شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 9129
  • دوشنبه 1394/12/10
  • تاريخ :

زنده شدن موسس حوزه علمیه قم پس از مرگ!

در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرار گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».

نویسنده: شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

آیت الله حائری

دنیای عجیبی است و عجیب تر، حکایت برخی از آدم های دنیاست. توی این دنیا خیلی چیزها هست که حساب و کتابش با قواعد عالم ماده جور در نمی آید. در قبال این خیلی چیزها هم؛ آدم ها چند دسته اند : بعضی ها حس گرا هستند؛ به هیچ پدیده غیبی باور پیدا نمی کنند مگر اینکه بتوانند در لابراتوارها و روی میز تشریح به وضوح ببینندش.
برخی هم عقل گرایند. خطای دید باعث نمی شود که اینها، چوبِ راست را در آب، شکسته بینگارند.
اما مشکل اینجاست که عقل هم مثل حس، دستش از دامن حقیقت کوتاه هست. روشن تر بگویم: اگر حس محدود است به محسوسات، ابزار عقل هم محدود است به معقولات در حالیکه برخی حقایق اصلا معقول واقع نمی شوند و بنابراین؛ به قول حضرت مولانا، کمیت عقل در شناخت حقایق عالم ماورا، لنگ است. اما خوشا به حال آنها که در کنار حس و عقل، به اصالت وحی هم باور دارند. نمونه بارزش شخص شخیص شیخ الرئیس، فیلسوف نامدار و نادره روزگار.
ابن سینا، وقتی در تبیین عقلی معاد جسمانی در می ماند، مثل عقل گراهای افراطی امروزه روز، یکسره پرده انکار و خط بطلان روی آن نمی کشد بلکه می گوید: درست است که خرد من، کنه این مساله را در نمی یابد ولی می پذیرمش، چون صادق مصدَّق از آن خبر داده. صادق مصدَّقی که ابن سینا می گوید یعنی قرآن.
این مقدمات را آوردم که بگویم یکی از معارف ناب قرآنی که دست کوتاه عقل به بلندای فهم حقیقتش نمی رسد مساله «رجعت» است.
«رجعت» در اندیشه دینی، به معنای بازگشت مردگان به زندگی در حیات دنیاست. کثیری از روایات و آیات بر وقوع رجعت تصریح دارد. مثلا شیخ حر عاملی در الایقاض، ۶۴ آیه از قرآن را دال بر رجعت دانسته است؛
نمونه را؛ آیه 243 بقره که می فرماید:
«آیا از [حال ] کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به آنان گفت: «تن به مرگ بسپارید» آن گاه آنان را زنده ساخت. آری، خداوند نسبت به مردم، صاحب بخشش است، ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند».
و آیات فراوان دیگر که از حوصله این وجیزه بیرون است. افزون بر دلالت صریح آیات محکم و روایات صحیح السند، در اوراقی از دفتر قطور تاریخ، حکایاتی هم نقل شده که سند مستندی بر امکان وقوع رجعت در آخر الزمان به شمار می رود. از جمله، داستان مرگ آیت الله حائری، موسس حوزه علمیه قم.

تعویق زمان مرگ آیت الله حائری با عنایت امام حسین(ع)

مرحوم شریف رازی نقل می کند: آیت الله حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم دارای خصایص اخلاقی و انسانی و سجایای بسیاری بود، از خصوصیات بارز او شدت ارادتش به پیامبر و خاندانش، به ویژه سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که زبانزد خاص و عام بود.
این ارادت به گونه ای بود که مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی که یکی از خوبان بود از سوی آن جناب دستور داشت، همه روزه پیش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقایقی ذکر مصیبت امام حسین(ع) را کند و آن گاه جناب حائری درس فقه خود را آغاز می کرد.
دهه محرم مجلس سوگواری داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسین(ع) گِل بر چهره و پیشانی می مالید و جلو دسته عزاداری علما حرکت می کرد.
از شدت ارادت او به کشتی نجات امت، امام حسین(ع) و دلیل آن پرسیدند که در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامی است» و آن گاه یکی از کرامت های آن حضرت در مورد خودش را به این صورت شرح داد:
هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: «شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت»، از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، اما بدان توجه زیادی نکردم، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خوردیم و به استراحت پرداختیم.
هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، اما باز هم می لرزیدم و آن گاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله ای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.
کم کم علائم و نشانه های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».
من که مرگ را در برابر دیدگانم می دیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: «سرورم! من از مرگ نمی هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه(س) شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آن گاه بروم».
شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: «سیدالشهدا(ع) می فرماید: «شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ایم و تقاضا کرده ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آن گاه هر سه با هم صعود کردند.
درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم، صدای گریه خاندانم را شنیدم و توجه یافتم که به سر و صورت می زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و دیده گشودم، اما دریافتم که چشمانم بسته و بر صورتم پوشش کشیده اند، خواستم پایم را حرکت دهم که دیدم دو شصت پایم را نیز بسته اند، دستم را برای کنار زدن پوشش از صورتم به آرامی حرکت دادم که دیدم همه ساکت شدند و گفتند: «گریه نکنید حرکت دارد» و آرام شدند، پوشش از روی من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را باز کردند.
اشاره کردم که آب بیاورید و آب را به دهانم ریختند، کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدریج بهبودی کامل خویش را یافتم و این به خاطر برکت و عنایت مولایم حسین(ع) بود.

 

UserName