مولا جهان دیگر تماشایی ندارد
امروزش این باشد که فردایی ندارد
کار از جنایت ... ظلم ... خون ... اینها گذشته
حتی برای گریه هم جائی ندارد
وقتی نبودم (قبلِ خلقت) وضع بهتر بود
چون بی تو بودن هیچ معنایی ندارد
هرگز جهان این قدر نامأنوس بوده؟
بی شک نه ... هرگز ... هیچ همتایی ندارد