ماموریت اول : پیدا کردن روحانیت زنانه
احساسات
و رفتار های زنانه اوفیلا در خیلی از جاهای فیلم مشهود است ، مرگ او در
آخر فیلم به اساسا خاطر نجات جان مادر ضعیف و حامله اش است.در یکی از صحنه
های فیلم، اوفیلا در کتابش طرح یک رحم را که در آخر تبدیل به خون می شود
را می بیند ، این پیشگویی از حال بد مادر اوفیلا در آینده میدهد.
ماموریت دوم : مرد رنگ پریده
با
انجام موفقیت آمیز ماموریت اول ، فان به او ماموریت دوم را که گرفتن یک
خنجر از یک مرد رنگ پریده (The pale man) می گوید ، نکته مهم این است که
اوفیلا نباید در این ماموریت چیزی بخورد.
مرد رنگ پریده بی حرکت با کره چشمانش در بشقاب جلویش.
مرد
رنگ پریده موجودی است با عضلات شل و پوستی کشیده شده که در بر سر میز
مهمانی نشسته است.اوفیلا به اطرافش نگاه می کند ، اوفیلا تپه ای از کفش ها و
چهره مرد رنگ پریده در هنگام خوردن کودکان را می بیند.
که باز هم این
سکانس یادآور کورانوس است.
مرگ رنگ پریده تصویر و نمایش مخوفی از قدرت های
ظالم جهان اوفیلاست – در واقع همان کپیتان ویدال ، یک اسپانیایی فاشیست و
یک کاتولیگ – .
علاوه بر این می توان شباهتی بین این سکانس و سکانس که
کاپیتان ویدال در حال خوردن ناهار با مهمانانش به طور مثال با یک کشیش
کاتولوگ است دید . این دو به طور همزمان نمایش داده می شوند، که کسی جرات
سوال کردن از انگیزه کاپیتان ظالم رو نداشته باشد.
به
هر صورت اوفیلا خنجر رو به چنگ می آورد ،اما در راه بازگشت ، نتوانست
جلوی هوس خودش را بگیرد و یک لیوان بزرگ آبمیوه را خورد.
این صحنه نمادی از
ثروت انبار شده کرانوس صفتان است (مانند کاپیتان ویدال پدر خوانده ی اوفیلا
).
در این هنگام ناگهان مرد رنگ پریده بیدار می شود اول بلافاصله چشم هایش
را در دستش می گذارد و به سرعت اوفیلا را تعقیب می کند.
مرگ رنگ پریده چشمانش در کف دستش است ، نمادی از اینکه تنها چیزهای قابل لمس حقیقت دارند.
ماموریت سوم :نهایت فداکاری
فان
به خاطر وسوسه شدن اوفیلا و رفتن به سوی مادیات از دست او بسیار عصبانی
بود و از او خواست که خودش را متعالی کند ، فان اوفیلا را پس از این گفته
به مدت سه روز در دنیای واقعی ترک کرد. بعد از مدت کوتاهی مادرش مرد و به
هر صورت فان دوباره خودش را به اوفیلا نشان داد. او دوباره به اوفیلا فرصتی
داد تا خودش را تعالی بخشد و به جایگاه اصلی اش برگردد ، بنابراین آخرین
کار را به اوفیلا گفت او می بایست برادر نوزاد خود را در شبی با ماه کامل
سریعا به هزار تو می آورد.
او می بایست به کاپیتان ویدال یک دارو بخوراند و سپس نوزاد را سریع بدزد و به هزارتو ببرد جایی که فان منتظر او بود.
فان ، در حال انتظار برای آمدن اوفیلا با خنجری در دست !
فان از اوفیلا می خواهد که بچه را به او بدهد تا یک خراشی به اول وارد کند
تا قطره خونی از او بچکد ، اوفیلا قبول نمی کند. فان بار دیگر به او
یادآوری می کند که اوفیلا باید به طور کامل از او اطاعت کند ، اما باز هم
اوفیلا درخواستش را رد می کند.
در این لحظه کاپیتان ویدال ، اوفیلا را پیدا
می کند ، کاپیتان اوفیلا را در حال حرف زدن با خودش می بیند (ویدال
نمیتواند فان را ببیند و می پندارد که اوفیلا با خودش حرف می زند) او بچه
رو از دست اوفیلا می گیرد و به اوفیلا شلیک می کند.
اوفیلا غرق در خون پس از شلیک گلوله توسط کاپیتان ویدال
یک قطره از خون اوفیلا روی زمین چکید و بدین شکل در واقع اوفیلا آخرین
ماموریت را یعنی «نهایت فداکاری» رو با موفقیت انجام می دهد.زمانی که ما
اوفیلا را در خون می بینم او در جایی دیگر است ، اوفیلا به سرزمین خودش ،
عالم پایین (Underground) نزد پدر و مادر واقعی اش رفته است.
اوفیلا به پدر و مادر واقعی اش رسید.
ورودی کاخ (پدر اوفیلا) دربردارنده خیلی از نماد های سری است ، به طور
مثال نماد مادگی ، ورود به رحم و دروازه دنیایی دیگر !
سه ستون ، ستون پدر
و ستون مادر و بزودی اوفیلا در کنار پدر مادرش در ستون سوم خواهد نشت و
اینگونه سه گانه ی دنیای پایین تشکیل می شود، فان به اوفیلا خوش آمد می
گوید و در ادامه به اوفیلا می گوید که : ”کار خوبی کردی که از دستور من
سرپیچی کردی و خودت رو بخاطر حفاظت از جان برادرت قربانی کردی”
سپس صحنه دوباره اوفیلا را که غرق در خون است نشان می دهد و این سوال برای
بیننده پیش می آید که این اتفاق ها افتاده است . اوفیلا واقعا به جهان
پایین رفت یا این ها تخیلات اوفیلا هستند ؟
منبع ظهور 12