طبع
مهر زدن. [نساء:155]. در قاموس گويد: «طَبَعَ عَلَيْهِ:خَتَمَ». راغب گفته: طبع آن است كه شىء را به صورتى و شكلى در آورى مثل طبع سكّه و درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است. از اين جهت به سجّيه و خلق انسان طبع و طبيعت گفتهاند كه سجّيه نقش بستن و صورت و شكلى است در نفس انسان خواه از حيث عادت باشد و يا از جهت خلقت، ولى استعمال آن در خلقت بيشتر است. طبيعت آتش و دوا همان است كه خدا در آنها گذاشته است.
اينكه گويد: طبع از ختم اعم است زيرا ختم فقط مهر زدن مىباشد ولى طبع در آن و نيز در تصوير و منقّش كردن به كار مىرود. نقش از طبع اعمّ است كه حتى به رنگآميزى و اثرى كه در زمين مىماند اطلاق مىشود. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است كه شخص حاضر به قبول حق نشود و زير بار آن نرود هر چند به آن يقين داشته باشد مثل [نمل:14]. و آن يك نوع محو قابليت ايمان است. و علت اين مهر زدن كفر و تجاوز و ستمكارى است. آيات زير مطلب فوق را روشن مىكنند: [اعراف:101].
[يونس:74]، [غافر:35].
[روم:58-59]. ملاحظه آيات شريفه نشان مىدهد كه مهر زدن از جانب خداست و اوست كه به قلوب مهر مىزند و چون كار به آنجا رسيد ديگر صاحب چنين قلب ايمان نمىآوردو به حق تسليم نمىشود، ولى علت اين كار همان كفر و تعدّى و ظلم است چون كسى در اين كارها پيوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر مىزند و از رحمت خداوندى به دور مىشود (نعوذ باللّه منه).