• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
    جستجو :
زائره ( Zā'ere )
زيارت كننده ، ديدار كننده
زاب ( Zāb )
هشتمين پادشاه پيشدادي ، ياري كننده ، از رودهاي غرب ايران
زاد هرمز ( Zād-hormoz )
يكي از پيروان فرقه ديناوريه
زادان ( Zādān )
منسوب به زاد و آزاد ،‌ سرسلسله زادينان كه به زمان حضرت رسول ( ص ) برمي گردد
زادانفر ( Zādān-far )
زاييده از نور و روشني
زادانفرخ ( Zādān-far-rokh )
رئيس نگهبانان عصر خسرو پرويز ، خوشبخت
زادبخت ( Zād-bakht )
خوشبخت زاده شده
زادبن ( Zād-bon )
اصيل ، نژاد
زادچهر ( Zād-chehr )
داراي نژاد اصيل و آزاد
زادفر ( Zād-far )
زاده فـّر ، ‌شكوه ، شكوهمند
زادفرخ ( Zād-far-rokh )
يكي از ايرانيان اصيل است ، فرخزاد ، سعيد
زادمهر ( Zād-mehr )
زاده نور و روشنايي و محبت ، زاده خورشيد
زادي ( Zādi )
منسوب به آزاد ، از بزرگان ايران در اواخر عهد ساساني
زال ( Zāl )
پير فرتوت سپيد موي ، نام پدر رستم
زامل ( Zāmel )
شاعر دلاور و از ياران معاويه در جنگ صفين
زامياد ( Zām-yād )
نام فرشته اي در دين زردتشت ، زمين زاده ، روز بيست وهشتم از هر ماه شمسی
زانا ( Zānā )
دانا ، ‌حكيم
زاهد ( Zāhed )
گوشه گير ،‌ متدين ، پرهيزکار ، پارسا
زاهِدَه ( Zāheda )
پارسا ، تارک دنیا
زاهر ( Zāher )
رنگ درخشان و صاف ، روشن و صاف
زاوا ( Zāvā )
داماد
زاور ( Zāvar )
خدمتكار ، ‌خادم ، ‌حيوان سواري
زاوس ( Zāvos )
ستاره زهره
زاوش ( Zāvosh )
ستاره مشتري ، يكي از خدايان يونانيان قديم
زاويه ( Zāviye )
كُنج ، گوشه ، ركن خانه ، آشيانه
زبرجد ( Zebar-jad )
سنگي است قيمتي و با شفافيت و جلاي شيشه به رنگ سبز مايل به زرد
زَبور ( Zaboor )
کتاب ها، عقل ها و خردها
زبيده ( Zobay-de )
زن هارون الرشيد ، دختر جعفر بن منصور
زبير ( Zobeyr )
مرد نيرومند و سرسخت ،  پسرعمه پيغمبر و برادرزاده حضرت خديجه
زُجاج ( Zojāj )
شیشه ، آبگینه
زجاجه ( Zojāje )
آبگينه ، شيشه
زر ( Zar )
فلزي گرانبها به رنگ زرد و درخشان و قابل تورق
زرآسا ( Zar-āsā )
مانند طلا ، چون طلا ، زرين
زراختر ( Zar-akh-tar )
ستاره طلايي ، كوكب نوراني
زرار ( Zarār )
تيزفهم ، ‌سبك روح
زرافشان ( Zar-afshān )
نثار كردن زر ، افشاننده زر
زراوند ( Zarāvand )
گياهي با گل هاي ارغواني و صورتي
زربار ( Zar-bār )
داراي بار زر
زربان ( Zar-bān )
نگهبان زر
زربخش ( Zar-bakhsh )
بخشنده و عطا كننده زر
زربين ( Zar-bin )
از درختان جنگلي چون سرو كوتاه
زرتاب ( Zar-tāb )
تابنده چون زر
زرتشت ( Zar-tosht )
نام پيشرو و پيشواي زرتشتيان
زردخت ( Zar-dokht )
دخترطلايي ، زرين دخت ، كنايه از زيبا و با وقار و ارزشمند  بودن
زرديس ( Zar-dis )
طلايي ، زرفام ، زرگونه
زرستون ( Zarastoon )
دختر ارجاسب كه زيباترين دختر زمان بود
زرفام ( Zar-fām )
كسي كه تارهاي زر به پارچه مي بافد ، به رنگ طلایی
زرقان ( Zar-ghān )
كبود شدن
زركام ( Zar-kām )
خوشبخت ، آنكه روزگارش بر وفق مراد باشد
زركش ( Zar-kesh )
كسي كه تارهاي زربه پارچه مي كشد ،‌ ازالحان موسيقي قديم
زركوب ( Zar-koob )
طلاكوب ، ‌شاعر ايراني قرن هشتم در تبريز
زرگر ( Zar-gar )
طلا فروش ، طلاساز
زرگل ( Zar-gol )
گل طلايي
زرگيسو ( Zar-gisoo )
دارنده گيسوي طلايي
زرمان ( Zar-mān )
يكي از نام هاي حضرت ابراهيم خليل الله
زرمهر ( Zar-mehr )
مهر طلا ، آن كه محبت و مهري با ارزش دارد
زرنگار ( Zar-negār )
منقش به زر ، كسي كه با آب طلا نقاشي كند
زرنوش ( Zar-noosh )
نام شهري كه دارا آن را بنا كرد
زرنياز ( Zar-niyāz )
انار طلايي
زروار ( Zar-vār )
مانند زر
زروان ( Zar-vān )
زمان ، فرشته زمان بيكران
زروند ( Zar-vand )
صاحب زر
زري ( Zari )
منسوب به زر ، ساخته از زر ، زرين طلايي
زرير ( Zarir )
برادر گشتاسب ، زرين جوشن ، گياهي با گل هاي زرد ، مرد تیزهوش و سبک روح
زريران ( Zarirān )
منسوب به زریر
زرين ( Zar-rin )
طلايي ، ساخته شده از زر
زرين بانو ( Zar-rin-bānoo )
بانو طلايي ، طلا خانم
زرين تاج ( Zar-rin-tāj )
تاج طلايي
زرين دخت ( Zar-rin-dokht )
دختر مو طلايي
زرين فر ( Zar-rin-far )
فـّر و شكوهي كه از ارزش طلا فراهم آمده باشد
زرين مهر ( Zar-rin-mehr )
مهر و محبت بي غل وغش
زرينه ( Zar-rine )
طلايي ، زيور زرين
زعيم ( Za`iem )
كفيل و ضامن ، سر كرده، پيشوا
زعیمه ( Za-`iema )
سرپرست ، بزرگ
زكريا ( Zakariyā )
نام  پيامبربني اسرائيل که کفالت  مريم  مادر عيسي را برعهده داشت
زكي ( Zakii )
پارسا و زاهد ، مالدار و متمول ، نيكوكار ، پاك
زكي الدين ( Zaki-ed-din )
پارسا در دين و آيين
زكيّه ( Zaki-ye )
مؤنث زكي ، پاك و پاكيزه ، پارسا
زلفا ( Zol-fā )
خوش گيسو ، بلند گيسو
زُلفَت ( Zol-fat )
قرب ، منزلت ، مقام
زليخا ( Zoley-khā )
نام همسر بوتيفار عزيز مصر كه دلباخته يوسف شد
زمان ( Zamān )
وقت ، هنگام ، روزگار، فرصت ، لحظه
زمانه ( Zamāne )
روزگار، دهر، دوران
زمرد ( Zomor-rod )
يكي از سنگ هاي قيمتي به رنگ سبز
زمردين ( Zomor-rodin )
منسوب به زُمرد
زمزم ( Zam-zam )
آب بسیار،آب فراوان ، نام چشمه اي در بهشت ، چاهي در مكه
زمزمه ( Zam-zame )
نغمه ، سرود
زنبق ( Zam-bagh )
گياهي با گل هاي درشت و برگ هاي لطيف و خوشرنگ
زند ( Zand )
بزرگ ، عظيم ، قوي ، طايفه لري كه پس از سلسله افشاريه به حكومت رسيد
زندآزرم ( Zand-āzarm )
نيرومند با آزرم
زندبد ( Zand-bod )
نگهبان زند
زنگانه ( Zan-gāne )
پرده اي در موسيقي قديم
زنگنه ( Zan-gane )
پهلواني ايراني معاصر كيكاووس
زهرا ( Zah-rā )
درخشان ،‌ نوراني ، پُرنور ، لقب حضرت فاطمه‌ (ع)
زهره ( Zoh-re )
درخشان ، شكوفه ،‌ دومين ستاره منظومه شمسي
زَهير ( Zahir )
نام پهلواني ايراني در شاهنامه
زواره ( Zav-vāre )
داراي زندگي ، پسر زال
زوبين ( Zoobin )
نيزه كوچكي كه سر آن دو شاخ دارد ، نام پسر كاووس از پهلوانان ايران
زياد ( Ziyād )
فراوان ، بسيار ، افزون
زيار ( Ziyār )
كمان ، قوس