فوت و فن «دلال» با خدا
محبت که به نقطه جوش برسد، میشود آدم کمی خودش را شیرین کند و به اصطلاح اهل راز، ناز کند و غنج برود برای دیدار دلدار. این را میگویند مناجات "دلال". فرق دارد با مناجات "استرحام".
نویسنده: شکوری- شبکه تخصصی قرآن تبیان
یک. وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(ق/16)
از اول اینقدر فاصله نبود بین من و تو. گناه آمد و شکاف انداخت بین ما. شکاف هر روز عمیقتر شد و فاصلهها همینطور دورتر. و من در کمین فرصتی طلایی که شکاف را پر کنم. حالا اما روزها خودشان را رساندند به شعبان و ماه عزیزت، همان فرصت ناب استثنایی است که در روزهای دوریام از تو، مدام در آینه آینده میپاییدمش.
نفس کشیدن در فضای شعبان، ریههایت را پر میکند از حس همجواری با خدا که حضورش در لحظه لحظههای این ماه جاری است. روزهای دیگر شاید این حس عجیب اینقدر قوی نباشد. نه که او نزدیک نیست که هست به گواه این کریمه اش که فرمود: أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ(انعام/24). خودش فرموده: "حائل میشود"، آن هم به صیغه فعل مضارع که دوام و پیوستگی را میرساند. فرقش این است که در ماههای خوب خدا باران رحمت زنگار گناه را از دیده دل میشوید و در پرتو این جلا، حضور ناب حضرت آفتاب، بیشتر متلالا میشود.
دو. یأیّها النّاسُ أنتُمُ الفُقَراءُ إلَی اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِی الحَمید(فاطر/15).
شعبان بهار عاشقان است. بهاری که آکنده است از شکوفههای اجابتی که بر قنوت دستها روئیدهاند.
عطر ندبههای دلتنگی که در کوچهسارهای شعبان میپیچید، هوش از سر عقلت میبرد. آنقدر سرمستت میکند که قاعده بندگی را از یاد میبری. یادت میرود که هویتت، یکپارچه، پیچیده شده است در فقر و فاقه. آنقدر که به جای ابراز نیاز، دلت هوای ناز دارد و کرشمه.
آیه را با تمام وجود نیوشیدهای و بهتمامه باور داری که صانع کارگاه هستی، خشتخشت سازهات را با آجر فقر ساخته است اما محبتت به حضرت محبوب، به نقطه جوش که میرسد، مجوز مییابی که اندکی شیرین کنی خودت را، و به اصطلاح اهل راز، ناز کنی و غنج بروی برای دیدار دلدار.
این حالتت را در لسان اهل دل، مناجات "دلال" می خوانندش و فرق دارد با مناجات "استرحام". (1).
وقتی پرده سنگین غفلت، روی دلت خیمه میگسترد، حس مهجوری در درونت زنده میشود. گاهی که چنین میشوی، با زبان تذلل و از سر اضطرار، به شیوه اهل آسمان بکوش تا خدا را به سر رحم بیاوری (مناجات استرحام) آنگونه که مولا میخواند که:
"یا مَولای، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلَی وجُوهٍ خَرَّت لِعَظَمَتِک ساجِدَهً، وَ عَلَی اَلسُنٍ نَطَقَت بِتَوحیدِکَ صادِقَهً، وَ بِشُکرِک مادِحهً، وَ عَلی قُلُوبٍ اعتَرَفَت بِالهیَّتِک مُحَققَهً..."
وقتی ابر تیره غفلت از آسمان دلت کوچ کرد، و آفتاب حقیقت در درونت تابیدن گرفت، روی بیاور به مناجات دلال. و درحالت انس، با یار آنگونه سخن بگو که مناسب حال اهل قرب است. درست مثل مولا که در مناجات شعبانیه با حضرتش نرد عشق میبازد و دلال میکند که:
"اِلَهِی إِنْ اَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ، وَ اِنْ اَخَذْتَنِی بِذُونُوبی أخَذتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ و اِنْ أدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَها أَنَّی أَحِبُّکَ" (2).
یادت باشد لحظهلحظههای شعبان را جرعهجرعه نوش کنی تا مشرف شوی به شرف حضور و مهیا شوی به میهمانی شهر ضیافت که گاه وصال است و مجال پرواز.
پینوشتها:
1. "نجوا" مقابل "ندا" ست. وقتی بانگ برمیداری و بیپروا سخن میکنی، این میشود ندا. اما وقتی آنقدر آهسته صحبت میکنی(با خود یا دیگری) که دیگری نشنود، این میشود نجوا.
وقتی با خود نجوا میکنی، این میشود حدیث نفس. اما وقتی با بزرگی چون خدا، سخن میگویی این میشود "مناجات" که مقابلش را میگویند "مُنادات" یعنی گفتگوی دو سویه بلند و بیپروا.
2. پروردگارا، اگر بهانه ی تو در عذابم، جرم و خطای من باشد، من عفو و گذشت تو را بهانه ی آزادی ام می دانم و اگر بهانه ی گرفتاری ام را گناهم بدانی، من نیز بخشش تو را بهانه خواهم کرد و اگر مرا نبخشی و به آتشم افکنی، به همه ی جهنمیان خواهم گفت که من او را دوست داشتم و او دوستش را به جهنم آورده است.