می دانم اگر سبزه ای را بکنم خواهم مرد... و عشق صدای فاصله هاست ، صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
آنچه در نظر کرم ابريشم پايان زندگييست برای پروانه تولد است ...
برخيز به خون دل وضويی بکنيم در اب ترانه شستشويی بکنيم عمر اندک و فرصت خموشی بسيار تلخ است سکوت ؛ گفتگويی بکنيم
انانکه افتاب را به زندگی ديگران ارزانی می دارند؛ نمی توانند خود از ان بی بهره باشند
افكاري كه در كلام زنداني كرده ام، به نا چار با اعمالم آزادشان مي كنم