خاطرات من و سوره حمد 13
یکی از کارهایی که این سوره تا حالا برای من کرده این بوده که از اجسام و اشیاء یا اتفاقهای اطرافم یک پیامی بگیرم و در زندگیام به کار ببندم. امروز هم یک اتفاق دیگر و یک پیام دیگر.
نویسنده: سمیه افشار، شبکه مجازی قرآن تبیان
(لطفا پیش از مطالعه متن پیش رو، شماره پیشین این خاطرات دنباله دار را از اینجا ببینید تا سرنخ ماجرا به دستتان بیاید...)
بیستم: تجلی رحمت
تا حالا فکر میکردم فقط در حادثهها یا اتفاقهای اطرافم باید دنبال حمد بگردم. اما جدیداً فهمیدم آدمها هم میتوانند ما را به حمد کردن ربِ عالم، که رحمان و رحیم است وادار کنند.
در بین اینهمه استاد که از صبح تا شب میآیند و میروند، یک استاد داریم که فکر کنم یا با انرژی خورشید کار میکند یا با برق. اصلاً خستگی ندارد. ماشاء الله یا دائم کتاب میخواند، یا درس میدهد و سرِ کلاس است، یا به سؤال بچهها جواب میدهد، یا طرح درس مینویسد و تحقیق میکند.
او یک فرق اساسی با بقیه دارد. اما چه فرقی؟!!
یکی از کارهایی که این سوره تا حالا برای من کرده این بوده که از اجسام و اشیاء یا اتفاقهای اطرافم یک پیامی بگیرم و در زندگیام به کار ببندم. راستش اول کار پیش خودم میگفتم «لزومی ندارد همه چیز برای من پیامی داشته باشد، یا از هر چیزی نکتهای یاد بگیرم که به درِد به کمال رسیدنم بخورد». اما از وقتی فهمیدم رحیمیتِ خدا یعنی چگونگی برخوردِ ما با رحمانیتش، نظرم خیلی عوض شده است. پیش خودم گفتم «آخر آدم عاقل، خدا که کار بیحساب و کتاب نمیکند. اگر یک چیزی میبینی یا میشنوی یا بالاخره حس میکنی، مطمئن باش لابد ربطی به کمالِ تو داشته که سرِ راهت قرار گرفته است. اگر از این نعمت درست استفاده کنی، خدا به خاطرِ رحیم بودنش چشم و گوشِ خوبی به تو میدهد. میگوید آفرین خلیفه خوبم!. حالا که از نعمتها خوب استفاده میکنی و در هر چیزی تفکر میکنی و عقلت را به کار میاندازی، پس من هم به تو عقل بیشتر میدهم». و الحق که عقل داشتن بزرگترین نعمت است. به خاطر همین باز هم حساب کتاب کردم، دیدم لابد من هم باید از این استاد خستگی ناپذیر یاد بگیرم. اما این استاد چه چیزی داشت که قابل حمد باشد؟
او واقعاً اخلاق و رفتارش قابل ستایش است. با صبر و حوصله با شاگردهایش برخورد میکند که انگار هیچ کاری ندارد غیر از گوش دادن به مشکلات بچهها. خود خواه و متکبر هم نیست. هر چه را که نداند، میگوید نمیدانم مطالعه میکنم، بعد می گویم. وقتش را بیجهت هدر نمیدهد. به قول خودش هر وقت فکر کند کاری لازم است که انجام بشود، سریعاً انجام میدهد. او به راستی تلاش میکند تا از نعمتها بهترین استفاده را کند، تا به سمت کمال برود. خدا هم به او برکت میدهد، مثلاً اگر برای نوشتن یک مقاله یا انجام یک تحقیق لازم است چند کتاب مختلف بخواند، یکدفعه به کتابی بر میخورد که اطلاعات مفید زیادی را یکدفعه به او میدهد. یعنی به جای سه، چهار تا کتاب، همان یک کتاب کافی است. یا یکی پیدا میشود و یک نکتهای میگوید که به کارش میآید.
در واقع استادم تجلی یک حمدِ عملست. حمد کردنِ نعمتهای خدا. دیدن تلاش او که همه کارهایش برای رضای خداست و رسیدن به کمال، آدم را یاد خدا و لطفش میاندازد. او با استفاده درست از هر چیزی، خدا را حمد میکند. در واقع با این زبان میگوید خدایا متشکرم.
ادامه دارد...