شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 2866
  • يکشنبه 1391/7/16
  • تاريخ :

وبلاگی که کتاب شد!

تشنه بود، خسته و ازنفس‌افتاده… یک سبد سیب سرخ داشت که فقط با احترام گذاشته بود روی سرش. دست اگر می‌کشید و یکی از سیب‌ها را می‌خورد، گلویش تازه می‌شد و جان می‌گرفت، ولی سیب برداشتن نمی‌دانست… و حکایت ما و قرآن چنین حکایتی‌ست.

برای کسانی که در فضای مجازی فعالیت دارند و بخشی از خوراک فکری و روحی‌شان را از محتوای تولیدشده در این فضا برمی‌گیرند، این موضوع آشناست. این‌که هرچند وقت یک‌بار یک اتفاق خوب مثل شهاب در آسمان این فضا ظاهر می‌شود، نور می‌دهد، توجه‌ها را جلب می‌کند و چشم امید را روشن می‌دارد. این اتفاق خوب می‌تواند تولد یک وبلاگ با محتوایی ارزشمند و قالبی دلنشین باشد.

مریم روستا

اردیبهشت سال 88 بود که یکی از همین اتفاق‌های عزیز، وبلاگستان فارسی را متوجه خود کرد. برای خاطر آیه‌ها"‌ وبلاگی بود که با خود عطر خوش آیه‌ها را همراه داشت. این سیب‌های سرخ را دانه‌دانه، با تأمل و تفکر انتخاب می‌کرد و با قلمی هنرمندانه به مخاطب تشنه‌کامش هدیه می‌داد.

از همان آغاز، میانگین بازدید روزانه 150 نفر، نشان می‌داد که مشتاقان قرآن این وبلاگ را شناخته و به یکدیگر معرفی کرده‌اند. بازنشرهای مکرر در شبکه‌های اجتماعی مجازی، پیوند دادن در بسیاری از سایت‌ها و وبلاگ‌های دیگر، نشان از دیده‌شدن «برای خاطر آیه‌ها» داشت.

در طول سه سال فعالیت این وبلاگ و نوشتن حدود 114 یادداشت، بارها و بارها از مطالب آن در نشریات الکترونیک و چاپی استفاده شد و مکرر در مکرر عطر قرآن در مشام شیداییان پیچید. به برکتش موجی از «شستن چشم‌ها» و «جور دیگر دیدن»ها و به عمق و معنای قرآن کریم فکر کردن‌ها، آغاز شد و وبلاگ‌های دیگری از این جنس به‌وجود آمدند.

نویسنده‌ی این وبلاگ، «مریم روستا» متولد 1362 شیراز و دانشجوی دکترای شهرسازی است. تسلط او بر آیات قرآن، داشتن پشتوانه‌ی معارفی و تفسیری، استفاده از محضر اساتید برجسته‌ی قرآن کریم، داشتن مطالعات ادبی، برخورداری از ذوق هنری و قلمی صاف و دلنشین، توجه به ابعاد کاربردی قرآن و نیز آشنایی با نیازهای روحی و معنوی نسل جوان، از ویژگی‌هایی است که نوشتارهای قرآنی این نویسنده را از دیگر نوشته‌های مشابه متمایز کرده است. البته او در معرفی خود در وبلاگش تنها به همین خلاصه بسنده کرده: «بی میِ ناب زیستن نتوانم.»

هم‌چنین از مخاطبانش چنین خواسته است: «گاهی اگر از این طرف‌ها رد شدید و خواستید از سرِ لطف، نویسنده‌ را دعایی کنید، بسپارید خدا جرعه‌ای «اخلاص» بدهدش؛ حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دامِ تزویر مکن چون دگران قرآن را».

اما به اذعان مخاطبان، او مصداق حدیث رسول خداست که هرگاه جوان مۆمنی قرآن بخواند، قرآن با پوست و گوشتش آمیخته خواهد شد…

همه‌ی این‌ها را گفتیم که بگوییم نشر معارف در تیرماه امسال، در اقدامی به‌جا و درخور تقدیر، مجموعه محتوای تولیدشده در این وبلاگ را در کتابی با نام «برای خاطر آیه‌ها» منتشر کرده است.

بی‌گمان تبدیل شدن این وبلاگ به کتاب -که برای تعداد بیش‌تری از مخاطبان و مشتاقان، به‌ویژه نسل جوان قابل دسترسی خواهد بود- یکی از افتخارات وبلاگستان فارسی است.

امید که این «چشم شستن»ها و «قدر» دانستن‌های قرآن کریم، به همت و معرفت جوانانی مانند نویسنده‌ی این کتاب، هر روز بیش از پیش رونق گیرد و این تشنه‌کامی‌ها و خسته‌جانی‌ها که داریم، به زلال آیه‌ها عطش‌شکن شود، که به قول شاعر:

نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ای ……….. پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای

 

نام کتاب: برای خاطر آیه‌ها

نویسنده: مریم روستا

انتشارات: نشر معارف

سال نشر: 1391

تعداد صفخات:96

شمارگان: 2000>

قیمت: 1500 تومان

بخش‌هایی از کتاب:

می‌شد همه‌ی شب‌های شعب نخوابد توی بستر پیامبر

می‌شد جانش را سپر بلای رسول نکند

فقط یکی از آیه‌های قرآن کم می‌شد؛

وَ مِن النّاس مَن یشری نفسه ابتغاء مَرضات الله (1)

می‌شد توی رکوع، انگشترش را به آن فقیر انفاق نکند

فقط شاید یکی از آیه‌های قرآن نازل نمی‌شد؛

انّما ولیّکم الله… و یۆتون الزّکوه و هُم راکعون (2)

می‌شد این‌قدر عزیز نباشد برای پیامبر

که قرآن نگوید أنفسنا (3)

که همه نگویند «انفسنا»ی ماجرای مباهله،

علی بود؛ جانِ پیامبر

می‌شد خودش و همسر و بچه‌هایش،

آن سه روز، افطارشان را به مسکین و یتیم و اسیر ندهند

فقط قرآن دیگر «هَل اَتی» (4) نداشت

می‌شد آن‌قدر شجاعانه و دلیرانه نجنگد

که قرآن حتی به ضربه‌ی سم اسبش قسم بخورد؛

و العادیات ضبحاً. فالموریات قدحاً (5)

می‌شد باب مدینه‌ی علم نبوی نباشد

که دوست و دشمن بگویند

مَن عِنده عِلم الکتاب (6)

علی‌ست

می‌شد این‌قدر ولایتش مهم نباشد

که توی حجِ آخر آیه بیاید:

بلِّغ ما اُنزل الیک من ربک فاِن لَم تفعل فَما بلّغت رسالته (7)

که دست عزیزی دستش را بالا ببرد و بگوید:

مَن کُنت مَولاه فهذا علیٌّ مَولاه

که خدا جبرییل را دوباره روانه کند؛

الیوم أکملت لکُم دینکُم و اتممتُ علیکُم نعمتی… (8)

• می‌شد؟!

می‌شد، اگر او علی‌بن‌ابی‌طالب نبود؛

خبر بزرگ؛‌

نبأ عظیم.

امشب، شب آمدنِ کسی‌ست،

که اگر نمی‌آمد،

اقلّش، سیصد تا از آیه‌های قرآن کم می‌شد. (9)

بی‌گمان تبدیل شدن این وبلاگ به کتاب -که برای تعداد بیش‌تری از مخاطبان و مشتاقان، به‌ویژه نسل جوان قابل دسترسی خواهد بود- یکی از افتخارات وبلاگستان فارسی است.

و سوگند به روزگار…

و سوگند به روزگار، که انسان، مدام در حال زیان‌کردن است…

مردیخ‌فروش -که یخ‌هایش کم‌کم داشتند آب می‌شدند- را دیده بود که عاجزانه فریاد می‌زد: إرحموا من یذوب رأس ماله. إرحموا من یذوب رأس ماله؛ رحم کنید به کسی که سرمایه‌اش دارد آب می‌شود…"‌ منقلب شد. انگار کسی نشانش داده بود معنی واقعیِ‌ «انّ ‌الانسان لفی خُسر» را.

حالِ لحظه‌لحظه‌ی من حال آن مرد یخ‌فروش است. سرمایه‌ام،‌ عمرم، ‌جوانی‌ام،‌ ذره‌ذره مقابل چشم‌هایم دارد آب می‌شود و نمی‌فهمم. همه‌اش ضرر. همه‌اش باخت. سرمایه‌ام را به چیزهایی می‌دهم که نمی‌ارزند؛ به مدرک، به علم‌های همین دنیایی، به دانسته‌هایی که مرا راه نمی‌برند، به مقام، به پول، به خانه، به ماشین، به عزّت‌های این دنیایی، به عزیز شدن‌های گذرا، … آآآه، بهای جان من فقط بهشت بود. امیرم حجّت را بر من تمام کرده بود؛‌ «…فلا تبیعوها إلا بها».

رهایی از این ضرر کردن‌های مدام، رهایی از این باختن‌های بی‌وقفه، فقط، عمل به یک تبصره‌ی چهار ماده‌ای‌ست؛ ایمان، عمل شایسته، سفارش به حق، سفارش به صبر. اللهمّ‌ وفّقنا.

به هم که می‌ رسیدند، بعد از سلام و مصافحه، پیش از خداحافظی، همین سه آیه را برای هم می‌خواندند؛ مسلمانان صدر اسلام.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

والعصر.

انّ الإنسان لَفی خُسر.

الا الّذین آمنوا و عَمِلوا الصّالحاتِ وَ تَواصوا بِالحقِّ‌ وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ

***

وقتی تو راضی باشی…

خداوند به مردان و زنان با ایمان باغ‌هایی وعده داده است که از زیر [درختان‏] آن نهرها جاری است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نیز] خانه‌هایی پاکیزه در بهشت‌های جاودان و خشنودیِ خدا بزرگ‌تر است. این است همان کامیابی بزرگ.

به ما معمارها و شهرسازها یاد داده‌اند که حتی وقتی همه‌ی شاخص‌های کمّی و کیفیِ محیطیِ یک فضا مطلوب باشد، معلوم نیست آن فضا به چشم مخاطب، فضای خوبی بیاید. یک کیفیت مهم‌ترِ دیگری هست که به محیط، مطلوبیت می‌دهد؛ یکی کیفیتی که نمی‌دانیم چیست! این وسط جناب «الکساندر»ی (1) هم آمده و اسم آن کیفیت را گذاشته «کیفیتِ بی‌نام»! (2) و گفته راز جاودانه‌ماندنِ خیلی از فضاها توی اذهان ما، همین کیفیت بی‌نام داشتنِ آن فضاست.

داشتم فکر می‌کردم توی بهشت جاودانه‌ی تو، ورای همه‌ی آن زیبایی‌های مسحورکننده، آن باغ‌های درهم‌تنیده، آن نوشیدنی‌های شهد خوش‌گوار با سقایت تو، هم‌نشینی با خوب‌های دوست‌داشتنی، زوج‌های مطهّر، خانه‌های طیّب… ورای همه‌ی این‌ها، یک کیفیت دیگری باید باشد تا بهشت، بهشت بشود. آیه‌ها می‌گویند آن کیفیتِ بی‌نام، اسمش «رضوان» است. همان حالِ بی‌نظیرِ بنده‌ای که بداند تو از او راضی هستی، همان لبخند رضایتت. آیه‌ها می‌گویند حتی ذره‌ای از آن «رضوان»، از همه‌ی اوصافی که از باغِ رۆیاییِ تو خوانده‌ایم، بالاتر است.

وَعَدَ اللَّهُ الْمُۆْمِنینَ وَ الْمُۆْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ

نویسنده: شادی رمضانی

شبکه تخصصی قران تبیان


 

منابع:

1. بقره 207

2. مائده 55

3. آل عمران 61

4. سوره دهر

5. عادیات 1 و 2

6. رعد 43

7. مائده 67

8. مائده 3

9. ابن عبّاس می‌گوید: «نزلت فی علی ثلاث مائه آیه؛ سیصد آیه در شأن علی نازل شده است.»

UserName