شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 3061
  • يکشنبه 1391/9/12
  • تاريخ :

جواهری در قصر

قصر

بازخوانی متفاوت آیاتی از قرآن که بارها خوانده‌ایم (47)

 

زندگی در همسایگی خوبان، دغدغه دوستان خدا بوده است. دغدغه کسانی که خدا توی کتابش، اسمشان را آورده و از بزرگیشان گفته. آسیه بانو، جواهری است در قصر فرعون، که وقت مرگ، دغدغه‌اش همسایگی خداست.


وَضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ

و خداوند برای مۆمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»/

سوره مبارکه تحریم آیه 11

 

کتابها می‌نویسند :

معروف این است که نام همسر فرعون «آسیه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفته‌اند هنگامی که معجزه موسی ع را در مقابل ساحران مشاهده کرد اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد، و از همان لحظه به موسی ایمان آورد او پیوسته ایمان خود را مکتوم می‌داشت، هنگامی که فرعون از ایمان او با خبر شد بارها او را نهی کرد، و اصرار داشت که دست از دامن آئین موسی ع بردارد، و خدای او را رها کند، ولی این زن با استقامت هرگز تسلیم خواسته فرعون نشد. سرانجام فرعون دستور داد دست و پاهایش را با میخ‌ها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظیمی بر سینه او بیفکنند، هنگامی که آخرین لحظه‌های عمر خود را می‌گذارند دعایش این بود «پروردگارا! برای من خانه‌ای در بهشت در جوار خودت بنا کن و مرا از فرعون و اعمالش رهایی بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده»! خداوند نیز دعای این زن مۆمن پاک‌باز فداکار را اجابت فرمود و او را در کنار بهترین زنان جهان مانند مریم قرار داد.

این جمله‌های سه‌گانه‌ای که این زن با معرفت و ایثارگر در واپسین لحظه‌های عمرش بیان کرد، جمله‌هایی که می‌تواند برای همه زنان و مردان مۆمن جهان الهام‌بخش باشد، جمله‌هایی که بهانه‌های واهی را از دست تمام کسانی که فشار محیط، یا همسر را، مجوزی برای ترک اطاعت خدا و تقوی می‌شمرند، می‌گیرد.1

چون خدای تعالی در خلال تمثیل حال این بانو، و اشاره به منزلت خاصه‌ای که در عبودیت داشت، دعایی را نقل می‌کند که او به زبان رانده، همین خود دلالت می‌کند بر اینکه دعای او عنوان جامعی برای عبودیت او است، و در طول زندگی هم همان آرزو را دنبال می‌کرده، و درخواستش این بوده که خدای تعالی برایش در بهشت خانه‌ای بنا کند، و از فرعون و عمل او و از همه ستمکاران نجاتش دهد. پس همسر فرعون جوار رحمت پروردگارش را خواسته، خواسته است تا با خدا نزدیک باشد، و این نزدیکی با خدا را بر نزدیکی با فرعون ترجیح داده، با اینکه نزدیکی با فرعون همه لذات را در پی داشته، در دربار او آنچه را که دل آرزو می‌کرده یافت می‌شده، و حتی آنچه که آرزوی یک انسان بدان نمی‌رسیده، در آنجا یافت می‌شده، پس معلوم می‌شود همسر فرعون چشم از تمامی لذات زندگی دنیا دوخته بوده، آن هم نه به خاطر اینکه دستش به آن‌ها نمی‌رسیده، بلکه در عین اینکه همه آن لذات برایش فراهم بوده، مع‌ذلک از آن‌ها چشم پوشیده، و به کراماتی که نزد خدا است، و به قرب خدا دل بسته بوده، و به غیب ایمان آورده، و در برابر ایمان خود استقامت ورزیده، تا از دنیا رفته است.2

 

با تو می‌گویم :

این روزها اگر کسی دنبال پیدا کردن خانه باشد و برای پیدا کردن خانه پرس و جو کند

یا سری به آگهی روزنامه‌ها بزند و یا از این بنگاه به آن بنگاه برود، از متراژ خانه دلخواهش می‌گوید

و این که چند خوابه باشد، طبقه چندم باشد، نور گیر باشد یا نباشد، حیاط و انباری و پارکینگ داشته باشد یا نه اما پیش‌ترها، یعنی همان وقتی که مادربزرگم بانوی جوانی بوده و برای من تعریف می‌کند؛

آدم‌ها پیش از این‌ها، از همسایه های خانه می‌پرسیدند.

یعنی پرس و جو می‌کردند تا همسایه های خوب داشته باشند که همه اعتقادشان

این بوده که آنقدری که همسایه به داد همسایه می‌رسد، خواهر و برادر به داد آدم نمی‌رسند.

قدیمی‌ترها از همسایه می‌پرسیدند چون برایشان مهم بوده که هر روز چشمشان توی چشم چه کسی می‌افتد و دیوار به دیوار چه کسانی هستند.

همسایه، مهم بوده چون با هم زندگی می‌کردند، در شادی‌های کوچک و بزرگ هم سهیم بودند و وقت اندوه و غصه هم که می‌رسیده، پشت هم را خالی نمی‌کردند.

همسایه‌ها با هم جمع می شدند و مجلس عزا به پا می‌کردند.

اما این روزها، کسی کاری به کار همسایه‌اش ندارد. اصلاً گاهی اسم هم را هم نمی‌دانند و از غم و شادی دل هم، هم بی خبرند.

زندگی در همسایگی خوبان، دغدغه دوستان خدا بوده است.

دغدغه کسانی که خدا توی کتابش، اسمشان را آورده و از بزرگیشان گفته.

آسیه بانو، جواهری است در قصر فرعون، که وقت مرگ، دغدغه‌اش همسایگی خداست.

این که خدا در بهشت، او را در جوار خودش بخواهد.

این که همسایه دیوار به دیوار خدا باشد.

او، از خدا کاخ بزرگ و باغ وسیع بهشتی نمی‌خواهد. همه آرزویش، همسایگی خداست.

این که هر صبح، چشم که باز می‌کند، خدا را ببیند که به لبخند و رضایت نگاهش می‌کند.

 

یادم بماند :

یادم باشد و یادت نرود، هرکسی به قدر آرزوهایش قد می‌کشد.

 

نویسنده: زهرا نوری لطیف

کارشناس شبکه تخصصی قرآن تبیان


1.تفسیر نمونه، ج 24، ص 302 و 303

2.ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه طباطبایی، ج 19، ص 578

UserName