حکایت آدمهای جنزده!
آدم اگر جوزده شود یا حتی گرمازده، باز راه علاج دارد، اما خدا نکند آدم، شیطانزده شود! قرآن میگوید: آدمهای رباخوار در اثر تماسگرفتگی با شیطان، مشاعرشان از کار میافتد.
نویسنده: شکوری -شبکه تخصصی قرآن تبیان
چه میشود که گاهی آدم عقلش میپرد؟
لابد خواهید گفت: «شیفتگی بیش از حد به هر چیز، عقل آدم را کور میکند.»
درست! اما چرا به برخی آدمهای مجنون و دیوانه میگویند: شیرینعقل؟!
آیا اینجا هم میتوانید بگویید: به خاطر شیفتگی مفرط است؟
شیرینعقلی یکجور ناتوانی ذهنی است. خیلی فرق میکند با اینکه آدم عقل داشته باشد اما عقلش سرجایش نباشد.
از نظر قرآن، جنون میتواند علت دیگری هم داشته باشد: لمس شیطان. لمس یعنی تماس بدنی مخصوصا وقتی با دست صورت پذیرد. کریمه 275 سوره بقره اشاره دارد به این حقیقت: (الَّذِینَ یَأْكُلُونَ الرِّبَوا لَا یَقُومُونَ إِلَّا كَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَـنُ..).
میفرماید: اهل ربا بر نمیخیزند مگر مانند كسی كه شیطان با مسّ خود او را پریشان كرده است».
دارد تشبیه میکند حالت رباخوار را به کسی که در اثر تماس با شیطان، تعادلش را از دست داده است.
خواهی گفت: این آیه در مقام تشبیه است. میگویم: باشد اما اجمالا میرساند که برخی انواع جنون، به واسطه جنزدگی است. اگر هم میبینید تعبیر جنزدگی را به کار میبرم، به خاطر این است که در خود قرآن، شیاطین را دو گونه دانسته است: انسی و جنی: جَعَلنا لِکُلِّ نَبِىٍّ عَدُوًّا شَیطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ (انعام/112). و در جایی دیگر میگوید: ابلیس نیز فردی از طائفه جن بود: فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن(صاد/74).
شاید فکر کنی این یک عقیده خرافی است و خدا خواسته است تسامحا و از باب مماشات با قوم از زبان عرب آن روزگار سخن بگوید نه اینکه چنین چیزی واقعیت داشته باشد. اتفاقا همین حرف را عدهای از اجلّه اهل تفسیر زدهاند. نمونه را، مرحوم طالقانی در تفسیر فخیم "پرتوی از قرآن".
در طب و عرفیات قدیم هم این مساله مطرح بوده است. مثلا فرقهای از مسیحیان بر این باور بودهاند که اهل صرع و جنون، جن زدهاند. روی همین حساب، دست و پایشان را میبستند و با شلاق میافتادند به جان اینها بلکه جن از جسمشان بیرون رود!
این بزرگمفسر، عبارت كَالَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَـنُ مِنَ الْمَسِّ را تمثیلی دانسته است برای بیماری صرع و دیگر اختلالهای روانی. میگوید به عقیده برخی، عرب آن روزگار، منشاء این بیماریها را در اثر دیوزدگی میپنداشته است.
عجبا! چگونه ممکن است قرآن از یک عقیده خرافی کمک بگیرد برای اثبات یک گزاره حقیقی؟! حال آنکه باطل نه در عصر نزول به ساحت قرآن راه داشته است نه در اعصار سپسین.
کتابی که "تبیانا لکل شی" است و آمده است که ذهن و زبان مخاطبان را از ظلمت عقاید پوچ و باطل بپیراید چگونه ممکن است خودش برای اثبات سخنش، دست به دامن عقاید خرافی اعراب عصر جاهلیت شود؟! حاشا و کلا!
این یکی از پیشفرضهای مسلم یک محقق مدقِّق و مفسر مُتَفَقِّه در کلام خداست که کتابی که فلسفه نزولش هدایت است و روشنگری، هرگز در برابر افکار و عقاید انحرافی، با بیطرفی برخورد نمیکند. اصلا در حوزه هدایت و تربیت، نباید نقطه ابهامی باقی بماند. این روش تربیتی منحصر به فرد قرآن در کثیری از آیات مشاهده میشود. نمونه را در سوره نمل آیه 43، وقتی نظر ملکه سبا را در خصوص عملکرد پادشان بیان میکند که : قالت إن الملوك إذا دخلوا قریة أفسدوها وجعلوا أعزة أهلها أذلة وكذلك یفعلون.(پادشاهان بیشک هرگاه به سرزمینی داخل شوند آن را تباه میکنند و عزیزان اهل آن را ذلیل مینمایند و پیوسته مشابه آن عمل مینمایند)، بلافاصله موضع خودش را ابراز میکند و با عبارت: کَذلِکَ یَفْعَلُونَ مهر تاییدی مینهد بر این سخن ملکه.
در طب و عرفیات قدیم هم این مساله مطرح بوده است. مثلا فرقهای از مسیحیان بر این باور بودهاند که اهل صرع و جنون، جن زدهاند. روی همین حساب، دست و پایشان را میبستند و با شلاق میافتادند به جان اینها بلکه جن از جسمشان بیرون رود!
غربیها به این حالت میگویند: الیناسیون. این تعبیر، نزدیک است با واژه پارسی "آل" که در ادبیات داستانی قدیم وجود داشته و هنوز هم در برخی نواحی به جن،"آل" گفته میشود.
درباره حضرت ایوب نیز صریحا در قرآن آمده است که: إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ(41/صاد).
جان کلام اینکه رباخوار بس که توجهش معطوف است به سود بیشتر، همچون جنزدگان، پنجره فهمش بسته میشود به روی عواقب و مفاسدی که ممکن است رباخواری در مسیر جریان سالم اقتصاد جامعه ایجاد کند.