بعد از پیامبر(ص) به این ذکر بچسبید!
وقتهایی که روحم درد میکند از دست هیچکس کاری ساخته نیست. حتی اگر "خندوانه"ی رامبد دوستداشتنی باشد. رگ خواب دلم اما دستم آمده، میدانم باید بیایم به سیاحت گلواژههای کلامت و دلم را بسپارم به دست آیههای کتابت.
نویسنده: شکوری _ شبکه تخصصی قرآن تبیان
لمیدهام روی کاناپه و بیهدف کانالهای تلویزیون را جستجو میکنم:
- خبرها حاکی از وقوع فاجعه انسانی در یمن است. جان هزاران زن و کودک یمنی در معرض خط جدی قرار گرفته است. کمیته بین المللی صلیب سرخ روز شنبه خواستار توقف فوری ...
قلبم تیر میکشد و بیاختیار دستم میرود روی دکمه عدد 3 کنترل:
- گلمحمدی: جواب بیعدالتیها را میدهیم. سرمربی ذوبآهن معتقد است اعضای سازمان لیگ برای زمان دیدار فینال یک طرفه رای دادند و اگر...
پیشدستی میکنم و قبل از اینکه این دعواهای سریالی فوتبال برود روی اعصابم، کانال را عوض میکنم:
- دُوَّ دُوَّ دُوَّ ، بوم بوم بوم، یه روز خوبه میآییم بیبهونه، آروم آروم که خنده جا نمونه، یه حرفهایی داریم شنیدنیه ...
همیشه همینطور است. وقتهایی که روحم درد میکند از دست هیچکس کاری ساخته نیست. حتی اگر "خندوانه" رامبد دوستداشتنی باشد. رگ خواب دلم اما دستم آمده، میدانم این جور وقتها باید بیایم به سیاحت گلواژههای کلامت و مثل همیشه دلم را بسپارم به دست آیههای کتابت که: أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(رعد/28)
قرآن را میبندم و با اینکه میدانم حالت استغفار مهمتر است از ذکر استغفار (درست مثل استعاذه، که لفظ، کفایت نمیکند و باید به صورت عملی، پناه آورد به دامن پروردگار) زبان را مترنّم میکنم به ذکر شریف استغفار.
وضویی تازه میکنم و احرام میبندم برای دیدار دلدار که صادق آل محمد دربارهاش فرمود: خدا در کتابش بر خلق تجلی کرده است لیک، بیشتر مردمان نمیبینند این تجلی را.( بحار، ج 89، ص 107)
الان ساعتی است که سر زلف دلم را گره زدهام به کتاب عزیزت و در ساحل آرامبخش سوره انفال پهلو گرفتهام.
وه! چه لحن مهربانانهای دارد این کریمه:
وَمَا كَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ(33/انفال).
(ای رسول ما! مادامی که تو در میانشان هستی، و مادام که استغفار میکنند خدا تازیانه عذاب بر گردهشان فرود نمیآورد.)
دلم میرود برای این رابطه تو با رسول آب و آئینهات. چقدر خاطر پیامبر برایت عزیز است! اینقدر که به احترام او حتی قید عذاب دشمنش را هم بزنی چه رسد به عذاب امتش!
و عجیبتر اینکه در این حکمی که راندهای، پیامبر را در کفّهای گذاشتهای و در کفّهی دیگر استغفار را.
اصلا نمیدانم اینطور برداشت کردنها درست هست یا نه؟ به همین خاطر، میروم پی تفسیرش، شاید مهر تاییدی بیابم و چیزی!
کتابها مینویسند: امیر اهل ایمان در نهجالبلاغهاش چنین فرمایش کرده:
«دو چیز در زمین مایه امان از عذاب خدا بود، یكی از آن دو برداشته شد پس دیگری را بگیرید و بدان چنگ زنید: اما امانی كه برداشته شد رسول خدا (ص) بود. و اما امانی كه مانده است آمرزش خواستن است. خدای تعالی فرماید: و خدا آنان را عذاب نمی كند حالی كه تو در میان آنانی و خدا عذابشان نمی كند حالی كه آمرزش می خواهند.»(ترجمه دکتر شهیدی/حکمت 85).
استناد مولا را به مثابهی مهر تاییدی میگیرم بر درستی این برداشت.
نگاهم میغلطد به روی تقویم روی میز و بیشتر گُر میگیرم، وقتی شمارش معکوس روزهای پایانی ماه خوبت را میبینم که دارد مهیای رفتن میشود.
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیكن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری كردیم
كای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
قرآن را میبندم و با اینکه میدانم حالت استغفار مهمتر است از ذکر استغفار (درست مثل استعاذه، که لفظ، کفایتت نمیکند و باید به صورت عملی، پناه بیاوری به دامن پروردگار) زبان را مترنّم میکنم به ذکر شریف استغفار.
استغفر الله و اسئله التوبه، استغفر الله و... که ناگهان، فرکانس صدایی گوشنواز، بر طول موج صدایم غالب میشود:
"اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ الاْمانَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلابَنُونَ اِلاّ مَنْ اَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم"
مناجات حضرت امیر(ع) است با آوای سماواتی "سماواتی" که میپیچد توی فضای خانه.
رد صدا را که از لای پنجره دنبال میکنم میرسم به ماذنهی مسجد محل.
یاد سحرهای اعتکافِ مسجدِ دانشگاه در ذهنم بال میگیرد و پردهای از اشک، چشمانم را میپوشاند.
مولا پیدرپی و بیامان از خدا "امان" مسالت میکند. و من ماندهام که این چه "امان"ی است که امان از حضرتش ربوده است؟!