گناهی که پوست میکند!
اشاره:
آنچه می خوانید بیانات حکیم متاله و مفسر فرزانهی قرآن، آیت الله جوادی آملی است که در خلال جلسه دیدار مسئولین سازمان دارالقرآنالكریم و گروه تدوین سند راهبردی "قرآن و فضای مجازی" با معظم له ایراد فرمودهاند:
« اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسمالله الرحمن الرحیم – بنده هم متقابلاً حضور اساتید بزرگوار را گرامی میدارم و از این گزارش امیدبخش بسیار خوشحالیم و از خدای سبحان به بركت قرآن و عترت مسئلت میكنیم كه سعی شما بزرگواران را مشكور بكند و این مجاز را به حقیقت تبدیل كند كه انشاءالله بتواند جامعه را روشن كند و میلاد وجود مبارك ثامن الحج(علیهالسلام) را هم به پیشگاه ولیعصرمان تبریك عرض میكنم و این دهه پربركت كرامت را هم گرامی میداریم.
مطالب مهم این است كه ما خودمان قرآنی فكر كنیم. وقتی قرآنی فكر كردیم، قرآن در زندگی ما حضور پیدا میكند. الان به استثناء اوحدیِ از ما، ما قرآنی زندگی نمیكنیم. قرآن میخوانیم، مسلمانیم، نماز میخوانیم، حج عمره هم داریم، انشاءالله بهشت هم میرویم، اما قرآن در زندگی ما نیست، یعنی دین در زندگی ما نیست. دین داریم، زندگی هم داریم. بعضیها دین در زندگیشان هست. اما ما دین داریم، زندگی هم میكنیم. فرقش این است كه اگر ما از همین مثالهای ساده و قرآنی شروع بكنیم و بعد دوباره برگردیم و نگاه بكنیم، میبینیم دین در زندگی ما نیست. ما از همین مثالهای ساده و عرفی روزانهمان مثال میزنیم. اگر كسی یك ظرف میوهای برای ما بفرستد ما اول سۆال میكنیم آن چیست؟ میگویند این میوه است[میپرسیم] كی داد؟ فلان آقا و بعد از او تشكر میكنیم. یك پارچهای برایمان بیاورند، سۆال میكنیم این چیست[میگویند] پارچه است. كی داد؟ فلان شخص داد. این زندگی ماست. اما یك موحد قرآنی این جور زندگی نمیكند. میگوید این چیست؟ میگویند میوه است. میگوید كی آورد؟ و نه كی داد؟، كی آورد؟ فلان آقا. ما[كی داد] را با[كی آورد] یكی میكنیم.[در حالی] كه این نیست؟
خوب خیلی فرق است. در كلمات ائمه(ع) كه حسابش جدا، آن اوحدیِ از مردان الهی مثل مرحوم قاضی، هرگز نمیگویند كی داد؟ میگویند كه آورد؟ معلوم میشود كه زندگی زندگی قرآنی نیست.
این را عرض میكنم برای اینكه معلوم بشود چه جور آدم، عالم بیعمل[میشود]. یعنی آیات را خوب تفسیر میكند، سخنرانی میكند، منبر میرود، «قل للمۆمنین...» را خوب سخنرانی میكند و بعدش هم به نامحرم نگاه میكند. چه طور میشود؟! آیه «اكالون لسحت» را میخواند، «فیسحتكم» را میخواند كه رشوه – رومیزی[یا] زیرمیزی - پوست آدم را میكند. «سُحت» است. «فیسحتكم» یعنی پوستتان را میكند. این را خوب معنی میكند، بررسی میكند اما رومیزی و زیرمیزی، هر كدام آمد، میگیرد! چه جور میشود؟!
اگر انشاءالله زندگی ما زندگی قرآنی باشد، آن وقت كلاً فعل ما، فكر ما و حرف ما عوض میشود. و این تنها حرف نیست. بین آن كه كی آورد؟ با كی داد؟ خیلی فرق است.
به ما گفتند «مابكم من نعمه فمن الله»، همین مضمون قرآنی را به صورت تعقیبات بعضی از ادعیه «ما بنا من نعمه فمن الله» به ما آموختند قرآناً و روایتاً كه نگوئیم كی داد؟[بلكه] بگوئیم كی آورد؟ ولی معذالك ما میگوئیم كی داد؟
نكته دوم این است كه معمولاً در بحثهای علمی میگویند «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال».
آنها كه یك مقدار روشنتر هستند میگویند هم «انظر الی ما قال» و هم «انظر الی من قال»؛ ببین چه حرفی است و ببین چه كسی گفته است. اما همیشه همین دو مطلب است و آن ریشه اصلی را فراموش میكنیم و در زندگی ما نیست. قرآن سه تا حرف دارد، یكی اینكه حرف و قول چیست؟ و اینكه از دهان چه كسی خارج شده است؟ و یكی اینكه
[از جهت ]انطقنا الله الذی انطق كل شی چه كسی انطاق كرده است؟ كی به حرف آورده است؟ اما این حرف در زندگی ما نیست.
(وقتی) كسی به ما حرفی زد؛ ما حرف را و گوینده را نگاه میكنیم، اما به این كه چه كسی او را به حرف آورد، نگاه نمیكنیم. (انطقنا الله الذی انطق كل شی) زندگی قرآنی این گونه است؛ آنهایی را كه با آنها كما و بیش آشنا بودیم و دیدیم، آنها هرگز نمیگویند كی گفت؟[بلكه]میگویند دیگری او را به حرف آورد؛ حالا یا خوب یا بد.
اگر انشاءالله الرحمن این قرآن در زندگی ما بیایید ما جزو این امر میشویم، برای اینكه نور است و وقتی كتاب نور شد
(و جعلناله نوراً یمشی به فی الناس) كسی كه قرآنی زندگی میكند واقعاً نور است. آن وقت لازم نیست كسی نصیحت بكند، تبلیغ بكند، سازمان تبلیغات تشكیل بدهد. خودش نور است . یعنی همانطور كه گفتهاند عطر آن است كه خود ببوید نه آنكه عطار بگوید. اما الان البته هم باید عطار بگوید و هم خود عطر ببوید. ولی خودش اثر دارد. چون بشر با لوح ناننوشته خلق نشده است. همه یك سرمایهای دارند. اگر بشر بیسرمایه خلق میشد؛ آن وقت انسان میتوانست بگوید ما گفتیم ولی اثر نكرد. ولی خداوند گفت من همه را با سرمایه خلق كردم. لوح ناننوشته نیست. (فالهمها فجورها و تقویها). این الهام است. و الهام هم غیر از علم حصولی حوزه و دانشگاه است
ما در علمهای حصولی حوزه و دانشگاه یك اندیشه داریم، یك انگیزه داریم و ممكن است علم به عمل برسد یا نرسد.
عالم بیعمل داریم، عالم با عمل داریم. چون علم یك متولی دارد، عمل هم یك متولی دیگر دارد. اما در الهام اینطور نیست كه بخش علمش از بخش عملش جدا باشد. و این یك توضیحی میخواهد كه عرض كنیم و خداحافظی كنیم.
ما علمهایی كه در حوزه و دانشگاه داریم علم یك متولی و مسئول خاص خودش را دارد و عمل یك متولی و مسئول خاص خودش را دارد. این دو دستگاه و دو كرسی در فضای درون ما یعنی نفس ما است. همانطوری كه در بیرون متولیها از هم جدا هستند. در بحثهای علمی و ادراك، چشم و گوش متولی فهم و درك و دیدن هستند ودست و پا، متولی كار كردن و ما توقع نداریم كه دست و پا ببینند و بفهمند چنانچه توقع نداریم چشم و گوش بدوند. از چشم و گوش كاری ساخته نیست.[كار]چشم و گوش فقط درك است و كار دست و پا تحرك است.
این را عرض میكنم برای اینكه معلوم بشود چه جور آدم، عالم بیعمل[میشود]. یعنی آیات را خوب تفسیر میكند، سخنرانی میكند، منبر میرود، «قل للمۆمنین...» را خوب سخنرانی میكند و بعدش هم به نامحرم نگاه میكند. چه طور میشود؟!یا آیه «اكالون لسحت» را میخواند، «فیسحتكم» را میخواند كه رشوه – رومیزی[یا] زیرمیزی - پوست آدم را میكند. «سُحت» است. «فیسحتكم» یعنی پوستتان را میكند. این را خوب معنی میكند، بررسی میكند اما رومیزی و زیرمیزی، هر كدام آمد، میگیرد! چه جور میشود؟!
آن وقت ما كه دلمان میخواهم او عمل كند،[پیوسته] برایش آیه میخوانیم [و] نمیدانیم او مشكلش جای دیگر است. برای اینكه روشن شود كه علم یك مسئولیت و محدودهای دارد و عمل یك متولی دارد ما همین بحثهای بیرونی را بررسی كنیم و به درون برسیم؛ میبینیم در درون هم همینجور است. ما از جهت بیرون چهار گروهیم. بعضی هستند كه هم مجاری ادراكشان قوی است و هم مجاری تحریكی آنها قوی است. یعنی هم چشم و گوش سالم دارند و هم دست و پای سالم. این [فرد] وقتی مار و عقرب ببیند فرار میكند[چون] هم خوب میبیند و خوب میشنود، هم دست و پای سالم دارد، بلند میشود و میرود و نجات پیدا میكند. گروه دومی هستند كه مجاری ادراكی آنها سالم است و قوی اما مجاری تحریكی آنها بسته است و دست و پا بسته و فلج است. چشم و گوش سالم است و مار و عقرب را میبیند، اما هیچ تكان نمیخورد و مصدوم هم میشود. شما میخواهید به او میكروسكوپ و تلسكوپ بدهید، عینك بدهید، دوربین بدهید[اما] چشم كه فرار نمیكند. او مشكل علمی ندارد؛ این واقعاً میبیند اما ازچشم و علم بصری كاری ساخته نیست. آنكه باید فرار كند، دست و پا است كه بسته است. گروه سوم كسانی هستند كه دست و پای آنها باز است و خیلی فعالند ولی چشم و گوششان بسته است، مثل مقدسان بیدرك، شما هر جور به آنها بگویید، راه میافتد. خوب در غالب این ملل و نحل – چه ملل و نحل ابن[.... ]و چه ملل و نحل شهرستانی كه دو جلد است – ملل را انبیاء آوردند و نحل را متنبیّان آوردند.
در برابر هر (نبی) یك (متنبّی) هست. در برابر هر حقی یك باطلی است. آمار متنبیّان كمتر از انبیاء نیست. اگر آنها یكصد و بیست و چهار هزار پیامبرند، آنها هم همینطورند. متنبیّان را این مقدسان بیدرك تقویت كردند. انبیاء آمدند حرفهای علمی آوردند، این برای كسانی بود كه چشم و گوش دارند. متنبیان آمدند برای كسانی كه دست و پایشان باز است اما چشم و گوششان بسته است. به آنها میگویند به این سمت بروید، میگوید: چشم. اینچنین نیست كه بهائیت علمی باشد. برای ما بهائیت آوردند و برای اهل تسنن وهابیت آوردند. مقدّسان بیدرك دست و پایشان فعال و پركار است ولی چشم و گوششان بسته است.
گروه چهارم كسانی هستند كه هم محفوف بالعین و السمع هستند و هم دست و پایشان بسته است. این موارد را در مجاری بیرونی داریم، حالا برگردیم به درونمان. در درون، آن متولی اندیشه – به اصطلاح عقل نظر – گاهی قوی است مثلاً شخصی حوزوی و دانشگاهی است و مطالب را خوب میفهمد و خوب درك و ادراك میكند و بعد نوبت متولی عمل است؛ یعنی آنكه باید تصمیم بگیرید.
آنكه متولی عمل است كارش عزم، اراده، اخلاص و نیت است و آنكه متولی علمی است كارش جزم است. جزم یعنی جزم و عزم یعنی عزم. این كار علمی است و آن كار عملی است. هیچ ارتباطی بین جزم و عزم نیست. عزم[مربوط] بهاراده است و جزم[ مربوط] به تصور و تصدیق و درك است. این آقا عالم با عمل است یعنی خوب تصور دارد، خوب تصدیق دارد خوب دلیل عقلی و نقلی دارد، جزم پیدا میكند، عالم میشود، اهل عزم و اراده هم هست و به علمش عمل میكند، میشود عالم عامل.
گروه دوم در بیانات نورانی حضرت امیر(ع) كه[فرمودند]: «كم من عقل اسیر تحت هویً امیر»، این عقل در این جهاد درونی و جهاد با نفس، در مصاف با هوس در بند كشیده شده و اسیر شده است. هوس آنرا به بند كشیده است. ارادهاش زنجیری است. این هیچ مشكل علمی ندارد. شما حالا برایش آیه بخوان، این خودش برای دیگران تفسیر میكند! [و در] این بخشی كه مربوط به اندیشه است، مجتهد است.[اما] با جزم مشكل عمل حل نمیشود. او باید عزم كند[ولی] عزم بسته است. یعنی هوس این عقلی را كه فرمودند (العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان) را به بند كشیده است. جهاد با نفس واقعاً جهاد است. «كم من عقل اسیر تحت هوی امیر» در بیانات نورانی حضرت ا میر(ع) همین است
الان مشكل معتادان چیست؟ هی نصیحت میكنند[در حالیكه]او هر شب با كارتونخوابها و جدول خوابها بیش از ما و پیش از ما باخبر است. مشكل علمی ندارد كه پایانش خطر است او صددرصد میداند كه این مواد خطر دارد [اما] آنكه باید حركت كند بخش عقل عملی است كه زنجیری است. مثل اینكه شما [دائم ]به [كسی] بگویید كه این مار است و مار آدم را مسموم میكند و از پا درمیآورد. او خودش نیش خورده و میغلطد. علم به اینكه این مار و عقرب است مشكل را حل نمیكند [بلكه] آن بخش دست و پا است كه فلج است.
متولی اراده عقل عملی است (العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان) كه اول بر اثر ارتكاب مكروهات، بعد معاصی صغیره و بعد معاصی كبیره [اسیر میشود]. این [مطالب] شوخی نیست. این حرفها جدی است؛ یعنی جنگ جدی است؛ جهاد جدی است، اسارت جدی است.
چرا میگویند اگر كسی بر محبت اهل بیت(علیهمالسلام) رحلت بكند «مات شهیداً»، چرا میگویند؟ درست هم هست. برای اینكه ما در صحنه بیرون و جهاد بیرونی و جهاد اصغر سه گروهیم، یا فاتحیم یا خدای ناكرده اسیر میشویم یا تا آخرین نفس و تا آخرین گلولهای كه داریم تیر میزنیم و تیر میخوریم و كشته میدهیم و شهید میشویم. از سه حال كه بیرون نیستیم یا فاتحیم یا اسیر یا شهید. همین جریان در جهاد درونی ما هم هست، یا خدای ناكرده اسیر میشویم، یا فاتح میشویم یا تا آخرین نفس تیر میزنیم و تیر میخوریم، ما كه نباید معصوم باشیم، لازم هم نیست عادل باشیم. همین كه افت و خیزی داریم و توی این مسیریم و آنها را به عنوان ولایت و امامان پذیرفتیم، چهار تا تیر میخوریم و چهار تا تیر میزنیم، مهم این است كه در این مسیریم. اینكه در روایات ما هست اگر كسی شیعه و پیرو اهل بیت(ع) باشد و در بسترش بمیرد «مات شهیداً»، این مخصوص افراد عادل نیست، همین شیعیان معصیتكار را هم شامل میشود. برای اینكه بالاخره این چهار تا تیر زد، چهار تا تیر خورد و تسلیم نشد و تا آخر گفت «یا علی».
امّا اگر در اثر ارتكاب معاصی صغیره و بعد خدای ناكرده كبیره مبتلا شویم، این نیروی عملی ما و آنكه متولی عمل است؛ اهل عزم و اراده و نیت است – فلج میشود و به اسارت گرفته میشود.
شیطان خیلی كاری با علم ندارد. همه تلاشش این است كه این [عقل عملی]را به اسارت بگیرد یعنی «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان» را به اسارت بگیرد. این را كه به اسارت گرفت، از او كار میكشد تمام این شبهات دینی از همین جا [است]. یعنی حالا من «احتناك» میكنم. چنانچه در سوره مباركه اسراء است صریحاً به خدا گفت كه من سواری میخواهم و چه سوار و اسبی بهتر از انسان! شیطان گفت «لا حتنكن ذریته الا قلیلاً» یعنی احتناك می كند (احتنك) بر وزن افتعال یعنی (حنك) و (تحت الحنك) را بگیرد. كسانی كه سواركارند احتناك میكنند؛ دهنه اسب را میگیرند.[شیطان] تا این بخش اراده را نگیرد از ما سواری نمیگیرد. این همه شبهات كه علیه دین جعل شده این همه اهانتها كه علیه دین شد [از همین جا است].
بنابراین باید قسمت مهم تلاش ما باید این باشد كه خود ما انشاءالله قرآنی زندگی كنیم، قرآن در زندگیمان باشد و كوشش كنیم بخش عملی ما تحت اسارت نرود. در بخش علمی از ما نخواستند مجتهد باشیم، همین مقدار آنچه را بلدیم عمل بكنیم و قسمت عمل را از دست ندهیم، بالاخره در راه نجات هستیم؛ خیلی از چیزها هست كه با همین عمل حاصل میشود.
(استجیبوالله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم).
بنابراین انسان سالم هم در بخش علم صاحب نظر است و هم در بخش عمل صاحب نظر است. هم كرسی علمی دارد و هم كرسی عملی دارد، مثل انسانی كه هم چشم و گوشش سالم است و هم دست و پایش سالم است. خدای ناكرده یكی از اینها آسیب ببیند، آنوقت حیات، حیات قرآنی نیست.
انشاءالله امیدواریم همه شما بزرگواران، تلاش و كوششتان این باشد كه این جامعه را بسمت حیات قرآنی بیاورید یعنی آیات قرآنی را خوب و درست بخوانیم و درك كنیم و بعد آنرا وارد زندگی روزانهمان بكنیم یعنی مواظب حرفهایمان باشیم[كه: ]كی داد؟ كی گفت؟ و آنكه دسـتاندركار همه اموراست را فراموش نكنیم. اینكه به ما گفتهاند هر كاری میكنید (بسمالله) بگویید یعنی همین. چون آدم باید رویش بشود تا بگوید خدایا بنام تو. بنام تو یعنی دالان ورودی، خروجی و وسط و آخر این كار را تو رهبری میكنی و ما این وسط مأمور اجرائیم. دین كه در زندگی آمد انسان سعی میكند هم در بخش علم سالم باشد و هم در بخش عمل سالم باشد. آنوقت دیگر در جامعه نه اختلاس سه هزار میلیاردی داریم نه بیكاری داریم. الان دو تا سرمایه در این مملكت هست سرمایه طبیعی را كه خدای سبحان به ما داد و در این بیان نورانی حضرت امیر(ع) است كه فرمود «من وجد ارضاً و ماءً ففتقر ابغضه الله» مرحوم صاحب وسائل این اسناد را نقل كرده است. كشوری كه آب دارد، خاك دارد،[ولی] نتواند خودش را اداره كند از رحمت الهی بهدور است. اینها سرمایههای اقتصادی ماست. ما آبهای فراوانی داریم كه هرز میرود و زمینهای فراوانی داریم . كشور كه همه چیز دارد، گندم وارد میكند، برنج وارد میكند، میوه وارد میكند؛ این از رحمت خداوند دور است. این نفرین علی(ع) است. اینها سرمایههای اقتصادی ماست.
سرمایههای سیاسی ما این خونهای پاك، این دفاع ده ساله و نه هشت ساله، هشت سال جنگ بیرونی بود، چند سال [هم] جنگ داخلی داشتیم، واقعاً ده سال این ملت فداكاری كرد. سال (57) كه انقلاب بهثمر رسید، جنگ گنبد شروع شد جنگی رسمی و تمام عیار، جنگ گنبد مدتها طول كشید و بعد خاموش شد، جنگ كردستان شروع شد، جنگ خلق مسلمان شروع شد، خلق عرب شروع شد، ترورها شروع شد، ما دو سال جنگ داخلی داشتیم و هشت سال جنگ خارجی. میدانید این سرمایهها، چه ارزشی دارد؟
و بخش پایانی عرضم اینكه[در قرآنكریم] هر جا سخن از پیروزی است، سخن از انبیاء(ع) نقل میكند، تنها قصه نیست.
(و كذلك نجزی المحسنین). موسی، موسی بود ولی شما هم میتوانید موسوی باشید، عیسی، عیسی بود، شما میتوانید عیسوی باشید. توقع نداشته باشید كه دریای نیل شما را سالم تحویل دهد. آنرا نخواهید ولی در حد خودتان میتوانید سالم باشم. این (كذلك نجزی المحسنین) در غالب این قصص است. (سلام علی موسی و هارون و كذلك نجزی المحسنین). به مادرت گفتیم بیانداز و به دریا هم گفتیم ببر. همه امر حاضر، امر غایب، امر حاضر، امر غایب؛ این نشانه مدیریت اوست. و در پایان فرمود (و كذلك نجزی المحسنین) یعنی هر كسی راه ما را برود نجاتش میدهیم. معلوم میشود كه قرآن تنها كتاب قصه و سرگذشت انبیاء (ع) نیست. كتاب روز است. اگر انسان كتاب روزش [قرآن] شد، آن وقت قرآنی زندگی میكند و معلوم میشود قرآن در زندگی ما حضور دارد.
انشاءالله امیدواریم به بركت خونهای پاك شهداء همه شما عزیزان، كه متولیان این بخشهای قرآنی هستید بیش از گذشته موفق باشید و مشمول ادعیه زاكیه ولیعصر(عج) باشید، خدا هم این نظام را، رهبر را، مراجع را، این ملت و مملكت را حفظ بكند و این امانت الهی را تا ظهور صاحب اصلیش از هر خطری حفظ بكند و این نعمت را به ما بدهد و اضافه كند [كه] رب زدنی علماً و عملاً ... انشاءالله . الحمدلله.
شبکه تخصصی قرآن تبیان
منبع: با اندکی تلخیص از سایت سازمان دارالقرآن