الدرس الحادي والثلاثون
تعليم اللغة الفارسية
السلام عليکم ورحمة الله وبرکاته
وأهلاً ومرحباً بکم الي حلقة أخري من برنامجکم "تعلّم الفارسية".
نستمع في هذه الحلقة الي حوار عبر الهاتف بين أحمد وصديقه علي، حول الحديقة العامة، مع حديث مختصر في البداية عن صديق آخر لعلي، وهو مصارع. ولکن، وکما جرت العادة، نستمع أولاً الي معاني المفردات:
ديشب = ليلة امس
تلفن کردم = اتـّصلتُ هاتفياً
تونبودي = أنت لم تکن
کجا= أينَ
رفتم = ذهبتُ
به خانه دوستم = الي بيت صديقي
تومي شناسيش =أنت تـَعرفـُه
من نمي شناسمش =أنا لا أعرفه
کشتي گير= مصارع
پس فردا = بعدَ غد
او مي رود = هو يذهب
خداحافظي = توديع
تو رفتي = أنت ذهبت
شام = العشاء
آري = نعم
پدر و مادرم = أبي وأمي
پارک شهر= الحديقة العامة
پارک = الحديقة
رفتيم =ذهبنا
بدنبود= لا بأس
او آمد= هو جاء
او آورد= هو جاء بـ
ميوه = فاکهة
شلوغ =مزدحم
مثل هميشه = کالعادة
تابستان = الصيف
فرصت خوبي است = فرصة مناسبة
رفتن = الذهاب
آيا= هل
************
إذنْ نستمع الي الحوار:
احمد: على! ديشب به شما تلفن کردم. خانه نبودى. کجا بودى؟
احمد: علي! إتـّصلتُ بک ليلة أمس. لم تکن في البيت. أين کنتَ؟
علي: ديشب به خانه دوستم مهدي رفتم. تو مهدي را مي شناسي؟
علي: ليلة أمس ذهبتُ الي بيت صديقي مهدي. أنت تعرف مهدي؟
احمد: نه. نمى شناسمش.
احمد: لا. لا أعرفه.
علي: مهدي کـُشتى گير است. پس فردا براي مُسابقه به ترکيه خواهد رفت.
علي: مهدي مصارع. سيذهب بعد غد الي ترکيا للمسابقة.
احمد: پس براي خداحافظي به خانه مهدي رفتي؟
احمد: إذنْ ذهبتَ الي بيت مهدى للتوديع؟
على: آري. براي خداحافظي رفتم. تو ديشب کجا بودي؟
علي: نعم ذهبتُ للتوديع. أنتََ أين کنتَ ليلة أمس؟
احمد: خانه بودم وبعد از شام با پدر ومادرم به پارک شهر رفتيم.
احمد: کنتُ في البيت وبعد العشاء ذهبت الي الحديقة العامة مع أبي وأمي.
علي: آيا به شما خوش گذشت؟
علي: هل استمتعتم؟
احمد: بلي. بد نبود. مادرم چاي وميوه آورده بود.
احمد: نعم. لا بأس. کانت جاءت أمي بالشاي والفاکهة.
علي: آيا پارک شهر شلوغ بود؟
علي: هل کانت الحديقة العامة مزدحمة؟
احمد: آري. مثل هميشه پارک شلوغ بود.
احمد: نعم. کالعادة. کانت الحديقة العامة مزدحمة.
علي: شبهاي ِ تابستان فرصت ِ خوبى براى ِ رفتن به پارک است.
علي: ليالي الصيف فرصة مناسبة للذهاب الي الحديقة.
***********
نستمع للحوار مرة أخري باللغة الفارسية فقط.
احمد: على! ديشب به شما تلفن کردم. خانه نبودى. کجا بودى؟
علي: ديشب به خانه دوستم مهدي رفتم. تو مهدي را مي شناسي؟
احمد: نه. نمى شناسمش.
علي: مهدي کـُشتى گير است. پس فردا براي مُسابقه به ترکيه خواهد رفت.
احمد: پس براي خداحافظي به خانه مهدي رفتي؟
على: آري. براي خداحافظي رفتم. تو ديشب کجا بودي؟
احمد: خانه بودم وبعد از شام با پدر ومادرم به پارک شهر رفتيم.
علي: آيا به شما خوش گذشت؟
احمد: بلي. بد نبود. مادرم چاي وميوه آورده بود.
علي: آيا پارک شهر شلوغ بود؟
احمد: آري. مثل هميشه پارک شلوغ بود.
علي: شبهاي ِ تابستان فرصت ِ خوبى براى ِ رفتن به پارک است
ودمتم في رعاية الله وحفظه.
الدرس الثلاثون
الدرس التاسع والعشرون
الدرس الثامن والعشرون
الدرس السابع والعشرون
الدرس السادس والعشرون
الدرس الخامس والعشرون
الدرس الرابع والعشرون