خاتم
(
Khātam
)
نگين انگشتري ، ختم کننده ، پایان هر چیز
خاتون
(
Khātoon
)
زن اصيل و بزرگ منش، بانوي عالي نسب، همسر فتحعلي شاه
خادم
(
Khādem
)
خدمتكار ، پرستار ، نوكر ، گماشته
خارف
(
Khāref
)
نگهبان نخلها
خازن
(
Khāzen
)
نگهبان ، ذخيره كننده و حفظ كننده مال
خاسف
(
Khāsef
)
لاغر ، مرد فقيه
خاش
(
Khāsh
)
نام برادر افشين سردار ايراني ، كسي كه داراي مهر و محبت زياد است
خاشع
(
Khāshe`
)
فروتن ، خاضع ، ذليل ، متواضع
خاضِع
(
Khāze`
)
متواضع ، فروتن ، آرام
خاطب
(
Khāteb
)
مرد خطبه خوان
خاطره
(
Khātere
)
انديشه ، يادگار ، يادبود ، ضمير
خافض
(
Khāfez
)
يكي از نام هاي خداي تعالي
خافي
(
Khāfi
)
پنهان و پوشيده
خافيه
(
Khāfie
)
نهان ، پنهان ، پوشيدگي
خاقان
(
Khāghān
)
پادشاه بزرگ ، لقب پادشاهان تـرك وچين
خاكسار
(
Khāk-sār
)
مانند خاك ، فروتن ، بي تكبر ، درويش
خالد
(
Khā-led
)
جاودان ، هميشه ، پاينده ، جد برمكيان
خالده
(
Khā-lede
)
همسر عثمان ثقفي
خالِص
(
Khāles
)
ناب ، ساده و پاک
خالق
(
Khā-legh
)
خلق كننده ، صانع ، خاطر ، آفريدگار
خان
(
Khān
)
رئيس قبيله ، عنواني كه به شاه در تركستان مي گويند
خان تركان
(
Khān-torkān
)
ملكه بزرگ ، نام دختر براق حاجب سر سلسله تركان قراختايي كرمان
خان سلطان
(
Khān-soltān
)
ملكه بزرگ ، پادشاه بزرگ
خانم
(
Khānom
)
بانو ، خاتون ، بي بي
خانم تاج
(
Khānom-tāj
)
خاتون جواهر
خانيش
(
Khānish
)
يكي از دختران شاه اسماعيل اول صفوي
خاور
(
Khāvar
)
شرق ، آفتاب ، جایی كه خورشيد طلوع مي كند
خاور دخت
(
Khāvar-dokht
)
دختر مترقي
خاوران
(
Khāvarān
)
شمال خراسان را گويند، گوشه اي در دستگاه ماهور
خاوند
(
Khāvand
)
صاحب اختيار ، بزرگتر ، خداوند ، نام يكي از مشايخ صفويه ، خداوند
خبير
(
Khabir
)
آگاه ، باخبر ، سنجيده ، يكي از نام هاي خداي تعالي
خجسته
(
Khojaste
)
فرخنده ، مبارك ، سعادتمند ، نيك ، بامیمنت
خجير
(
Khojir
)
خوب و جميل ، صاحب حسن ، خوشگل
خديو
(
Khadiv
)
لقب امراي مصر در زمان عثماني ، پادشاه، خداوند ، سلطان
خديور
(
Khadi-var
)
ملكه ، بزرگ ، شاهزاده ، یگانه ، يگان مصر
خدا آفرين
(
Khodā-āfarin
)
آفريده خدا
خدابخت
(
Khodā-bakht
)
يكي از دانشمندان پارس
خدابخش
(
Khodā-bakhsh
)
بخشش و هديه خداوند
خدابنده
(
Khodā-bande
)
بنده خدا ، عابد ، متدين
خداپرست
(
Khodā-parast
)
پرستنده خدا ، عابد
خداداد
(
Khodā-dād
)
عطيه و بخشش خداوند
خدامراد
(
Khodā-morād
)
مراد و آرزويي كه خداوند داده است
خداوردي
(
Khodā-verdi
)
الله وردي ، خداداد
خدايار
(
Khodā-yār
)
آدم صالح ، الهيار
خدر
(
Khadar
)
ناز پرورده ، سُست ، كرخ
خدك
(
Khadak
)
حاكم ، رئيس
خدم
(
Khadam
)
غلامان ، خادمان
خدنگ
(
Khadang
)
درختي است بسيار سخت كه از چوب آن نيزهمي سازند
خديجه
(
Khadije
)
كودك ، نام همسر پيامبر اكرم
خراسان
(
Khorāsān
)
مشرق ، جاي برآمدن خورشيد ، نام سپهدار بهرام چوبينه
خراش
(
Kharāsh
)
از راويان حديث
خراط
(
Khar-rāt
)
آن كه چوب ها را گِرد كند
خرام
(
Kharām
)
مژدگاني ، سركشي ، زیبایی و وقار ، راه رفتن باعشوه و ناز
خرامان
(
Kharāmān
)
رونده با ناز و تكبر
خرد
(
Kherad
)
عقل ، ادراك ، انديشه ، هوش ، فهم
خردابه
(
Khordābe
)
نام جغرافي دان ايراني در قرن سوم
خرداد
(
Khor-dād
)
سومين ماه از سال شمسي ، رسايي ، كمال
خردمند
(
Kherad-mand
)
عاقل ، دانا ، هوشيار ، دانشمند ، خداوند
خردور
(
Kherad-var
)
داراي خرد
خرديار
(
Kherad-yār
)
یاور و هم داستان درايت وعقل
خرسند
(
Khor-sand
)
راضي ، خشنود ، قانع ، شادمان
خرشاد
(
Khor-shād
)
خورشيد
خرم
(
Khor-ram
)
شاد و خندان ، شاداب ، سرزنده
خرم چهر
(
Khor-ram-chehr
)
گشاده رو ، بانویي كه چهره خندان دارد
خرم شاد
(
Khor-ram-shād
)
مسرور ، شاد ، خرم ، بسيار شاد ، خوشحال
خرم ناز
(
Khor-ram-nāz
)
آن كه داراي ناز و مسرور و خوشحال است
خرمداد
(
Khor-ram-dād
)
بخشنده شادي
خرمدخت
(
Khor-ram-dokht
)
دختر خنده رو و با نشاط
خرمدل
(
Khor-ram-del
)
خوشدل ، شادان
خرمي
(
Khor-rami
)
شادمان
خروش
(
Khoroosh
)
بانگ ، فرياد از روي خشم و قهر ، شور و غوغا
خروشان
(
Khorooshān
)
نالان ، فرياد كنان
خزروان
(
Khaz-ravān
)
درياي خزر ، نام سردار بهرام چوبينه
خزعل
(
Khaz`al
)
كسي كه در راه رفتن مي لنگد
خستانه
(
Khastāne
)
خرقه اي كه از كرباس دوزند
خستو
(
Khastoo
)
اعتراف كننده ، نام يكي از بزرگان چين ، کهن ، معترف
خسرو
(
Khosrow
)
نيك نام ، ملك ، پادشاه ، نيك شهرت
خشايار
(
Kashāyār
)
نيرومند ، دلير ، پسر داريوش از آتوسا
خشنود
(
Khosh-nood
)
راضي ، شادمان ، قانع
خضر
(
Khezr
)
سرسبزي ، نام پيامبري افسانه اي كه به آب حيات دست يافت
خضرا
(
Khaz-rā'
)
سبزه ، سبز رنگ
خطيب
(
Khatib
)
خطبه خوان ، سخنران ، ناطق ، سخنور
خطير
(
Khatir
)
بزرگ ، عظيم ، ارجمند، با قدر
خَلاق
(
Khal-lāgh
)
نصیب ، بهره ی فراوان از خوبی ها
خلخال
(
Khal-khāl
)
حلقه اي كه زنان به مچ پا مي اندازند
خلعت
(
Khal-`at
)
جامه دوخته كه به كسي مي بخشند
خلف
(
Khalaf
)
واپس ، جانشين ، فرزند نيكوكار
خُلود
(
Kholood
)
دوام ، جاودان بودن
خليفه
(
Khalife
)
قائم مقام ، جانشين
خليل
(
Khalil
)
دوست مخلص ، لقب حضرت ابراهيم ( ع) ، يار صادق
خليل الله
(
Khalil-ol-lāh
)
دوست مخلص پروردگار
خليله
(
Khalile
)
دوست صادق
خموش
(
Khamoosh
)
ساكت ، خاموش
خندان
(
Khan-dān
)
خوشحال، متبسم ، شكوفا ، شكفته ، شكوفه كننده
خندان چهر
(
Khandan- chehr
)
گشاده رو ، خندان رو
خندان دخت
(
Khandan-dokht
)
دختر خنده رو
خندانك
(
Khandānak
)
شكفته كوچك ، متبسم کوچک
خندانه
(
Khandāne
)
منسوب به خندان ، متبسم
خنشا
(
Khanshā
)
مبارك ، خجسته ، فرخنده