باء
حرف دوم از الفباى عربى و فارسى و حرف جرّ است، اهل لغت از براى آن چهارده معنى گفتهاند. در اينجا بعضى از آنها كه مناسب اين كتاب است نقل مىشود.
1- تعديه. مثل [فرقان:72]، [بقره:20]، [انعام:160] در اين آيات و امثال آنها چنانكه مىبينيم «باء» براى تعديه فعل آمده است.
ممكن است بعضىها در آياتى نظير [بقره:92] و غيره، «باء» را به معنى مع و مصاحب بگيرند يعنى: موسى با بيّنات آمد! ولى معناى تعديه بهتر و دلچسب است. يعنى: موسى بيّنات را آورد.
2- تأكيد و آن را زائده گويند: ظاهراً زائد به معناى بى فايده نيست بلكه از اين جهت كه در تغيير معنى كلام مثل تعديه و غيره نيست، در كلماتى كه بعد از ماده «كفى» واقعاند «باء» را زائد گفتهاند مثل [نساء:6]، [نساء:45]، [اسراء:14] در بيست و هفت محلّ از قرآن كه فعل كفى به صورت ماضى آمده، ما بعد همه باء است جز آيه [احزاب:25].
در صحاح و اقرب الموارد و مجمع البيان «باء» را بعد از كفى زائد گفتهاند. بيضاوى ذيل آيه 45 سوره نساء گويد: باء براى تأكيد اتصال به فاعل كفى اضافه مىشود.
ولى از انصاف نبايد گذشت اگر باء در اين گونه موارد زائد مىبود لازم بود كه در «كَفَى اللّهُ الْمؤْمِنينَالْقِتالَ» نيز جايز باشد كه بگوييم «كَفى براللّهِ الْمُؤْمِنينَ القتال» و اين جايز نيست و معنى درست در نمىآيد ما دراينجا قول راغب و زجّاج را اختيار مىكنيم كه گفتهاند: كَفى در مواردى كه بعد از آن باء آمده به معناى «اِكْتَفِ» است «كَفى براللّه شهيداً» يعنى كفايت كن و بس كن به خدا در گواهى «اِقْرَؤْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيِوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» بخوان كتاب خود را و بس كن به نفس خود در حسابگرى بر خود. در اين صورت باء براى تعديه است و اتفاقاً معناى آيات كاملاً درست و دلچسب در مىآيد وانگهى باء در صورتى بعد از كفى مىآيد كه ما بعد آن منصوبى در معناى حال باشد (مثل حسيباً،شهيداً، وليّاً نصيراً در آيات گذشته) چنانكه راغب گفته است پس صحيح اين است كه كفى در اين گونه موارد در جاى «اكتف» است چنانكه فعل تعجّب «اَحْسِنْ بِيزيد» و معنايش اين است: «اِكْتِفِ باللّه شهيداً».
طبرسى در ذيل آيه 45 از سوره نساء فرموده: درباره دخول باء بلفظ اللّه دو قول است يكى تأكيد اتصال، دوّمى به قول زجاج: «كَفى باللّه وليّاً» در معنى «اِكْتِفوا باللّه» است يعنى بس كنيد به خدا در ولايت. پس اين كه گفتهاند: باء در فاعل كفى و باء در آن زائد است صحّت ندارد، باء در اين گونه موارد زائد نيست بلكه براى تعديه است.
و نيز گفتهاند باء در مفعول زائد مىآيد مثل [بقره:195] «بِاَيْديكُم» را مفعول «لا تُلْقُوا» و باء آن را زائد گفتهاند چنانكه اقرب الموارد و طبرسى و بيضاوى تصريح كردهاند.
راغب گويد: صحيح آنست كه معناى آيه «لا تُلقوا النْفُسِكُم بِاَيْديكُم اِلَى التَّهْلُكَةِ» باشد مفعول حذف شده به جهت دلالت بر عموم زيرا نه هلاكت خويشتن جايز است و نه ديگران و اگر «انفسكم» ذكر مىشد دلالت بر عموم نمىكرد. طبرسى اين قول را از ديگران نقل كرده و گويد: گفتهاند آيه در معنى «لا تذهْلِكُوا اَنْفُسِكُمْ براَيْديكُمْ» است و دخول باء براى دلالت به اين معنى مىباشد.
اين سخن كاملاً صحيح است و باءِ زائد نیست نظیر [انعام:6] باءِ در اينجا به معنى سبب و علّت است همچنين در آيه «ما نحن فيه» يعنى به سبب كارهائيكه با دست خود انجام مىدهيد خودتان را به مهلكه نياندازيد.
[مؤمنون:20] كلمه «تنبت» را هم از باب نصر ينصرو هم از باب افعال خواندهاند در صورت اوّل باء در «بِالدُّهْنِ» به معنى مع و مصاحبت است يعنى ميوه و ثمره آن با روغن مىرويد و شايد براى تعديه باشد. و در صورت دوّم براى تعديه است يعنى: روغن را مىروياند بنا بر آنكه فعل را لازم بگيريم چنانكه در «اَنْبَتَ البَقْلُ» بقل را فاعل «انبت» و آنرا لازم گفتهاند.
و در هر صورت باء زائد نيست مراد از درخت طور سيناء درخت زيتون و مراد از صِبغ خورش طعام است چون روغن زيتون را هم در روغن مالى بدن مصرف مىكنند و هم در خورش و «شجرة» عطف به آيه سابق است: و به وجود آورد براى شما درختى را كه در طور سيناء است و ميوهاش با روغن و خورش خورندگان مىرويد.
3- مع (مصاحبت) [هود:48]، [حجر:46] اى نوح به سلام و بركات پياده شو به سلامت داخل بهشت شويد.
4- ظرفيّت [قمر:34] مگر آل لوط كه وقت سحر نجاتشان داديم.
[انسان:6]، بعضىها باء را در «بها» به معنى «من» گفتهاند «يشرب منها عباداللّه». طبرسى «بها» را مفعول «يشرب» و باء را زائد گرفته و از فراء نقل كرده «شَرِبَها وَ شَرِبَ بها» در معنى يكى است.
ناگفته نماند: نظير اين آيه در سوره ديگر آمده ما ابتدا هر دو را نقل مىكنيم بعد نظر خود را اظهار مىداريم [انسان:5-6].
[مطفّفين:22-28].
در آيات اوّل «عيناً» راجع به «كافور» است يعنى كافور چشمه ايست كه بندگان خدا مىآشامند، پس ابرار «اصحاب يمين» از شرابى مىآشامند كه آميخته به كافور است ولى عباداللّه «مقرّبين» از خود آن چشمه كه مقدارى از آن به شراب ابرار آميخته است، مىنوشند در آيات دوّم «عيناً» راجع به «تسنيم» است اگر آن مثل كافور نوشيدنى باشد، معنى همان است كه در آيات اوّل گفته شد و اگر نام چشمه باشد در اينصورت «عيناً» بيان آنست يعنى تسنيم چشمه ايست كه مقرّبون مىنوشند. در اين آيات نيز مال ابرار شرابى است آميخته به شراب چشمهاى كه مخصوص مقرّبين مىباشد، و مقرّبين در آيات دوّم همان «عباداللّه»اند كه در آيات اول واقع اند و ابرار در هر دو يكى اند و با مراجعه به سوره واقعه كه اهل قيامت را به سه دسته سابقون، اصحاب يمين، و اصحاب شمال تقسيم كرده مىدانيم كه مراد از «ابرار» اصحاب يمين و از عباداللّه و مقرّبين همان سابقون اند و شراب ابرار آميخته از چشمهاى است كه به مقرّبين اختصاص دارد.
در هر دو آيه «بها» براى تعديه است زيرا از فرّاء نقل شد كه فعل: شرب هم بنفسه و هم با باء متعدى مىشود در نهج البلاغه آمده «قَدْذاقُوا حَلاوَةِ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بِالْكَاْسِ الروّيَةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ» خطبه 81 و نيز آمده «وَتَرَكُوا صافِياً و شَرِبُوا آجِناً» خطبه:142.
چنانكه ملاحظه مىشود: شرب بنفسه و با باء هر دو آمده است درباره حرف باء مطالب ديگرى نيز هست طالبين به كتب ادب مراجعه كنند.