هابش
(
Hābesh
)
ورزنده ، فراهم و گرد آورنده
هابشه
(
Hābeshe
)
گرد و تازه ، گروه نور ، گروه جماعت نو و جديد
هابيل
(
Hābil
)
نفس ، نجار ، نام پسر دوم حضرت آدم كه به دست برادرش قابيل كشته شد
هاتف
(
Hatef
)
آواز دهنده ، سروش ، فرشته وحي ، خواننده
هاجر
(
Hājar
)
فرار، نام مادر حضرت اسماعيل
هاجره
(
Hājare
)
نيمروز ، شدت گرما ، لايق
هادان
(
Hādān
)
پدر ساره همسرابراهيم و مادر اسحق
هادش
(
Hādesh
)
به لغت زند امت را گويند
هادم
(
Hādem
)
ويران كننده
هادي
(
Hādi
)
راهنما ، هدايت كننده
هاديه
(
Hādiye
)
زن راهنما ، عصا ، چوبدستي ، آرام
هاران
(
Hārān
)
كوه نشين ، نام پدر ساره ، عموي ابراهيم
هارپاك
(
Hār-pāk
)
خويشاوند ، وزير آستياك كه مأمور كشتن كوروش شد ، مرواريد كه در يك رشته كشيده شده باشد
هارون
(
Hāroon
)
كوه نشين ، قاصد ، پيك ، نگهبان ، نام برادر حضرت موسي
هاشم
(
Hāshem
)
دوشنده شير ، شكننده ، نام جد عبدالله
هاله
(
Hāle
)
خرمن ماه ، نام مادر حمزة بن عبدالمطلب ، خواهر حضرت خدیجه ( س)
هام
(
Hām
)
مهم ، شورانگيز ، مهيج
هامال
(
Hāmāl
)
همتا ، رقيب ، قرين
هامان
(
Hāmān
)
برادر حضرت ابراهيم
هامر
(
Hāmer
)
ابر نيك و روان و بسيار باران
هامرز
(
Hāmarz
)
از سرداران خسرو پرويز
هامل
(
Hāmel
)
همدل و موافق ، مشابه و يكسان
هامن
(
Hāman
)
مخفف هامون كه زمين هموار و دشت سخت باشد كه قبول باران نكند
هامون
(
Hāmoon
)
دشت و صحرا ، نام درياچه اي در سيستان
هاني
(
Hāni
)
خزانه دار نعمان ، از صحابه حضرت رسول ، خدمتكار
هانيه
(
Haniye
)
مؤنث هاني ، زن خدمتكار
هاويه
(
Hāviye
)
جو ، ميان زمين و آسمان
هايده
(
Hāyede
)
زن توبه كننده
هايك
(
Hāyek
)
پدر ، سرپرست
هبار
(
Habār
)
شمشير بران ، تيغ بران
هبت
(
Habat
)
بخشش و انعام ، بخشيدن چيزي را
هبة الله
(
Habatol-lāh
)
عطيه خدا
هجرت
(
Hejrat
)
مفارقت ، جدايي ، دوري
هجير
(
Hajir
)
خوب چهر ، نيك نژاد ، نيكو ، نام يكي از پهلوانان شاهنامه
هخامنش
(
Hakhā-manesh
)
دست منش ، درست انديش ، دوستدار شعور و انديشه ، سرسلسلههخامنشيان
هدايت
(
Hedāyat
)
راهنمايي ، راه درست را نشان دادن ، ارشاد
هدهد
(
Hod-hod
)
مرغ حضرت سليمان
هدي
(
Hodā
)
راهنمايي ، رهنمون
هديه
(
Had-ye
)
ارمغان ، تحفه
هرا
(
Harā
)
بزرگترين ملكه خدايان يوناني
هراچ
(
Herāch
)
داراي چشماني آتشين
هرانوش
(
Harā-noosh
)
فروغ ابدي
هـِرايژ
(
Herāyezh
)
مرد آتشين و دلير
هربد
(
Harbod
)
حاكم و قاضي آتشكده
هرمز
(
Hormoz
)
سياره مشتري ، روز اول هر ماه شمسي
هرمزان
(
Hormozān
)
منسوب به هرمز ، هفتمين پادشاه اشكاني
هرمزديار
(
Hormozd-yār
)
كسي كه خداوند يار او است
هزارك
(
Hezārak
)
بلبل كوچك
هژبر
(
Hozhabr
)
پسنديده ، جنگجو ، دلير
هژير
(
Hazhir
)
هوشيار ، چابك
هژيره
(
Hazhire
)
شايستگي و لياقت
هستي
(
Hasti
)
وجود ، ثروت ، زندگي
هستيا
(
Hastiyā
)
خواهر زئوس
هشومند
(
Hashoomand
)
خداوند هوش و عقل ، دارندگي
هشومنه
(
Hashoomane
)
خداوند هوش
هشيار
(
Hosh-yār
)
باهوش ، زيرك
هشيم
(
Hoshim
)
سست اندام
هَضیم
(
Hazim
)
شکم فرو رفته و زیبا ، شکسته
هلاكو
(
Holākoo
)
يكي از نواده ها ي چنگيز مغول
هلال
(
Helāl
)
ماه نو ، ماه اول هر ماه قمري
هما
(
Homā
)
خجسته ، خواهر اسفنديار ، پرنده اي افسانه كه سعادت و نيكبختي را همراه مي آورد
همابخت
(
Homā-bakht
)
سعادتمند
همادخت
(
Homā-dokht
)
دختر خجسته
هماديس
(
Homā-dis
)
شبيه به هما
همافر
(
Homā-far
)
داراي فر همايي
همام
(
Homām
)
بزرگ همت ، دلير ، بزرگ
هماور
(
Homāvar
)
مساوي ، رقيب
همايون
(
Homāyoon
)
فرخنده ، خجسته
همت
(
Hem-mat
)
قصد اراده قوي ، پشتكار
همت الله
(
Hem-ma-tol-lāh
)
اراده خداوند
همتا
(
Hamtā
)
برابر ، شبيه ، مساوي
همدم
(
Ham-dam
)
رفيق ، هم سخن ، هم نفس ، دوست ، همراه
همراز
(
Ham-rāz
)
محرم اسرار
همراه
(
Ham-rāh
)
همدل ، دوست
همري
(
Hamri
)
آواز پليد زنانه
همزاد
(
Ham-zād
)
همسال ، دوقلو
همكام
(
Ham-kām
)
داراي اميد و آرزوي يكسان
همگام
(
Ham-gām
)
دوست راه ، همقدم
هميلا
(
Hamilā
)
نامي براي دختران ، يكي از نديمه هاي شيرين
هند
(
Hend
)
بنت ابي اميه از زوجات حضرت رسول ( ص )
هنده
(
Hen-de
)
يكي از زنان پيامبر ( ص)
هنربخش
(
Honar-bakhsh
)
آن كه به ديگران هنر آموزد
هنرپرور
(
Honar-parvar
)
پرورنده هنر ، حامي و پشتيبان هنر
هنرمند
(
Honar-mand
)
باهنر
هنرور
(
Honar-var
)
صنعت گر ، پيشه ور
هنگامه
(
Hengāme
)
ازدحام ، كنايه از زني كه در زيبايي غوغا كرده است
هوبخت
(
Hoo-bakht
)
خوشبخت
هوبر
(
Hoobar
)
نام مرغي خاكستري رنگ با منقار بلند
هوپمن
(
Hoop-man
)
رخسار ، سيما
هوتخش
(
Hoo-takhsh
)
صنعتگر ، اردشير