زُهَیر بن قَین بَجَلی
زُهَیر بن قَین بَجَلی از بزرگان قبیله بجیله؛ چند روز قبل از واقعه کربلا به امام حسین(ع) پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. وی از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده میشد و به واسطه حضور در جنگها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود.
«دیلم بنت عمرو» همسر او بوده و در همراهی زهیر با امام حسین(ع) نقش بسزائی داشته است. زهیر قبل از اینکه پیرو امام حسین(ع) گردد؛ از طرفداران افراطی عثمان بود![1]
همراهی و پیروی از امام حسین(ع) داستان همراهی زهیر با امام حسین(ع) چنین گزارش شده است: ما به همراه «زهیر بن قین بجلى» از مکه خارج شده و به سمت کوفه حرکت کردیم. قافله حسین بن علی(ع) به سوى کوفه در حرکت بود. ما (به دلیل شرایط حاکم) خواهان دیدار و همسفر شدن با حسین(ع) نبودیم و به همین جهت با آنکه هممسیر بودیم اما با فاصله حرکت میکردیم تا هنگامی فرارسید که کاروان حسین(ع) در جایى فرود آمد که ما نیز جز اسکان در آنجا چارهای نداشتیم! حسین(ع) در یک سو و ما در سوى دیگر ساکن شدیم، ما نشسته بودیم و مشغول خوردن غذا؛ که ناگاه فرستاده حسین(ع) نزد ما آمده؛ سلام کرد و داخل شد. سپس گفت: اى زهیر بن قین! حسین(ع) مرا به سوى تو فرستاده تا از تو بخواهم که به نزدش بروى! پس همنشینان ما (از فرط تحیر) آنچه در دست داشتند بر زمین انداختند و بگونهای آرام نشستیم که گویا پرندهای بر سر ماست!(هیچ جنبشی نداشتیم). [زهیر میلی به این ملاقات نداشت، اما] زن زهیر به او گفت: سبحان الله! آیا پسر پیامبر، قاصدی به سوى تو میفرستد و تو پاسخ نمیدهی؟! چرا نزدش نمیروى و سخنش را نمیشنوى و برنمیگردی؟! اینجا بود که زهیر به دیدار آنحضرت شتافت و چیزى نگذشت که با شادمانی برگشت! دستور داد خیمههاى او را باز کرده و اسباب سفرش را در کنار کاروان حسین(ع) مستقر سازند، آنگاه به زنش گفت: تو را طلاق دادم و آزادى، پیش خاندانت برو؛ زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى. سپس به همراهانش گفت: هر که میخواهد، با من همراه شود و در غیر این صورت، این آخرین دیدار ماست! من براى شما حدیثى نقل میکنم: ما در منطقه بحر (یا بلنجر) میجنگیدیم و خداوند ما را پیروز گردانید و غنیمتهایى به دست آوردیم، سلمان فارسى (یا سلمان باهلی) به ما گفت: آیا از اینکه پیروز شده و غنیمتهایی به چنگ آوردهاید شادمانید؟!گفتیم: آرى! سلمان گفت: هنگامى که آقاى جوانان آل محمد(ص) را دیدید؛ در جنگ کردن در رکاب او شادابتر و خوشحالتر باشید.[2] البته نقل دیگری نیز وجود دارد که در بخشهای انتهایی تفاوتهایی با نقل بالا دارد: «... زهیر به دیدار امام رفت و چیزى نگذشت که با چهرهای شادمان و درخشان بازگشت.سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم؛ زیرا نمیخواهم در زندگى با من جز خیر و رفاه ببینى! من تصمیم گرفتهام در خدمت امام باشم و جان و تنم را فدایش کنم، سپس تمام مالش را به همسرش واگذار کرده و او را به یکى از عموزادگانش سپرد تا او را به خانوادهاش برساند. همسر زهیر هنگام وداع با شوهر، برخاست، گریست و گفت: خدا کمک تو باشد و خیرت دهد، از تو میخواهم که مرا نزد جدّ حسین(ع) در قیامت به یاد آورى! بعد زهیر به یارانش گفت: هر که خواهد با من باشد، بیاید، و گرنه این آخرین دیدار ماست»[3].
چرا زهیر که عثمانی مسلک بود، به امام حسین پیوست؟ در اینجا نکتهای باقی میماند که چرا امام حسین(ع) از زهیر دعوت کرد و چگونه او با آنکه طرفدار افراطی عثمان بود، دعوت امام را پذیرفت؟! در پاسخ باید گفت که امام از افراد بسیاری خواست تا او را همراهی کنند که از این میان، بیشتر آنان با بهانههایی از این کار سرباز زدند اما تعداد اندکی نیز دعوت امام را پذیرفتند. در همین راستا، چون زهیر شخصی دلیر و سخنور بود، پیوستن او به امام چه در میدان نبرد و چه در مقام گفتگو با دشمن، میتوانست کمکی بزرگ به سپاه امام باشد و بنابراین، طبیعی بود که امام او را به جمع خود دعوت کند. با این وجود، گزارش معتبر و دقیقی از اینکه میان زهیر و امام در آن جلسه ملاقات چه گذشت؛ وجود ندارد و تنها میتوان وجود فطرت پاک در زهیر را در پذیرش این همراهی، اثرگذار بدانیم.
[1] ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 42، بیروت، دار صادر، 1385ق.[2] مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 72- 73، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.[3] اللهوف على قتلى الطفوف، ص 71 - 72.