ذوالقرنين
ظاهراً قرن در اين كلمه به معنى شاخ است، ذوالقرنين يعنى صاحب دو شاخ.
براى اين شخص در قرآن قصه مفصلى است كه در سوره كهف از آيه 83 تا 96 نقل شده است بدين بيان:
خدا به او در زمين قدرت و حكومت داد و همه وسائل حكمرانى را برايش فراهم آورد، او در سفرى كه به طرف مغرب كرد به جائى رسيد كه خورشيد در محلى كه آب تيره رنگ داشت غروب مىكرد، آنجا قومى يافت، خدا به او گفت: اين ذوالقرنين مىتوانى آنها را عذاب كنى يا نيكو رفتار نمائى. گفت ستمگران اين قوم را كيفر خواهم داد و چون به سوى پروردگارشان برگشتند عذابى شديد دامنگير آنهاست و آنانكه اهل ايمان و رفتار نيكو هستند براى آنها پاداش نكوئى هست ما نيز با آنها سهل خواهيم گرفت.
سپس ذوالقرنين با وسائلى كه در اختيار داشت سفرى به سوى مشرق كرد و به قومى رسيد كه در مقابل آفتاب حجابى و پوششى نداشتند (مردم بدوى بودند خانه و لباسى نداشتند تا از آفتاب مستور باشند) و ما به آنچه در نزد ذوالقرنين از عده و تجهيزات بود دانا بوديم.
ذوالقرنين پس از آن سفر ديگرى آغاز كرد و با وسائل خود به راه افتاد تا ميان دو كوه (يا دو ديوار عظيم) رسيد در آنجا قومى يافت كه بسيار ساده و بدوى بودند و گوئى زبان نمىفهميدند، آن قوم گفتند: اى ذوالقرنين قوم يأجوج و مأجوج در زمين افساد مىكنند بر تو مزدى بدهيم تا ميان ما و آنها سدى بنا كنى، گفت آنچه خدا به من تمكن داده از مزد شما بهتر است به نيروى بازو به من كمك كنيد تا ميان شما و آنها سدى بسازم.
آنوقت گفت: تكههاى آهن بياوريد شكاف دو كوه را تكههاى آهن چيد تا مسدود شد سپس گفت آنقدر به آنها دميدند تا گداخته شدند و گفت: در آن مس ريختند مسها ذوب شده به صورت ملاط آهنها را به هم چسبانيد و سد تكميل شد قوم يأجوج و مأجوج بدين وسيله مهار شدند زيرا نه قادر بودند آن را سوراخ كنند و نه مىتوانستند از آن بگذرند، ذوالقرنين گفت: اين رحمتى است از پروردگار من و چون وعده خدا آيد آن را خورد كند و وعده خدا حتمى است. اين بود قصه ذوالقرنين در قرآن اينك نكاتى از اين قصه:
1- نقل اين قضيه در قرآن مجيد به واسطه سؤال بوده است [كهف:83]. به قولى يهود از آن حضرت پرسيدهاند و به قولى به اشاره يهود بعضى از قريش آن را خواستهاند.
2- او در سفر غرب به جائى رسيده كه در نظر بيننده آفتاب در آبى تيره رنگ غروب مىكرده است چنانكه تفصيل آن را در «حماء» نوشتهايم. و در همان سفر ظاهراً با قومى جنگيده و غالب شده است و ستمكاران را كيفر و نيكوكاران را پاداش داده است. [كهف:87-88].
3- او يا پيغمبر بوده يا پيغمبرى در لشكريانش وجود داشته زيرا خدا فرمايد: [كهف:86]. ظهور اين اين سخن در وحى آسمانى است و شايد حكم دينى را مىدانسته لذا با «قُلْنا» تعبير آمده.
4- در سفر مشرق به قومى كه تقريباً به حال توحش زندگى مىكردند رسيده است ولى براى چه به آنجا سفر كرده و با آنها چه معامله نموده است در قرآن ذكرى نيست.
5- در سفر اخير به محلى رسيده كه اهل آنجا از قومى چپاولگر در اذيت بودهاند، محل سكونت چپاولگران در پشت كوهها بوده و از شكاف ميان دو كوه گذشته و به آنها حمله ور مىشدهاند و تاراجگران نام يأجوج و مأجوج داشتهاند، چون يگانه راه حمله آنها شكاف كوه بوده و از جوانب ديگر راه عبور نداشتهاند لذا از ذوالقرنين تقاضا كردهاند آن شكاف را مسدود كند تا از شر آنها در امان باشند.
6- سد ميان شكافى است كه با تكميل آن دو كوه به هم برآمده و متصل شدهاند و مصالح ساختمانى آن عبارت بود از تكههاى آهن كه روى هم چيده شده و سپس با مس ذوب به هم وصل شده است.
7- سد از حمله يأجوج و مأجوج جلوگيرى گرد زيرا قدرت سوراخ كردن آن را نداشتند و نيز توانستند از آن بگذرند.
***
اين سد در كجاى دنيا بود؟ پادشاهى كه دو شاخ داشته باشد كدام است و يعنى چه؟ يأجوج و مأجوج چرا نتوانستند از جاى ديگر بگذرند؟ و آن قوم كدام اند؟
آنچه در جواب اين سؤالات گفته شده بسيار مختلف و گيج كننده است و قرآن مجيد نظرى به آنها نداشته و گرنه بيان مىكرد در اينجا فقط به دو جواب اشاره مىكنيم:
1- به نظر يا عقيده بعضى سد ذوالقرنين همان ديوار معروف و تاريخى چين است ناگفته نماند: ديوار چين بين سالهاى 204 تا 220 قبل از ميلاد يعنى در مدت بيست سال به فرمان «چين شى هوانك» امپراطور بزرگ چين ساخته شد، اين ديوار كه از سنگ و آجر بنا شده 666 فرسخ يعنى در حدود چهار كيلومتر طول دارد و از محلى به نام «چان هايكوان» آغاز شده و در مرزهاى تبت پايان مىيابد.
بلندى اين ديوار هفت متر و نيم و پهناى آن د رهمين حدود است به طوريكه بر روى اين پهنا شش نفر سوار مىتوانند پهلو به پهلو اسب تازى كنند. ديوار چين در سر راه خود از درهها و كوههاى فراوانى مىگذرد و شامل نواحى پستتر از دريا تا ارتفاعات چهار هزار مترى مىباشد.
ديوار مزبور توانست تا مدت سيزده قرآن جلو تاخت و تاز اقوام وحشى را كه مىخواستند وارد چين شوند بگيرد ولى سرانجام در قرن 13 ميلادى چنگيز خان از اين ديوار گذشته و بر سرزمين پهناور چين دست يافت.
ناگفته نماند: اين ديوار نمىتواند سد ذوالقرنين باشد زيرا آن سد ميان دو كوه بوده واز آهن و مس ساخته شده بود و اين صفات در ديوار چين يافته نيست.
2- ابوالكلام آزاد دانشمند والامقام و مسلمان هندى درباره ذوالقرنين كتاب مستقلى نگاشته و او را كوروش كبير پادشاه هخامنشى دانسته است اينك به طور اختصار به آن اشاره مىشود:
*حمله كوروش و فتح ليديا*
كوروش پس از آنكه بر تخت نشست با پاشاه ليدى كه كرزوس نام بود رو به رو گرديد مورخين يونان عموماً عقيده دارند كه براى اول بار كرزوس دست به دشمنى زده و كوروش را مجبور به توسل به شمشير نمود كوروش در اين جنگ پيروز شد، ليدى در آسياى صغير موسوم به آناطولى (تركيه امروز) قرار داشت، حكومت ليدى دست نشانده يونان بود، كوروش با مغلوبين طورى با بزرگوارى رفتار نمود كه مردم احساس نمىكردند كه آتش جنگى به خانه آنها كشيده شده است.
به نظر ابوالكلام اين سفر كه كوروش به غرب ايران كرده است همان است كه در آيات 85 تا 88 كهف نقل شده است و رجوع شود به «حماء».
حلمه به مشرق
حمله دوم كوروش متوجه مشرق شد قبائل وحشى و عقب مانده «كيدروسيا» و «باكتريا» كه در نواحى مشرق سكونت داشتند سر به شورش برداشته بودند كوروش براى خواباندن فتنه به آنجا لشكر كشيد مراد از سرزمين كيدروسيا مكران و بلوچستان فعلى و «باكتريا» همان بلخ است و آيات «ثُمَّ اَتْبَعَ سَبَباً. حَتَّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً...» راجع به اين مسافرت و حمله است.
حمله به شمال
حمله سوم كوروش به طرف شمال ايران صورت گرفته است كه براى اصلاح امر «ماد» لشكركشى كرده است سرزمين «ماد» در شمال پارس قرار داشت و حدود آن به كوههاى شمال كه متصل به درياى خزر و درياى سياه مىشوند مىرسيد، اين نواحى بعدها به قفقاز و به اصطلاح پارسيان «كوه قاف» موسوم گشت.
كوهستان قفقاز فعلى در اين سلسله كوهها وجود دارد، در اين حمله كوروش به نزديك رودى رسيد و در كنار آن اردو زد، اقوام اين منطقه از دست قومى به نام «يأجوج و مأجوج» به كوروش شكايت كردند او دستور داد سدى آهنين در محلى كه غارتگران از آن مىگذشتند ساختند و بدين وسيله از تاخت و تاز آنها جلوگيرى شد.
اگر به نقشه نگاه كنيم: آسياى غربى پائين درياى خزر وجود دارد و درياى سياه بالاى آن است و كوهها قفقاز نيز بين دو دريا در حكم يك ديوار طبيعى مرتفع است اين كوهها كه صدها ميل طول دارند مانع بزرگى از رخنه كردن به اين طرف و آن طرف آن كوههاست تنها يك تنگه در ميان آنها قرار دارد كه محل عبور اقوام يأجوج و مأجوج بود، كوروش با سد آهنين آن تنگه را مسدود نمود كه غارتگران [كهف:97].
اين سد در محلى بين درياى خزر و درياى سياه بنا شده و در تنگه ميان سلسله كوههاى قفقاز است اين راه را امروز تنگه «داريال» مىخوانند و در ناحيه «ولادى كيوكز» و تفليس واقع شده، هم اكنون نيز بقاياى ديوار آهنى در اين نواحى هست در سد ذوالقرنين گفته مىشود كه آهن زياد به كار رفته و بين دو كوه نيز ساخته شده است، معبر داريال بين دو كوه بلند واقع شده و اين سد نيز كه آهن زيادى در آن ديده مىشود در همين دره وجود دارد.
يأجوج و مأجوج
همان اقوامى است كه در اروپا آنها را «ميگر» و در آسيا «تاتار» ناميدهاند معلوم شده كه در حدود 600 سال قبل از ميلاد يك دسته از آنان در سواحل درياى سياه پراكنده شده و هنگام پائين آمدن از دامنه كوههاى قفقاز آسياى غربى را مورد هجوم قرار دادهاند اين نقطه در آن روز مغولستان ناميده مىشد قبائل كوچ نشين آن «منغول» يا مغول ناميده مىشدند بنا به منابع چينى اصل كلمه منغول «منكوك» يا «منچوك» بوده است و اين با كلمه عبرى مأجوج بسيار نزديك است.
ذوالقرنين
لقب ذوالقرنين (صاحب دو شاخ) متخذ از خواب دانيال پيغمبر است كه در خواب ديد قوچى در كنار رود ايستاده و دو شاخ بلند دارد اين دو شاخ يكى به طرف جلو و يكى پشت او خم شده بود و با دوشاخ خود شرق و غرب را شخم مىكرد وهيچ حيوانى در برابر او مقاومت نمىكرد در همين حال مىبيند كه يك بز كوهى از طرف مغرب در حاليكه زمين را با شاخ خود مىكند پيش آمد و ميان پيشانى اين بز يك شاخ بزرگ و عجيب پيدا بود كم كم بزكوهى به قوچ نزديك شد و بر او تاخت دراين حمله دو شاخ قوچ بشكست و از مقاومت عاجز ماند.
فرشتهاى به دانيال نازل شد وخواب را به كوروش و اسكندر مقدونى تعبيركرد قوچ دو شاخ كوروش پادشاه پارس و ماد چو بزكوهى اسكندر بود كه دولت و دودمان هخامنشى را برانداخت.
مجسمه كوروش
مجسمه سنگى كوروش كه در نزديكيهاى استخر پايتخت قديم ايران در حدود پنجاه ميلى سواحل رودخانه «مرغاب» نصب شده بود چون به وسيله خاور شناسان خطوط ميخى آن خوانده شد اين مطلب را روشنتر نمود مجسمه به قامت بشرعادى است دو بال دارد مثل بالهاى عقاب و در روى سر او دوشاخ به صورت شاخ قوچ كه از يك ريشه روييده و به دو شاخ يكى رو به جلو و ديگرى پشت آن رو به عقب است، مجسمه ثابت مىكند كه تصور ذوالقرنين از خواب دانيال پيدا شده و مجسمه ساز ازآن پيروى كرده و چون كوروش بابل را فتح و يهود را از اسارت نجات داد خواب دانيال مشهور شد رجوع شود به كتاب ابوالكلام.