مدرک خدا رو قبول نداری؟
خدا اگر خفت رزق این جماعت را سفت بکشد، شاخص ایمانشان بالا و پایین نمی شود و زبانشان از شکر نمی افتد. اینها یاد گرفته اند که چگونه از بلا، پل بسازند برای وِلا.
نویسنده: شکوری - شبکه تخصصی قرآن
وقتی رنجور میشویم و بلایی به جانمان مینشیند، تن نزارمان را میسپاریم به تیغ تیز جراح. خیلی راحت و بیهیچ مقاومتی. اعتراض که نمیکنیم هیچ، تازه، وقت میخواهیم برای نوبت بعد. اگر هم طبیب دارویی تلخ تجویز کند چون شهد شکربار در کام میریزیم و دم نمیزنیم. نه که حدّت درد و تلخی دارو را حس نکنیم، بل، چون درمان و شفا را وابسته میدانیم به تحمل این درد و دوا، لذا با آغوش باز به استقبالش میرویم.
مراجعه به پزشک، البته، حماقت محض است وقتی ذرهای تردید داریم به تدبیر پزشک یا به مدرک و اعتبارش.
قدیمها به طبیب میگفتند حکیم. حکیم هم تعریف خودش را داشت، کسی که راه علاج بیماریها را میشناخت و به اصطلاح چم و خم کارهای طبابت به دستش بود. خدا هم حکیم است. اما چرا عادت نکردهایم که از پشت این عینک به رنجها و بلاهایی که سر راه زندگیمان سبز می شود نظر کنیم؟! نکند شک داریم به مدرک خدا و کاردانیاش؟!
میدانی رفیق! درجات همه آدمها یکجور نیست. بعضیها ظرفشان خیلی کوچک است. زود پر میشود. خدا نکند آوار مصیبتی بر سرشان خراب شود روزهای اول، شاید تحمل کنند، روزهای بعد اما، بنا میگذارند به عِزّ و چِز کردن و عجز و لابه.
قرآن دربارهشان فرمایش کرده است: إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20/معارج): [چون آسیبی بدو رسد، عجز و لابه میکند.]
اینها چشمشان فقط تا چندقدمیشان را میبیند. و چون از اسرار و حکمتهای پشت پرده بیخبرند. در کوران حوادث، رنگ میبازند و میبازند ایمانشان را.
برخیها برعکس، ظرفشان بزرگ است و آستانه تحملشان بالا. آغوش گشودهاند برای امتحانات خدا: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ(البقرة/155)[قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوه ها، آزمایش می کنیم؛ و بشارت ده به استقامت کنندگان! ]
گاهی بلا برای تطهیر است نه ترفیع. آدم چیزفهم و عاقل می داند که تمیزی و پاکی از آداب میهمانی است و باید در حمام ابتلاء با کیسه بلا، از وجود گناه آلودش، کثافت زدایی کنند تا اذن دخول دهندش برای دیدار دلدار.
این جماعت، روزنه رزقشان اگر تنگ و گشاد شود، و خفت رزقشان را، هر چقدر، خدا، سفت بکشد، شاخص ایمانشان بالا و پایین نمیشود و زبانشان از شکر نمیافتد. اینها بلدند از بلا، پل بسازند برای وِلا. ابتلا ء ها را بسان تمرینی می دانند برای کسب رضا، و رضا می دهند به قضا و از نردبان قضا هم بالا می روند تا به پشت بام لقاء دست یازند.
خوش به حالشان که مخاطب شده اند به این خطاب حضرت حق که: وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَكُمْ فِی مَا آتَاكُمْ (انعام/165): [و او کسی است که و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید...]
درجات اینها هم البته مثل هم نیست برخی شان به تعبیر قرآن، فقط به مرتبه "اصطفاء" رسیده اند و مصطفایند.
یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ(آل عمران/42) [«ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برتری داده است.]
برخی دیگر به مرتبه اجتباء رسیده اند و مجتبایند:
وكَذَلِكَ یجْتَبِیكَ رَبُّكَ(یوسف/6): [و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند.]
و بالاخره برخی، بالاتر از این هر دو، به مقام اصطناء حق دست یازیده اند و مصطنعند:
وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی(طه/41) [ای موسی! تو را برای خودم ساختم!]
این دیگر اوج ترفیع رتبه بنده و نهایت عطوفت و لطافت خداست که با ضمیر متکلم وحده "ی" به بنده اش بگوید: من تو را برای خودم پروریدم!
انسان باید با خودش روراست باشد. بالاخره بلا و رنج، وصله پیوسته زندگی دنیاست. برای همه هست. برخی کمتر برخی بیشتر. آنچه مهم هست شناخت حکمت بلایاست.
گاهی بلا برای تطهیر است نه ترفیع. آدم چیزفهم و عاقل می داند که تمیزی و پاکی از آداب میهمانی است و باید در حمام ابتلاء با کیسه بلا، از وجود گناه آلودش، کثافت زدایی کنند تا اذن دخول دهندش برای دیدار دلدار.
گاهی بلا برای استدراج و املاء است، که ظاهرش وفور نعمت است اما باطنش، نکبت است اندر نکبت. این سنت مخوف و مرموز خدا به صورت "چراغ خاموش" در کمین سه دسته از آدم ها می نشیند:
یک. تکذیب کنندگان: (وَالَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لَا یعْلَمُونَ«182»)
دو. کافران: (فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ«توبه/55»)
سه. غافلان:(فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَیهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَیءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ«الأنعام/44»).
گاهی هم بلا یک جور تسویه حساب است. مومنانی که با خدا سر عناد ندارند ولی از روی غفلت، دامنشان را به رجس گناه آلوده اند. شاید خیلی از ما.
اینجا هم آدم باید حواسش جمع باشد، باید بداند چه فرایند پیش گیرانه ای را به کار بندد تا چوب خدا برای نوازش سر و اندامش بالا نرود. یک راهش، توبه است. راه دیگرش کلید دعاست که حضرات معصومین به دست ما داده اند. باید از روی تضرع و زاری خواند که:
" اللهم لا تمکربی و لا تستدرجنی"(دعای عرفه)...
باری، جمع کنم بساط این گفته های پریشان و ختم کنم دامنه ی سخن را به کلامی ژرف و حکمت آموز در این خصوص، که از کام مبارک صادق آل محمد(ع) تراویده است:
«ان فیما أوحى الله عزّ و جلّ إلى موسى بن عمران علیه السّلام :أن یا موسى ما خلقت خلقا أحبّ إلیّ من عبدی المومن و إنّما أبتلیه لما هو خیر له و أعافیه لما هو خیر له، و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر عبدی فلیصبر على بلائی، و لیشكر نعمائی، و لیرض بقضائی أكتبه فی الصدّیقین عندی إذا عمل برضوانی و أطاع أمری»(اصول کافی،ج3،ص102،ح7 )
«در آنچه که خداوند عزوجل به موسی علیه السلام وحی فرمود،این بود که : ای موسی بن عمران،مخلوقی که نزدم محبوب تر از بنده مومن باشد نیافریدم. من او را به چیزی که برای او خیر است مبتلا می سازم و آن چه را که برایش خیر است عافیت می بخشم. آنچه که شر اوست از او دفع کنم برای آنچه که خیر اوست و من به آن چیزی که بنده ام را اصلاح کند ،دانا ترم،پس باید بر بلایم صبر نماید و نعمتهایم را شکر گزارد و به قضایم راضی باشد تا او را در زمره صدیقین نزد خود نویسم و این زمانیست که به رضای من عمل نموده و امرم را اطاعت کند.»