شكر مثل سلام است
این را اول به خودم میگویم، بعد به شمایی که نشستهای پای خواندن این کلمهها. راستش فکر میکنم که عادت کردهایم. ما به نالیدن عادت کردهایم. به شکوه از شرایط و گلایه از روزگار ... ما عادت کردهایم به گفتن و بسیار گفتن از سختیها ... ناگواریها ... وقت پرسیدن احوالمان، عادت کردهایم بگوییم " ای، بد نیستم. " گاهی هم که خدا را شکر میکنیم وقت جواب به سۆال "حالت چطور است؟ "، بوی شکر و رضایت از "خدا را شکر"مان حس نمیشود. لبخند نداریم وقت گفتن "خدا را شکر".
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدید
و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!» سوره مبارکه ابراهیم آیه 7
کتابها مینویسند:
حقیقت شکر تنها تشکر زبانی نیست، بلکه شکر دارای سه مرحله است نخستین مرحله آن است که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهی پایه اول شکر است، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا میرسد، ولی از آن بالاتر مرحله عمل است، شکر عملی آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتی برای چه هدفی به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف کنیم که اگر نکنیم کفران نعمت کردهایم و از اینجا رابطه میان «شکر» و «فزونی نعمت» روشن میشود، چرا که هرگاه انسانها نعمتهای خدا را درست در همان هدفهای واقعی نعمت صرف کردند، عملا ثابت کردهاند که شایسته و لایقاند و این لیاقت و شایستگی سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر میگردد.
از امام محمدباقر علیه السلام روایت شده است: افزایش نعمتها را در پرتوی شکر فراوان بدست آور.2
با تو میگویم:
این را اول به خودم میگویم، بعد به شمایی که نشستهای پای خواندن این کلمهها. راستش فکر میکنم که عادت کردهایم. ما به نالیدن عادت کردهایم. به شکوه از شرایط و گلایه از روزگار ... ما عادت کردهایم به گفتن و بسیار گفتن از سختیها ... ناگواریها ... وقت پرسیدن احوالمان، عادت کردهایم بگوییم " ای، بد نیستم. " گاهی هم که خدا را شکر میکنیم وقت جواب به سۆال "حالت چطور است؟ "، بوی شکر و رضایت از "خدا را شکر"مان حس نمیشود. لبخند نداریم وقت گفتن "خدا را شکر". ما به شکر های عمیق اما کوچک محتاجیم. برای بهتر شدن حال خودمان، به شکر محتاجیم. برای خوب شدن حالمان، نیازمندیم به دیدن اتفاقهای کوچک اما مبارکی که دم به دم میافتند. به شکر نعمت نان سر سفره، سقف بالای سر، خانواده دور هم، درک قد کشیدن فرزند، امنیت، دیدن خورشید هر صبح، راه رفتن روی پای خودمان، دیدن جهان با تمام
رنگهایش، شنیدن صدای بوق ماشینها، محتاجیم. بانوی علویه بزرگواری بودند که همیشه بعد از سختیها، بعد از وقوع ناگواریها، میگفتند که خدا همیشه جای شکرش را باقی میگذارد. بانو راست میگفت. ناگواریها میتوانستند بیش از این باشند، نفس گیر تر از اینها باشند، صبر ما در برابرشان کمتر باشد، ما را به مرز نابودی بکشانند؛ اما نیستند. ناگوارند، فقط همین. اما جایی برای شکر از ته دل باقی میگذارند. با هراس مینویسم چون معلوم نیست من نشسته اینجا، وقت ناگواریهای خودم، چقدر صبورم و شاکر. اما اینها یاد آوری است. یادآوری نیروی عجیبی که شکر عمیق به آدم میدهد. نیرویی که میتواند سرپا نگه ات دارد و امید را به قلبت بازگرداند. گفتن از نشیبها و پایینهای زندگی، نگرانی میآورد. هراس پایینتر از اینهای آینده، چنگ میاندازد به دل آدمی. اما شکر مثل سلام است به گمانم. آرامش دارد. ملایم است و خبر از فرازها و بالاهای زندگی میدهد بجای نشیبها و پایینها. شکر برایم مثل نشستن بعد از یک دویدن پرشتاب و طولانی است. شکر که میکنی، دلت انگار قرص میشود که در این سراشیبی هرچند تند، تنها نیستی. کسی هست و جایی که برای شکر تو باقی گذاشته است. لبخند میزند انگار خدا، وقت شکر بنده. لبخند خدا، رحمت است و برکت و فراوانی بی نظیر. شکر میکنی و خدا لبخند میزند و از آنجاست که نعمتهایش را میبارد بر سر بنده ای که یادش نرفته او هست. همیشه هست. همه جا هست ...
یادم بماند:
از امروز جوابم به همه " حالت چطور است؟ " ها، "خدا را شکر " با لبخند باشد...
نویسنده: زهرا نوری لطیف
كارشناس شبكه تخصصی قرآن تبیان
1.برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 497
2.تحف العقول، ص 285