وقتی سایه ها سجده می کنند!
در قرآن می خوانیم: سایه ها خدا را هر صبح و شام، سجده می کنند، سجده سایه به چه معناست؟
شکوری_ شبکه تخصصی قرآن تبیان
اصلی است در فلسفه که می گوید: وجود مساوق با شعور است.[1] این حرف یعنی چه؟
معنای این سخن به زبان ساده این است که هر چیزی که رنگ وجود به خود بگیرد، و به خلعت هستی، آراسته شود، بی برو برگرد از درجه ای از شعور هم برخوردار است. به دیگر سخن، شعور برای وجود، درست ماننده ی شوری است برای نمک. پس هیچ موجودی را نمی یابید که شاعر (ذی شعور) نباشد. چیزی که هست، شعورُ کلِّ شیءٍ بِحَسَبِه. یعنی درجه ادراک هر موجود نسبت به مرتبه هستی او، متفاوت است.
اکنون ببینیم معرفت وحیانی، پای این معرفت فلسفی را امضاء می کند یا نه؟
از مجموع آیات قرآن اینگونه مستفاد است که هستی یکپارچه در تسبیح خداست. از جن و پری و انسان گرفته تا حیوان و جماد. لیک، تسبیح هر نوع را انواع دیگر، درنمی یابند. سلیمانی باید تا زبان موری فهم کند.
مستندات این ادعا، آیات ذیل است:
«چیزى وجود ندارد مگر اینكه به عنوان سپاس پروردگار او را تسبیح مى گوید ولى شما تسبیح گویى آنها را نمى فهمید».(اسراء /44)
«رعد به عنوان سپاس او را تسبیح مى گوید و نیز فرشتگان از بیم او(رعد / 13)».
«اگر این قرآن را بر كوه نازل مى كردیم آن را از ترس خداوند در حال خشوع مى دیدى». (حشر / 21)
«همانا بعضى از سنگها از خوف خداوند فرو مى ریزند».(بقره /74)
«ما كوهها را براى او (داوود) تسخیر كردیم آنها هر شبانگاه و بامداد تسبیح مى گویند».(ص /18)
دسته ای دیگری از آیات هست که می گوید نه تنها اجسام مادی که حتی سایه های آنها نیز صبحگاهان و شبانگاهان، سر به تیره تراب می نهند و جبین بندگی به آستان حضرت دوست می سایند.
ببینید:
وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ ظِلاَلُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ (رعد/15)
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایه هایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند.
شاید از خود بپرسید که سایه، در دایره هستی نمی گنجد. چون سایه یعنی عدم نور. پس چگونه است که خداوند وصفی وجودی را به یک امر عدمی، نسبت می دهد؟
علامه طباطبایی در پاسخ بدین سوال می گوید: «با اینكه سایه ، امرى است عدمى و عبارتست از نرسیدن نور بخاطر حائل شدن جسم در برابر نور، و سرش این است كه هر چند سایه امرى است عدمى ، و لیكن آثارى خارجى نظیر آثار امور وجودى دارد، مثلا كم و زیاد مى شود، و همچنین اختلافات دیگرى به خود مى گیرد كه حواس ما آن را حس مى كند، پس مى توان گفت در عین عدمى بودن بهره اى از وجود دارد كه با همان مقدار از وجود و همان مقدار از آثار، در برابر خداى تعالى خاضع و ساجد است.» [2]
از مجموع آیات قرآن اینگونه مستفاد است که هستی یکپارچه در تسبیح خداست. از مَلکَ و جن و انسان گرفته تا حیوان و جماد. لیک، تسبیح هر نوع را انواع دیگر، درنمی یابند. سلیمانی باید تا زبان موری فهم شود.
سجده سایه ها، حقیقی یا مجازی؟
گیرم اثبات کردیم که سایه ها هم شعور دارند و بر خدا سجده می آوردند. اما از کجا معلوم، این سجده به معنای همان معنایی باشید که ما نسبت به انسان ها تصور می کنیم. شاید چیزی دیگری، منظور نظر قرآن است که ما از آن بی خبریم!
این را عده ای می گویند که سجده سایه ها را حقیقی نمی دانند بلکه آن را امری سمبولیک و مجازی می انگارند.
واقعیت امر آن است که مفسران در تفسیر این آیه، بر یک داستان نیستند. برخی سجده سایه را حقیقی و پاره ای آن را مجازی شمرده اند.
مثلا مرحوم طبرسی در مجمع البیان و زمخشری در کشاف، معتقدند که تسبیح موجودات ذی روح و ذی شعور، حقیقی است ولی تسبیح موجودات غیر ذی روح، مجازی.
منظور این بزرگان این است که وجود این موجودات، آیت و نشانه ای از وجود خدا. لذا قرآن از این آیت، به "تسبیح، سجده و مانند آن تعبیر کرده است.
این سخن البته خدشه پذیر است چون اگر مراد صرف دلالت آنها بر وجود خداوند بود، این مساله به قدری روشن و آشکار است که لازم نبود قرآن بفرماید:« ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید»؛ زیرا بیشتر انسانها و بلکه همه آنها آیت بودن» موجودات را می فهمند و درک می کنند.
براستی سجده سایه به چه معناست؟
منظور از نسبت دادن سجده به سایه اجسام بیان سقوط سایه ها بر زمین و مجسم نمودن افتادگى سجود است ، نه اینكه مقصود تنها و تنها بیان اطاعت تكوینى سایه در جمیع احوال و آثارش باشد، دلیل این معنا هم آیه شریفه : «او لم یروا الى ما خلق اللّه من شى ء یتفیو اظلاله عن الیمین و الشمائل سجد اللّه و هم داخرون ...»، است كه عنایت مزبور، در آن به خوبى چشمگیر و هویداست. [3]
«ظلال » جمع «ظل » به معنى سایه است ، ذكر این كلمه در آیه فوق نشان مى دهد كه منظور از سجود تنها سجود تشریعى نیست ، زیرا سایه هاى موجودات از خود اراده و اختیارى ندارند، بلكه تسلیم قوانین تابش نور مى باشند، و بنابراین سجده آنها، تكوینى ، یعنى تسلیم در مقابل قوانین خلقت است . البته ذكر كلمه «ظلال » (سایه ها) دلیل بر این نیست كه همه آنها كه در آسمان و زمین هستند، وجودشان مادى است و داراى سایه اند، بلكه تنها اشاره به آن دسته از موجوداتى است كه سایه دارند، مثل اینكه گفته مى شود، علماء شهر و فرزندانشان در فلان مجلس شركت كردند، یعنى فرزندان كسانى كه فرزند داشتند، و از این جمله هرگز استفاده نمى شود كه همه علماى شهر، صاحب فرزندند.[4]
جمع بندی
حاصل کلام اینکه منظور از سجود، افتادن بر زمین نیست، بلكه خضوع و انقیاد (فرمان برداری) به اراده حق تعالى است.[5]
خداوند حركت سایه هاى اجسام را در راست و چپ، به عنوان نشانه اى از عظمتش معرفى مى كند و آن ها را در حال سجده براى پروردگار و تواضع و خضوع مى داند.[6]
با تسلیم شدن سایه هاى كوه و درخت و اجسام دیگر به اراده الهى كه آنها را تابع محض قرار داده، نشانه اى از حاكمیّت خداوند را معرفى مى كند، و این تسلیم را نوعى سجده و خضوع در برابر خدا مى شمارد.
البته سجده در این جا به معناى خضوع و تسلیم است و سجده اى كه انسان در حال نماز انجام مى دهد مورد نظر نیست.[7]
پی نوشت ها:
1. صدرالمتالهین شیرازی در حکمت متعالیه اش این نظریه را به میان آورد که علم(شعور) مساوق با وجود است؛ان الوجود علی تفاوت درجاته عین العلم و القدرة والارادة و سائر الصفات الوجودیه لکن الوجود فی بعض الاشیاء فی غایة الضعف لایظهر منه هذه الصفات لغایه قصورها و مخالطتها بالاعلام والظلمات والی ذلک اشار بقوله: «و ان من شی ء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون».(الاسفار، ج6، ص139)
این سخن ملاصدرا را علامه طباطبایی، فیلسوف یگانه عصر ما، در تفسیر فخیم المیزان اینگونه شرح داده است: «هر معلومی و هر صاحب علمی موجود مجرد است ؛ چون علم یعنی حضور یک چیز برای چیز دیگر؛ و هر موجود مجردی هم می تواند حاضر در نزد خود باشد و هم می تواند حاضر در نزد مجردی دیگر باشد همچنین هر مجرد دیگری می تواند حاضر در نزد او باشد؛ و هر چه برای مجرد به امکان عام ثابت است برای او ضروری است لذا علم مساوق با وجود مجرد است. بنابراین موجود مادی (غیرمجرد) نه می تواند عالم باشد و نه معلوم. لکن از آن جهت که موجود مادی در تغیّر خود ثابت و بالفعل است و در تغیّر خود متغیّر نیست از این جهت مجرد است و علم ، در او ساری است.(ر.ک: المیزان، ج17، ص381و382 و ذیل آیه 30 و31 فصلت)
2. ترجمه تفسیر المیزان، ج11، ص441
3. ترجمه تفسیر المیزان، ج 11، ص442
4. تفسیر نمونه جلد 10 صفحه 158
5. ترجمه المیزان، ج 11، ص 439.
6. تفسیر أحسن الحدیث، ج 5، ص 448.
7. تفسیر نمونه، ج 11، ص 252.