ذکر مشکلگشا + فیلم
برای ما بسم الله، از سینهای صدا دار بسم اللهِ مادر شروع شد همان موقع هایی که اجاقها فندک برقی نداشتند و مادر با هر کبریتی که شعله میگرفت، جوری که نه یواش بود نه جیغ بود می گفت بسم الله، یا موقع آبکش کردن برنج وقتی آب داغ را میریخت توی سبدهای رویی بزرگ، یا شبهای زمستانی که برق یکهو میرفت.
شبکه تخصصی قرآن تبیان
قلمههای ریشه کرده را برای خواهرها توی گلدان های کوچک نشا میکنم. مادر از دور میگوید: «بسم الله» بگو پسر!
همینجور که با قاشق خاکِ نرم میریزم روی ریشهها، فکر میکنم منفذهایی که «بسم الله» از آنها وارد خانه ما شد، هیچوقت تشریفاتی نبود. موقعهای غذا خوردن یا صبح که صبحی بودیم و میخواستیم از خانه برویم مدرسه یا موقع درس خواندنهای شب امتحان، برای بیشتر یاد گرفتن و اینها نبود.
برای ما بسم الله، از سینهای صدا دار بسم اللهِ مادر شروع شد همان موقع هایی که اجاقها فندک برقی نداشتند و مادر با هر کبریتی که شعله میگرفت، جوری که نه یواش بود نه جیغ بود می گفت بسم الله، یا موقع آبکش کردن برنج وقتی آب داغ را میریخت توی سبدهای رویی بزرگ، یا شبهای زمستانی که برق یکهو میرفت.
از همان کودکی، ترس از سوختن یا هراس تاریکی برای من و خواهرها با یک «بسم الله» آرام میگرفت. بعدها هر اضطراب مبهمی که توی زندگی آمد سراغمان، مادرِ توی دلمان، بسم الله میگفت و آراممان می کرد. بدون اینکه هیچی بگوییم ذکر، توی دلمان برقرار بود، ولی حواسمان نبود.
حالا که بزرگ شدهایم هر کدام تسبیح یا صلوات شمار داریم و هر کدام از جایی یاد گرفته ایم به عددِ هزار یا چهارده هزار ذکرِ مشکل گشا برداریم، ولی خودمان هم میدانیم همهٔ گشایشها از همان یکی دو کلمهْ بسماللهی که مادر جوید و گذاشت توی دهانمان بر میآید، همان بسم اللهی که سینش صدا دارد.
حالا یک جوری که نه بلند باشد و نه کوتاه، درِ گوش قلمهها، بسم الله میگویم و قرصشان میکنم توی خاک و آب می پاشم...*
باری، پاری وقت ها آنقدر گره های کور به طناب زندگی هایمان می افتد، که از زندگی کردن سیر می شویم.چه باید کرد؟
آری! مشکلات، وصله پیوسته زندگی اند؛ با اینکه هر مشکلی، راه حلی دارد اما گاهی هر چه تلاش و تدبیر میکنیم قفل مشکل گشوده نمیشود. این جور وقت ها، پیشنهاد ما این مشکلگشاست. امتحان کنید نتیجه میگیرید. ببینید...
پی نوشت:
*روایتی از ذکر شریف بسمله به قلم نویسنده خوش ذوق همشهری، امیرحسین معتمد.