هنوز در چشمانم
چیزی می درخشد؛
چراغی روشن
که قلبم را گرم می کند؛
این شعله کوچک هرگز
خاموش نخواهد شد
*زهرا خانی*
سلاااام
جریان بودن و نبودن من یک داستانه طولانیه که شاید دوستان قدیمی بدونند!من به خاطر بدی یک کس به خودم تبیان را برای همیشه خداحافظی کرده بودم ولی حالا میبینم کسانی که دلتنگند از 100 نفر هم گذشته
حالا اومدم ولی نه به اون جنب و جوش گذشته
همین جوری
خواستم بگم که فکر نکنین من آمار کشتارم از دستم در رفته
هر کی موافقه کلاهشو تکون بده یه اعلامی هم بکنه
هیپ هیپ هورااا