بازخوانی متفاوت از آیاتی که بارها خوانده ایم(8)
با تو عهد می کنم که من اگر چنین و چنان کردم و تا فلان وقت ، خوبتر از همیشه تا حالایم بودم ، تو هم تا فلان موعد ، برایم چنین کن. خدای سامع الدعا تری باش برای من و برای دعاهایم مجیب الدعوه تر. بعد هم پیش خودم از تو قول می گیرم و خیالم راحت می شود که همانی می شود که از دل من گذشته است و شده است آرزوی من
وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتخََّذْتمُُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُونَ
ثمَُّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
و (به یاد آورید) هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذاردیم (و او، براى گرفتن فرمانهاى الهى، به میعادگاه آمد) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید در حالى كه ستمكار بودید.سپس شما را بعد از آن بخشیدیم شاید شكر (این نعمت را) بجا آورید/ سوره مبارکه بقره آیه 52 و 53
نوبت اول
پس از آنکه حضرت موسی علیه السلام برای دریافت وحی و کتاب آسمانی ، به وعده گاه رفت ؛ سامرى، مستضعفان (منظور مستضعفان ایمان) بنى اسرائیل را فریفت و آنها را در اشتباه انداخته، گفت: موسى وعده كرد كه پس از چهل شب بازگردد اكنون بیست شب و بیست روز از آن زمان مىگذرد كه در مجموع، چهل مىشود و اربعین موسى تمام گشته و موسى از وعده پروردگارش تخطّى نموده است. پروردگار موسى اشتباه كرده است.اكنون خداى شما آمده است تا به شما نشان دهد كه چگونه مىتواند خودش شما را به سوى خود فرا خواند. او قادر خواهد بود كه شما را از جانب خودش به خود بخواند (به طور مستقیم و بدون واسطه، شما را به خداى خود دعوت نماید). و خدا نیازى ندارد كه موسى را به سوى شما بفرستد..
آنگاه، سامرى گوسالهاى را كه ساخته بود، براى آنان ظاهر كرد.
آنان گفتند: چگونه گوساله، خداى ما تواند بود؟
وى گفت: پروردگار شما از داخل این گوساله با شما سخن مىگوید، همچنان كه موسى از درخت صداى خدایش را شنید. پس خدا در گوساله است، همان طور كه در درخت بود. پس، آن قوم گمراه شدند و گوساله را پرستیدند 1
نوبت دوم:
می بافم. خیال می بافم. خیلی خیال می بافم. و با تو عهد می کنم که من اگر چنین و چنان کردم و تا فلان وقت ، خوبتر از همیشه تا حالایم بودم ، تو هم تا فلان موعد ، برایم چنین کن. خدای سامع الدعا تری باش برای من و برای دعاهایم مجیب الدعوه تر. بعد هم پیش خودم از تو قول می گیرم و خیالم راحت می شود که همانی می شود که از دل من گذشته است و شده است آرزوی من .
بعد از آن ، تمام تلاشم را می کنم که بهتر باشم. هر شب تقویم را ورق می زنم و روزهای مانده تا تحقق وعده خیالی تو را می شمارم. روزهای آخر ،شوقم صدبرابر می شود و انتظارم هزار برابر. انتظار ِ رسیدن ِ موعدی که من برای تو قرارش دادم. وقتی روزهایی که با تو قرار ِ خوب بودن گذاشتم ، تمام می شود... وقتی عهد خیالی که از تو گرفتم محقق نمی شود ، به تو بدبین میشوم. به خدایی تو ... به اسمع السامعین بودنت ... به ابصر الناظرینی ات ... به مجیب الدعوه المضطرین بودنت ... به لا تخلف الله المیعاد بد گمان می شوم و بعد من می مانم و هزار سوال بی جواب که می بردم تا سر ِ شک ... تا جایی که نمازهایم را با اخم می خوانم . که دیگر سر سجاده نمی نشینم و با تسبیح ، سی و چهار بار یاد بزرگی ات نمی کنم. سی و سه بار یادم نمی افتد به پاکی تو و شكركردنت یادم می رود... همین است که کم کم توکل یادم می رود. وقت گرفتاری ، کار بلدی تو یادم می رود و می شوم همان کسی که نمی خواهی باشم. خدایم می شود این و آن که وقت تنهایی به دامنشان پناه می برم. وقت سختی ، یادشان می کنم. خدایم می شود هزار کسی که هیچ کدامشان تو نیستید که هیچ یکشان رنگ ِ تو را هم ندارند. آنقدر بی تو می شوم ، بی تو می روم که همه راه ها برایم بن بست می شوند. آن وقت است که نوری ته دلم سو سو می کند ، تا برگردم . تا به پشیمانی برگردم به طرف تو ...تا بگویم اگر دیگرانی در پستوی ِ نه توی ِ دلم خدایی کردند ، هیچ کدامشان تو نشدی... توی ِ مهربان ِ همیشگی...
نوبت سوم :
یادم بماند که هیچ کس برای من ، تو نمیشوی ...
پی نوشت:
1.ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده
نویسنده: زهرا نوری لطیف
شبکه تخصصی قرآن تبیان