شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 1254
  • دوشنبه 1392/8/13
  • تاريخ :

چشمه‌ای از حقیقت مرگ

مرگ

باران حكمت (55)

باران حكمت عنوان مجموعه مقالاتی است كه با نگاهی نو به تفسیر آیات قرآن كریم می‌پردازد و از شیوه شیوای تمثیل در تبیین آیات نورانی آن بهره می‌گیرد. نگارنده این تفسیر حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدرضا رنجبر است كه با زبانی تازه و جوان پسند تفسیری از كلام الهی عرضه داشته و تا كنون بخش‌های ابتدایی قرآن را از این منظر شرح كرده است. زبان تمثیل زبانی زنده و همه فهم است كه در روشن شدن بهتر هر كلام موجزی به مخاطب كمك می‌كند و او را از راهی كوتاهتر به مقصود گوینده نزدیك می‌سازد..

نوشتار حاضر شماره پنجاه و پنجم از این سری مقالات است كه به تفسیر آیه 28 از سوره مباركه بقره می‌پردازد و زبان شیرین آن سبب می‌شود كه حقایق آن هر چه بهتر بر جان‌ها بنشیند. در این آیه شریفه خداوند تبارك و تعالی چنین می‌فرماید:

كیف تكفرونَ بِاللّهِ وَ كنتّم امواتاً فآحیاكم ثمَّ یُمیتُكُم ثمَّ یُحییكُم ثُمَّ إلیهِ تُرجَعونَ

چگونه به خدا كفر می‌ورزید حال آنكه مردگانی بودید كه شما را زنده كرد سپس شما را می‌میراند سپس زنده می‌كند آنگاه به سوی او بازگردانده می‌شوید. 

چنانكه با نگاهی كوتاه به آیه شریفه درمی‌یابیم سخن از حیات و ممات است، مرگ و زندگی، اماته و احیاء...

و همه آن به دست قدرتمند خداست.

گویا در آیه شریفه خداوند با بیان دلیلی انكارناپذیر در پی اثبات نخستین اصل دین یعنی توحید است؛ آری می‌فرماید: چگونه وجود خداوند را انكار می‌كنید در حالیكه از خود چیزی نداشنید و به شما حیات بخشید و در حقیقت وجودی نداشتید و خداوند شما را در وجود آورد...

می‌دانیم هر چیزی كه موجود شود از سه صورت خارج نیست؛ یا خود خود را به وجود آورده است، یا دیگری آن را ساخته است و یا نه خود خود را ساخته و نه دیگری آن را. باطل بودن حالت سوم كه بدیهی است و بطلان حالت اول نیز با تأملی كوتاه دریافته می‌شود چون هر كسی یقین دارد كه خود را نساخته است پس تنها می‌ماند حالت دوم. یعنی هر موجودی سازنده‌ای جز خود دارد.

اینك بشنویم تفسیر تمثیلی آیه شریفه را: 

ای كه وقتی نطفه بودی بی‌خبر...

جنین

نبودن، بهترین گواه بر بودن خداست.

ما روزی نبودیم و اكنون هستیم، درست مثل مشك خشكیده‌ای كه تا ساعتی پیش حتی قطره‌ای آب نداشت و اكنون لبریز و مالامال از آب است،آیا در جنین صورتی می‌توان منكر سقا شد؟

ای هفت‌گردون مست تو، ما مهره‌ای در دست تو

ای هست ما از هست تو، در صدهزاران مرحبا 1

از اینرو می‌فرماید:

كیف تكفرونَ بِاللّهِ وَ كنتّم امواتاً فآحیاكم

چگونه به خداوند كافر می‌شوید؟ در حالی كه شما مردگان ـ در رحِم و آغاز جنینی ـ بودید ـ یعنی هیچ حس و حركتی نداشتید ـ و او شما را زنده كرد.

ای كه وقتی نطفه بودی بی‌خبر

وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ

سرو بالایی شدی سیمین عذار 2

دیر و زود، این شكل و شخص نازنین...

و به دنبال حیات مرگ است.

دیر و زود، این شكل و شخص نازنین

خاك خواهد گشتن و خاكش غبار

گل بخواهد چید بی‌شك باغبان

ور نچیند خود فرو ریزد ز بار 3

البته از یاد نبریم كه مرگ و مردن پوسیدن نیست، بلكه از پوست و پوسته به درآمدن است.

نقل می‌كنند روزی ناصرالدین شاه قاجار به مسئول باغ‌ وحش تهران گفت: وصف باغ وحش را زیاد شنیده‌ام، مایلم روزی به تماشا بیایم، روزی كه بنا بود فردایش شاه برای تماشا و بازدید بیاید، از قضا شیر مرد. و البته باغ وحش هم بدون شیر هیچ شوری ندارد. از این رو مسئول باغ وحش كسی را پیدا كرد و گفت: به تو صد تومان می‌دهم به شرط آنكه فردا برای چند دقیقه ای پوست شیر را به تن كرده و در قفس شیر باشی، و همین‌كه ناصرالدین شاه آمد، تو هم غرش‌كنان از این سو و آن سوی قفس جولان بدهی، و آن شخص هم پذیرفت.

همان روز پوست شیر را به تن كرد و به درون قفس آمد و در برابر ناصرالدین شاه غرش‌كنان این سو و آن سو رفت. ناصرالدین شاه خیلی خوشش آمد. سپس به قفس كناری رفت، قفس پلنگ بود، پلنگ نیز چابك و چالاك قدم می‌زد و به كار خود مشغول بود.

ناصرالدین شاه از پلنگ هم خوشش آمد. به مسئول باغ وحش رو كرد و گفت: من از كوچكی مایل بودم ببینم وقتی پلنگی كنار شیری قرار می‌گیرد چه اتفاقی می‌افتد.

مسئول باغ وحش گفت: من همین الان آنها را در كنار هم قرار می‌دهم تا شما تماشا كنید.

مردی كه در پوست شیر رفته بود این سخنان را شنید اما هیچ فكر نمی‌كرد كه این اتفاق بیافتد و پیش خود گمان می‌كرد كه این یك تعارف ساده است و تمام می‌شود. اما مسئول باغ وحش در قفس پلنگ را باز كرد و پلنگ هم غرش‌كنان به داخل قفس شیر پرید.

شیر ترسید و عقب عقب رفت، پلنگ آرام و آهسته به او گفت: نترس من هم یكی هستم مثل تو، به تو صد تومان داده‌اند رفته‌ای در پوست شیر، به من هم صد تومان داده‌اند رفته‌ام در پوست پلنگ!

پس نه من پلنگم نه تو شیر، بلكه هر دو در پوستیم.

حال داستان ما در دنیا نیز همین گونه است. یعنی همه ما در پوستیم. خیلی‌ها شیر می‌نمایند اما نیستند، خیلی‌ها هم پلنگ به چشم می‌آیند اما پلنگ واقعی نیستند.

و مرگ روزی است كه آدم‌ها از پوست بیرون آمده و حقیقت خود را نشان می‌دهند.

بسا سوار كه آنجا پیاده خواهد شد

بسا پیاده كه آنجا سوار خواهد بود

بسا امیر كه آنجا اسیر خواهد شد

بسا اسیر كه فرمانگذار خواهد بود

بسا امام ریایی و پیشوای بزرگ

كه روز حشر و جزا شرمسار خواهد بود 4

بنابر این، در حقیقت با مرگ، مشت آدم‌ها وا می‌شود.

جوانه زدن

 

درست مثل دانه‌ای كه تا زیر خاك نرفته خود را نشان نمی‌دهد، اما همین‌كه در خاك فرو می‌شود دیری نمی‌پاید كه بالا آمده و آنچه را در خود داشته آشكار می‌سازد.

مولانا نیز همین را می‌گفت كه: ما مثل دانه‌ایم و روزی بالا می‌آییم، مثل دلویم كه به چاه رفته و سرانجام بالا می‌آید، و یا مثل یوسفیم كه در چاه فرو شد اما بالاخره بالا آمد.

 

 

كدام دانه فرو رفت در زمین كه نرُست

چرا به دانه انسانت این گمان باشد

كدام دلو فرو رفت و پر برون نامد

ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد  5

ثمَّ یُمیتُكُم ثمَّ یُحییكُم

پس شما را می‌میراند آنگاه زنده می‌گرداند

و مرگ در حقیقت بنابر آنچه وجود نازنین امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

خَلعٌ و لَبس

یعنی بركندن جامه‌ای و پوشاندن جامه‌ای دیگر است.

مادرها را ندیده‌ای وقتی كه جامه طفل كثیف می‌شود آن را از تنش بیرون كرده و آنگاه جامه‌ای تمیز را به او می‌پوشانند. و ندیده‌ای كه بچه‌ها چه اشك و ناله و التماسی می‌كنند اما مادر مهربان هیچ گوشش بدهكار نیست، چون او می‌داند ولی بچه نمی‌داند.

تعویض خودروهای فرسوده را ندیده‌ای؟

برابر چشمان صاحب خودرو و با دستگاه آن را جمع كرده و پِرِس می‌كنند و او شاد و شادمان تماشا می‌كند، زیرا می‌داند كه بهتر از آن و به روزتر از ان را به او خواهند داد.

و بدن چیزی شبیه همان خودرو است و با مرگ، زمان تعویض آن فرا می‌رسد.

چون خداوند این بدن را می‌ستاند و قالبی دیگر می‌بخشد.

خانه را می‌گیرد و قصرهای باشكوه می‌دهد.

مرگ

 

 

 

ثُمَّ إلیهِ تُرجَعونَ

و به دنبال این زنده شدن به سوی او باز می‌گردیم.      

 

 

فرآوری شده توسط: نعمتی

كارشناس شبكه تخصصی قرآن تبیان

 

 


1. دیوان شمس

2. سعدی

3 و 4.  همان

5. دیوان شمس

UserName