سلام علیکم؛ از دیدگاه شما عزیزان آیا اعتقاد به شانس برگرفته از فلسفه ی ماتریالسم است یا فلسفه ی اسلامی؟
کل آیتم ها 28
سلام علیکم؛
مبدا هستی از دیدگاه دو فلسفه
ما تریالیسم ها اعتقاد دارند مبدا آفرینش یک انفجار اولیه بوده است به نام بیگ بنگ.
مسلمین معتقد هستند مبدا هستی یگانه معبود بی همتا است.
با توجه به مطلب فوق دیدگاه شما نسبت به اعتقاد به شانس چیست؟
حرف زدن در موردش سخت هست
ما معتقدیم که خداوند همیشه خیر و صلاح ما رو میخواد و از طرفی معتقد به تقدیری هستیم که خدا برای ما رقم می زنه ولی آیا این تقدیر شانس ماست نمیدونم و یک موضوع دیگه اینکه باید بررسی کنید ببینید این کلمه شانس از کجا شروع شد شاید در هر فرهنگی یه جور معنی بده
یا علی
در آیات مختلفی از قرآن خداوند متعال اشاره می فرمایند آنچه در زمین و آسمانهاست به اراده ی ما خلق گردیده و تمام امور به دست ماست.
با تشکر ازدوست عزیزم moeinnemati. به عرض می رسد در انفجار بیگ بنگ بحثی نیست، اما ما این انفجار را هم به فرمان الهی میدانیم. در حالی که در فلسفه ی ماتریالیسم از این انفجار به عنوان مبدا هستی یاد شده و آفرینش خلقت بر اساس اتفاقات طبیعی تبیین گردیده و در این مکتب هیچ مدبری را در به وجود آمدن عالم هستی فرض نکرده و منکر آن هستند.
از آن رو که در مکاتب غیر الهی مبدا هستی عوامل فیزیکی امثال بیگ بنگ بوده و مدبری را در امور جاریه عالم مفروض نیستند و تمام اتفاقات را برحسب امور فیزیکی می سنجند و به لحاظ معرفت شناسی در حس و تجربه متوقف شده اند، در برخی از رویدادها که به صورت غیر عادی صورت می گیرد،(مانند امدادهای غیبی) و در این مکاتب هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد لذا جهت رفع این نقص اقدام به واژه ساری نموده و شانس را مطرح کرده اند و در مجموع شانس به این معنا است که مجموعه ای از عوامل طبیعی دست به دست هم می دهند و یک رویداد را به طور اتفاقی برای انسان رقم می زنند.
نتیجه : در آیات مختلفی از قرآن تاکید گردیده که تمام امور به دست حضرت حق و بر اساس خواست خداوند صورت می گیرد و خواست خداوند را در تمام امور جاری و ساری دانسته شده است لذا مسلمان باید بگوید به خواست خداوند چنین و چنان شد نه شانس در غیر این صورت خلاف قرآن عمل نموده و ...
سلام دوست عزیزمبدا همه پدیده های جهان چه مستقیم و چه غیر مستقیم خداوند است و در این مورد از لحاظ فطری و عقلی شکی نیست.در مورد شانس:اول باید ببینیم تعریف ما از شانس چیست و آیا برهانی عقلی و علمی دارد یا نه؟من برای بیان منظورم در اینجا فعلا از واژه شانس صرف نظر می کنم و به بررسی دو مولفه قضا و قدر می پردازم.
قضا: می دانیم منظور از قضا رخدادهایی است قانونمند که قوانین و قاعده های آن توسط خالق بیهمتا برنامه ریزی و پرداخته شده است. این قوانین تثبیت شده و به خودی خود تغییر ناپذیر هستند. مثل نیروی جاذبه زمین-جاذبه بین مولکولها-تولید مثل و...تمامی موجودات چه به حقیقت این قوانین آگاه باشند چه نباشند از آن استفاده میکنند و در واقع همین نظم و قاعمندی طبیعت است که باعث حیات ما در دنیایی هماهنگ شده.حالا مثلا قانون این است که آتش بسوزاند و ما در اثر بی احتیاطی می توانیم این اثر آتش را موجب مرگ و نابودی بگردانیم. یا زمین جاذبه دارد و این مفید است ولی ما می توانیم خودمان را از برج پرت کنیم و از این مسئله سواستفاده کنیم. اینجا دیگر مسئله تقدیر الهی مطرح نیست بلکه نیروی اراده ما مخلوقات است که اختیار بهره مندی از همه قوانین طبیعی را به دلخواه داریم.این میشود دخالت مستقیم انسان و دخالت نا مستقیم خداوند.
قدر: اما قدر یا همان تقدیر یا سرنوشت امری است که به طور مستقیم توسط خدا صورت میگیرد و در بعضی موارد به صلاحدید خود برخی قوانین دنیا را نقض می کند. مثل سفری که باید انجام شود و خداوند با وسیله هایی آن را منتفی می کند یا بیماری لاعلاجی که خداوند شفا می دهد. یا کسی را از مرگ حتمی نجات میدهدو...مثال هایی مشابهاما مردم در بعضی موارد دچار افراط و تفریط شده و قضا را "قسمت" یا تقدیر الهی تصور می کنند. مثلا کسی در اثر بی احتیاطی تصادف کرده و کشته میشود و میگویند قسمت این بوده.اما چنین نیست و آن فرد به اتخاب خود مرگش را رقم زده در برخی موارد خداوند دخالت میکند و طرف را نجات میدهد گاهی نمیدهد.
اما به این دو مثال توجه کن:آتش بر حضرت ابراهیم سرد شد...این یعنی خدا قضایش را به قدرش تبدیل کرده و سوزندگی آتش را نقض کرده.روزی حضرت علی(ع) و عده ای زیر دیواری نشسته بودند ناگهان دیوار شروع به فرو ریختن می کند. حضرت به سرعت برخاسته و به آنها میگوید از دیوار دور شوند.آنها میگویند شاید خدا می خواسته مرگ ما فرا برسد چرا فرار کردیم؟ حضرت میگویند خیر! بلکه من از قضای الهی به قدر الهی پناه بردم. کسی حق ندارد در اتومبیل بی احتیاطی کرده و بگوید اگر خدا بخواهد زنده میمانم. اینجا باید با اختیار خود از قضای الهی درست استفاده کرده و قوانین را رعایت کند.حالا شانس ممکن است تعبیری دیگر از تقدیر و قسمت باشد. اما جایگاه آن کمی مبهم و نامعلوم است زیرا رابطه ای ظریف با قضا نیز دارد. مثلا کسی در روزی که قرار است در بم زلزله بیاید از روی بدشانسی به آن شهر سفر کند و کشته شود. یعنی شانس سرنوشتی است که ما در اثر ناآگاهی از قضای الهی برای خود رقم میزنیم. حال ممکن است خواست خدا بدشانسی هایی را از ما دور کند یا دلیلی نبیند که ما شانس بیاوریم.