زحق توفیق خدمت خواستم گفت پنهانی ؛
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی ؟
سلام رفقا ...
خیلی وقته فکر زدن این تاپیک تو سرمه ، تا اینکه بالاخره امروز دلو زدیم به دریاو رفتیم تو کارش ...
می خوام براتون یه نامه منظومو که یه شاعر طنز پرداز به نام " نیما دهقانی " تحت عنوان " دعوت از خاتمی " که از طریق یه بلوتوث به دستم رسیده واستون بذارم .
شمارو نمیدونم ولی من با این نامهه خیلی حال کردم .
از یه طرف متن نامه خیلی طولانیه از یه طرفم خیلی جالب و نمیشه ازش سانسور کرد ؛
واسه همین توی چندتا پست میذارم براتون .
اگه خوشتون اومد که هیچ ادامه میدیم ولی اگه استقبال نشد همین یه پستو میذارم .
اکی ؟
_ دعوت از خاتمی _
سلام آقا محمد با ارادت و عرض احترام از روی عادت به رسم خوب ایام رفاقت
نوشتم نامه تا گیرم سراغت گمانم برده ای مارا ز یادت منم کبلا مرادو از ولایت
چه ایام خوشی با هم سپردیم چه بحثو گفتمان هایی که کردیم حدودا دوم خرداد بودا
دل مردم ز غم آزاد بودا مث برقو مث طوفان گذشتا به یادت هست که ،هفتادو هشتا
کجایی مشتی اینجا جات خالی بدون تو تو ده صلحو صفا نیست به این شدت که نه اما خدایی
محمد خاتمی جدا کجایی ؟ همه اینجا سلامی میرسانند اگرچه اکثرا چندیست خوابند
ولی شکر خدا این کدخدائه می گن قلبش طلاس ، دستش شفائه اصلا دست روی هر چی که میذاره
طلا میشه سه سوت ردخور نداره خدا مرگم بده کافر شدم باز چرا اینگونه شد این نامه آغاز ؟
به قول شاعر رند نظرباز بدون نام اوکی نامه شد باز به نام حضرت باری تعالی
بدین صورت شروع شد نامه حالا محمد خاتمی حالت چه طوره ؟ بگو دانم که احوالت چه طوره ؟
هنوز کیفت به کوکه ، شاد جونت ؟ هنوز سبزه سرت ، سرخ زبونت ؟ دماغت چاقه ، اوضات خوبه سید ؟
هنوز جنس عبات مرغوبه سید ؟ هنوزم بی جهت می خندی یا نه ؟ به نافت گفتمان می بندی یا نه ؟
هنوزم طالب اصلاح هستی ؟ به قول کدخدا گمراه هستی ؟ اگر از حال ماها هم بخواهی
سلامت ،شادمانی ،روبه راهی
ادامه دارد ...