سلام دوستان!
سه تن از اعضای انجمن نجوم تبیان بعد از یک شب رصدی طاقت فرسا! به مقصد الموت قزوین برای مشاهده شهاب باران، بازگشتند.
آنچه در زیر می خوانید گزارش و عکسهای این شب رصدی 76 نفره است.
کل آیتم ها 39
اولین چیزی که توجه بر انگیز بود تعداد شرکت کنندگان در این برنامه بود. در ابتدا قرار بود تنها 36 نفر برای بارش شهابی عازم الموت شوند اما آنقدر شهاب باران زیبا است که تعداد شرکت کنندگان این برنامه را دو برابر کند. خلاصه با 5 مینی بوس و به سرپرستی آقای امام ساعت 1:30 از تهران به مقصد الموت حرکت کردیم. جاده الموت واقعا زیبا بود و یک جورایی با جاده چالوس برابری می کرد. اینویزیبل عکسهای زیادی از راه گرفت که فکر کنم به زودی در اینجا به نمایش بگذارد. ساعت تقریبا 8:10 بود که از داخل اتوبوس هلال ماه و زهره را پیدا کردم و از دیدن هلال ماه رمضان واقعا لذت بردم. ساعت 8:35 هم در همان داخل اتوبوس افطار کردیم و بالاخره تقریبا ساعت 9 رسیدیم الموت. الموت واقعا سرد بود. خیلی سرد. به طوری که در اواسط شب واقعا بدن پتو نمی شد کاری کرد. ادامه دارد ...
شهاب باران دیشب ، نه ؟
thank you for attention
سلاممحاق جان خوش گذشت؟چندتا شهاب دیدید؟منتظر گزارش مفصل و عکس های این برنامه هستیم.
بسم رب السماوات و النجوم
پایگاه رصدگر
با سلام خدمت همه اعضای انجمن نجوم تبیانگشت رصدی الموت فوق العاده بود. اولین زیبایی آسمان آنشب هلال یک روزه سرخ رنگ ماه بود که با تاریک شدن آسمان در کنار سیاره زیبای زهره خودنمایی می کرد. شب 21 مرداد ماه در اوج بارش شهابی برساوشی در الموت من حدود 25 تا شهاب دیدم که سه تای اونها آذر گوی بود. واقعا زیبا بود، حتی زمانی که با دوستان گرم صحبت بودیم، شهاب هایی بود که گاه و بیگاه از نظرمان می گذشت و بی اختیار می گفتیم: دیدی؟؟؟؟ عکاسی نجومی، آن هم زیر آسمان بسیار زیبا و پرستاره الموت لذت گشت رصدی را صد چندان کرد. در فرصتی دیگر حتما تصاویر شب رصدی بارش برساوشی را برای عاشقان نجوم قرار می دهم. منتظر باشید.
قبل از این که گزارش خودم را ادامه دهم حیفم اومد که عکس های آقای حامد میرزا خلیل را از این شب رصدی نگذارم.متن و عکسی که در زیر می خوانید توسط ایشان برای من ایمیل شده است:سلامدرود به دوستانی كه برای لذت بردن از طبیعت به جای انتخاب جنگل و دریا به پهنه آسمان شب پناه می برند و لحظات شگفت انگیزی را با این قدرت خداوندی می گذرانند. تصاویری كه برایتان ارسال شد بخشی از زیبایی بارش شهابی 22 مرداد در روستای گازورخان الموت و در نزدیكی قلعه الموت حسن صباح می باشد . بخشی از آلودگی نوری روستا را در تصویر نیایش انسان با سیاره مشتری میتوانید ببینید.باشد آن دسته از دوستانی كه به هر دلیل موفق به آمدن نشدند از آن لذت ببرند.موفق بمونید
www.asemanetarik.com www.lightpollution.ir www.aloodeginoori.blogfa.com
یک دوست : کجا به سلامتی؟ من: ایشالله داریم می ریم الموت. دوست : الموت چه خبره اول ماه رمضون؟ من : گشت نجومی، بارش شهابی دوست : حالا چرا اینقدر عجله داری؟ من: بابا ساعت 1 حرکته! دوست : بابا شما زودتر از 2 حرکت نمی کنید، مطمئن باش گفتم تمام رؤیا پرواز آسمانی است گفتا هنرمندیت سیری در اوج دلهاست سلام به همه این مکالمه بین من و یکی از دوستان بود در ساعت 12:30 روز پنجشنبه 20 مرداد 89. فکر کنم راست می گفت. بگذریم. رسیدیم به قرار. شنیده بودیم گویا تعداد افراد حداکثر 40 نفره، ولی گویا دوستان یک صفرشو جا انداخته بودند!! تقریبا 80 نفر آمده بودند. برام جالب بود که توی ماه رمضان چند نفر میان؛ استقبال خوبی بود. خلاصه راهی شدیم. در بررسی جای خودم متوجه شدم گویا با بارها هم سفر هستیم!! تا خود الموت فکر کنم حدودا 6 ساعت راه باشه. خورشید هم که مثل همیشه کار خودش رو می کرد، تولید گرما!!! هر طوری بود رفتیم و مینی بوس ما از سایر مینی بوس ها کمی عقب موند تا رسیدیم به یک دو راهی!!!! دو راهی عجیبی بود، یک سمت نوشته بود الموت، سمت دیگر نوشته بود رشت!!
در نگاه اول همه فکر می کردیم که باید سمت راه مسیر ما باشه، ولی نکته ی انحرافی که راننده به اون اشاره کرد این بود که باید از مسیر سمت چپ بریم!!! این انتخاب همانا و گم شدن و دور زدن و تأخیر 2 ساعته ما همان!!منطقه ی خیلی خنکی بود، میشه گفت همون عصر هم هوا تقریبا به سرما می زد. جاده ی الموت هم جاده ی بسیار زیبایی بود که آدم دوست داشت همش بیرون رو نگاه کنه، البته پیچ های جاده هم جای خوبی در دل و روده ی ما خوش کرده بود!!! یک منطقه ی کوهستانی با هوای عالی. رسیدیم به خانه ی معلم. جای خوبی بود، آسمون بکری داشت و امکانات هم نسبتا خوب بود. هوا که تاریک شده بود، دوستان کم کم در پی حاضر کردن شام بودند. بعد از شام تقریبا ستاره ها خودشون رو نشون داده بودند و ما هم کار خودمون رو شروع کردیم. اول با رصد سایر صورت های فلکی و بعد با طلوع برساوش، شروع به مشاهده ی بارش زیبای شهاب ها شدیم. صورت های فلکی زیادی رو یاد گرفتم. (تقریبا نصف آسمون) هرچی جلوتر می رم علاقه ی بیشتری به نجوم پیدا می کنم. قبلا هم بارش شهابی دیده بودم، ولی برساوشی نبود. پدیده ی جالب و خیره کننده ای بود که عمدتا با صدای جیغ همراه می شد. توی یک شمارش تقریبی که داشتیم تقریبا 60 شهاب در ساعت مشاهده می شد. عکس هایی هم گرفتم که بعدا براتون می ذارم. این قضیه ادامه داشت تا حدودای اذان صبح. که رفتیم برای صبحانه (ما بهش می گیم سحری!!) پس از طلوع آفتاب تقریبا برای برگشتن آماده شدیم. سفر برگشت هم با رفت تقریبا یکی بود، با این تفاوت که این بار به نکته احرافی در مسیر توجه کردیم!!! حدودا ساعت 12:30 به تهران رسیدیم و معنیش این بود که روزه ها درسته. در راه برگشت هم که به جز راننده خواب براب بقیه اجتناب ناپذیره!خلاصه ابن که برنامه ی خوبی بود.یا حق