معنایش این می‏شود: (خود من جزای روزه قرار می‏گیرم)آن وقت عبارت كنایه می‏شود از نزدیكی روزه‏دار به خدای تعالی.

و در كافی از امام صادق ع روایت آورده كه رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتی پشت‏سر هم روزه می‏گرفت، بطوریكه اشخاص مطلع می‏گفتند دیگر ترك نمی‏كند و سپس مدتی روزه را ترك می‏كرد بطوریكه اشخاص می‏گفتند دیگر روزه نمی‏گیرد، بعد از مدتی این رسم را رها كرد، یك روز روزه می‏گرفت، و یك روز افطار می‏كرد، كه این همان روزه داوود پیغمبر است، بعد از مدتی این رسم را كنار گذاشت، و در هر ماه ایام البیض آن

ماه یعنی(سیزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه می‏گرفت، و سپس این را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یك چهارشنبه روزه می‏گرفت، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51) و از عنبسة العابد روایت‏شده كه گفت: رسولخدا ص در ایامی كه از دنیا رفت، در این رسم و برنامه بود كه همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه می‏گرفت. (52) مؤلف: اخبار از طریق اهل بیت ع در این باب بسیار است، و این همان روزه سنتی است كه رسول خدا ص می‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است.

و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت كرده كه در تفسیر آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"فرموده: این مخصوص مؤمنین است. (53) و از جمیل روایت آورده كه گفت: از امام صادق ع از معنای آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"، و"یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القتال"پرسیدم، فرمود:همه این خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامی افرادی كه به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده‏اند می‏شود. (54) و در فقیه از حفص روایت كرده كه گفت از امام صادق ع شنیدم می‏فرمود:روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتی واجب نبود، عرضه داشتم: پس اینكه خدای عزوجل می‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم"چیست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلكه تنها بر انبیای آنان، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برتری داده، چیزی را كه بر رسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55) مؤلف: این روایت‏به خاطر اینكه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است، و این معنا در روایتی دیگر از عالم ع آمده كه آنهم مرسل است، یعنی اصلا سندش ذكر نشده، و به نظر می‏رسد هر دو روایت‏یكی باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست كه مراد از جمله"كما كتب علی الذین من قبلكم"تنها خصوص

انبیا باشد، و به فرضی كه چنین چیزی منظور بوده، از آنجائی كه مقام مقام زمینه‏چینی و تشویق و ترغیب بوده، تصریح به اسم آن انبیا از كنایه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است.

چند روایت در باره معنای"قرآن"، "فرقان"و"كتاب"

و در كافی از كسی كه از امام صادق ع سؤال نموده روایت كرده كه گفت:پرسیدم آیا كلمه"قرآن"و كلمه"فرقان"به یك معنا است؟و یا هر یك معنائی جداگانه دارد؟ فرمود: قرآن همه كتاب خدا است، و فرقان تنها آن آیاتی است كه احكام واجب را در بر دارد. (56) و در كتاب جوامع از آن جناب ع روایت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محكمی كه در قرآن است.

و در تفسیر عیاشی و قمی از آن جناب ع روایت آورده‏اند كه فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محكمی كه در قرآن است، و كتاب عبارت است از آن آیاتی كه انبیای قبل را تصدیق می‏كند. (57) مؤلف: خود كلمه"فرقان"و كلمه"كتاب"هم با معنائی كه در وایت‏برای آن دو شده سازگار است، و در بعضی از اخبار آمده كه كلمه"رمضان"یكی از اسمای خدای تعالی است پس دیگر شایسته نیست كسی بگوید رمضان آمد و رمضان رفت، بلكه باید گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حدیث)و این روایت‏خبر واحدی است كه در باب خودش غریب است، و این كلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده.

ولی در اخباری كه راجع به اسامی خدای تعالی وارد شده نام"رمضان"دیده نمی‏شود، علاوه بر اینكه كلمه"رمضان"بدون اینكه كلمه"ماه"قبل از آن آید و نیز كلمه "رمضانان"" دو رمضان"در روایات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بیت ع بسیار آمده، و این جدا بعید است كه احتمال دهیم هر جا كلمه"رمضان"در احادیث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوی كلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (58) و در تفسیر عیاشی از صباح بن نباته روایت‏شده كه گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابی یعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسائل چیست؟عرضه داشتم: او از شما می‏پرسد: وقتی ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت كنم؟فرمود: خدای تعالی می‏فرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در میان خانواده‏اش باشد نمی‏تواند مسافرت

كند، مگر برای حج و یا عمره، و یا برای طلب مالی كه می‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59) مؤلف: و این نكته استفاده لطیفی است كه امام از اطلاق آیه برای حكم كراهت‏سفر كرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با كراهت.

و در كافی از علی بن الحسین ع روایت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف كرده‏اند، بعضی گفته‏اند: مریض و مسافر می‏تواند روزه بگیرد، و بعضی دیگر گفته‏اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولی ما می‏گوئیم باید در این دو حال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور این است كه روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه‏اش درست نیست‏باید آن چند روز را دوباره قضا كند)برای اینكه خدای عزوجل می‏فرماید، "فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر". (60) مؤلف: این روایت را عیاشی نیز نقل كرده است.

و در تفسیر عیاشی از امام باقر ع روایت آورده كه در تفسیر جمله"فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"فرموده: چقدر این بیان برای كسی كه تعقلش كند روشن است!برای اینكه در عبارتی كوتاه این معنا را رسانده، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد باید روزه‏اش را بگیرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد باید روزه‏اش را بخورد. (61) مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل بیت ع در اینكه مریض و مسافر حتما باید روزه‏اش را بخورد بسیار زیاد است، و این مذهب ائمه اهل بیت ع است، (بخلاف علمای اهل سنت كه روزه رمضان را برای مسافر و مریض اختیاری می‏دانند)، و آیه شریفه بطوریكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بیت ع دلالت دارد. (62) و نیز در تفسیر عیاشی از ابی بصیر روایت آمده كه گفت: من از امام ع از معنای جمله: "و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین"پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانی است كه توانائی روزه گرفتن ندارند. (63)

و باز در همان تفسیر از امام باقر ع در تفسیر همان آیه نقل كرده، كه فرمود: منظور سالخورده و كسی است كه عطش آزارش می‏دهد. (64) و نیز در همان تفسیر از امام صادق ع روایت آورده كه فرمود منظور زنی است كه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانی كه روزه برایشان طاقت‏فرسا باشد. (65) مؤلف: روایات در تفسیر آیه، از ائمه ع بسیار است، و در روایت ابی بصیر مراد از مریض آن بیمارانی‏اند كه قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضای روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه(مریض)در جمله: "فمن كان منكم مریضا"شامل مریض نامبرده نمی‏شود، و كلمه(عطاش)كه در روایت آمده به معنای بیماری عطش است. (66) (كه ظاهرا همان مرض قند باشد)."مترجم"باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق ع روایت آمده كه فرمود: در عید فطر هم تكبیر هست، عرضه داشتم تكبیر كه غیر از روز قربان نیست، فرمود: چرا در عید فطر هم هست، لیكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو ركعت نماز عید گفته شود. (67) و در كافی از سعید نقاش روایت كرده كه گفت امام صادق ع فرمود: برای من در شب عید فطر تكبیر هست، اما واجب یست‏بلكه مستحب است، می‏گوید، پرسیدم این تكبیر در چه وقت مستحب است؟فرمود در شب عید در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع می‏شود، می‏گوید عرضه داشتم: چگونه تكبیر بگویم؟فرمود: می‏گوئی"الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر علی ما هدانا"و منظور از كلام خدا كه می‏فرماید: "و لتكملوا العدة"همین است، چون معنایش این است كه نماز را كامل كنید.و خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرده تكبیر كنید، و تكبیر همین است كه بگوئید:"الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، و لله الحمد"راوی می‏گوید در روایت دیگری آمده كه تكبیر آخر را چهار بار باید گفت. (68) مؤلف: اختلاف این دو روایت كه یكی تكبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب می‏داند و دیگری نمی‏داند ممكن ست‏حمل شود بر مراتب استحباب، یعنی دومی مستحب باشد، و اولی مستحب‏تر، و اینكه فرمود: منظور از(و لتكملوا العدة)اكمال نماز است‏شاید منظور این باشد كه

با خواندن نماز عید، عدد روزه را تكمیل كنید و باز خود تكبیرات را بگوئید، كه خدا شما را هدایت كرد، و این با معنائی كه ما از ظاهر جمله، "و لتكبروا الله علی ما هدیكم..."فهمیدیم منافات ندارد، برای اینكه كلام امام استفاده حكم استحبابی از مورد وجوب است، نظیر آنكه در سابق در جمله: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"گذشت، كه گفتم از آن، كراهت مسافرت در ماه رمضان برای كسی كه اول ماه را درك كند استفاده كرده‏اند، و اختلاف آخر تكبیرات در دو جای روایت اخیر مؤید این احتمال است كه بعضی داده و گفته‏اند در جمله:"و لتكبروا الله علی ما هدیكم"تكبیر به دلیل اینكه با حرف(علی)متعدی شده متضمن معنای حمد است.

و در تفسیر عیاشی از ابن ابی عمیر از امام صادق ع روایت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت‏شوم احادیثی كه در بین ما بر سر زبانها جریان دارد مبنی بر اینكه رسول خدا ص بیست و نه روز روزه می‏گرفت، بیشتر است از احادیثی كه می‏گوید، سی روز روزه می‏گرفت؟آیا احادیث اول درست است؟فرمود یك كلمه از آنها سخن خدا نیست، و رسول خدا ص غیر از سی روز روزه نگرفته، و علتش هم این است كه قرآن می‏فرماید: "و لتكملوا العدة"و آیا رسولخدا ص آن را ناقص می‏كرد؟ (69) مؤلف: اینكه امام فرمود: (آیا رسولخدا ص آنرا ناقص می‏كرد)استفهامی است انكاری، و روایت دلالت دارد بر بیانی كه ما كردیم، و گفتیم ظاهر تكمیل، تكمیل ماه رمضان است.

و در محاسن برقی از بعضی راویان شیعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور از تكبیر در جمله: "و لتكبروا الله علی ما هدیكم"تعظیم، و منظور از هدایت، ولایت است. (70) مؤلف: اینكه هدایت‏به معنای ولایت‏باشد از باب تطبیق كلی بر مصداق است و ممكن است از قبیل همان قسم بیاناتی باشد كه نامش را تاویل گذاشته‏اند، چنانكه در بعضی از روایات آمده و در معنای دو كلمه"یسر و عسر"فرموده‏اند: یسر ولایت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستی با دشمنان خداست.

و در كافی از حفص بن غیاث از امام صادق ع نقل كرده كه گفت: از آن جناب از كلام خدای عزوجل پرسیدم، كه می‏فرماید: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن"،

چطور می‏فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینكه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده؟ (71) امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان یك باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست‏سال به تدریج‏به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده.

مؤلف: این روایت را كه كافی از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل كرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل كرده است (72).

و نیز در كافی و فقیه از یعقوب روایت كرده كه گفت: مردی را شنیدم كه از امام صادق ع از شب قدر می‏پرسید، كه آیا گذشته و یا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته می‏شود. (73) و در الدر المنثور از ابن عباس روایت كرده كه در باره ماه رمضان و لیله مباركه و لیله قدر گفت: لیله قدر همان لیله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است، كه در آن ماه قرآن كریم از ذكر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است، كه قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتی در امر و قسمتی در نهی و آیاتی در باره جنگها نازل می‏شد. (74) مؤلف: این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنین بر می‏آید كه این نظریه خود را از آیات قرآنی استفاده كرده، مانند آیه: "و الذكر الحكیم" (75) و آیات: "و كتاب مسطور فی رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع" (76) و آیات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن كریم، فی كتاب مكنون لا یمسه الا

المطهرون" (77) و آیه: "و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا" (78) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است، تنها نقطه ابهامی كه در كلام وی هست و معلوم نیست از كجای قرآن استفاده كرده، این است كه گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست.

بله در روایات ائمه اهل بیت ع آمده كه بیت المعمور در آسمان است كه ان شاء الله بحث ما پیرامون آن خواهد آمد.

مطلب دیگری كه تذكرش لازم است، این است كه احادیث هم مانند قرآن كریم محكم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث‏بسیار شایع است، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق(كه فهم بشر از دركش عاجز است)مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان، و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یك فرد دانشمند لازم است كه برای بدست آوردن معنای واقعی كلام سعی كند قرائن كلام را به دست آورد.
سه شنبه 3/6/1388 - 17:43
دعا و زیارت
نجاسات
كیفیت تنجس
سئوال : اگر دیواری نجس باشد و شستن آن به علت نم دادن آن مقدور نباشد، آیا با رنگ زدن كل دیوار پاك می‌شود؟ آیا این نجاست به جای دیگر دیوار كه پاك هست سرایت نمی‌كند؟
جواب: اگر دیوار نجس باشد با رنگ كردن پاك نمی‌شود. و اگر قلم مو با برخورد با نجاست، نجس شود و رنگ را نجس كند، نقاط دیگر دیوار را هم نجس می‌كند. (ر.ك توضیح المسائل مراجع، ج1، ص96، م125).
سئوال : اگر كف زمینی نجس باشد و روی آن فرش انداخته باشند، آیا با ریختن آب روی فرش و رسیدن آب به كف زمینِ نجس، فرش نجس می‌شود یا خیر؟
جواب: در صورت سرایت آب به قسمتِ نجسِ كفِ اطاق، پشت فرش نجس می‌شود. (ر.ك عروه الوثقی، ج1، ص55).

سئوال : آیا درست است كه دریای از آب مضاف به وسیله‌ی یك ذره‌ی نجاست متنجس می‌گردد؟ این گفته اگر درست باشد، از جانب عقل محال به نظر می‌رسد، لطفاً در این مسأله مقداری توضیح دهید؟
جواب: به نظر برخی از فقهاء با رسیدن نجاست به آب مضاف، آبِ مضاف، نجس می‌شود هر چند بیش از كُر باشد. و برخی از فقهاء می‌فرمایند اگر آب مضاف به قدری زیاد باشد كه بگویند نجاست به آن سرایت نكرده مثل اینكه استخر بزرگی از آب مضاف باشد و نجاست در گوشه‌ای از آن بیفتد، بقیه‌ی آن آبِ مضاف متنجس نمی‌شود. هر دو صورت فوق حكم شرعی است و برای مقلد قابل اتباع است، و محال عقلی نیز پیش نمی‌آید زیرا محال عقلی در تكوینیات است نه در احكام تشریعی و اعتباری. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع، ج1، م48).
سئوال : شخصی با كفش نجس وارد راهروی یك ساختمان سه طبقه می‌شود، بعد از مدتی نیز از آنجا می‌رود و سرایدار شروع به تمیز كردن و تی كشیدن می‌كند، حال آیا این نجاست به طبقات دیگر منتقل می‌شود؟ در صورتی كه كفش عین نجاست را دارا باشد یا فقط متنجس باشد در حكم آن فرقی وجود دارد یا خیر؟ لطفاً بر اساس فتاوی حضرت امام، مكارم، ‌تبریزی پاسخ فرمائید؟
جواب: اگر عین نجاست در كفش نباشد به واسطه‌ی راه رفتن پاك می‌شود و دیگر نجس نمی‌باشد تا اینكه به جای دیگر سرایت كند. بلی اگر عین نجاست در كف كفش باقی باشد و وارد ساختمان شود و زمین را نجس كرده باشد، با كشیدن تی خیس بر آن، نجاست به سایر نقاط دیگر سرایت می‌كند. (ر.ك تحریر الوسیله، ج1، ص121، م1).


سئوال 3: آیا متنجس، منجّس است یا خیر؟ و آیا فرقی بین جامد و مایع نیست؟
جواب: متنجس اگر با رطوبت مسریه با چیز دیگر ملاقات كند، منجس است، مگر آنكه واسطه زیاد باشد. (ر.ک استفتائات امام(ره) ج1، ص112، س301).
سئوال : واسطه‌ی چندم از متنجس، ‌نجس می‌شود؟
جواب: واسطه‌ی چهارم، نجس نمی‌كند. (ر.ک استفتائات امام(ره) ج1، ص112، س302).
موارد نجاسات

سئوال : آیا ادكلن نجس است یا طاهر؟
جواب: اگر یقین به نجاست آن نداشته باشید پاك است. (ر.ک استفتائات جدید امام خمینی (ره) ج1، ص100، س261 و 262).
سئوال : آیا آب دهان نوزاد پاك است یا نجس؟
جواب: پاك است. (ر.ك: ترجمه اجوبه الاستفتائات مقام معظم رهبری، چاپ وزیری، س296).

سئوال : اگر شك كنیم كه نجاست به بدن و لباس ترشح كرده وظیفه چیست؟
جواب: تا یقین به ترشح پیدا نكرده لباس و بدن او پاك است. (ر.ک استفتائات امام(ره) ج1، ص106، س282).
خون
سئوال : وسائل آرایشگاه كه به خون آلوده می‌شوند و ما نمی‌دانیم كه آیا آنها را بعداً به طریقه شرعی شستشو می‌دهند یا نه؟ حكم آنها چیست؟
جواب: پس از نجاست تا یقین به پاك شدن به طریق شرعی نداشته باشید، محكوم به نجاست است، بلی اگر مسلمان بعد ادعا كند كه این چیز را آب كشیده‌ام، حرف او قبول می‌شود.
سئوال : اگر خون بدن انسان مبدل به بعضی از تركیبات شیمیایی دیگر شود و انقلاب شیمیایی در ماهیت وی رخ دهد، ‌آیا از حالت متنجس بودن خارج می‌شود یا خیر؟
جواب: چنانچه تغییر به نوعی باشد كه دیگر به آن خون گفته نشود و تبدیل به شیء پاك گردد، پاك می‌شود. مثل تبدیل شدن شراب به سركه و یا مانند خونی كه زیر پوست می‌میرد. (توضیح المسائل مراجع، مساله 101 و مساله 195).
سئوال : خون داخل تخم مرغ پاك است یا نجس؟
جواب: برخی از فقهاء آن را پاك می‌دانند و می‌فرمایند، ‌اگر خون را خارج كنید، مصرف بقیه تخم مرغ اشكال ندارد. و برخی دیگر از فقهاء می‌فرمایند، ‌بنابر احتیاط اجتناب شود. (ر.ک توضیح المسائل دوازده مرجع، م98).
سئوال : وقتی در هنگام نماز لب انسان یا قسمتی از بدن به علت خشكیدگی خون بیاید تكلیف چیست؟
جواب: اگر خون كمتر از درهم (به اندازه سطح دو ریالی) باشد اشكالی ندارد ـ و می‌توانید با دستمال آن را پاك كنید، ولی باید توجه داشته باشید كه سایر نقاط را آلوده ننماید. (ر.ك: عروه الوثقی، ج1، ص73).
سئوال : اگر شخصی در حالی كه صورتش به واسطه‌ی خون نجس شده باشد و با آب قلیل یك بار آن را بشوید، تكلیفش نسبت به وسایلی كه با دست خیس لمس كرده چیست؟ و اگر قطراتی از آب وضو كه اگر محكوم به نجاست باشد و روی زمین ریخته شود و زیر كفش افرادی كه از آن مكان تردد می‌كنند چه حكمی دارد؟ آیا كف كفش‌های آنها پاك است یا خیر؟
جواب: هر جایی كه با این آب متنجس ملاقات كند، نجس است و باید جاهایی را كه یقین به ملاقات دارید، تطهیر نمائید. ولی اگر پس از برطرف شدن خون صورت و یا عضو نجس یك بار شسته شود آن عضو یا صورت پاك است. (تحریر الوسیله، ج1، ص123، م9).
سئوال : اگر دهان خونی شود، و در دهان، دندان مصنوعی طوری باشد كه به دندان طبیعی چسبیده باشد و نشود آن را برای آب كشیدن بیرون از دهان آورد، آیا نحوه‌ی تطهیرش مانند دندان طبیعی است؟
جواب: بنابر احتیاط واجب حكم دندان طبیعی را ندارد و باید تطهیر شود. (ر.ک استفتائات امام(ره) ج1، ص99، س258).
سئوال : اگر ظرفی كه محتوی آب كمتر از كر باشد و با خون یا فرآورده‌های خونی نجس شود، به جوش بیاید، ایا بخار آن پاك است؟ و آیا فرآورده‌های خونی مثل پلاسما و سرم نجس است؟
جواب: بخار پاك است، ولی سرم كه از فرآورده‌های خون است، نجس است. (ر.ک استفتائات امام(ره) ج1، ص99، س257).
سه شنبه 3/6/1388 - 17:42
دعا و زیارت
چگونه توبه كنیم و چگونه از پروردگار آمرزش بخواهیم؟
توبه آداب خاصى دارد كه اگر شخص توبه كننده به آنها عمل كند، به‏استجابت نزدیكتر خواهد بود. در روایات ذیل بخشى از این آداب رامى‏خوانیم؛ مانند: وقت توبه و طلب آمرزش كه در سحر باشد وبلافاصله‏بعداز ارتكاب گناه یا در همان روز و در هنگام طلوع فجر و غروب‏خورشید انجام شود، و هر زمانى كه از او گناهى سرزند، استغفار كند هرچند آن گناه بارها هم از او تكرار شده باشد و هر چند بعداز بیست سال،وهر موقعى كه مصیبتى بر انسان وارد مى‏شود هم باید استغفار كند، زیرا آن‏مصیبت یكنوع یادآورى و هشدار براى اوست، و شخص مؤمن از فرصتهااستفاده مى‏كند و استغفار مى‏جویدو عمل صالح انجام مى‏دهد پیش از آنكه‏فرصت فوت شود، و مستحبّ است در هر روز هفتاد بار استغفار كند،مخصوصاً در زمانى كه علائم مرگ هم در وجود او بروز مى‏یابد، و شخص‏مؤمن همواره خویشتن را مورد محاسبه و ارزیابى قرار مى‏دهد تا توبه‏كند، زیرا او بخوبى آگاه است كه ایام عمر او چگونه مى‏گذرد و لذا همیشه‏استغفار و توبه و انجام عمل صالح را ادامه مى‏دهد، مخصوصاً وقتى كه‏عمر او به 40 سالگى برسد، امّا در پنجاه سالگى باید طورى خود را محاسبه‏كند كه گویا در حالت احتضار است.
شخص مؤمن همیشه، پس از ارتكاب بدیها به كارهاى نیك روى‏مى‏آورد، و بر انجام عمل صالح حرص مى‏ورزد، زیرا مى‏داند كه عملش ازاو جدا نمى‏شود در آن زمان كه مال، ثروت و فرزند همگى از او جدامى‏شوند. شخص مؤمن سخت مى‏ترسد از اینكه پرونده اعمالش به‏حضرت رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله عرضه شود و لذا در راه خیر تمام تلاش و كوشش‏خود را به كار مى‏بندد:
1 - پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
»إنّ للَّه فضولاً من رزقه ینحله من شاء من خلقه، واللَّه باسط یده عند كلّ فجرلمذنب اللیل هل یتوب فیغفر له، ویبسط یده عند مغیب الشمس لمذنب النهار هل یتوب‏فیغفر له«(239).
»خداوند زیاده هایى در رزق قرار داده كه آنها را مى‏بخشد به هركه اراده كند ازخلقش، و خداوند در هر سپیده دمى دست خود را براى گناهكار شب باز مى‏كند كه آیااو توبه مى‏كند تا او را بیامرزد، و همچنین در هنگام غروب آفتاب دست رحمت خود رابراى گناهكار در روز باز مى‏كند كه آیا توبه مى‏كند تا او را ببخشد.«
2 - امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه یحبّ العبد المفتن التوّاب ومن لا یكون ذلك منه كان أفضل«(240).
»خداوند بنده امتحان شده توبه كننده را دوست دارد و اگر كسى گناه نكند
تا احتیاج به توبه هم پیدا نكند بهتر است.«
3 - باز هم امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»إنّ المؤمن لیذنب الذنب فیذكر بعد عشرین سنة، فیستغفر منه فیغفر له، وإنّمایذكره لیغفر له، وإنّ الكافر لیذنب الذنب فینساه من ساعته«(241).
»مؤمن گناهى را مرتكب مى‏شود و بعداز 20 سال به یاد مى‏آورد و استغفار مى‏كندو خدا هم او را مى‏بخشد. به یقین او كه به یاد مى‏آورد براى این است كه آمرزیده شود.امّا كافر مرتكب گناه مى‏شود ولى از همان لحظه فراموش مى‏كند.«
4 - باز هم امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه إذا أراد بعبد خیراً فأذنب ذنباً أتبعه بنقمة ویذكّره الاستغفار«(242).
»خداوند اگر خیر بنده‏اى را بخواهد، وقتى كه او گناهى مرتكب مى‏شود، وى راگرفتار مصیبتى مى‏كند تا آمرزش خواستن و استغفار كردن را به یادش بیاورد.«
5 - امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»كان رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله یتوب إلى اللَّه عزّ وجلّ فی كلّ یوم سبعین مرّة . قال الراوی:أكان یقول: استغفر اللَّه وأتوب إلیه؟ قال: لا، ولكن كان یقول: أتوب إلى اللَّه. قال الراوی:إنّ رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله كان یتوب ولا یعود ونحن نتوب ونعود، قال: اللَّه المستعان«(243).
»پیامبر خداصلى الله علیه وآله در هر روز، هفتاد بار )باز مى‏گشت( به سوى خدا مى‏كرد.«راوى گفت: آیا آن‏حضرت »استغفر اللَّه واتوب الیه« مى‏گفت؟ فرمود: »نه، ولى‏مى‏گفت: »اتوب إلى اللَّه.« راوى گفت: پیامبر خدا وقتى كه به سوى خدا روى مى‏آورددیگر از او برنمى‏گردانید امّا ما پس از روى آوردن به خدا دوباره از او باز مى‏گردیم.حضرت فرمود: »از خداوند باید یارى خواسته شود.«
6 - امام باقر و یا امام صادق‏علیهما السلام فرمود:
»إنّ اللَّه عزّ وجلّ قال لآدم‏علیه السلام: جعلت لك أنّ من عمل من ذرّیّتك سیّئة ثمّ استغفرغفرت له، قال: یا ربّ زدنی؟ قال: جعلت لهم التوبة أو بسطت لهم التوبة حتى تبلغ‏النفس هذه. قال: یا رب حسبی«(244).
»خداوند عزّ وجلّ به آدم گفت: من براى تو قرار دادم كه اگر كسى از نسل تو،گناهى مرتكب شد سپس استغفار جست، من او را مى‏بخشم. آدم گفت: پروردگارا!بیشتر كن. خداوند فرمود: براى آنان توبه قرار دادم، یا گستردم براى ایشان توبه راتا زمانى كه جان به گلو برسد. آدم گفت: پروردگارا! مرا بس است.«
7 - امام باقرعلیه السلام فرمود:
»إنّ رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله دعا رجلاً من الیهود وهو فی السیاق إلى الإقرار بالشهادتین فأقرّبهما ومات، فأمر الصحابة أن یغسّلوه ویكفّنوه ثمّ صلّى علیه، وقال: الحمد للَّه الذی أنجى‏بی الیوم نسمة من النار«(245).
»پیامبر اسلام مردى از یهود را كه در حال جان دادن بود، دعوت كرد كه اقرار به‏شهادتین كند پس او اقرار كرد و مُرد. پیامبر صحابه را دستور داد كه او را غسل دهندو كفن كنند، سپس بر او نماز خواند و فرمود: ستایش خدایى را كه امروز بخاطر من،بنده‏اى را از آتش نجات بخشید.«
8 - حضرت على‏علیه السلام فرمود:
»إنّ اللَّه عزّ وجلّ إذا أراد أن یصیب أهل الأرض بعذاب قال: لولا الذین یتحابّون‏بجلالی، ویعمرون مساجدی، ویستغفرون بالأسحار، لأنزلت عذابی«(246).
»خداوند وقتى بخواهد اهل زمین را عذابى برساند مى‏فرماید: اگر نبود كسانى كه‏بخاطر جلال من به همدیگر محبّت مى‏ورزند، و مساجدم را آباد مى‏كنند، و در سحرهااستغفار مى‏جویند، عذاب خود را نازل مى‏كردم.«
9 - حفص بن غیاث مى‏گوید: از امام صادق‏علیه السلام شنیدم كه مى‏فرمود:
»إن قدرت أن لا تُعرف فافعل، وما علیك أن تكون مذموماً عند الناس إذا كنت‏محموداً عند اللَّه. ثمّ قال: قال أبی علی بن أبی طالب‏علیه السلام: لا خیر فی العیش إلّا لرجلین:رجل یزداد فی كلّ یوم خیراً، ورجل یتدارك منیّته بالتوبة«(247).
»اگر مى‏توانى كه بین مردم شناخته نشوى، پس همان كن، و باكى بر تو نیست كه‏اگر بین مردم نكوهیده باشى در حالیكه در نزد خدا ستوده هستى.« سپس فرمود:»پدرم على بن ابیطالب‏علیه السلام فرمود: در زندگى خیرى نیست مگر براى دو شخص:شخصى كه در هر روز بر خیر او افزوده مى‏شود، و شخصى كه با توبه به استقبال‏مرگ مى‏رود.«
10 - امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»من استوى یوماه فهو مغبون، ومن كان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط، ومن كان‏آخر یومیه شرّهما فهو ملعون، ومن لم یر الزیادة فی نفسه فهو إلى النقصان، ومن كان إلى‏النقصان فالموت خیر له من الحیاة«(248).
»كسى كه دو روزش مساوى باشد او مغبون و زیان دیده است، و كسى كه آخرین‏دو روزش، بهترین آن دو باشد، بر او باید غبطه خورد، و كسى كه آخرین دوروزش، بدترین آن دو باشد، او ملعون است، و كسى كه در خود پیشرفتى نبیند، اوبه سوى كاستى در حركت است، و كسى كه به سوى كاستى باشد، مرگ براى او بهتراز زندگى خواهد بود.«
11 - باز هم امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»إنّ العبد لفی فسحة من أمره ما بینه وبین أربعین سنة، فإذا بلغ أربعین سنة أوحى اللَّه‏عزّ وجلّ إلى ملكیه قد عمّرت عبدی هذا عمراً فغلّظا وشدّدا وتحفّظا واكتبا علیه قلیل‏عمله وكثیره وصغیره وكبیره«(249).
»در كار انسان تا زمانى كه زیر چهل سال است آسان گرفته مى‏شود، امّا زمانى‏كه به چهل سالگى رسید خداوند به دو فرشته خود وحى مى‏كند كه: بنده من عمر خودرا كرده است، از این به بعد بر او سخت بگیرید و او را زیر نظر داشته باشید، كم وزیادو كوچك و بزرگ عمل او را بنویسید.«
12 - امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»ثلاث من لم تكن فیه فلا یرجى خیره أبداً: من لم یخش اللَّه فی الغیب، ولم یرع فی‏الشیب، ولم یستح من العیب«(250).
»سه چیز اگر در كسى نباشد، هیچ وقت خیر او امید نمى‏رود: كسى كه خدا را درنهان نترسد، كسى كه در پیرى پروا نكند، و كسى كه از عیب شرم نكند.«
13 - امام‏علیه السلام فرمود:
»إذا بلغ العبد ثلاثاً وثلاثین سنة فقد بلغ أشدّه، وإذا بلغ أربعین سنة فقد بلغ منتهاه،فإذا طعن فی واحد وأربعین فهو فی النقصان، وینبغی لصاحب الخمسین أن یكون كمن كان‏فی النزع«(251).
»وقتى بنده سى و سه ساله شود، به اوج قدرت و رشد خود رسیده، و وقتى به‏چهل برسد به آخرین حدّ قدرت و رشد خود رسیده، و از چهل و یك سالگى، او روبه‏نقص و ضعف است و براى شخص پنجاه ساله شایسته است كه مانند كسى باشد كه‏در حال جان دادن است.«
14 - پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله فرمود:
»اتّق اللَّه حیثما كنت، و خالق الناس بخلق حسن، وإذا عملت سیّئة فاعمل حسنةتمحوها«(252).
»هر جا باشى خدا را بپرهیز، و با مردم با اخلاق نیك رفتار كن، و اگر گناهى‏مرتكب شدى، حسنه‏اى انجام بده تا گناه را محو كند.«
15 - حضرت على‏علیه السلام فرمود:
»إنّ ابن آدم إذا كان فی آخر یومٍ من أیام الدنیا وأوّل یوم من أیام الآخرة، مثّل له ماله‏وولده وعمله، فیلتفت إلى ماله فیقول: واللَّه إنّی كنت علیك حریصاً شحیحاً، فما لی‏عندك؟ فیقول: خذ منّی كفنك. قال: فلیتفت إلى وُلْده فیقول: واللَّه إنّی كنت لكم محبّاًوإنّی كنت علیكم محامیاً فماذا عندكم؟ فیقول: نؤدّیك إلى حفرتك نواریك فیها. قال:فیلتفت إلى عمله فیقول: واللَّه إنّی كنت فیك زاهداً، وإن كنت لثقیلاً، فیقول: أنا قرینك‏فی قبرك ویوم نشرك حتى اُعرض أنا وأنت على ربّك«(253).
»فرزند آدم زمانیكه در آخرین روز از دنیا و اوّلین روز از آخرت قرار گیرد، مال وفرزند و عمل او برایش مجسّم مى‏شود. پس به سوى مالش توجّه مى‏كند و مى‏گوید:به خدا سوگند من براى تو حریص و بخیل بودم براى من چه مى‏توانى بكنى؟ پس مال‏مى‏گوید: از من كفنت را بگیر. سپس روى به جانب فرزندانش مى‏كند و مى‏گوید: به‏خدا سوگند من دوستدار شما بودم و از شما حمایت مى‏كردم براى من چه كارمى‏توانید انجام دهید، فرزندان مى‏گویند: تو را در میان گورت سپرده و در آن تو رامى‏پوشانیم. پس توجّه به عملش مى‏كند و مى‏گوید: من در رابطه با تو بى‏توجّهى‏كردم، اگرچه تو سنگین بودى. پس عمل مى‏گوید: من همراه تو هستم در قبرت‏وروزى كه محشور شوى، تا من و تو بر پروردگارت عرضه شویم.«
16 - امام صادق‏علیه السلام فرمود:
»تعرض على رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله، أعمال العباد كلّ صباح، أبرارها وفجّارها،فاحذروها. وهو قول اللَّه عزّ وجلّ: )وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ(254)وسكت«(255).
»اعمال بندگان در هر صبح بر رسول خدا عرضه مى‏شوند، اعمال نیكان و بدان،پس مواظب باشید. خداوند مى‏فرماید: »و بگو عمل كنید پس خدا و پیامبرش عمل شمارا مى‏بینند« پس ساكت شد.«
سه شنبه 3/6/1388 - 17:36
دعا و زیارت

چرا قرآن خوردن عسل را شفا می داند؟

 عسل غذای لذیذی است كه از زنبور عسل به دست می‌آید و قرآن نیز بدان پرداخته است:«فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1 «خوردن عسل برای مردم شفاء است»پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «لم یستشف المریض بمثل شربة العسل»2 «هیچ مریضی، به مانند نوشیدن عسل شفاء...  عسل غذای لذیذی است كه از زنبور عسل به دست می‌آید و قرآن نیز بدان پرداخته است:«فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ»1 «خوردن عسل برای مردم شفاء است»
پیامبر اسلام(ص) فرمودند: «لم یستشف المریض بمثل شربة العسل»2 «هیچ مریضی، به مانند نوشیدن عسل شفاء پیدا نمی‌كند.»
واژه‌ی «شفاء» در قرآن، درباره‌ی خوردنی‌ها به كار نرفته است، مگر برای عسل. و نام یك سوره‌ای از قرآن، اختصاص به نحل (= زنبور عسل) داده شده است و قرآن درباره‌ی وحی به زنبور عسل می‌فرماید:
«پروردگار تو به زنبور عسل وحی (و الهام غریزی) نمود كه از كوه‌ها و درختان و داربست‌هایی كه (مردم) می‌سازند، خانه‌هایی برگزین و تمام ثمرات (و شیره‌ی گلها) بخور (خوردن در اینجا مجاز است منظور نوشیدن خاص است) و راه‌هایی را كه پروردگارت برای تو تعیین كرده است براحتی بپیما.» و از شكم‌هایشان شرابی با رنگ‌های مختلف خارج می‌شود كه در آن برای مردم شفا است بیقین در این امر نشانه‌ی روشنی است برای جمعیتی كه می‌اندیشیدند.»3
فواید عسل
دانشمندان با تحقیقات خود، فواید زیادی برای عسل ارائه داده‌اند. ما در اینجا به طور خلاصه به آن‌ها اشاره می‌كنیم:
مواد معدنی: پتاسیم، آهن، فسفر، ید، منیزیم، سرب، منگنز، آلومینیوم، مس، سولفور، كرومیوم، لیتیوم، نیكل، روی، اسمیوم، تینانیم، سدیم، و مواد آلی، مانیت‌ها، ضمغ، پولن، اسید لاكتیك، اسید فرمیك (كه تركیب عسل با آن از فساد عسل جلوگیری می‌كند و ضد رماتیسم است)، اسید مالیك، اسید تارتاریم، اسید اگزالیك، اسید سیتریك، رنگ‌ها، روغن‌های معطر، ازته.
مواد تخمیری: انورتاز، آمیلاز، كاتالاز كه در هضم غذا مفید است.
عناصر دیگر عسل: گلوكز، لولز، ساكارز، دكسترین، مواد البرمینوئید، سولفات‌ها، انورتین، آب...
عسل دارای ویتامین‌های شش گانه‌ی (
A,B,C,D,K,E) و برخی هم گفته‌اند كه ویتامین «PP» دارد.4
* آری «حدود 70 مواد معدنی5 تخمیری و ویتامین‌ها در عسل وجود دارد، و برای درمان یا تقویت یا پیشگیری امراض پوستی، (دمل‌ها، جوش‌ها ترمیم ضایعات بافت‌ها و ...) گوارشی قلب و دندان، تقویت رشد طفل، سرطان، تنفس، كبد، صفرا، چشم و گوش، بینی، مرض زنان و برای تقویت نسل و بچه و ... مؤثر است.»6
* عسل از مهم‌ترین مواد قندی طبیعی است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف شده است. مانند: فركتوز 40%، گلوكز 30%، نیشكر 40%.
یك كیلوگرم عسل، حاوی 3250 كالری حرارت است.
* عسل، پاد زهر افیون خوردگی و نیش حشرات است.
* عسل آب‌پز، برای ریزش بول تأثیر بسزائی دارد.»7
* عسل از جمله بیماری‌های: اعصاب، بی‌خوابی، درد پهلو، سیاتیك، دیفتری، مرض كم خونی، امراض كبد، بیماری‌های استخوان، ریه، ایجاد رشد و نیرو، كمی و زیادی فشار خون را علاج می‌كند، و همچنین فوائد زیادی برای درمان «یرقان» دارد.
* خوردن عسل، در حال ناشتا، برای زخم معده و اثنی‌عشر و كاهش ترش كردن معده مفید است. برای تنظیم قند خون موثر است. ضدعفونی كننده مجاری ادرار است هم چنین در پیشگیری از زكام مفید است.8
* نوشته‌اند كه در مصر، عسل چندین هزار ساله پیدا شد و فاسد نشده است،9 چون دارای اسید فرمیك است و عسل را فاسد نمی‌كند.
* عسل دارای عوامل قوی ضد میكروب است. و میكروب‌هایی كه عامل بیماری انسان‌ها هستند قادر به ادامه حیات در عسل نیستند، از جمله وجود آب اكسیژنه در عسل، موجب از بین رفتن میكروب است و هیچ گونه قارچی در آن رشد نمی‌كند.
* برای رشد كودكان و نیز برای درآمدن دندان، جلوگیری از اسهال و سوء تغذیه و ... مفید است.
* تحقیقات نشان داده است كه زنبور داران كمتر به سرطان مبتلا می‌شوند.
* عسل برای زخم معده و التهاب معده مفید است، و نقش موثری در تنظیم اسیدهای معده دارد.
* عسل برای بیماری‌های چشم مانند: التهاب پلك‌ها، التهابات قرنیه (سل چشم، سیفلیس، تراخم) زخم قرنیه، سوزش چشم، موثر است.
نكته:
با توجه به موارد فوق، عسل غذائیت كه مردمان قبل از اسلام و ادیان گذشته بر آن تأكید داشتند و بیان قرآن به مسئله شفا بودن عسل، یك شگفتی علمی است نه اعجاز علمی، به سبب اینكه قبل از اسلام اهمیت و فوائد آن را یافته بودند و در طب جالینوسی و بقراطی یونانی فوائد آن آمده است.
سه شنبه 3/6/1388 - 17:35
دعا و زیارت

چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟

 به طورى كه از آیات قرآنى استفاده مى شود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهى شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینى به او مهلت داد و شیطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت كه...  به طورى كه از آیات قرآنى استفاده مى شود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهى شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینى به او مهلت داد و شیطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت كه فرزندان آدم را وسوسه خواهد كرد و آنها را وادار به انجام كارهاى بد خواهد نمود. به این آیات توجه كنید:
1 - تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 190 و شبیه آن است روایاتى كه در تفسیر عیاشى ج 1 ص 33 و تفسیر نورالثقلین ج 1 ص 56 آمده است.
قال رب فانظرنى الى یوم یبعثون قال فانك من المنظرین الى یوم الوقت المعلوم قال رب بما اغویتنى لأزینن لهم فى الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادك منهم المخلصین (حجر / 40 - 36)
(شیطان) گفت: پروردگارا تا روزى كه مبعوث مى شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانى تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینكه تو مرا گمراه نمودى ، (اعمال فرزندان آدم را) براى آنها زینت خواهم داد و همگى آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.و نظیر همین مطلب است آیه 119 از سوره نساء و حتى در جایى خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسه گرى فرزندان آدم را مى دهد و در پاسخ شیطان كه از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر مى دهد ، مى فرماید:و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً (اسراء/64)هر كس را از فرزندان آدم مى توانى با صداى خود بلغزان وبا سواره و پیاده خود بر آنان حمله كن و با آنها در اموال و اولاد شركت كن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمى دهد.
اكنون باید دید كه چرا خداوند به شیطان اجازه داد كه فرزندان آدم را وسوسه كند و زمینه گمراهى آنها را فراهم سازد؟در پاسخ مى گوییم: خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادى انتخاب داد به طورى كه انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او مى تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدى برسد و مى تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روى آورد.در این میان خداوند با ارسال پیامبران و كتب آسمانى، انسان را به سوى خیر دعوت كرد لازم بود نیرویى هم باشد كه انسان را به سوى شر و بدیها دعوت كند تا آزادى انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهى قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست ، كمال خود را به ثبوت برساند.بنابراین، وسوسه هاى شیطان براى افراد باایمان نه تنها زیانبخش نیست بلكه باعث تكامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه هاى شیطان ، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه هاى شیطان به مراتب بالایى از كمال مى رسند.اساساً وجود دشمن ، انسان را آماده تر و قویتر مى سازد و او را وادار مى كند كه از تمام امكانات خود استفاده كند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.
ضمناً توجه كنیم كه وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمى تواند و اجازه ندارد كه انسان را به ارتكاب گناه و معصیت مجبور كند. كار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتى چند بار با آن مبارزه كرد دیگر مخالفت با آن كار دشوارى نخواهد بود و لذا در روایتى آمده است كه شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود.(1) یعنى آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت كرده بود كه دیگر شیطان از وسوسه كردن او دست كشیده بود و در قرآن كریم آمده است كه شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد:
انه لیس له سلطان على الذین آمنوا و على ربهم یتوكلون انما سلطنه على الذین یتولونه(نحل /99 - 100)
همانا شیطان را بر كسانى كه ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل كردند، تسلطى نیست. تسلط او تنها بر كسانى است كه ولایت او را پذیرفته اند.
همچنین در جاى دیگر از زبان شیطان نقل مى كند كه در روز قیامت در پاسخ كسانى كه شیطان را مسؤل گمراهى خود مى شمارند ، خواهد گفت:
و ما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلو مونى و لو موا انفسكم (ابراهیم / 22)
1 - بحارالانوار ج 17 ص 44
مرا بر شما تسلطى نبود جز اینكه شما را دعوت كردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نكنید بلكه خود را مذمت كنید.خلاصه اینكه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گرى هم موجب پیشرفت و تكامل مؤمنان است.
خطور افكار شیطانى و رحمانى در ذهن انسان
یكى از بحثهایى كه در علم كلام مطرح است این است كه گاهى به ذهن انسان القائاتى مى شود و مطالبى خطور مى كند كه بعضى وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیكیها و اعمال صالح مى كند و بعضى وقتها انسان را به ارتكاب معصیتى مى خواند. در اصطلاح كلامى به این القائات «خاطر» گفته مى شود و در آنجا بحث مى كنند كه آیا این دو خاطر از كجاست؟بسیارى از متكلمان گفته اند: آن خاطرى كه به طاعت خدا دعوت مى كند، از جانب خداست و آن خاطرى كه به معصیت دعوت مى كند، از جانب شیطان است.(1)
و در بیان ماهیت آن گفته شده كه خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفته اند كه آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهایى كه در آینه نقش مى بندد.(2)
در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است:
قال رسول الله (ص): للشیطان لمة بابن آدم و للملك لمة فاما لمة الشیطان فایعاد بالشر و تكذیب بالحق و اما لمة الملك فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق(3)
پیامبر فرمود: براى شیطان تماسى با فرزند آدم است وبراى فرشته نیزتماسى با اوست. تماس شیطان وعده دادن به شر و تكذیب حق است و تماس فرشته وعده
دادن به خیر و تصدیق حق است.
عن ابى عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان على احدهما ملك مرشد و على الاخرى شیطان مفتنّ هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصى و الملك یزجره عنها(1)
امام صادق (ع) فرمود: قلبى نیست مگر اینكه داراى دو تا گوش است بر یكى از آنها فرشته اى هدایت كننده است و بر دیگرى شیطانى فتنه گر است یكى او را امر مى كند و دیگرى نهى مى كند شیطان او را به گناهان امر مى كند و فرشته او را از گناهان باز مى دارد.
به راستى كه انسان وقتى به خود مى آید و درست مى اندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس مى كند گاهى از درون دعوت به خیر مى شود و گاهى از درون دعوت به شر مى شود اولى القائاتى از جانب خداوند است و دومى همان وسوسه هاى شیطانى است كه ذكر آن در قرآن كریم آمده است.
سه شنبه 3/6/1388 - 17:34
دعا و زیارت

توبه و استغفار، از عادت تا حقیقت

   یكی از نعمت ها و موهبت های عظیم خداوند متعال كه به چشمه های عمیق و جوشان فیض و رحمت خاص او متصل است و همواره جاری در نهرهای زندگی انسان و برطرف كننده همه آلودگی ها و منزه كننده لحظات حیات او می باشد « توبه و استغفار » است .حضرت پروردگار به دلیل رحمت خاص و اوج شفقت و مهربانی و رافت خویش نسبت به بندگانش توبه و استغفار را فرصتی بسیار مغتنم و حیاتی برای جبران معاصی و گناهان و ترك فساد و تباهی و خروج از بیراهه های ظلمانی و وحشت زای فسق و فجور و ورود در راه روشن و نورانی هدایت و رستگاری قرار داده است .خطا كاران و معصیت پیشگان به وسیله توبه و استغفار از گذشته تباه خویش نادم می شوند و در اوج پشیمانی و با احساس شرمساری از عملكردهای تباهشان به درگاه حضرت احدیت باز می گردند و زبان به اعتراف می گشایند و طلب مغفرت می نمایند و به این وسیله فرصت های تازه و زمینه های مساعدی می یابند تا آینه دل را از زنگار معاصی بزدایند و پاك و منزه از هر آلودگی جان و روح را محل ریزش باران های مهر و محبت الهی سازند.توبه و استغفار به درگاه حضرت پروردگار و بازگشت از گناهان با آن كه فرصتی بسیار عالی و بی نظیر برای جبران خطاها و معاصی و عبور از موانع رشد و كمال معنوی و وصول به مراتب تقوا و عفاف می باشد متاسفانه توسط گروه هایی از مردم یا مورد توجه و عمل قرار نمی گیرد و یا در صورت گرایش و عمل نه به صورت حقیقی و خالص و صحیح كه در نازل ترین سطح و به صورت ظاهری و با مختص كردن آن به ذكر و عبارت معمول و خودداری از دقت و تعمق در ژرفا و محتوا و شرایط و آثار عظیمش به ظهور و بروز در می آید. طبیعی است كه در این رویكرد به توبه و استغفار حقیقت و ماهیت آن پنهان می ماند و شخص استغفار كننده به ایجاد تحول اساسی و بنیادین در جان و روح خویش موفق نمی شود و در همان حال كه مكرر زبان به توبه و استغفار می گشاید به ارتكاب مجدد معاصی و مفاسد می پردازد و به این ترتیب همه راه های خودسازی و تحول زایی و رسیدن به پاكی و عفاف را مسدود می نماید.امیرمومنان حضرت علی (ع ) حقیقت توبه و بازگشت به سوی خداوند را اینگونه می نمایاند :« توبه پشیمانی به دل، طلب آمرزش به زبان، ترك گناهان با اعضا و جوارح و تصمیم به بازنگشتن به گناه است . » (1 )كسانی كه حقیقت توبه را در نیافته اند و در سطح مانده اند و همواره در حال استغفار هستند فقط به « طلب آمرزش بازبان » عمل می كنند و سه شرط دیگر یعنی « پشیمانی به دل » و « ترك گناهان » و « تصمیم استوار بر بازنگشتن به معاصی » در وجود آنان متجلی نگردیده است . طبیعی است كه اینان به همان دلیل كه دل و جانشان به ندامت و پشیمانی نرسیده است و به طور واقعی ترك گناهان را به مرحله عمل در نیاورده و تصمیمی راسخ و متقن برای باز نگشتن مجدد به معاصی نگرفته اند طلب آمرزش به زبان هرگز متحول كننده و نجاتگرشان نخواهد بود.حضرت علی (ع ) توبه با شروط پشیمانی دل طلب آمرزش به زبان ترك معاصی و تصمیم مستحكم بر بازنگشتن به گناهان را توبه واقعی و راستین می داند و موجب پاك و منزه شدن دلها از هر معصیت و گناه (2 ) و نازل شدن رحمت الهی (3 ) معرفی می نماید .امیر مومنان حضرت علی (ع ) علاوه بر ترویج اندیشه های زلال و الهی و جامع خویش درباره حقیقت توبه و استغفار و طرد و نفی توبه ظاهری و سطحی منحصر در چرخش زبان و ذكر عبارت خاص مبتنی بر طلب بخشایش از خداوند متعال در عرصه اجتماع و در مواجه با افراد متظاهر به توبه و سطحی نگر نسبت به این نعمت و موهبت الهی به نهی آنان از این تفكر قشری و ناصحیح می پرداخت و حقیقت توبه را در مقابل دیدگان فكر و جان و روحشان نمایان می ساخت .روزی یكی از كسانی كه عادت داشت زبان به توبه و استغفار بگشاید و از حقیقت این عمل در غفلت و بی خبری و جهل و نادانی به سر می برد نزد حضرت علی (ع ) چنین گفت :استغفراللهامیرمومنان (ع ) كه بر سطحی نگری و فقدان شناخت و بینش شخص مزبور نسبت به آن چه می كند مطلع بود خطاب به او فرمود :مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار چیستامام (ع ) سپس توبه و استغفار را اینگونه تبیین نمود :استغفار درجه والامقامان است و آن دارای شش معنا و مفهوم می باشد :اول پشیمانی و ندامت است بر آن چه گذشت .دوم عزم و تصمیم است بر ترك گناهان برای همیشه .سوم پرداخت حقوق مردم به آنان است تا خداوند را پاك و عاری از پی آمد گناه ملاقات كنی .چهارم عمل به فرایض و واجباتی است كه برعهده تو بوده است و آنها را ضایع ساخته ای و حقشان را به جا نیاورده ای .پنجم توجه به گوشت هایی است كه از حرام بر پیكرت روییده شده و تو باید با اندوه فراوان آنها را ذوب نمایی تا پوست به استخوان بچسبد و میان آن دو گوشت جدید پدید آید.ششم به جسم خود رنج طاعت را بچشانی همان طور كه حلاوت معصیت را به آن چشانده بودی .در این هنگام باید « استغفرالله » را بر زبان جاری سازی . » (4 )به این ترتیب « توبه و استغفار » امری عمیق معرفی می گردد نه سطحی و ظاهری و شرایط ویژه آن نمایانده می شود و ماهیت و محتوای آن تبیین می گردد و توبه و استغفار هایی كه به صورت لقلقه زبان بدون ژرفا فاقد محتوا و تهی از نقش زیر بنایی و تحول زا می باشند نفی می شود.مشاهده می كنیم كه فاصله ظاهر تا باطن سطح تا عمق و عادت به استغفار تا حقیقت استغفار چقدر زیاد است . كسانی قادر خواهند بود این فاصله طولانی را طی كنند كه اولا به معرفت و شناخت و بینش دست یابند. ثانیا بر مركب راهوار عمل خالصانه و صادقانه سوار شوند. 
سه شنبه 3/6/1388 - 17:31
دعا و زیارت
الگودهی قرآن به جوانان ابراهیم نسبت به همه بت پرستان اعلام بیزاری و اعلان دشمنی نمود; یعنی نباید با آنان همزیستی مسالمت آمیز داشت. اما چون به آزر وعده استغفار داده بود: سإستغفر لك ربی5، برای او استغفار كرد.  جوان معمولا در سه حوزه فكر و اندیشه، اخلاق و معاشرت اجتماعی، نگرانی هایی دارد و خواسته یا ناخواسته به سمت و سویی گرایش پیدا می كند و در صورتیكه الگویی مناسب به وی ارایه نشود، به الگوهای نامناسب و نامتناسب روی می آورد. از این رو قرآن، در راستای رسالت هدایتی و تربیتی خود، با بیان داستان های واقعی به ترسیم الگوهای مناسب پرداخته است، كه در این نوشتار تنها به الگوهای جوان و یا در سنین جوانی می پردازیم.
الف: حوزه فكر و اندیشه
1ـ الگوی مبارزه با عقاید و افكار باطل
الگوی جوان در این برنامه، حضرت ابراهیم - علیه السلام - است كه در سنین جوانی به مبارزه با بت پرستی پرداخت. وی ابتدا با سرپرست خود (آزر) گفتگو كرد و تا آنجا پیش رفت كه از او و همفكرانش بیزاری جست.
قرآن كریم می فرماید: (ولقد آتینا ابراهیم رشده من قبل و كنا به عالمین، اذ قال لا بیه وقومه ما هذه التماثیل التی إنتم لها عاكفون) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم; و از شایستگی او آگاه بودیم. آن هنگام كه به پدرش آزر، و قوم او گفت:این مجسمه های بی روح چیست كه شما همواره آنها را پرستش می كنید؟ در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدین) ما پدران خود را دیدیم كه آنها را عبادت می كردند، ابراهیم واكنش نشان داد و فرمود: لقد كنتم إنتم وآبإكم فی ضلال مبین) قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشكاری بودید.[1]
چون تواند ساخت با آزر، خلیل؟
چون تواند ساخت با رهزن، دلیل؟
آری، همان طور كه راهنما و دلیل راه، با راهزن سازگاری و همراهی ندارد، ابراهیم خلیل هم با آزر بت تراش سازش نمی كند.
و در جای دیگر فرمود: واذ قال ابراهیم لا بیه آزر إتتخذ إصناما الهه انی إراك وقومك فی ضلال مبین) به خاطر بیاورید هنگامی كه ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت هایی را معبود خود انتخاب می كنی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشكاری می بینم. [2]
ابراهیم در مرحله نخست، در مقام استفهام انكاری و توبیخی پرسید: (این مجسمه ها چیست كه به عنوان خدا پذیرفته اید و آنان را عبادت می كنید؟.) در مرحله بعد كه آنان به تقلید از پیشینیان خود استدلال كردند، ابراهیم در پاسخ، آنان را به گمراهی متهم نمود.
اعلام بیزاری
سپس در مرحله بعد، ابراهیم از بت پرستان اعلام بیزاری كرد، قرآن كریم می فرماید: (قد كانت لكم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه اذ قالوا لقومهم انا برإ منكم ومما تعبدون من دون الله) برای شما سرمشقی خوب در زندگی ابراهیم و كسانی كه با او بودند، وجود داشت، آن هنگام كه به قوم مشرك خود گفتند: (ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، بیزاریم) . [3]
اظهار دشمنی
در مرحله ی بعد ابراهیم، دشمنی خود با آنان را ظاهر كرد و گفت: (كفرنا بكم وبدا بیننا وبینكم العداوه والبغضإ إبدا) ما نسبت به شما كافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشكار شده است. [4]
فقط خودیها
ابراهیم نسبت به همه بت پرستان اعلام بیزاری و اعلان دشمنی نمود; یعنی نباید با آنان همزیستی مسالمتآمیز داشت. اما چون به آزر وعده استغفار داده بود: (سإستغفر لك ربی)[5]، برای او استغفار كرد. قرآن می فرماید: (الا قول ابراهیم لا بیه لا ستغفرن لك)[6] و (ما كان استغفار ابراهیم لا بیه الا عن موعده وعدها ایاه) [7]
رو (إشدإ علی الكفار) باش
با ولی چون گل، عدو چون خار باش
2ـ الگوی مبارزه و بت شكنی
ابراهیم در ادامه مبارزه خود، به مبارزه با بت پرداخت; یعنی او علاوه بر این كه با (تبر منطق) به جنگ بت پرستان رفت، با تبر آهنین به جنگ بت ها نیز رفت. او با سوگندی كه از پیش یاد كرده و نقشه ای كه از قبل طرح كرده بود می فرمود: (تالله لا كیدن إصنامكم بعد إن تولوا مدبرین) بخدا سوگند در غیاب شما نقشه ای برای نابودی بت هایتان طرح می كنم،[8] اوهمه بت ها را نابود كرد و تنها بت بزرگ را برای تنبه آنها باقی گذاشت: (فجعلهم جذاذا الا كبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون) سرانجام همه آنها، جز بت بزرگشان را، قطعه قطعه كرد. شاید سراغ او بیایند. [9]
جوانی به نام ابراهیم
ابراهیم - علیه السلام - طرح و نقشه خود را به اجرا درآورد و بت ها را شكست. ولی چون این كار دور از چشم مردم انجام گرفته بود، كسی نمی دانست كه چه كسی چنین كاری را انجام داده است، همه می گفتند: (من فعل هذا بآلهتنا انه لمن الظالمین) چه كسی با خدایان ما چنین كرده است؟ قطعا او از ظالمین است. اما چون پیش از آن، ابراهیم، آنان و بت هایشان را تهدید كرده بود، آن ها شكی نداشتند كه كار ابراهیم است. لذا گزارش دادند كه: (سمعنا فتی یذكرهم یقال له ابراهیم) جوانی را می شناسیم به نام ابراهیم كه از بت ها به بدی یاد می كرد.
منطق قوی ابراهیم
ابراهیم - علیه السلام - را به محاكمه كشیدند، اما او با منطق قوی پاسخ می داد و برای بیداری آنها بت بزرگ را سالم نگهداشته بود، تا بگوید: (بل فعله كبیرهم هذا فسإلوه ان كانوا ینطقون) شاید بت بزرگ چنین كرده باشد، بروید از او سوال كنید، اگر آنها سخن می گویند. یعنی، آنان كه حرف نمی زنند، چگونه می توانند به حال شما سودمند باشند؟ و اگر كاری از آنها ساخته است، پس آن بت بزرگ، بت های كوچكتر را شكسته است و اگر حرفی نمی تواند بزند و كاری از او برنمیآید، پس شایسته پرستش نیست. (إفتعبدون من دون الله ما لاینفعكم شیئا ولایضركم) سپس با اعلام بیزاری از بت و بت پرست گفت: (اف لكم ولما تعبدون من دون الله) اف بر شما و آنچه غیر از خدا می پرستید.
ابراهیم تا بدان جا پیش رفت كه آتش نمرودیان را به جان خرید: (قالوا حرقوه وانصروا الهتكم) گفتند: او ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری كنید.
از آنجا كه خداوند بندگان خود را تنها رها نمی كند، به امر خداوند آتش سوزان، برای ابراهیم سرد و سالم شد: (قلنا یا نار كونی بردا وسلاما علی ابراهیم) . [10]
آتش ابراهیم را دندان نزد
چون گزیده حق بود چونش گزد؟
آتش ابراهیم را نبود زیان
هركه نمرودی است گو می ترس از آن
ماه با احمد اشارت بین شود
نار ابراهیم را نسرین شود
3ـ الگوی هدفداری
قرآن كریم برای معرفی الگوی هدفداری، شخصیت های بزرگی را معرفی می نماید. از جمله این شخصیت ها حضرت ابراهیم است كه آیات مربوط به آن گذشت و گفته شد كه حضرت ابراهیم به هیچ قیمتی حاضر نشد دست از هدف خود بردارد و تهدیدها را به جان خرید: (یا ابراهیم لئن لم تنته لا رجمنك و اهجرنی ملیا) ای ابراهیم اگر دست از كارهایت خرابكاریهایت برنداری، تو را سنگ باران خواهم كرد یا سخنان تندی به تو خواهم گفت. از من دور شو.[11] تا این كه وی مجبور شد از آنان كناره گیری كند و گوشه عزلت برگزیند.
قرآن از زبان ابراهیم می فرماید: (وإعتزلكم و ما تدعون من دون الله...) از شما و بتهایتان كناره گیری می كنم...[12] در همین راستا، آن حضرت آتش نمرود را نیز پذیرا شد.
نمونه دیگر:
نمونه دیگر هدفداری، اصحاب كهف هستند: اصحاب كهف جوانانی بودند خداباور، كه حاضر نشدند دست از عقیده خود بردارند: (انهم فتیه آمنوا بربهم (اصحاب كهف جوانانی بودند كه به پروردگارشان ایمان داشتند.[13] و شعارشان این بود كه: (ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها) پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و به جز او خدایی دیگر را نمی خوانیم. [14]
اینان، آنچنان در راه عقیده خود استوار بودند كه حاضر نشدند با طاغوت زمان همنوا شوند، و لذا شهر و دیار، خانه و خانواده و حتی ملك و حكومت را رها كرده و به غاری پناه بردند: (اذ اوی الفتیه الی الكهف قالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه وهییء لنا من إمرنا رشدا) بیاد آور، هنگامی كه جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدایا، از سوی خودت به ما رحمت بده و زمینه رشد ما را فراهم فرما. [15]
آنان پس از بیدار شدن از خواب به حساب همان زمان ـ كه دوران خفقان و ستم دقیانوس بود ـ باز به فكر طهارت و پاكی بودند و حاضر نبودند غذای نامناسب مصرف نمایند، لذا به مإمور خرید گفتند: (فلینظر إیها إزكی طعاما فلیإتكم برزق منه...) بنگر كه كدامیك طعامشان پاكیزه تر است، و مقداری از آن روزی برای شما بیاورد. [16]
علم و حكمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت، عزم رفتن آن جهان
ب ـ حوزه اخلاق
در این حوزه علمی و عملی، قرآن كریم به معرفی چند الگو پرداخته كه جوانان باید با شناخت این نمونه های اخلاق و اسوه های هدایت، مسیر تربیت خود را با آنها منطبق نموده واز رفتار و اعمالشان درس گرفته و به آنان تإسی نمایند:
1ـ الگوی از جان گذشتگی
آیه شریفه: (ومن الناس من یشری نفسه ابتغإ مرضات الله) بعضی از مردم كسانی هستند كه جان خود را برای خشنودی خدا، می فروشند،[17] الگوی از جان گذشتگی است كه قرآن به ما معرفی می كند. این مصداق منحصر به فرد، علی بن ابی طالب - علیه السلام - است كه در نهایت از جان گذشتگی، حاضر شد در زمان خطر، به جای پیامبر - صلی الله علیه و آله - در بستر وی قرار بگیرد.
سنگ تا فانی نشدكی شد نگین
دانشمندان اسلامی از مفسران، مورخان و محدثان می نویسند، در (لیله المبیت) یعنی شبی كه پیامبر - صلی الله علیه و آله - می خواست از مكه بیرون آمده و به مدینه هجرت نماید، علی بن ابی طالب - علیه السلام - به جای پیامبر خوابید و همه خطرات احتمالی را به جان خرید. [18]
سه شنبه 3/6/1388 - 1:53
دعا و زیارت
برتری حجا ب زن در چادر از منظر قرآن     انچه مهم است،مراعات زن از خود وحجاب وعفت خویش به سبب ایجاد جامعه سالم است وانچه بهتر بتواند این هدف را تأمین کند،برتر است وبا همین حجاب برتر زن نیز نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا می کند 

در قرآن مجید بیش از ده ایه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.یکی از این ایات،ایه59 سوره احزاب است،که برخی از مفسران از ان، معنای پوش با چادر را برداشت کرده اند:

" ایها النبی قل لأزواجک و بناتک ونساء المومنین یدنین ذلک أدنی ان یعرفن فلا یوذین وکان الله غفورآ رحیمأ"
یعنی ای پیغمبر،بهزنان ودخترانت وزنان مو منان بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند ومورد اذیت قرار نگیرند وخداوند بخشنده ومهربان است.

 بعضی از مفسران "جلباب" راپوششی فراگیر معنا کرده اند که از بالای سر تا پایین پا را می پوشاند وچیزی در حد واندازه چادر است. البته دیدگاه دیگر،جلباب را پوششی تا زانو و دیدگاه سوم،جلباب را مقنعه می داند.بر این اساس،می توان گفت قران از چادر یا چیزی مانند ان که تمام بدن را بپوشاند،سخن گفته است.
 علاوه بر مستندات شرع، عقل نیز به برتر بودن چادر حکم می کند.چون اندام بین چادر بهتر مصون می ماند. انچه مهم است،مراعات زن از خود وحجاب وعفت خویش به سبب ایجاد جامعه سالم است وانچه بهتر بتواند این هدف را تأمین کند،برتر است وبا همین حجاب برتر زن نیز نقش اجتماعی خود را بهتر ایفا می کند.

سه شنبه 3/6/1388 - 1:46
دعا و زیارت

برزخ در آموزه های قرآنی

 انسان برخلاف دیگر جاندارانی كه با مرگ و نیستی دست و پنجه نرم می كنند، از حساسیت بالا و ویژه ای نسبت به زندگی و مرگ برخوردار است. او نمی تواند زندگی را این گونه كه به نظر می رسد و در چشم او نمایان می شود بپذیرد. مدتی كوتاه كه جان دارد و از متاع دنیا بهره می برد و ناگهان پیش از آن كه از زندگی چیزی بفهمد سر به بالین ابدیت می گذارد و از دنیا می رود. دیگر نه رشدی و بالندگی هست و نه شور حیات و زندگی در رگ های تنش جاری است. گویی هرگز از مادر نزاده است و هرگز در این هستی گام نگذاشته است


در مقاله حاضر نویسنده، به تحلیل چگونگی برزخ و ویژگی های آن می پردازد و خواننده را با برخی جنبه های عالم برزخ كه حائل میان دنیا و قیامت است با استناد به قرآن كریم آشنا می كند. با هم آن را می خوانیم.
اهمیت برزخ
برزخ از آن جا برای آدمی بااهمیت شد كه مرگ را دید كه او را از زندگی جدا می سازد و هستی او را به نابودی می كشاند. از این رو در جست وجوی مفهوم مرگ برآمد و در آن اندیشه و تأمل كرد تا به شناختی درباره مرگ دست یابد.
تلاش برای شناخت مرگ در حقیقت تلاش برای شناخت زندگی است و این كه اصولا زندگی چیست و چرا این گونه به پایان می رسد. اگر مرگ به همان معنا و مفهومی باشد كه انسان می بیند شاید زندگی نیز معنا و مفهوم خود را برای انسان از دست بدهد.
انسان برخلاف دیگر جاندارانی كه با مرگ و نیستی دست و پنجه نرم می كنند، از حساسیت بالا و ویژه ای نسبت به زندگی و مرگ برخوردار است. او نمی تواند زندگی را این گونه كه به نظر می رسد و در چشم او نمایان می شود بپذیرد. مدتی كوتاه كه جان دارد و از متاع دنیا بهره می برد و ناگهان پیش از آن كه از زندگی چیزی بفهمد سر به بالین ابدیت می گذارد و از دنیا می رود. دیگر نه رشدی و بالندگی هست و نه شور حیات و زندگی در رگ های تنش جاری است. گویی هرگز از مادر نزاده است و هرگز در این هستی گام نگذاشته است.
این مسئله زمانی دشوارتر می شود كه مرگ كودكانی را می بیند كه گرامی ترین در نزد اوست و این گونه پرپر شدن غنچه گل وجودش را می بیند و چاره ای از پذیرش آن ندارد. از این رو به زندگی به گونه دیگر می نگرد و در خشم می آید و می كوشد تا با طبیعتی كه مرگ را همراه و همزاد زندگی آفریده و قرار داده است مبارزه كند.
تلاش های بی شمار او تاكنون نتیجه ای در بر نداشته و حتی نتوانسته است مرگ را زمانی اندك از خود دور سازد و به دیرپایی او بیافزاید. از این رو در اندیشه فرو رفت تا چاره دیگری بیاندیشد و این گونه است كه برای معناداری زندگی و هدفمندی آن به تفكر و تأمل پرداخت.
هر چند تأملات او بیهوده نبوده است ولی چنگی هم به دل نمی زد؛ زیرا ابزارهای انسان در این حوزه بسیار محدود و معدود است. از این رو متافیزیك و دانش و فلسفه های ماورای طبیعی رونق یافت تا چرایی زندگی و مرگ را تفسیر كند. تفسیری كه به ظاهر تفسیر هستی است و درحقیقت شناخت درد بی درمان مرگ و این كه از كجا و برای چه و تا چه زمانی در این هستی آمده است و پس از مرگ به كجا می رود؟ این پرسش ها وی را واداشت تا دست به دامن فلسفه شود.
با این همه عقل انسانی هر چند كه ابزاری كارآمد است ولی در بسیاری از عرصه ها از جمله در این حوزه شناختی، لنگ می زند و چون خری در گل می ماند و دستش به جایی بند نمی شود.
فلسفه تلاشی دینی از رنگ و لعاب انسانی است. انسان می كوشد تا دینی فلسفی برای خود بسازد و به كمك این دین عقلانی، خود را بشناسد و چاره مرگ را بكند. اگر مرگ را بشناسد بهتر می تواند از زندگی بهره برد و آن را چنان كه می خواهد سامان دهد. ولی مشكل آن است كه فلسفه عقلانی و این دین انسانی، ناتوان از شناخت مرگ چنان كه باید و شاید است.
نقش عقل دینی در هدایت و توجیه انسان
در این میانه است كه دین های آسمانی با دلایلی ورای فلسفه عقلی نمایان می شوند عقل دینی كمك می كند تا عقل انسانی خود را بشناسد و با شناساندن توان و ظرفیت خود، تفسیری جدید از زندگی و مرگ ارایه می دهد. از این روست كه پای خدا به عنوان آفریدگار و نیز پروردگار و نیز بازخواستگر به زندگی بشر باز می شود.
خدا كسی است كه هستی را به هدفی آفریده است و همه را در یك فرآیند زمانی، تربیت و پرورش می دهد تا به كمال لایق خویش دست یابند و سپس آنان را كه در مسیر قرار نگرفته و یا بیراهه رفته اند بازخواست می كند و در زمانی كه پس از مرگ است و زندگی مجدد خواهد بود آنان را به كاری كه كرده و یا نكرده اند مؤاخذه می نماید.
این گونه است كه تفسیر جدیدی از هستی و زندگی و مرگ به دست می آید كه برخلاف تفسیر دیداری اوست. این تفسیر بیشتر از آن كه دیداری باشد شنیداری است. تفسیری است كه با ظاهر دیداری، آن چنان هم خوانی ندارد ولی تفسیر معناداری است كه می توان به زندگی و مرگ مفهومی جدیدی بخشید. با این تفسیر دیگر مرگ كه همزاد زندگی است آن چنان وحشتناك به شمار نمی آید و به معنای پایان زندگی و حیات نیست، بلكه آغاز راهی دیگر و زندگی و حیاتی برتر است.
دین و برزخ
آدمی پس از مرگ به كجا می رود؟ اگر چیزی به نام روح در انسان است كه با مرگ نمی میرد و باقی و برقرار است و تنها این جسم ها از هم می پاشد و نیست می شود و آن روح و جان هم چنان با انسجام و وحدت باقی است در كجاست؟
دین پاسخ می دهد كه انسان پس از مرگ دوباره در روز رستاخیز به زندگی باز می گردد و این مدت كه به نظر بس دراز و بلند و دیرپای است مدتی نیست كه بتوان نادیده گرفت. اكنون این پرسش مطرح می شود كه تا بازگشت دوباره انسان به زندگی دیگر كه در روز رستاخیز است انسان و آن روح جدا شده از تن به كجا می رود و چه می كند؟
این جاست كه دوباره دین به ارایه تحلیل شناختی دیگری می پردازد و بیان می دارد كه انسان در این مدت و در طول این فاصله زمانی در عالمی میان این دنیا و آخرت به نام عالم برزخ است. حال عالم برزخ چیست؟ در این نوشتار تلاش می شود تا عالم برزخ بر پایه تفسیر وحیانی و آیات قرآنی باز شناسایی و معرفی شود. این بازخوانی از آن رو صورت می گیرد كه به زندگی پس از مرگ ما بلكه به زندگی كنونی ما نیز معنا و مفهوم تازه ای می بخشد و ما را از نوعی دغدغه و ترس پنهان رهایی می سازد.
نقشی كه عالم برزخ در زندگی امروز ما در این كره خاكی بازی می كند كم تر از نقش قیامت و بازخواست نیست. همان گونه كه دین و مسئله خدا و پروردگار و رستاخیز زندگی كنونی ما را آن چنان تحت تأثیر قرار داده كه بدون آن می بایست فهم دیگر و حتی دنیای دیگر می داشتیم، مسئله برزخ نیز از چنین جایگاه مهم و اعتبار ارزشی والا برخوردار است. از این رو مسئله برزخ نه مسئله فردای ما بلكه همانند معاد و رستاخیز مسئله امروز ماست؛ زیرا نقش مهم و تأثیرگذاری نه تنها در شناخت ما نسبت به خود و هستی بلكه در رفتار و كردار ما دارد.
برزخ در قرآن
برزخ در لغت به معنای مانع میان دو چیز است. از زمان مرگ تا زمان قیامت در اصطلاح قرآنی برزخ نامیده می شود.
انسان هایی كه در این دنیا زندگی می كنند به جهت فقدان ابزارهای شناختی در این حوزه، نمی توانند از برزخ آگاه شوند و از این رو چون بیرون از دایره شناخت عادی آنهاست به انكار آن روی می آورند. (بقره آیه 154).
قرآن از مومنان می خواهد كه به عالم برزخ به عنوان عالم غیب ایمان بیاورند و با توجه به این ایمان، رفتار و كردار خود را تنظیم كنند. (همان و نیز آل عمران آیه 169)
قرآن درباره آغاز و انجام برزخ می فرماید: حتی اذا جاء احدهم الموت... و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون؛ هرگاه زمان مرگ یكی فرا رسد.... و از پس مرگشان برزخ است تا روزی كه برانگیخته می شوند. (یس آیه 26) قرآن در این آیه هم آغاز برزخ را كه مرگ است و هم پایان آن را كه قیامت است مشخص كرده است.
در آیه 55 و 56 سوره روم نیز به آغاز و پایان برزخ و صراحت اشاره شده است كه نشان می دهد این فاصله زمانی به گونه ای است كه در نگاه انسانی بسیار كوتاه می نماید؛ زیرا برپایه گزارش آیه فوق هنگامی كه برانگیختگان روز رستاخیز برمی خیرند سوگند یاد می كنند كه آنان زمان بسیار كوتاهی (ساعتی به مفهوم عام آن) بیش درنگ نكرده اند. این درنگی كه درعالم برزخ است تا رستاخیز می باشد و هر چند كه از نگاه ما بسیار طولانی است.
زندگی در برزخ
قرآن تبیین می كند اهل برزخ وقتی به زندگی خود درعالم برزخ می نگرند و از نظر زمانی با زندگی دنیایی می سنجد زندگی دنیایی را بسیار كوتاه می یابند و زندگی در برزخ را طولانی بر می شمارند (یونس آیه 45 و اسراء آیه 52 و مؤمنون آیه 112 و 114). به نظر آنان همه زندگی دنیایی ایشان به اندازه یك روز بیشتر نبوده است.
انسان درعالم برزخ زنده می شود و تا زمان رستاخیز در آن زیست می كند. (غافر آیه 11) مجمع البیان بر این باور است كه مراد از دوباره زنده شدن، یكی زنده شدنی است كه درعالم برزخ پس از مرگ رخ می دهد و دیگری زنده شدن دوباره ای است كه در هنگام رستاخیز رخ می دهد و از این جهت می توان گفت كه هر انسانی به طور عام (البته ممكن است استثنایی هم وجود داشته باشد) دوباره زنده می شود و دوباره می میرد. (مجمع البیان ج 7 و 8 ص 804) به این معنا كه مرگ نخست در همین دنیا رخ می دهد و درعالم برزخ زنده می شود و دوباره در همان عالم برزخ می میرد و در قیامت زنده می شود. دراین تفسیر، به دنیا آمدن نخست مطرح نمی شود زیرا به معنای احیا و زنده كردن تلقی نمی شود؛ چون احیا و اماته برای موجودی مرده و زنده به كار می رود نه برای دنیا آمدن و زنده شدن نخستین. به هرحال از آیه 11 غافر برمی آید كه انسان درعالم برزخ دوباره دچار مرگ می شود و از آن دنیا و عالم میانی نیز با مرگ به عالم قیامت و رستاخیز منتقل می شود. (مجمع البیان همان و نیز المیزان ج 17ص 313 و تفسیر الصافی ج6 ص295)
ویژگی های برزخ
زندگی در برزخ ویژگی های خاص خود را دارد. قرآن در آیات چند به این ویژگی ها پرداخته است. یكی از ویژگی های عالم برزخ داشتن روز و شب است. هرچند كه قرآن به كیفیت آن نپرداخته است ولی می توان دریافت كه شباهتی با روز و شب دنیایی دارد ولی ممكن است كه طول و زمان آن با زندگی دنیایی تفاوت داشته باشد. خداوند می فرماید: النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب؛ هر بامدادان و شبانگاهان آتش دوزخ بر آنان عرضه می شود و هنگامی كه قیامت برپا می شود گفته می شود كه آل فرعون را در عذابی دردناك وارد كنید. (غافر آیه 46)
از دیگر ویژگی های برزخ پرسش و پاسخ از اعمال دنیایی انسان است (ابراهیم آیه 27)
از این رو انسان براساس عملكرد خود، در آن جا به بهشت برزخی یا دوزخ برزخی درمی آید. اگر عملكرد انسان بر پایه آموزه های وحیانی باشد دربهشت برزخی از هرگونه آسایش و نعمت های مشابه دنیا و بهتر برخوردار می گردد كه درآیات چندی به آن اشاره شده به عنوان نمونه از گروه هایی چون شهیدان (آل عمران 169 و 170)، مقربان به خدا (واقعه آیه 88 و 89) و یا اشخاص خاصی چون حبیب نجار (یس آیه20 و 26) یاد شده كه از بهشت برزخی بهره مند می گردند. درمقابل بیان می كند كه چگونه اصحاب شمال و كافران تكذیب گر و گمراه در عالم برزخ گرفتار دوزخ و آتش آن هستند (واقعه آیات 90 تا 93) و یا فرعون و آل او در دوزخ برزخی چگونه معذب می باشند (غافر آیه 45 و 46)
خصوصیات بهشت برزخی و دوزخ برزخی
از ویژگی های بهشت برزخی مشابهت آن با بهشت رستاخیز است از این رو ساكنان آن از امكاناتی برتر از زندگی دنیایی برخوردار می باشند و هرگز گرفتار حزن و اندوه نمی شوند (آل عمران 169 و 170) آنان در بهشت برزخی خوشحال وشادمان و از عطایا و نعمت های الهی برخوردار می باشند (همان) آنان همچنین در آن جا از آسودگی خاطر برخوردار بوده و از فضل الهی بهره مند هستند. (محمد آیه 4 و 5 و نیز همان)
درمقابل در دوزخ برزخی نیز شرایط سختی وجود دارد و افراد در آن، گرفتار انواع و اقسام عذاب های دردناك هستند.
عذاب های برزخی ویژه دوزخیان عبارتند از آب های داغ و جوشان (واقعه آیه 92 و 93) آتش (نوح آیه 25 و 26) اهانت و خفت (انعام آیه 93) ناخوشایندی و بدی آن (غافر آیه 45 و 46)
اهالی برزخ از وضعیت خودآگاهی كامل دارند و فرشتگان، مجرمان را از محرومیت از رحمت الهی آگاه می سازند (فرقان آیه 22)
غیر ازكسانی كه می میرند كسان دیگری نیز به عالم برزخ می روند، از این رو می توان گفت كه برزخ عالمی است كه امكان ورود به آن حتی برای كسانی كه نمرده اند نیز فراهم است. قرآن با آن كه به صراحت بیان می كند كه حضرت عیسی(ع) نمرده یا كشته نشده است و تنها روح او به عالم بالا برده شده است با این همه ازحضور آن حضرت درعالم برزخ سخن می گوید. (مریم آیه 30 و 33)
به هرحال عالم برزخ عالمی است كه پس از مرگ برای بیشتر مردمان آغاز می شود و انسان دوباره در آن زنده شده و به زندگی جدیدی وارد می گردد و گویا مدتی بیش از زمان دنیایی در آن عالم به سر خواهدبرد و این كه برخی و یا بیشتر آنان دوباره مبتلا به مرگ دیگری خواهندشد كه با قیامت، دوباره زنده می شوند.
سه شنبه 3/6/1388 - 1:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته