چرا خدا نفرموده نماز را بخوانید؟!
در قرآن هیچ آیه ای را پیدا نمی کنید که فرموده باشد: نماز را بخوانید! بلکه همواره تاکید دارد بر اینکه نماز را برپای دارید! چه فرقی است بین اقامه نماز و خواندن آن؟
نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان
خداوند جلیل- جلّت عزَّتُه- هیچگاه در حبل متینش، قرآن، نفرموده است که: نماز را بخوانید! بلکه همواره تاکید دارد بر اینکه نماز را اقامه کنید. و بسیار فرق است بین «اقامه» نماز و «قرائت» نماز.
تعابیر قرآن درباره «نماز گزاردن»
در قرآن برای عمل «نماز گزاردن» تعابیر مختلفی به کار رفته است. تعابیری چون:
1. قضاء نماز:«"فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ...» [نساء/103]، (ترجمه: و هنگامى که نماز را به پایان رساندید، خدا را یاد کنید).
2. اتیان نماز:« وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى »[توبه/54] (ترجمه: نماز به جا نمى آورند مگر با کسالت).
3. قیام بر نماز: «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى »[نساء/142] (یعنی (اهل نفاق) هنگامی که به نماز برمی خیزند، با کسالت برمی خیزند)
4. اقامه نماز: وَ اَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ اَلخَیراتِ و اِقامَ الصَّلوةِ...؛ [انبیاء/73] (ترجمه: انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز را به آن ها وحی کردیم).
نماز در فرهنگ وحی الهی ستون دین است؛ از این رو از صیانت و مراقبت و سلامت آن به «اقامه» تعبیر می شود؛ زیرا ستون، بر پاداشتنی است، نه خواندنی. مراد از اقامه نماز، بر پاداشتن و احیای نماز در جامعه و به جا آوردن حقّ نماز با رعایت همه شرایط ظاهری و باطنی آن و عدم اكتفا به شكل ظاهری آن است
«اقامه» نماز یعنی چه؟
تعبیر اخیر، پربسامد ترین کلیدواژه قرآن در مواردی است که از «به جای آوردن نماز» سخن به میان می آورد. چیزی در حدود 46 مرتبه. سرّ مساله چیست و اصلا اقامه نماز به چه معناست؟
اقامه چیزى، در لغت به معناى «اداى کامل حقوق آن» معنا شده است (مفردات راغب). مراد از اداى کامل حقِّ نماز، اتیان آن، با رعایت شرایط اش است[1]
علامه طباطبایی می گوید: "... اقامه، به معناى بپا داشتن هر چیز است به نحوى که تمامى آثار آن چیز مترتب بر آن شود، و هیچ اثر و خاصیتى پنهان و مفقود نماند؛ مانند اقامه عدل، اقامه سنت، اقامه نماز، اقامه شهادت، اقامه حدود، اقامه دین و امثال آن. [2]
به گفته بعضی دیگر از مفسران، تعبیر «اقامه نماز» به جای خواندن یا به جا آوردن نماز، بیان می كند كه نماز شما تنها اوراد و اذكار نباشد كه بر زبان جاری می كنید، بلكه آن را به طور كامل بپا دارید، آن گونه كه آثار نماز در چهره و زندگی شما دیده شود، تنها لقلقة زبان و راست و خم شدن نباشد، بلكه روح نماز كه همان تسلیم مطلق در برابر خدا در همه امور است، در زندگی شما جریان یابد و حضور دل و توجه قلبی در پیشگاه خدا، كه روح نماز است، در نماز حاصل شود. [3]
آری! نماز در فرهنگ وحی الهی ستون دین است؛ از این رو از صیانت و مراقبت و سلامت آن به «اقامه» تعبیر می شود؛ زیرا ستون، بر پاداشتنی است، نه خواندنی. مراد از اقامه نماز، بر پاداشتن و احیای نماز در جامعه و به جا آوردن حقّ نماز با رعایت همه شرایط ظاهری و باطنی آن و عدم اكتفا به شكل ظاهری آن است [4]
قرآن حكیم طبق حكمتْ مطالب خویش را تعلیم می دهد، ازاین رو در برگزاری فریضه الهی نماز از آن جهت كه «عمود» دین است، واژه «اقامه» را به كار می برد تا با ستون بودن نماز هماهنگ باشد، زیرا عمود را به پامی دارند نه آنكه بخوانند، چون ستون با اقامه می تواند خیمه را حفظ كند نه با خواندن. اینكه در بسیاری از آیات قرآن عنوان اقامه و مشتقات آن درباره نماز مطرح شده است، براساس همین تناسب است. وقتی احداث نماز به اقامه است نه قرائت، حفظ آن نیز به تقویم خواهد بود نه تلاوت، زیرا قرائت نماز اولین مرحله وجوب آن است كه در تمام مراتب محفوظ است و پشتوانه این تلاوت، معرفت و حضور قلب و عمل به مقتضای آن و... خواهد بود.[5]
معنای «اقامه نماز» به بیان روشن تر
فعل «اقامه » از ریشه «قیام» است، اما قیام گاهی در برابر انحراف است که کلماتی نظیر استقامت و مستقیم از آن ساخته می شود و گاهی به معنای نقطه مقابل نشستن یعنی ایستادن. در قرآن وقتی می فرماید: اقاموا الصلوه، نه یعنی اینکه به نماز بایستید! بلکه مراد این است که نماز را «ایستاده» کنید. «نماز ایستاده» یعنی نماز بدون انحراف و اعوجاج. نمازی که گذشته از رعایت احکام ظاهری مانند تلفظ صحیح و توجه به معانی اذکار و اوراد، بالاتر از همه اینها همراه با حصول اطلاع نسبت به اسرار باطنی آن انجام شود. با چنین اوصافی، «حقّ نماز» به جا آورده می شود و در غیر این صورت، نماز را فقط خوانده ایم اما اقامه نکرده ایم.
پی نوشت ها:
1. ر.ک: تفسیر راهنما، هاشمی رفسنجانی.
2. ترجمه المیزان، ج 11، ص 62.
3. 1. ر. ك: تفسیر نمونه، آیت الله مكارم شیرازی و دیگران، ج 1، ص 209.
4. تفسیر تسنیم ، جوادی آملی، ج 4، ص110.
5. همان، ج 11، ص 463.